🔻پرواز را به خاطر بسپار
(بازخوانی شعر معروف #فروغ_فرخزاد در سالروز درگذشت این بانوی شاعر)
▪️دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان میروم و انگشتهایم را
بر پوست کشیدۀ شب میکشم
چراغهای رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنیست...
☑️ @ShahrestanAdab
🔻جنگ در اراک
(معرفی رمان نوجوان #تفنگ_بادی نوشتۀ #محسن_محمدی بهقلم #سیده_زهرا_محمدی)
▪️«...نمیدانم نوجوانان امروزی دربارۀ جنگی که پشت سر گذاشتیم چه تصوری دارند و ممکن است چه برداشتهای اشتباهی مثل من از جنگ داشته باشند. آیا مثل من خیال میکنند جنگ فقط پشت خاکریزها بوده یا حتی فکر میکنند فقط مردم خوزستان و جنوب کشور درگیر جنگ بودند. تولیدکنندگان آثار دفاع مقدس چقدر در روشنسازی سؤالات ذهنی احتمالی نسل جدید موفق بودهاند؟ آیا در تمام این سالهایی که از جنگ گذشته توانستهاند تمام ابعاد و پیامدهای ناشی از جنگ را نشان دهند؟
کتاب تفنگ بادی، قرار است از اتفاقات و روزهای جنگ در شهر اراک بگوید. این را میشود از همان صفحۀ تقدیمی اول کتاب فهمید؛ "تقدیم به بچههای جنگ شهر اراک". همین جملۀ تقدیمی میتواند برای نوجوان کلی نتیجه و برداشت از بخشی از تاریخ و اتفاقاتی که کشورشان پشت سر گذاشته داشته باشد...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11519
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻شعر، مانند یک موجود زنده، روح دارد ▪️مشروح و گزارش تصویری دومین روز اردوی آقایان دورۀ هشتم #آفتابگ
🔻شاهنامه توحیدیترین متن ادبیات فارسی است
▪️مشروح و گزارش تصویری سومین روز اردوی آقایان دورۀ هشتم #آفتابگردان_ها
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/11520
☑️ @ShahrestanAdab
🔻شب ولادت تو
(شعری از #علیرضا_قزوه در شب میلاد بانوی دوعالم #حضرت_فاطمه سلاماللهعلیها)
▪️بهار، سفرۀ سبزیست از سیادت تو
شب تولّد هستیست یا ولادت تو؟
تو سرّ مخفی لولاکی و جهان گم بود
اگر نبود گلافشانی ولادت تو
شهود، شمّهای از ربّنای شعلهورت
حضور، گوشهای از خلوت عبادت تو
تو نورِ نورٌ علی نوری، ای تمامت نور!
کدام ذرّه ندارد سرِ ارادت تو؟...
پُر از جمال و جلالِ جمادی و رجبم
شب ولادت مولاست یا ولادت تو؟!
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻شاهنامه توحیدیترین متن ادبیات فارسی است ▪️مشروح و گزارش تصویری سومین روز اردوی آقایان دورۀ هشتم #
🔻پایان نخستین اردوی آفتابگردانهای دورۀ هشتم در کرج
▪️خلاصهای از آخرین روز اردوی آقایان دورۀ هشتم #آفتابگردان_ها
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/11522
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻گشایش پروندهپرترۀ «هادی حکیمیان» در سایت شهرستان ادب
▪️«پروندهپرتره» از جمله فعالیتهای سایت شهرستان ادب است که در آن، هربار به بررسی آثار و وجوه ادبی یک شخصیت برجستۀ ادبی پرداخته میشود. پیش از این نیز پروندهپرترۀ نویسندگانی چون نادر ابراهیمی، محمود دولتآبادی، گابریل گارسیا مارکز، حمیدرضا شاهآبادی، مجید قیصری و شاعرانی چون فردوسی، شهریار،طاهره صفارزاده، محمدرضا شفیعی کدکنی و قیصر امینپور در سایت شهرستان ادب منتشر شده بود.
در تازهترین پروندهپرتره داستانی سایت شهرستان ادب بار دیگرسراغ یکی از نویسندگان و چهرههای فعال ادبیات داستانی امروز میرویم که در عرصۀ رمان تاریخی آثار موفقی را رقم زده است؛ #هادی_حکیمیان.
