#شهیدگمنام
مگر شهیدی که مهمان مادرسادات می شود گمنام است؟!
نام آورترین شمایید ای شهدای گمنام🍃
🌿 درس انفاق
"فقیری به مسجد آمده بود و کفش مناسبی نداشت، ابراهیم پیش او می رود وکفشهایش را به آن مرد هدیه می دهد.
خودش در گرمای ظهر تابستان، با پای برهنه از مسجد تا خانه
می روداو واقعا مرد خدا بود.
کتاب: خدای خوب ابراهیم
#شهیدگمنام
#شهید_ابراهیم_هادی🌹
.
شهیدشاهرخضرغاموشهیدمغفوری
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (61) 🌺 . #چایزه 2 #سید (#راوی : ) ✍سوار شديم و رفتيم سمت #هتل_کاروانسرا، توی راه
✍بچه که بودیم
وقتی میرفتیم خونه دوستمون🍃
میگفتند: مامانت میدونه اینجایی⁉️
نگرانت نشه⁉️
حالا تو چندساله اینجایی!
مامانت خبر داره؟
نگرانت شدہها...!
#شهیدگمنام😭💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گرچه میدانم نمی آیی ولی هردم ز شوق
سوی در می آیم و هر سو نگاهی میکنم :)💔
#شهیدگمنام
#شهید_شاهرخ_ضرغام
https://eitaa.com/shahrokhmahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گرچه میدانم نمی آیی ولی هردم ز شوق
سوی در می آیم و هر سو نگاهی میکنم :)💔
#شهیدگمنام
#شهید_شاهرخ_ضرغام
https://eitaa.com/shahrokhmahdi
شهیدشاهرخضرغاموشهیدمغفوری
#شاهرخ به راستی می توان مصداقی کامل برای این آیه قرآن معرفی کرد
کسی که توبه کند ایمان بیاورد وکار شایسته انجام دهداینها کسانی هستند که خدا بدی هایشان را به خوبی تبدیل می کند..
#شهیدگمنام
#شاهرخ_ضرغام
شهیدشاهرخضرغاموشهیدمغفوری
وقتي به مدرسه ميرفت کمتر کسي باور ميکرد که او کلاس اول باشد. توي کوچه با بچه هائي بازي ميکرد که از خ
#شاهرخ ضرغام
داستان زندگی او ، ماجرای حرُ ،در کربلا را تداعی می کند فرماندهان بزرگی در گروه کوچیک شاهرخ تربیت شدند .آن ها درس ایمان وشجاعت را از شاهرخ گرفتند بعد بسیاری از آنان را درواحد های شناسایی واطلاعات عملیات لشکرهای مختلف دیدیم
وجود سرداری مانند شاهرخ در روزهای اول جنگ نعمتی بود برا فرماندهان دوماه از جنگ گذشته بود شاهرخ خیلی تغییر کرده بود،کم حرف میزد نماز جماعت واول وقت او ترک نمی شد،در دعای کمیل وتوسل باصدای بلند گریه می کرد از سادات گروهش خواسته بود برای او دعا کنند که شهید شود.
#شاهرخضرغام
#شهیدگمنام
شهیدشاهرخضرغاموشهیدمغفوری
صبــح يکي از روزها باهم به کاباره پــل کارون رفتيم. به محض ورود، نگاه شاهرخ به گارسون جديدي افتاد که سربه زير، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود. با تعجب گفت: اين کيه، تا حالا اينجا نديده بودمش؟! در ظاهر زن بســيار با حيائي بود. اما مجبور شده بود بدون حجاب به اين کار مشغول شود. شاهرخ جلوي ميز رفت و گفت: همشيره، تاحالا نديده بودمت ، تازه اومدي اينجا؟!
زن، خيلي آهسته گفت: بله، من از امروز اومدم.
شــاهرخ دوباره با تعجب پرســيد: تو اصلا قيافه ات به اينجور کارها و اينجور جاها نميخوره ، اسمت چيه؟ قبلا چيکاره بودي؟
زن در حالي که سرش را بالا نمي گرفت گفت: مهين هستم، شوهرم چند وقته که مُرده، مجبور شدم که براي اجاره خانه و خرجي خودم و پسرم بيام اينجا!
شــاهرخ، حســابي به رگ غيرتش برخورده بود، دندان هايش را به هم فشار ميداد، رگ گردنش زده بود بيرون، بعد دستش را مشت کرد و محکم کوبيد روي ميز و با عصبانيت گفت: اي لعنت بر اين مملکت کوفتي!! بعد بلند گفت: همشــيره راه بيفت بريم، شــاهرخ همينطور کــه از در بيرون ميرفت رو کرد به ناصرجهود و گفت: زود برميگردم!
مهين هم رفت اتاق پشــتي و چادرش را ســرش کرد و با حجاب کامل رفت بيرون. بعد هم سوار ماشين شاهرخ شد و حرکت کردند. مدتي از اين ماجرا گذشــت. من هم شــاهرخ را نديدم، تا اينکه يکروز در باشگاه پولاد همديگر را ديديم. بعد از سلام وعليک، بي مقدمه پرسيدم: راستي قضيه اون مهين خانم تو چي شد؟!
اول درست جواب نميداد، اما وقتي اصرار کردم گفت: دلم خيلي براشــون ســوخت، اون خانم يه پسرده ســاله به اسم رضا داشت. صاحــب خونه به خاطر اجــاره، اثاث ها رو بيرون ريخته بــود. من هم يه خونه کوچيک تو خيابون نيرو هوائي براشون اجاره کردم. به مهين خانم هم گفتم: تو خونه بمون و بچه ات رو تربيت کن، من اجاره و خرجي شما رو ميدم!!
#شاهرخضرغام
#شهیدگمنام
#شاهرخ ضرغام
شب و روز می گفت: فقط امام، فقط خمینی رحمت الله علیه
وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد.
یک بار که سخنرانی حضرت امام از تلوزیون در حال پخش بود، داشتم از کنارش رد میشدم که یکدفعه دیدم اشک تمام صورتش را پر کرده. باتعجب گفتم: شاهرخ، داری گریه میکنی!؟ با دست اشکهایش را پاک کرد
و گفت: امام، بزرگترین لطف خدا در حق ماست.
ما حالا حالاها مونده که بفهمیم رهبر خوب چه نعمت بزرگیه، من که حاضرم جُونم رو برای این آقا فدا کنم.
می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد.
همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود.
برای همین روی سینه اش خالکوبی کرده بود که: فدایت شوم خمینی.
#شهیدگمنام
#حرانقلاب
#شاهرخضرغام