#کرامات شهید مغفوری
{تلاوت آیات سوره ی کوثر}
، وقتى پيكر مطهر شهيد عبدالمهدى مغفورى را آوردند حال مساعدى نداشتم. نشسته بودم و گريه می كردم. در حزن و اندوه غوط هور بودم كه ناگهان صدايى شنيدم كه می گفت: شهيد قرآن می خواند.
يكى از روحانيون محل هم كه آنجا بالاى سر جنازه بود قسم خورد كه او هم تلاوت قرآن شهيد را شنيده است. با خود گفتم خدايا اين چه شهيدى است و نزد تو چه قرب و مقامى دارد كه اين كرامت را به او عنايت كرده اى كه از جنازه اش پس از چند روز كه شهيد شده صداى تلاوت قرآن مى آيد.
از جا بلند شدم كه خودم هم از نزديك اين اعجاز را مشاهده كنم. وضو گرفتم بالاى سرش رفتم و روى او را كنار زدم. رنگش مثل مهتابى نور می داد و بوى عطر عجيبى از پيكرش به مشام مى رسيد. وقتى گوشم را به صورت و دهانش نزديك كردم، مثل كسى كه برق به او وصل كرده باشند در جا خشكم زد. چون من هم از او تلاوت قرآن شنيدم. درست به خاطر دارم در همان لحظه كه گوشم نزديك دهان او بود شنيدم كه اين آيه را می خواند: اعطيناك الكوثر... پيشانى اش را بوسيدم و از كنار او برخاستم و وقتى به خانه بازگشتم از مشاهده اين كرامت و مقامى كه خدا به شهيد عبدالمهدى داده بود دو ركعت نماز شكر بجا آوردم.
شب كه بعضى از اهل محل براى عرض تسليت به منزل ما آمدند، حاج آقا سيدكمال موسوى روحانى محل هم آمد. اين قضيه را كه از من شنيد گفت: چند نفر ديگر هم شاهد تلاوت قرآن شهيد بوده اند.
همان شب بود كه آخرين جملات عبدالمهدى به هنگام خداحافظى به ياد من آمد. وقتى به او گفتم: من زهرا را پيش خودم می برم، چون تنها مى ماند، گفت: صاحب اختيار هستيد ولى زهرا بايد عادت كند. پرسيدم مگر چند روز می خواهى در جبهه بمانى؟ گفت: اين دفعه اگر بروم ديگر نمى آيم. مرا می آورند، بعد خنديد و خداحافظى كرد و رفت.
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
@shahrokhmahdi
#کرامات حضرت ام البنین علیه السلام
در شهر کوت عراق، در منزل خانم حاجیه ام عبد الامیر، در دهه دوم محرم الحرام، مجلس عزادارى به نام حضرت ام البنین علیهاالسلام برقرار بود.
در همان روزها یک خانواده پیرو مذهب حنفى به آن محله آمدند. در میان آنان خانمى به چشم مى خورد به نام وزیره که حدود ده سال از ازدواجش مى گذشت و هنوز بچه دار نشده بود و امید به فرزند داشتن را از کف داده بود. برخى از اهالى محل به او گفتند:چرا به ام البنین علیهاالسلام متوسل نمى شوى؟ وزیره گفت:این کار سودى ندارد؛ زیرا علم پزشکى از معالجه من ناتوان مانده است. حتى از داروهاى سنتى استفاده کردم و در روز میلاد زکریا علیه السلام روزه گرفتم؛ اما سودى نبخشید.
آنان گفتند:هر کس از غذاى سفره ام البنین علیهاالسلام بخورد و او را در پیشگاه خدا واسطه قرار دهد، خداوند دعایش را مستجاب مى کند. چه اشکالى دارد که تو نیز چنین کنى. شاید خداوند، نوزاد دخترى به تو عطا کند و به میمنت ام البنین علیهاالسلام نام او را فاطمه بگذارى.
وزیره در حالى که با سکوت و نگرانى به سوى آنان نگاه مى کرد، یکباره زبانش باز شد و با صداى لرزان گفت:به این شرط که این قضیه میان من و شما باشد و شوهر و خانواده ام از آن آگاه نشوند. آنان گفتند:بسیار خوب! فردا و یا پس فردا ان شاء اللّه در منزل حاجیه حضور پیدا کن. در آنجا مجلسى برگزار مى شود که با خواندن روضه ام البنین پایان مى یابد.
