شهیدشاهرخضرغاموشهیدعبدالمهدیمغفوری
#نامه ی به خواهرم #قسمت_پنجم ۱-بی حجابی خانم ها چه ضررری برای دیگران دارد؟ پاسخ این سوال را باسخن
#نامه ی به خواهر
#قسمت_ششم
ب-سست شدن بنیادخانواده:
مردی که هر روز ده ها زن آرایش کرده وبی حجاب را می بیند ودر محیط کار ودر مسیر حرکت با آنان مواجه می شود ،بویژه هنگامی که لبخند وسخنان صمیمی ودلنشین آنان را می بیند ومی شنود ،وقتی به خانه می رسد از مشاهده ی همسر خود که از زحمات کار روزانه خسته وغبار گرفته است لذت نمی برد.در این صورت کافی است که از تعهد وتقوی هم کم بهره باشد تا همسر خود را با آن بانوان مقایسه کند ودرنتیجه از زندگی خود دلسر گردد وزمینه ی انحراف وکژ روی واحیانا جدایی فراهم شود.بارها در جراید خوانده یا از اشخاص شنیده ایم که آقایی با خانمی که در محیط کار یاتحصیل اوست ازدواج کرده وبه تقاضای او همسر قبلی خود را طلاق داده است
افزایش طلاق ،افزایش تعداد کودکان فراری وخیابانی ،کثرت فرزندان نامشروع که ناشی از اخلافات خانوادگی وبی میلی زن وشوهر نسبت به ادامه زندگی قابل انکار نیست ،وبیشتر این موارد ریشه در توجه به زنان ومردان کوچه وخیابان ومحل کار دارد
خواهرم ،
تو تصور می کنی چرا جوانان امروز کمتر میل به ازدواج دارند؟در قدیم که محیط عمومی از خود نمایی زنان محفوظ تر بود،شیرین ترین آرزوی زنان جوانان ازدواج بود ودر سنین ابتدایی بلوغ ،جوانان به سراغ ازدواج می رفتند .اما متسفانه امروز می بینیم برخی از جوانان زمانی نشاط,وشور دارند به کامجویی از دختران وزنان بی حجاب مشغول اند وزمانی ازدواج می کنند که زن را تنها برای خدمتکاری وخلاصی از اصرار والدین به ازدواج می خواهند نشاطی برای زندگی ندارند.
راستی اگر این همه صحنه های برانگیزاننده وچهره ها آرایش های گوناگون را نمی دیدند باز هم چنین بود؟
چه کسی باید خسارت از هم پاشیدگی خانواده ها ،دربدری فرزندان ،افزایش اضطراب ها و فشارهای عصبی وتبعات این وضع را بپردازد؟
آیا خانمی که با عدم رعایت پوشش لازم و یا لباس ها وزینت ها و آرایش های مهیج در کوچه و خیابان ومحل کار ظاهر می شود متوجه آثار عمل خود هست ؟وآیا ممکن است عامدانه چنین کند؟'
ادامه دارد…
#ان_شاءالله_عاقبت_بخیر_شید_و_شهید
#نشر_این_پیام_صدقه_جاریه_است
بسم الله الرحمن الرحیم
#کتاب_سه_دقیقه_در_قیامت
🔷#قسمت_ششم
💠عمل جراحي طولاني شد و برداشتن غده پشت چشم، با مشكل مواجه شد. پزشكان تلاش خود را مضاعف كردند. برداشتن غده همانطور كه پيشبيني ميشد با مشكل جدي همراه شد.
🔻آنها كار را ادامه دادند و در آخرين مراحل عمل بود كه يكباره همه چيز عوض شد...
🌀احساس كردم آنها كار را به خوبي انجام دادند. ديگر هيچ مشكلي نداشتم. آرام و سبك شدم. چهقدر حس زيبايي بود! درد از تمام بدنم جدا شد. يكباره احساس راحتي كردم. سبك شدم.
🔅با خودم گفتم: خدا رو شكر. از اين همه درد چشم و سردرد راحت شدم. چهقدر عمل خوبي بود. با اينكه كلي دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روي تخت جراحي بلند شدم و نشستم.
🍃براي يك لحظه، زماني را ديدم كه نوزاد و در آغوش مادر بودم! از لحظه كودكي تا لحظهاي كه وارد بيمارستان شدم، براي لحظاتي با تمام جزئيات در مقابل من قرار گرفت! چهقدر حس و حال شيريني داشتم.در يك لحظه تمام زندگي و اعمالم را ديدم!
🔸در همين حال و هوا بودم كه جواني بسيار زيبا، با لباسي سفيد و نوراني در سمت راست خودم ديدم او بسيار زيبا و دوست داشتني بود.
✅ نميدانم چرا اينقدر او را دوست داشتم. ميخواستم بلند شوم و او را در آغوش بگيرم. او كنار من ايستاده بود و به صورت من لبخند ميزد. محو چهره او بودم. با خودم ميگفتم: چهقدر چهرهاش زيباست! چهقدر آشناست. من او را كجا ديدهام!؟
🔹سمت چپم را نگاه كردم. ديدم عمو و پسر عمهام و آقاجان سيد (پدربزرگم) و ... ايستادهاند. عمويم مدتي قبل از دنيا رفته بود. پسر عمهام نيز از شهداي دوران دفاع مقدس بود. از اينكه بعد از سالها آنها را ميديدم خيلي خوشحال شدم.
🌱زير چشمي به جوان زيبارويي كه در كنارم بود دوباره نگاه كردم. من چهقدر او را دوست دارم. چهقدر چهرهاش برايم آشناست. يكباره يادم آمد. حدود 25 سال پيش... شب قبل از سفر مشهد... عالم خواب... حضرت عزرائيل... با ادب سلام كردم. حضرت عزرائيل جواب دادند.
💫محو جمال ايشان بودم كه با لبخندي بر لب به من گفتند: برويم؟ باتعجب گفتم: كجا؟ بعد دوباره نگاهي به اطراف انداختم. دكتر جراح، ماسك روي صورتش را درآورد و به اعضاي تيم جراحي گفت: ديگه فايده نداره. مريض از دست رفت...
🖋ادامه دارد...