او نویسندهای است اهل یزد؛ شهری که در تاریخ معاصر نقش بسیار مهمی داشته و بخشی از سرنوشت همۀ ما ایرانیان در آنجا رقم خورده است. اما آنقدر که باید و شاید، صدای ویژۀ یزد به گوش مخاطب عمومی فارسیزبان نرسیده و نقش ویژهاش دیده نشده است. البته یزدِ حاضر در آثار هادی حکیمیان نیز چون یزدیهای دنیای واقعیت، ساکت و کمسروصداست، اما حکیمیان با «نمایش» یزد از زوایای مختلف، مخاطب را بدانجا میبرد و انس و الفتی بین ما و این شهر مهم ایجاد میکند. او یزدِ کمحرف را به سخن وا میدارد، اما نه با تولید صدای بلند، بلکه با نمایش بخشی از بودِ اهل یزد. این نمایش فرصتی است برای ایجاد ارتباط دیگران با پیچیدگیها و ابهامهای این شهر که زیر ظاهر ساده و ساکتشان، از چشمها پنهان مانده است. کتابهای هادی حکیمیان از نظر طبقاتی نیز همین خصلت را دارند. زندگی اقشاری که سر و صدای چندانی ندارند، در آنها به «نمایش» درآمده است تا گروهها و طبقات نام و نشاندار فرصتی پیدا کنند برای دیدن ایرانیان کمتر دیده شده. در اینجا هم او صدای مردمی بیصدا شده است؛ منتها نه با هیاهو، که با در معرض دید قرار دادن حاشیه.
با این توضیحات، به نظر میرسد هادی حکیمیان نویسندۀ مهمی است که این روزها مسیر خود در ادبیات داستانی را بهخوبی پیدا کرده است و قدمهای محکم و مهمی نیز در این راه برداشته است. سایت شهرستان ادب جدیدترین پروندهپرترۀ خود را به این نویسندۀ مهم اختصاص داده است. در این پروندهپرتره اخبار، یادداشتها، مصاحبهها و مطالب مربوط به هادی حکیمیان و آثارش را میخوانید.
🔗 برای مطالعۀ این پرونده به صفحۀ اختصاصی این پرونده در سایت شهرستان ادب مراجعه کنید:
shahrestanadab.com/هادی-حکیمیان
☑️ @ShahrestanAdab
🔻اُمّ اَبیها
(شعری از استاد #مرتضی_امیری_اسفندقه در ستایش #حضرت_زهرا سلاماللهعلیها)
▪️شعرم به مدح حضرت زهرا رسیده است
روی زمین به عالم بالا رسیده است
باغ و بهار میچکد از بیت بیت من
شعرم شکوفهوار به زهرا رسیده است...
میلاد دختر گل و ریحان و روشنیست
شعری شریف و شاد و شکوفا رسیده است
نوروز آمدهست به تبریک فاطمه
چون رودخانهای که به دریا رسیده است
هستی، نجات یافتهٔ حُسن خلق توست
زیبایی و کمال به امضا رسیده است
حُسنت رسیده است به فریاد زندگی
خُلقت به داد مردم دنیا رسیده است
وقتی که مادر پدری، پیر اُمّتی!