وزیره با دنیایى از بیم و امید، در حالى که صورت خود را پوشانده بود، از خانه اش بیرون آمد و روانه منزل حاجیه، ام عبد الامیر شد. از شرم، عرق مى ریخت و خاطرش پریشان بود. هر قدر که به جلسه روضه نزدیک مى شد، تپشهاى قلبش بیشتر مى شد. صداى روضه خوان گوشهاى او را نوازش مى داد و به رهایى از رنج روحى امیدوارش مى ساخت. وى وارد خانه شد و در مراسم روضه شرکت کرد.
وقتى روضه خوان از نوحه سرایى فارغ شد، براى بهبودى بیماران دعا کرد؛ آن گاه سفره ام البنین(علیهاالسلام) پهن شد. زنان حاضر به غذاهاى موجود در سفره، تبرک مى جستند. آنها گرد سفره نشسته بودند و بهبودى بیماران و برآورده شدن حاجتهایشان را درخواست مى کردند. وزیره با دستانى لرزان، قدرى از خوراکیها را از سفره برداشت و از جایش برخاست و در حالى که اشکهایش جارى بود، از منزل خارج شد. او و شوهرش در شامگاه به امید شفا، از آن غذا خوردند.
حدود یک ماه از این واقعه مى گذشت که حالات وزیره تغییر کرد و گرفتار سرگیجه و درد سینه شد. تمایلش به غذا کاهش یافت. خوابش زیاد و حضورش در جاهاى شلوغ مشکل شد. هر کارى که به عهده اش گذاشته مى شد، به سختى انجام مى داد و دلش اضطراب خاصى پیدا کرده بود.
شوهرش مى گوید ای وزیره چه شده است؟ آیا بیمار هستى؟ او پاسخ مى دهد:نمى دانم. » همسرش او را نزد پزشک مى برد و پزشک پس از معاینه مى گوید: چیزى نیست. ناراحتی هاى او نشانه باردارى است و براى اینکه شما مطمئن شوید، فردا به آزمایشگاه مراجعه کنید. با شنیدن این خبر مسرت بخش، هر دو بى نهایت خوشحال مى شوند. شوهر وزیره در حالى که اشک شوق مى ریخت، گفت: آقاى دکتر! آیا شما اطمینان دارید؟ دکتر با کمال خونسردى گفت:بله.
فرداى آن روز، وزیره همراه همسرش، جواب مثبت آزمایش را دریافت مى کنند. پس از آن به خانه مى روند و سجده شکر به جاى مى آورند. خبر باردار شدن وى میان بستگان منتشر مى شود و شادى، فضاى خانواده را فرا مى گیرد؛ ولى او نذرى را که براى ام البنین کرده بود، همچنان در سینه اش پنهان نگاه مى داشت
سرانجام ماهها سپرى شد و نهمین ماه از ایام باردارى او فرا رسید. در آغاز فصل بهار و اندکى پیش از اذان صبح، او دخترى به دنیا آورد و همگى خوشحال شدند. وزیره گفت:براى تبرک جستن به ام البنین علیهاالسلام نام کودک را فاطمه بگذارید؛ اما خویشاوندان شوهرش مخالفت کردند و گفتند نام او را عایشه بگذارید. براى از بین بردن اختلاف، نام آن کودک را «بُشرى» گذاشتند.
@oshaghroghaye_۲۰۲۲_۰۲_۲۱_۱۰_۵۹_۱۷_۷۱۴.mp3
8.45M
داستانهایی از عنایات اهلبیت
علیهم سلام ۳۹
#یــا_رقیــه_بنت_الحسیـن
🎤ماجرای شفای دختر فلج ارمنی
با عنایت حضرت رقیه (س)
#کرامات
#کرامات امیرالمومنین (ع)
امام علی (علیه السلام) روزها روزه می گرفت و شب ها را به گرسنگی می گذراند و غذای خویش را به فقرا می داد. سوره ی هل اتی و آیه 274 سوره ی بقره، در باب ایثار آن حضرت نازل شده اند(1).خداوند متعال در آیه 8 سوره هل اتی (انسان) می فرماید: «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا». علمای شیعه اتفاق نظر دارند این آیه به همراه آیاتی دیگر (هجده آیه از این سوره یا تمامی آن) درباره سه روز روزهگرفتنِ امام علی(علیه السلام)، فاطمه(سلام الله علیها)، حسنین(علیهما السلام) و فضه نازل شده است. این افراد با اینکه گرسنه بودند، افطاری خود را به دنبال درخواست مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند.
امام علی (علیه السلام) کارگری می کرد و اجرتش را تصدّق می نمود و خود از فرط گرسنگی، بر شکمش سنگ می بست. در سخاوت آن امام بس که اعداء عدو ایشان، یعنی معاویه، در مورد ایشان می گوید: اگر علی، خانه ای از طلا و خانه ای از کاه را مالک شود، طلا را بیشتر تصدق می دهد تا هیچ از آن نماند(2). «الفضل ما شهدت به اعدا» فضیلت آن است که دشمنان نیز به آن گواهی دهند.
راوی می گوید: نزد امام صادق (علیه السلام) بودم که نام امیر المؤمنین نزد او به میان آمد. امام صادق بسیار او را ستودند، آنگاه فرمودند: همانا وی از دارایی خویش هزار بنده خرید و در راه خدا و برای رهایی از دوزخ، آزاد کرد که بهای آن را از دسترنج خود و عرق پیشانی خویش تهیه کرده بود.(3)
هرگاه ثروتی دست امیر المؤمنین (علیه السلام) می رسید فقرا و تهیدستان را با خبر می ساختند و پس جمع شدن آن ها، پول ها را از دست راست به دست چپ خویش می ریختند و می فرمودند: «ای درهم های زرد و سفید، غیر مرا فریب دهید». آنگاه همه ی آن ها را بین محرومین تقسیم می کرد و سپس دو رکعت نماز شکر می خواند(4).
اما اینکه این را از باب کرامت بدانیم،چند نکته قابل توجه است:
1. اولا ما در مورد تاریخ و حوادث و اتفاقات تاریخی باید بر اساس گزارشات موجود ،اظهار نظر کنیم.در موضوع مورد بحث ما گزارشی نداریم که امام علی(علیه السلام) همه شب برای فقرا شیر می بردند.طراحان شبهه با مسلم و قطعی فرض کردن،چیزی که مستندات تاریخی ندارد و محاسبات خودشان بدنبال زیر سوال بردن و انکار اصل کمک به فقرا در سیره معصومین(علیهم السلام)،بخصوص مولای متقیان امام علی(علیه السلام) هستند.
پس ما باید با مراجعه به تاریخ و ارائه مستندات تاریخی،این نقشه شیطانی و بافته ذهن بیمارشان را از اساس خنثی کنیم.
2. کسی منکر این نیست که ائمه(علیهم السلام) با اذن و اراده و قدرت الهی می توانستند کراماتی نشان دهند و به فرموده شما امام علی(علیه السلام) هم می توانست با کرامت بگونه ای رفتار کنند که ظرفهای شیر پر شوند.ولی اولا قرار نبوده و نیست خداوند و اولیای برگزیده اش از طریق معجزه و کرامت امور را پیش ببرند.ثانیاً بر فرض آن حضرت به اذن الهی و از باب کرامت چنین کاری می کرد،آن وقت این کار چه ارزشی داشت؟ائمه(علیهم السلام) بعنوان الگوی بشریت باید همچون بشر و بر اساس امور عادی رفتار کنند تا بتوانند بعنوان کاملترین الگو برای ما معرفی شوند و ما موظف به پیروی از آن بزرگواران شویم.لذا وقتی امیر مومنان و دیگر ائمه(علیهم السلام) اینگونه به نیازمندان کمک می کردند و خودشان زنبیل نان و خرما بر دوش می گرفتند و به خانه فقرا می بردند،ما هم باید با تأسی از آن انسانهای کامل در راه کمک به نیازمندان تلاش کنیم.
حال اگر این کمک توسط ائمه(علیهم السلام) با کرامت و معجزه صورت می گرفت،الگو شدن آنها برای ما اصلا معنا و مفهوم و ارزشی نداشت.
