#عاشقانه_شهدا
✍️ هدیهی زیبایی که شهیدحسینی هر روز به امامِ زمان(عج) تقدیم میکرد...
#متن_خاطره :
نمازهای مستحبی زیاد میخواند ، ولی به خوندن دو رکعت خیلی مقید بود. همیشه بعد از نماز صبح با حالِ خاصی میخوندش. میدونستم پشتِ هر کارش حکمت و دلیلی نهفته. برا همین یکبار ازش پرسیدم: این نمازِ دو رکعتی که بعد از نماز صبح می خوانی ، چیه؟ اول از جواب دادن طفره رفت، اما اصرار که کردم ، گفت: اگه قول بدی تو هم همیشه بخونی میگم.. وقتی قول دادم ، گفت: من هر روز این دو رکعت نماز رو برا سلامتی و فرجِ
امام زمان(عج) می خوانم...
🌷خاطره ای از زندگی سردار شهید سید علی حسینی
📚منبع: کتاب ساکنان ملک اعظم3 «منزل حسینی» صفحه 44
#متن_خاطره
🌷 آقا مهدی بعد از اینکه خوب به حرف هایم گوش کرد، گفت: تو چقدر قرآن میخونی؟ گفتم: اگه وقتی بشه میخونم؛ ولی وقت نمیشه. بیست و چهار ساعته دارم میدوم. گفت: نهج البلاغه چی؟ نهج البلاغه چقدر میخونی؟ باز همان جواب را دادم. چند تا کتاب دیگر را اسم برد و وقتی جوابم برای همه منفی بود، با عصبانیت دستش را بالا برد و گفت: بدبخت! بگو ورشکست شدم دیگه! گفتم: چطور آقا مهدی؟ گفت: تو با همون ایمان سنتیای که داشتی اومدی جبهه. اونو خرج کردی، حالا دیگه اندوختهای نداری؛ نه مطالعهای داری، نه قرآن میخونی، نه نهج البلاغه. اون سرمایهای که داشتی رو خرج کردی، اما چیزی بهش اضافه نکردی؛ این یعنی ورشکستگی! من میگم روزی یک ساعت درِ اتاقت رو ببند و مطالعه کن؛ ولو این که دشمن بیاد.
📚 شهید مهدی باکری، کتاب ف.ل.۳۱، ص۲۱۴،
#متن_خاطره
🌷 وحیدیک خصوصیت داشت که هیچ وقت مستقیم وارد بحث مذهبی نمیشد؛ اما به گونهای سخن را آغاز میکرد که در نهایت منجر به این میشد که مخاطب، خودش از او سؤال کند و بخواهد که دربارهٔ مذهب برایش حرف بزند. برای وحید، دانشگاه، بازار، مهمانی، قطار و تاکسی فرقی نمیکرد؛ او هدفی داشت به گسترۀ تمامی عرصه های زندگی. گاهی برخی دوستانش از این گفت و گو ها کلافه میشدند؛ برای نمونه، یکبار یکی از دوستان به او گفت: وحید! اینکه شما در تاکسی حرف میزنی، ما که دوباره این آدم را نمیبینیم تا بحث ادامه پیدا کنه، خب چرا شروع میکنی!؟ وحید گفت: من یه چیزی میگم، اگه خدا در اون هدایت را قرار بده، خودش بیدار میشه و میره دنبالش.
⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘
#کانالوقفنوکریمادرساداتهست!
#یازهراسلاماللهعلیها
https://eitaa.com/shahrokhmahdi