شعرم به درک امّ ابیها رسیده است
☑️ @ShahrestanAdab
🔻نویسندهای با تنوع روایتها
(کتابشناسی «هادی حکیمیان» در پروندهپرترۀ #هادی_حکیمیان)
▪️«...او سبک خاص خودش را دارد. هرچند در نوشتن داستان برای نوجوانان از روایت خطی و طبعاً نثر ساده استفاده میکند و معمولاً شخصیتهای ثابتی دارد که کاملاً معمولی هستند، ولی دست روزگار آنها را به جاهایی میکشد که ماجرایی مهم از یک مقطع تاریخی در حال وقوع است. داستانهای بزرگسالانهاش از تنوع روایی بیشتری برخوردار است. راوی در طول زمان، آزادانه حرکت میکند و نثری دارد که اگر در یزد باشد، با لهجۀ محلی آمیخته است. مکانها، اشیاء، لهجهها و نامها در قصههایش پررنگاند و اغلب نویسندهای است که آن دور و برها دارد با وسواسی نسبت به تاریخ، خود را سرگرم میکند...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11517
☑️ @ShahrestanAdab
🔻از زبان تاریخ
(یادداشت #علیرضا_سمیعی بر رمان #برج_قحطی در پروندهپرترۀ #هادی_حکیمیان)
▪️«رمان "برج قحطی" عبارت است از حملۀ مؤثر ارتش تاریخ و قصههای بومی به قلم نویسندهای نسبتاٌ جوان. هرجا قصه میرود، تاریخ نه با هیمنۀ دانایی، بلکه با بذلهگویی و ریزبینی جلو میافتد و قصههای کوچک و شنیدنی افواهی همهجا موج میزنند. رمان در شهر یزد میگذرد، جایی که در بسیاری از خیابانهایش میتوانی به چشمانداز نگاه کنی و حس کسی را داشته باشی که دارد کارت پستالی با طرحی تاریخی میبیند. در سراسر کتاب، روایتهای جزئی تاریخی و قصههایی که مردم از این و آن و اینجا و آنجا دارند، به نحو تفکیکناپذیری در هم ادغام شدهاند. این قصهها، داستانهای عامیانۀ پندآموز نیستند؛ در عوض ماجراهایی هستند واقعی، جانسوز و گاهی دلخراش که حالا دیگر سرگرمکنندهاند و هر مادربزرگی، یکـدو جین از آنها را دارد...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11360
☑️ @ShahrestanAdab
🔻رخِ تو
(شعری از کتاب #به_خط_روشن_عشق سرودۀ زندهیاد استاد #محمد_قهرمان)
▪️رخ تو پیش نظر داشتیم و دم نزدیم
صفای خاطرِ آیینه را به هم نزدیم
به دوشِ بیخودی از کوچهات گذر کردیم
به پای خویش درین بوستان قدم نزدیم
در این بساط، گرت نقش خوش نشست، بخند
که ما ز طالعِ بد، غیرِ نقشِ کم نزدیم
کدام روز درین شعلهزار، همچو شرار
ز بیوجودیِ خود خنده بر عدم نزدیم؟
به اعتقاد چو از بتپرست کم بودیم
چه جای سنگ، که گُل نیز بر صنم نزدیم
بیان شوق اگر از قلم نمیآمد
به دستِ آه، چرا نامهای رقم نزدیم
قلم ز شکوهطرازی به شُکر گرداندیم
به لوحِ خاطرِ احباب، نقشِ غم نزدیم
اگرچه دخلِ کم ما وفا نکرد به خرج
زدیم مُهر به لب، دَم ز بیش و کم نزدیم
☑️ @ShahrestanAdab
🔻بوف ایرانی کور است و شبیه غربیان
(یادداشتی از #محمدقائم_خانی بر #بوف_کور در زادروز #صادق_هدایت)
▪️«...از فرم که شروع بکنیم، باید اهمیت بسیار زیادی برای نحوۀ روایت آن بهعنوان اثری در تقابل با رئالیسم قائل شد. بوف کور از واقعیت فاصله نمیگیرد، بلکه به جنگ فهم واقعیت میرود. بوف کور از امر انتزاعی شروع میکند و در جنگی علیه واقعیت به همان هم ختم میکند. روایت و قصه نزد ما و در پیشینۀ ادبی ما، حتماً باید با امر انتزاعی نسبتی داشته باشد. رئالیسم محض هیچجذابیتی برای ما ندارد. هدایت در بوف کور، نه که از واقعیت فاصله بگیرد، همۀ انرژی خویش را بر روایت نمادها متمرکز میکند تا اثری از واقعیت در داستان نماند. نویسنده با واقعیت مبارزه میکند تا از همان ابتدا، یکی از مهمترین رمانهای فارسی، صرفاً به واکاوی تصاویر ذهنی بپردازد. این است که چنین روایتی، با زیباییشناسی ملت ایران همخوان میشود و به قصههای انتزاعی ادبیات ایران میپیوندد. از آن طرف با سوررئالیسم و سمبولیسم قرابتی پیدا میکند که در فرانسه مد روز بود و به کام روشنفکران ایرانی هم خوش نشست. پس دقت در فرم، نشانمان داد که بوف کور هم قرابت خاصی با بخشی از سنت روایی ما دارد و هم خویشاوند برخی آثار مدرن است...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11524
☑️ @ShahrestanAdab
🔻بینا شعر
(یادداشتی بر کتاب #از_پیله_تا_پروانگی سرودۀ #محمدرضا_روزبه به قلم #مرضیه_رحیمی)
▪️«مُهر "نیمایی"بودن بر پیشانی این دفتر، ما را بر آن میدارد که در جستجوی دوری یا نزدیکی این شعرها، از مرکز شعر نیما و نیز فاصلۀ زیباییشناختیشان از شعر او باشیم. "کیرکه گارد" میگوید: "آن کس که میخواهد کاری کارستان کند، نخست باید پدری برای خود بیافریند". محمدرضا روزبه در این مجموعه با شناخت و آگاهی از ادبیات دیروز و امروز و در پیوندزدن شعر خود با نیما ـپدر شعر نوـ معاصریت خود را به اثبات رسانده و با فرم و ساختاری منسجم توانسته است کارِ کارستان خود را از پیله تا پروانگی بهخوبی به سرانجام برساند.
