eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
59 ویدیو
233 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آغاز داستان قسمت اول ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ لابد بسیار شنیده‌اید که می‌گویند کار را آن کس کرد که تمام کرد. کاربرد این سخن از دانشورانه هرجا که باشد در داستان نویسی نیست. چرا که داستان نویسی معمولاً کاری فردی است و سخن بالا درباره کارهای گروهی درست است. در سخن یاد شده نوع گردش کار تکاملی نهفته است. بسیاری از نوآوری‌ها اختراعات به یکباره آفریده نشده‌اند. بلکه رفته رفته به شکل کامل درآمده. به هر که در آمد چیزی بر آن افزود؛ چیزی از آن کاست تا کامل شد. اما در داستان نویسی و پاره‌ای از کارها باید گفت کار را که کرد، آنکه شروع کرد. این ضرب المثل شاید در مورد نوشتن داستان گفته نشده باشد و گویندگان منظور دیگری در سر داشته‌اند. اما در مورد شروع و نقطه آغاز متن یک داستان قابل استفاده است. حتماً به یاد دارید که هنگام سخن دادن به پرسش‌های معلم،گاهی زبان ما بند می‌آمد. با آن که درس را بلد بودیم، اما توانایی حرف زدن نداشتیم. یا وقتی که می‌بایست در کلاس درباره موضوع انشا می‌نوشتیم بعضی از بچه‌ها قلمشان خشک می‌شد. در بعضی جلسات آشنایی نمی‌دانیم از کجا باید شروع کنیم و یک بار دیگر به در و دیوار نگاه می‌کنیم . بعضی از آدم‌ها به تته پته می‌افتند. و بعضی‌ها جملاتی مانند امروز هوا چقدر گرم یا سرد بود استفاده می‌کنند. گاهی از همین اولین کلمه‌ها جمله‌ها می‌توان پایان را به خوبی پیش‌بینی کرد. ضرب المثل سالی که نکوست از بهارش پیداست به همین موضوع اشاره دارد . بعضی از داستان نویسان نو قلم سوژه‌های بسیار خوبی شکار می‌کنند. آن را در کارگاه ذهن می‌پرورانند مهندسی می‌کنند. @shahrzade_dastan
اما نمی‌دانند با چه جمله‌ای و با چه کلمه‌ای شروع کنند. گاهی در اثر نادانستن همین آغاز آنقدر صبر می‌کنند تا از نوشتن داستان پشیمان می‌شوند. اولین جمله‌ها و واژه‌ها نقش یک خاطره انگیز و جاودانی در ذهن پیدا می‌کند. برای همین است که پیشنهاد می‌کنند که متن داستان را با زیباترین و بهترین واژه‌ها در کلمه‌ها آغاز کنیم. زیر همین واژه‌ها و کلمات آغازین سبب دنبال‌گیری متن توسط خواننده می‌شود. معمولا در آغاز قصه‌ها و افسانه‌ها یک سری جمله‌های کلیشه‌ای مانند یکی بود یکی نبود در روزگاران قدیم برا جانم برایتان بگوید آورده می‌شد. اما در داستان‌ها اینگونه افتتاحیه کاربرد ندارد. جمله‌های آغازین دریچه ورود به دنیای داستان نویس به شمار می‌روند. داستان نویس باید از همین ابتدای‌ها به عنوان ابزار کشش و تعلیق استفاده کند. نوشتن داستان همانند زیادی با ساختن یک بنا دارد معمار می‌کشد. سنگ و بنا و خشت‌های نخستین را درست و صاف و حساب شده بگذارد تا ساختمانش سالم و سرراست استوار بالا برود. شروع داستان یکی از نکته‌های تکنیکی است که توجه به آن نشانه مهارت و استادی داستان نویس به شمار می‌رود. یک شروع خوب نیمی از موفقیت داستان نویس محسوب می‌شود. ادامه دارد 📚آموزش داستان نویسی ✍روح الله مهدی پورعمرانی @shahrzade_dastan
پشیمانی نوشته نرگس گلیج
