هرکاری قدری تحقیق لازم دارد. این تحقیقات میتواند شامل گردآوری اطلاعات تاریخی باشد یا وارسی نقشهٔ شهری که شخصیتهایت در آن زندگی میکنند. یا شاید از مادرت بخواهی داستانی از دوران کودکی خودش برایت تعریف کند. برای من درستی تحقیق خیلی مهم است. این که فقط شخصیت هایم و افکار و صحنه های زندگی خصوصی شان کاملاً داستانی باشد. هرچیز که در دنیای واقعی رخ بدهد باید اطلاعات واقعی و موثق باشد.
در داستانهای من شخصیتها هستند که پیرنگ را پیش میبرند. مسلماً هستهٔ رمان یا داستان کوتاه، داستانی نمایشی است اما شخصیتها پیستونهایی هستند که موتور پیرنگ را به حرکت درمی آورند به همین دلیل هم به دانشجوهایم میگویم شخصیتها را «کامل بنویسید اول باید ضمن نوشتن بی وقفه و بدون اینکه موقع نوشتن مطالبشان را اصلاح کنند. آنها را بشناسند؛ طوری که انگار دارند دوست تازه ای را وصف میکنند که باید کم کم بشناسند. البته بیشتر این نوشته ها در نسخه نهایی داستان باقی نمیماند، اما بدون اینجور تحلیل شخصیتها دو بعدی (ساده) از کار در میآیند و برای خواننده جذاب نیستند.همچنین تحلیل شخصیت غالباً به کشف پیرنگ منجر میشود.
سوزان پَری از کتاب نویسندگی خلاق
@shahrzade_dastan
گفتگو در داستان های ترغیب کننده
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
ناشویل تنسین دربارهٔ رمان والی ،لمب با نام زن ناتمام مینویسد والی لمب چنان استعدادی دارد که هروقت دوست داشته باشد میتواند دست در دهان شیر ادبیات کند. این رمان همۀ ویژگیهای یک اثر خوب را دارد این رمان قلب و ذهن ما را از پیچیدگیهایی که در زندگی ساده بشر وجود دارد آگاه میکند.
این تعریف دقیقی از جریان غالب ادبی و داستان ادبی است. رمان لمب پر از صفحات گفت و گوست که هرکدام پیامی دارد. البته همۀ گفت و گوهای اثر جریان غالب ادبی و داستان ادبی لازم نیست حاوی پیامی ،باشد بلکه بخش زیادی از آن باید بیانگر پیامی باشد. چون در این نوع داستانها، برخلاف نوع داستانهای دیگر که طرح داستان آنها را پیش میبرد (طرح) ،محورند. عمدتاً شخصیتها داستان را پیش میبرند (شخصیت محورند).
همان طور که قبلاً در این فصل گفته ،شد، خوانندگان اینگونه داستانها از نویسنده میخواهند عقاید و افکار آنها را به چالش بکشد و آنها را ترغیب کند جور دیگری به مسائل یا چیزی بنگرند و نظام فکری آنها را متزلزل کند.
وقتی آنها این نوع داستانها را برمیدارند تا بخوانند دنبال چنین چیزی هستند. این نوع داستان باید حاوی پیامی درباره حقیقتی جهان شمول ،باشد آن چنان که در متن -زیر که برشی از رمان کشتن مرغ ،مقلد اثر هارپر لی است میبینید. حقیقت جهان شمول در این رمان این است که همه انسانها برابر آفریده شدهاند و این موضوع در تک تک صفحات آن به چشم میخورد.
البته همۀ نویسندگان این قدر سختکوش نیستند که مطمئن شوند تک تک سطرهای داستانشان مضمون و حقیقت بزرگتری را ارائه میدهد اما برخی هستند و اگر شما از این دست نویسندهها ،هستید باید مطمئن شوید.
که شخصیت راوی شما با گفت و گوهایش میخواهد شما شخصیتهای دیگر را به گونه ای به پذیرش چیزی ترغیب کند که نهایتاً بینش آنها را تغییر میدهد. شخصیتها در این گونه داستانها دربارۀ چیزی بزرگتر از خودشان فکر میکنند آنها دربارۀ چیزهای بزرگتر با یکدیگر صحبت میکنند و افکارشان را بلند بلند میگویند.
هارپر لی با ذهنیت خواننده دربارهٔ دو مقوله تبعیض نژادی و بی عدالتی درگیر میشود و این کار را با مهارت در گفت و گوها انجام میدهد. در اینجا وکیلی به نام اتیکس فینچ آخرین دفاعیه اش را دربارهٔ تام رابینسون سیاهپوستی که به تجاوز دختری سفیدپوست متهم شده ولی بیگناه است در مقابل اول میکند.
او هیچ جنایتی مرتکب نشده ،است، او تنها قانون قدیمی و سفت سخت جامعه ما را زیر پا گذاشته است؛ قانون شدیدی که هرکس آن را نقض کند به عنوان اینکه سزاوار زندگی در میان بقیه نیست طرد میشود. او قربانی فقر و جهالت بی رحمانه ای شده است اما من نمیتوانم به او رحم کنم. او سفید پوست است. او از وقاحت کار خودش باخبر است اما چون تمایلات او قوی تر از قانونی بوده که آن را زیر پا گذاشته است.