یکی از وجوه اشتراک شعرهای روزبه با اشعار نیما، نمادگرایی یا سمبولیسم است مانند شعر دوزیستان (ص ۱۲). حتی در آغاز این شعر اشاره شده است که سخنی از "آرتور رمبو" شاعر سمبولیست فرانسوی، مایه و مضمون این سروده را شکل داده است...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11528
☑️ @ShahrestanAdab
🔻تجلّی
(شعری از کتاب #هیاهو سرودۀ #محمدمهدی_خانمحمدی)
▪️تویی پیداتر از پیدا نمییابیم پیدا را
که ما مانند ماهیها نمیبینیم دریا را
نشانت میدهد جنگل، بیابان، رود، کوهستان
گمانم یک نفر آیینهکاری کرده دنیا را
نسیمی میوزد وقت اذان از دورهای دور
به آرامی نوازش میکند پلک سحرها را
تجلّی میکند حتی همین بیدِ حیاطِ ما
اگر من هم بلد باشم تکلّمهای موسی را
تویی روشنترین مضمونِ بکرِ دفترِ هستی
ولی از زودیابیها نفهمیدیم معنا را
☑️ @ShahrestanAdab
🔻روستا، مرکز جهان
(یادداشت #محمدهادی_عبدالوهاب بر رمان نوجوان #باغ_خرمالو در پروندهپرترۀ #هادی_حکیمیان)
▪️«..."هادی حکیمیان" مسیر سختی را در پیش گرفته است. او در این وانفسا، پا بر تیغ گذاشته و جسارتش را در نگارش رمان نوجوان به رخ کشیده است. اما به پشتوانۀ چه سرمایهای؟ سرمایۀ حکیمیان برای وارد شدن به دنیای شورانگیز نوجوانی، تجربۀ زیستهاش در روستاست. آسمان آبی و شبهای پرستارۀ روستا، خانههای خشتی و کوتاهش، صدای گلۀ چهارپایان و دستۀ پرندگانش و یکرنگی و بیریایی مردمانش، پای نویسندۀ "باغ خرمالو" را در انتخاب مسیرش محکم کرده است. "روستا"، برای حکیمیان، مانند "دهات" برای نویسندگان شهرنشین نیست. او، روستا را نه یک جای پرت و گنگ و دورافتاده، بلکه مرکز ثقل اثرش قرار داده است. نقطهای که رمان و شخصیتها و حوادث از آن قوت میگیرند و به جان مخاطب مینشینند. انتخاب روستا به چند دلیل فرمی و محتوایی، بسیار هوشمندانه است...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11218
☑️ @ShahrestanAdab
🔻ما نسبت به پیچهای مهم تاریخی کشورمان بیتوجهیم
(#هادی_حکیمیان در گفتگو پیرامون رمان #باغ_خرمالو)
▪️«...بنیانهای جامعۀ امروز ما در سالها و حتی قرون گذشته پیریزی شده، پس طبیعی است که نسبت به دورههای تاریخی و همینطور رجال تأثیرگذار آندوران نمیتوان بیتفاوت بود. در جریان مدرنسازی کشور، ناصرالدین شاه و بعدها رضاشاه از شخصیتهای اصلی هستند، هرچند که انتقاداتی هم نسبت به آنها داشته باشیم. پس نمیتوان آنها را نادیده گرفت. البته برای نوجوان امروزی، اجباری نیست که رمان تاریخی مطالعه کند، میتواند از ژانرهای علمیـتخیلی و... بخواند یا اصلاً کتاب نخواند. ما که نمیتوانیم کسی را مجبور کنیم، اما بهنظرم وجود رمان با محوریت برخی رجال و شخصیتهای تاریخی ضروری است تا در صورت لزوم به افراد علاقهمند پیشنهاد شود...»