پی نوشتها:
1. قمی، شیخ عباس،منتهی الآمال، ج1،ص284،قم، هجرت، 1374
#کرامات_امیرالمومنین ع
📋 ماجرای لطف امام رضا(ع) به بنده گنهکار
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از راه دور میخواست بیاد حرم امام رضا. داداشش اصلا تواین وادیها نبود. خیلی گنهکار بود، مردمو آزار و اذیت میکرد.
گفت داداش میشه منم باهات بیام حرم امام رضا؟ گفت نه، تو بیای آبروی منو میبری. هرچی گفت داداشش گفت نمیشه. گفت داداش من دوست دارم اینبار بیام حرم امام رضا رو ببینم.
گفت باشه ما با رفیقا جلوتر میریم تو هم عقبتر بیا؛ یه وقت یه حرفی نزنی آبروی من جلو دوستام بره. گفت باشه هرچی تو بگی، فقط منو ببر حرم امام رضا رو ببینم....
اومد راه افتاد دنبال داداشش. تو راه، چند فرسخیِ حرم امام رضا که رسیدن مریض شد، هرچی دوا دکتر بردنش افاقه نکرد. همونجا جون داد و مرد.
داداشش رو کرد سمت حرم امام رضا؛ گفت آقا بعد عمری آدم شد میخواست بیاد حرمت، الانم که جون دادومرد. حالا من بدنش رو میارم تو حرمت طواف میدم....
گفت بدنش رو بردم شستم، کفن کردم. آوردم تو حرم امام رضا سه بار دور حرم آقا طواف دادم.
برگردوندم، خاکش کردم. شب تو عالم رؤیا خوابش رو دیدم: دیدم یه لباس خوشگل و تمیز، توی یه مکان زیبا نشسته. _تو که اینقدر مردم رو اذیت میکردی، گناه میکردی، اینجا با این لباس چیکار میکنی؟
یه نگاهی به من کرد گفت خدا پدرتو بیامرزه منو بردی حرم امام رضا. همچین که مُردم همه بدنم آتیش شد. گفتم الان غسلم میدن بدنم خنک میشه. اما دیدم آب از آتیش بدتره. بدنم شعلهورتر میشه. کفن کردی، کفنم آتیش شد؛ اما منو که آوردی حرم امام رضا انگار وارد گلستان شدم؛ دیگه نه آتیشی، نه عذابی....
همچین که منو سه بار دور حرم امام رضا طواف دادن. دور اول که رسیدم بالاسر آقام گفتم "أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلیّ اِبنِ موسَی أَلرّضٰا" دیدم آقا روشو برگردوند بهم نگاه نکرد. بار دوم که اومدم دوباره گفتم "أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلیّ اِبنِ موسَی أَلرّضٰا" دیدم آقا دوباره روشو برگردوند. با خودم گفتم چرا آقا صدامو نمیشنوه، نگام نمیکنه...
بار سوم تا اومدم سلام بدم دیدم یه اهل دلی گوشه حرم نشسته؛ صدازد آی جوون آقا صداتو میشنوه جوابتو نمیده. میخوای یه راهی بهت یاد بدم؟! اگه اینطوری امام رضارو صدا بزنی رد خور نداره.
_چی بگم؟
گفت اینجور که من میگم صدا بزن؛ بگو آقا جانِ مادرت فاطمه روتو ازم برنگردون.....
گفت تا رسیدم به حضرت سلام دادم، تا اومد روشو برگردونه صدا زدم آقا جانِ مادرت فاطمه روتو برنگردون... دیدم امام رضا یه نگاهی بهم کرد؛ صدا زد میبخشمت، اما چرا یه کاری میکنی مارومونو ازشما برگردونیم؟....
*به پیشگاه محضرت، اگرچه دست خالیام
اگر کسی نمیخورد، غم شکسته بالیام
اگر چه اشک من بود، گواه خسته حالیام
ولی به جان فاطمه محبّم و موالیام
خوشم که دارم از جهان ولایت تو را رضا *
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#کرامات امام رضا (ع)
هدایت شده از رادیو مداحی📻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عیدغدیر
#کرامات
#امام علی"علیه السلام"♥️
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[حاجی الماسی علی مرده]😍😍
حسینیهایبهوسعتدلها
➣ @Radio_maddahi