اغلب گفت و گوها در آثار جریان غالب ادبی و داستان ادبی مضمونی را بیان میکنند. اتیکس حقیقت بزرگتر داستان را به شخصیتهای دیگر و خواننده میگوید هیچ راهی وجود ندارد که بتوان این متن را خواند و به چیزی فراتر از زندگی روزمره مان نیندیشید. گاهی گفت وگوی داستان های ترغیب کننده ما را شرمنده میکند مسائل خاکستری زندگی ما را به هم میریزد و فضای آرام ما را آشفته میکند.
📚گفت وگونویسی فنون و تمرینهایی برای نوشتن گفت و گوهای قوی
✍گلوریا کمپتون
@shahrzade_dastan
مطابقه نهاد و فعل
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
الف) در زبان فارسی قاعده بر این است که هر گاه نهاد (فاعل، مسند اليه) جاندار باشد فعل را متناسب با نهاد می آورند یعنی اگر نهاد مفرد باشد، فعل مفرد؛ اگر نهاد جمع باشد، فعل جمع آورده می شود. در این قاعده استثنایی هم وجود دارد و آن به منظور ادای احترام به اشخاص برای نهاد مفرد فعل جمع آورده می شود؛ برای مثال: پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله - فرمودند:
آقای حسینی تشریف آوردند. ب) هر گاه نهاد غیر جاندار ،باشد در صورت جمع بودن نهاد، می توان فعل جمله را هم مفرد و هم جمع آورد، هر چند در این مورد فعل مفرد برتری دارد و حتی عده ای معتقدند فعل جمع برای فاعل جمع غیر جاندار یا اسم معنی، غلط است. »
مثال :
- همه اشعار سعدی لطیف است. سالها گذشت؛ ولی چیزی تغییر نکرد.
- آبها از آسیاب افتاد.
در پاسخ به این سؤال که در زبان فارسی چرا فعل از نهاد جمع (در مورد غیر جاندارها) ضرورتاً تبعیت نمی کند این است که نهاد جمع را عنصری واحد تصور کرده اند که دارای خصوصیت واحد و بدون هر گونه اراده است؛ البته اگر در نهاد جمع تعدد یا تفاوت عمل احساس شود در این صورت موضوع متفاوت خواهد بود.
در چه مواردی بین نهاد جاندار و غیر جاندار تفاوتی وجود ندارد؟
۱. هر گاه به نهاد غیر جاندار شخصیت انسانی یا حرکت و رفتار انسانی داده شود؛ مانند:
- ستارگان در آسمان چشمک میزنند.
- هواپیماها بمبهای خود را بر سر مردم فرو ریختند.
- ابرهای سیاه باردار قله کوه را در میان گرفته بودند.
۲. هر گاه در نهاد ،جمع تنوع یا تفاوت عمل دیده شود؛ مانند:
- گلها و گیاهها در کنار هم روییده بودند.
- دولت و ملت (مذهب دو برادرند که به هم بر روند و از یکدیگر جدا نباشند(تاریخ بیهقی)
- روزها و عمرها کوتاهند.
ج) هر گاه نهاد اسم جمع باشد، فعل را میتوان به دو صورت مفرد و جمع آورد؛ هر چند فعل مفرد برتری دارد اسم جمع اسمی است که از نظر شکل ظاهر مفرد است ولی در معنی جمع است و هیچ علامت جمع و همچنین مفردی از جنس خود ندارد)؛ برای نمونه کلمات :
قوم قبیله سپاه ،لشکر ،گروه ،گله ،اهل ،ایل ،حزب رعیت، کاروان، انجمن،
جماعت، فوج، بسیج، دسته، جوخه، و....
مثال:
- جمعیت یکپارچه به صدا درآمد.
- قبیله کوچ کرد.
- انجمن فعالیتهای خود را ادامه میدهد.
- گله از چرا برگشت.
- کاروان حرکت کرد.
- حزب فراخوان تازه ای صادر کرد.
- انجمن رأی خود را صادر کرد.
📚درستنویسی زبان فارسی معیار
✍دکتر ناصر نیکوبخت
@shahrzade_dastan
تبریک به خانم زینت سادات قاضی در فصلنامه بارثاوا👏👏👏🍀
قلمتان سبز و نویسا باد.
@shahrzade_dastan
یک قاچ کتاب📚📚📚
📕آتش بدون دود
زندگي قبل از هر چيز زندگيست! گل مي خواهد، موسيقي مي خواهد، زيبايي مي خواهد. زندگي، حتي اگر يکسره جنگيدن هم باشد، خستگي در کردن مي خواهد. عطر شمعداني ها را بوييدن ميخواهد. خشونت هست، قبول! اما خشونت، اصل که نيست زائده است، انگل است ، مرض است. ما بايد به اصلمان برگرديم. زخم را که مظهر خشونت است، با زخم نمي بندند. با نوار نرم و پنبه پاک مي بندند، با محبت، با عشق.
✍ نادر ابراهيمي
@shahrzade_dastan