🔗 متن کامل این گفتگو را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11468
☑️ @ShahrestanAdab
🔻شاهد میقات
(شعری از #آیت_الله_غروی_اصفهانی به مناسبت شهادت #امام_هادی علیهالسلام)
▪️فتاده مرغ دلم ز آشیان در این وادی
كه هر كجا رود افتد به دام صیادی
به دانهای دُّر یكدانه میدهد برباد
نه گوش هوش و نه چشم بصیر نقّادی
چنان اسیر هوا و هوس شدم كه نپرس
نه حال نغمه سرایی نه طبع وقّادی
دلا دل از همه برگیر و خلوتی بپذیر
مدار از همه عالم امید امدادی
مگر ز قبله حاجات و كعبه مقصود
ملاذ حاضر و بادی علیّالهادی
محیط كون و مكان نقطه بصیر وجود
مدار عالم امكان مجرّد و مادی
شَها تو شاهد میقات «لِی مَعَ اللّهی»
تو شمع جمع شبستان مُلك ایجادی
صحیفه ملكوتیّ و نسخه لاهوت
ولیّ عرصه ناسوت بهر ارشادی
مقام باطن ذات تو قاب قوسین است
به ظاهر ارچه در این خاكدان اجسادی
كشیدی از متوكل شدائدی كه به دهر
ندیده دیده گردون ز هیچ شّدادی
گهی به بركه درندگان گهی زندان
گهی به بزم مِی و سازِ باغی عادی
تو شاه یكّه سواران دشت توحیدی
اگر پیاده روان در ركاب الحادی
ز سوز زهر و بلاهای دهر جان تو سوخت
كه بر طریقه آباء و رسم اجدادی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻عرض تسلیت خدمت جناب آقای علیرضا نعمتاللهی
▪️متاسفانه با خبر شدیم آقای #علیرضا_نعمت_اللهی عزیز، _دوست و همکارمان در موسسه شهرستان ادب_ بر اثر سانحه سوگوار درگذشت سهتن از خواهرزادههای خود شدهاست. موسسه شهرستان ادب و همکاران ایشان در این موسسه، این مصیبت را به ایشان صمیمانه تسلیت میگویند.
دعاگوییم این عزیزان درگذشته بهرهمند از مهربانی و فضل خداوند بخشنده مهربان باشند.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻نکاتی درباره کارگاه شعر #آفتابگردان_ها
(یادداشتی از استاد #محمدکاظم_کاظمی)
▪️«همه محصولاتی که ما در ویترین مغازهها میبینیم، از کارگاههای تولید بدرآمدهاند، کارگاههایی که خود متکی به آموزش و تجربهاند. شعر نیز چنین است. شب شعرها، جشنوارهها، مسابقهها و آثار مکتوب، ویترین ارائۀ شعرند. ولی شعر در کارگاه ذوق و مهارت شاعر پرورده میشود و آن ذوق و مهارت نیز بخشی فطری و بخش مهمی، اکتسابی است.
این بیت ایرجمیرزا را ما همه شنیدهایم که "شاعری طبع روان میخواهد / نه مبانی، نه بیان میخواهد". بله اگر فقط "شاعری" هدف باشد، همان طبع روان هم کافی است؛ اما حقیقت این است که ما در برابر هر شاعر خوب در زبان فارسی حدود یکصد شاعر ضعیف داریم، کسانی که نه نامشان بر جای مانده است و نه آثارشان. اینها کسانی بودهاند که فقط طبع روان داشتهاند. بله، شاعر بودهاند اما شاعر خوب بودن مهم است...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11534
☑️ @ShahrestanAdab
🔻نسلکشی
(شعری از کتاب #صدای_بهتر_زخم سرودۀ #علیرضا_سمیعی تقدیم به کودکان قربانی نسلکشی)
▪️با من کسی نمانده به جز تو
جز تو که زخم تازیانهی دیروزی
سنگ صبور بغض کودکیام باش
حالا که شانه بهر هقهق امروزی
آواز مادر غمگینام را
با تیغ و دشنه کجا بردند
لب باز کن لب
آوازها مگر مردهاند
هان آنچه میچکد از چشمام
اشک رسول خداوند است
در آه من چه غریویست
گویا صدای خداوند است
☑️ @ShahrestanAdab
🔻یادداشتهای یک نویسنده درباره کرونا طاعون کوری