پشیمانی نوشته نرگس گلیج ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ یکی ازروزهای آخر آذرماه بود.ایمان لباس گرم ،بارانی و ابزار شکاررا درکوله ای می چیند.وهمراه ناصرراهی جنگل وکوهستان شوند.تا شکار کنند. نیمه های روز باران شدت گرفت از سردی هوا کم کم دانه های برف خودرا بزمین می نشاند.بعد از یکساعت برف زمین را کاملا پوشاند وهرچه بطرف کوهستان میرفتند سرما برتنشان نفوذ میکردودهانشان خشک میشد .زیر درختی خودرا جا دادند ولقمه ای خوردند.ایمان : برگردیم بالاتر برف بیشترمیشود .خوراک گرگ گرسنه خواهیم شد. ناصر: ترسو نباش بز کوهی دربرف خودرا به درختان جنگل میرساند تا از برگها بخورد سوسول بازی را بزارکنار . ایمان از سر ترس به پشت سر نگاه میکرد. ترس از حیوانات وحشی نگرانش کرده بود.ناگهان خرسی از دور دیده شد.وحشت زده درپشت درختی پنهان شدند وگوشی را جک کردند آنتن قطع شده بود .ترس برتمام وجودشان غلبه کرد. صدای غار غار کلاغ هابگوش میرسید. تصمیم گرفتند درجای بلندتری بروند تا تماس برقرار شود.ایمان به همسرش زنگ زد و کمک خواست. اماقطع ووصل شدن موبایل خیلی امیدوار به کمک نبودند.دلشوره امان را از آنها گرفته بود .باقدم های سنگین بر می گشتند .همسرش از اقوام واهالی روستا کمک خواسته بود.عصری گروهی از مردان روستا به محل مورد نظررفتند .جستجو را شروع کردند.صدا در جنگل می پیچید.ولی رمقی از ایمان و ناصر نمانده بود.تا جوابی دهند.بعد از ساعاتی آنها را پیدا کردند.به سختی آنهارا به جاده رساندند. ماشین کمکی آنهارا به بیمار ستان برد. از چهره شان پشیمانی می بارید ،خدا را شکر میکردند که آزارشان به بزهای کوهی نرسید . @shahrzade_dastan
کار داستان‌نویس این است که از جزئیات استفاده کند تا داستان بزرگ‌تری را تعریف کند. ✍الیف شافاک @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکایت ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ دزدی به خانه پارسایی در آمد. چندان که جست چیزی نیافت. دلتنگ شد. پارسا خبر شد. گلیمی که بر آن خفته بود در راه دزد انداخت تا محروم نشود. شنیدم که مردان راه خدای دل دشمنان را نکردند تنگ تو را کی میسر شود این مقام که با دوستانت خلاف است و جنگ مودت اهل صفا، چه در روی و چه در قفا، نه چنان کز پست عیب گیرند و پیشت بیش میرند. در برابر چو گوسپند سلیم در قفا همچو گرگ مردم خوار هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد بی‌گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد 📚گلستان سعدی @shahrzade_dastan
شیوه‌های شروع داستان قسمت اول ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ الف_ شیوه‌های سنتی و قدیمی در این شیوه که تحت تاثیر قصه‌گویی است داستان نویس از گزاره‌های آشنا و جمله‌های قالبی و کلیشه‌ای برای آغاز نوشتن متن داستان استفاده می‌کند. ۱ _داستان بشکه سحرآمیز برنارد مالامد این گونه آغاز می‌شود. در زمانی نه چندان دور در شمال نیویورک در اتاقی کوچک و تنگ اما انباشته از کتاب، لئوفینکل دانشجوی رشته الهیات عددی دانشگاه بشیوه زندگی می‌کرد... ۲ _داستان خورشید خانم نوشته محمود اعتمادزاده به‌آذین هم شروع قصه مانندی دارد . یکی بود یکی نبود. یک روز خورشید وقتی که از پشت کوه سر زد؛ هوس کرد به جای گردش دو هفته آسمان یک بار هم به کار و بار زمین سر بکشد و ببیند چه خبره ... ۳ _توماس مان نویسنده داستان تصادف قطار را این گونه شروع می‌کند: داستان برایتان بگویم؟ آخر من داستان نمی‌دانم. خوب حالا که می‌خواهید برایتان چیزی تعریف می‌کنم. یک بار دو سال پیش ناظر یک تصادف قطار بودم.... ۴_ استفاده از مقدمه پیش آگاهی دهنده و توضیح‌های روایی مفصل. موپاسان داستان مشهور گردنبند را با این شیوه باز کرده است: یک از آن دخترهای زیبا دلربایی بود که گهگاه از روی اشتباه سرنوشت در خانواده کارمندی به دنیا می‌آید.... و یا هدایت داستان بوف کور را اینگونه شروع کرده است: در زندگی دردهایی است که روح آدم را در سکوت و انزوا می‌خراشد.. ب_ شیوه‌های نوین در این شیوه داستان نویس تحت تاثیر جریان طبیعی زندگی داستان را آغاز می‌کند. در این شیوه نیز شگردهای گوناگونی تجربه شده که به ذکر نمونه‌هایی از آن بسنده می‌کنیم . @shahrzade_dastan
۱_ وصف طبیعت نمونه آشنا و برجسته در داستان گیله مرد بزرگ علوی دیده می‌شود. باران هنگامه کرده بود. باد چنگ می‌انداخت و می‌خواست زمین را از جا بکند. درختان کهن به جان یکدیگر افتاده بودند. از جنگل صدای شیون زنی که زجر می‌کشید می‌آمد... ۲_ توصیف ظاهری شخصیت داستان محمد کارگر کوچک پنچرگیری نوشته ناصر زراعتی ۱۶ ساله است و ریزه و لاغر اندام. با سر تراشیده دست و گردن و روی سیاه و چرب و چشم‌های شوخ و هوشیار که مژه‌هایش بلند و ابروهای کمانی بر آنها سایه انداخته. کتانی مندرس پاهای استخوانی بی جورابش را می‌پوشاند.. ۳_ توصیف عملکرد شخصیت عبدالحسین نوشین در آغاز داستان میرزا محسن این شگرد را به کار گرفت. میرزا محسن پیرمرد ۷۰ ساله هر روز پیش از طلوع آفتاب از جا برمی‌خاست و رختخوابش را جمع می‌کرد. روی پله در اتاق به آفتابه حلبی که همیشه کنج اتاقش کنار کوزه آب جا داشت وضو می‌گرفت . احمد مسعودی هم در نوشتن داستان پدربزرگ از همین شگرد استفاده کرده است. پدر بزرگ خمیر گلوله شده نان را توی حوض انداخت. آب موج‌های ریز و درشتی برداشت و ماهی سرخ رنگی روی آب جست زد و پدر بزرگ با خوشحالی گفت... نیما یوشیج نیز داستان نمادین غول و زنش و ارابه‌اش را با همین شیوه آغاز کرد. غول و زنش و ارابه‌ابش بیابان‌های خالی و خشک را طی می‌کردند. گاهی در تاریکی چرخ‌های ارابه آنها از روی ته مانده‌های دیوارهای خاکی می‌گذشت... ۴_ به کارگیری موقعیت نمایشی و کنش داستانی در سطر نخست داستان. ایرج غریب در داستان خرابه و سیاه از این شگرد بهره برده است. در را باز کرد . در را بست. دیگری هم در را باز کرد و بست. آن وقت اولی فریاد زد.... علی اشرف درویشان داستان قبر گبری را اینگونه شروع می‌کند: پسرک تکان خورد. چشمانش را آهسته گشود. صورت سیاه سوخته پدرش را که موهای سیاه و سفیدی در آن پاشیده شده بود روبروی خود دید. فهمید که موقع رفتن است . ۵_ آماده کردن ذهن خواننده در سطر اول داستان قصه عینکم نوشته رسول پرویزی. این مورد نمونه خوبی است: به قدری حادثه زنده است که از میان تاریکی‌های حافظه‌ام روشن و پرفروغ مثل روز می‌درخشد. انگار که دو ساعت پیش اتفاق افتاده. هنوز هم در خانه حافظه‌ام باقیست. ادامه دارد 📚آموزش داستان نویسی ✍روح الله مهدی پورعمرانی @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا