خاطرات آن مرد🌿↓
شهیدمهدیزینالدین
نزدیک عملیات بود؛ تازه دختر دار شده بود.
یه روز دیدم سر یه پاکت از جیبش زده بیرون...!
گفتم این چیه؟
گفت عکس دخترمه.. :)
گفتم بده منم ببینم.👀
گفت هنوز خودم ندیدمش..
گفتم خب چرا؟
گفت الان موقعه ی عملیاته! میترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده.باشه برای بعد...🕊
#خاطرات
خاطرات آن مرد🌿↓
#شهیدمهدیزینالدین
نزدیک عملیات بود؛ تازه دختر دار شده بود.
یه روز دیدم سر یه پاکت از جیبش زده بیرون...!
گفتم این چیه؟
گفت عکس دخترمه.. :)
گفتم بده منم ببینم.👀
گفت هنوز خودم ندیدمش..
گفتم خب چرا؟
گفت الان موقعه ی عملیاته! میترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده.باشه برای بعد...🕊
#خاطرات