(یادداشتی از #محمدقائم_خانی)
▪️«دو رمان بسیار معروف وجود دارند که به مسأله همهگیری یک بیماری در زمانی اندک میپردازند. اولی #طاعون است نوشته #آلبر_کامو، و دیگری #کوری نوشته #ژوزه_ساراماگو. موقعیت فراگیری یک بیماری با سرعت انتشار بالا، انسان را در برابر تقدیری قرار میدهد که خودش را در هیبت یک هجمه نشان میدهد. فقط تکتک افراد نیستند که مورد هجوم قرار گرفتهاند، بلکه تجمع انسانی هدف قرار گرفته است؛ در یک کلمه نوک پیکانِ خطر به سمت "شهر" است. چون چیزی پیش آمده که فقط به یک انسان ربط ندارد، بلکه همزمان به همه مربوط میشود. بیماری هر نفر، در عین حال بیماری کل جامعه است. نقطهای است که سرنوشت فرد و جمع به هم گره میخورد. پس بنابراین چیزی اساساً انسانی ظهور میکند. برای همین است که یکی از دغدغههای اصلی کامو در طاعون انتقال این گزاره است: "همه مسئولند زنده بمانند و برای زنده ماندن دیگران مبارزه کنند."...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11540
☑️ @ShahrestanAdab
🔻سروها ایستاده میمیرند
(یادداشت #رقیه_کیه بر رمان سرو_بلند_گوراب در پروندهپرترۀ #هادی_حکیمیان)
▪️«..."سرو بلند گوراب" با ضربآهنگی تند و فصلهایی کوتاه روایت میشود که از نقاط قوت آن است. اگرچه همین ضربآهنگ تند از نظر برخی منتقدین، ضعف محسوب میشود و تکلیف بعضی وقایع را در داستان مشخص نمیکند، اما نویسنده آنجا که عنصر خشونت در داستان جان میگیرد، برای مراعات حال مخاطب نوجوان با سرعت از آن میگذرد. همین ویژگی یک برگ برنده در مقابل نوجوان مأنوس با بازیهای رایانهای و پرورشیافته در سرعت سرسامآور اطلاعات و زندگی ساندویچی در فضای مجازی است؛ خوانش داستان به همین دلیل ملالآور و کند نیست.
نثر شیرین هادی حکیمیان و روایت جذاب داستان از دیگر ویژگیهای سرو بلند گوراب است که با حضور دو نوجوان بازیگوش، رگههایی از طنز نیز به خود میگیرد...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11518
☑️ @ShahrestanAdab
🔻یاعلی!
(شعری از #زهیر_توکلی به مناسبت سالروز ولادت امیرالمومنین، #امام_علی علیهالسلام)
▪️«سر ِ راستان، شاه دانا علی
شهنشاه ِ فرد ِ توانا علی
در اندام حق، چَشم ِ بینا علی
نهان ِ جهان، راز ِ مانا علی
ز هو چون گذشتی همانا علی
ندانم ز کِی مست حیدر شدم
به ناگاه چون گُل معطّر شدم
سبک بودم از آن سبکتر شدم
غبار ِ کف ِ پای قنبر شدم
غلام ِ شه ِ آسمانها علی
به بوی تو تا بودهام بودهام
ز مهر ِ تو سر بر فلک سودهام
تو را یافتم کز خود آسودهام
تویی چشمهی سنگ ِ فرسودهام
تو ای برتر از سود و سودا! علی!
پر از ردّ ِ پای تو افسانهام
به دستانت آتش زدم خانهام
اگر آزمون است مردانهام
اگر خوان خون است دیوانهام
شب ِ جاودان! شمس معنا! علی!
دل ِ شیر و جان ِ جوانم تویی
توان ِ تن ناتوانم تویی
زمینم تویی آسمانم تویی
شبانروز، ورد زبانم تویی
شبم روز از نور ِ مولا علی...»
🔗 متن کامل این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11541
☑️ @ShahrestanAdab
📸 یک عکس یادگاری از دو سال پیش در چنین روزی
🔸شعرخوانی دختران آفتابگردان در حرم آفتاب خراسان، شب شعر ریحانه
اردوی پایانی ششمین دوره آموزشی #آفتابگردان_ها، ویژه بانوان
| مشهد - اسفندماه ۱۳۹۶ |
#عکس_یادگاری_شهرستان_ادبی_ها
☑️ @ShahrestanAdab