شهرزاد داستان📚📚
#حواس_پنجگانه #چالش_جمعه توپ بچگیم نوشته خانم عامریون 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 عکس بچگیموکه میبینمباورم.نمیشه
👆👆👆👆
#نقد_داستان
متن و خاطره خانم عامریان را خواندم. به زیبایی ما رو بردن به گذشته و خاطره خودشون رو با ما سهیم شدند. علاوه بر توصیفات زیبایی که در مورد مزه حلوا در داستان اومده، ایشون میتونستن از صدای ترمز ماشین یا بوی نان و شیرمال حرف بزنن یا از کفی که موقع صابون بازی میکردند و حسی که داشتن برامون بگن.
توصیفات باعث زنده شدن صحنه داستان میشه . پس برای همزاد پنداری بهتر خواننده با نوشته ما بهتره که ما از توصیفات پررنگ و لعاب که با حواس پنجگانه ما در ارتباط هستند استفاده کنیم. ممنونم از خانم عامریون عزیز🙏🍀
@shahrzade_dastan
شهرزاد داستان📚📚
#چالش_هفته نوشته صدیقه سادات علوی 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🍀 لیلا با زنگ هشدار گوشی از خواب بیدار شد تازه عروس بود
👆👆👆👆
#نقد_داستان
داستان خانم سادات طلبی رو خوندم درباره عروس خانم بود که بار اولی بود که برای همسرش غذا درست میکرد و تجربه کافی نداشت و از این بابت باعث عصبانیت همسرش شد .
داستان جالبی بود. خواننده میتوانست با آن همدات پنداری کند. متن به محاوره نوشته. اما بهتر بود که متن به صورت کتابی نوشته بشه و دیالوگها به صورت محاوره نوشته بشه. من اگر جای نویسنده بودم سعی میکردم از حواس پنجگانه برای توصیف صحنه داستانم استفاده کنم . مثلاً بوی عدسی که در داخل خانه پیچیده بود یا بوی خیار سالاد شیرازی یا توصیف صدای همسر یا صدای قل قل سماور و غیره همه رو میتوانستند با حواس پنجگانه شرح بدهند. ممنونم از خانم سادات علوی عزیز🙏🍀
@shahrzade_dastan
داستان باغبان
قسمت هشتم
نوشته توران قربانی صادق
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
یقین داری هیچ مردی در زندگی یک دختر ، پدرش
نمی شود . حتی اگر یک همسر ایده آل او را به زنی بگیرد . مردی که واقعا دوستش داشته باشد .
رخساره هیچ سنگی جلوی خانواده محمد نیانداخت و با دو تیکه شاخه نبات و یک قواره چادری شیرینی ات را خوردند . آن وقتها قحطی قند و شکر بود . خیلی وقتها چای تلخ را خالی خالی می خوردید . بیشتر خانواده های متمول از قند استفاده می کردند . آقاجانت در حالی که تسبیح اش را در دستش می چرخاند رو به گلنسا عمه محمد تاکید کرد که تو دختر دیوانه و نترسی هستی و مثل پسرها آزاد بزرگ شده ای ؛ واقعا اگر از عهده نگهداری ات بر بیایند پا پیش بگذارند . راست می گفت بنده خدا ! از این سر نترس داشتن ات خاطره ای یادت می آید . یک روز در حال ناهار خوردن بودید که کارگر مرده شور خانه آمد و گفت " عمو کربلایی از قبر داره صدا میاد " از سر سفره بلند شدی و قبل از آقاجانت به طرف قبرستان راه افتادی که آقاجانت داد زد ؛ " کجا ؟! شابی اول دهره ام رو بردار برو " به سکسکه افتاده بود و پشت سر پسرک کارگر می دوید . " قبر کی بابا " "همین میت که صبح چال کردین ! "
《 از همین درمانگاه رازی تا خود سینما ایران که اون ور خیابونه قبرستان بود 》
با انگشت روبرو را نشان می دهی . انگار دخترها پشت دیوارها را می بینند . تازه برای دیدن جاهایی که تو می گویی باید از دالان عبور کنند و بپیچند سمت چپ و تا نبش کوچه که یک سمتش گاراژ خرابه آقای علیزاده است بروند که سینما را ببینند ! آهی از ته دل می کشی .لابد صدایت بلند است که مرضیه می پرسد :
《 پدر بزرگ رو اونجا دیدی عزیز ؟ 》
به خودت می آیی :
《 نه ! روز بعدِ بله برون زن همسایه محمد را از دور نشانم داد . 》
محمد واقعا نجیب بود . او مهر پدر و مادر نچشیده بود . زبان به دهان نداشت مرد گنده ؛ بعدها تو شده بودی وکیل وصی اش .
آینه آرام به شانه نوه ات زده می گوید :
《 چی داری واسه خودت می پرسی ؛ اون داره به یه چیزهای دیگه فکر می کنه ؛ نمی بینی مگه ؟ 》
مرضیه برمی گردد و نگاهش می کند :
《 شنیدم چی گفت 》
آینه باهوش است و حواس اش به جمع !
@shahrzade_dastan
طرح و توطئه
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
از آنجا که قصه ،نویس با معرفی طرح و توطئه به مواد خام قصه جهت میدهد و با اراده تمام بر سرنوشت شخصیتهای داستان حکومت میکند و آنها را به سوی سرنوشت محتومشان میراند و از آنجا که طرح و توطئه از ماهیت درونی شخصیتها سرچشمه میگیرد، برای فهم ،آن خواننده احتیاج به دو عنصر اساسی «هوش» و «حافظه ،دارد که «فورستر در کتاب خود بدانها اشاره کرده است طرح و توطئه از نظر فورستر، چیزی است که انسان غارنشین از آن سر در نمیآورد و حتی کسی که فقط برای فرونشاندن آتش کنجکاوی خود حوادث داستان را دنبال میکند نمیتواند آن را .بفهمد برای فهمیدن طرح و توطئه خواننده باید هوشیار باشد و حافظه اش را به طور ارادی به کار بیندازد و چنان که ما در ،گذشته، هنگام اشاره به » و «هیوم» و ریشههای فلسفی قصه گفته ایم، «هوش و حافظه ، موقعی اهمیت پیدا کردهاند که در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هیجدهم تجربه فردی اهمیت پیدا کرد و بشر خواست که بر اساس تجربیات فردی، دست به
«لاک» خودسازی بزند.
آدم هوشیار به دنبال علل و معلولهای آنها میگردد و با وقوف تمام طرح و توطئه و تکوین و نضج هر حادثه، عمل و شخصیتی را تعقیب می.کند. انسان ابتدایی فاقد قدرت وقوف به علم و به عمل بود و به همین دلیل درباره حوادث چشم بسته قضاوت میکرد و اساس چشم بندی، شایعه پراکنی خرافه پرستی و جادوگری، و البته من غير مستقيم هنر و مذهب را میگذاشت. در حالی که اراده تحمیلی قصه نویس بر حوادث قصه مثل دعوتی است از هوش و ذکاوت خواننده تا او - آنچه را که بر گرده شخصیتها سوار شده است . بر اساس فرمول علت معلول پیدا کند ،هوش، وسیله تجزیه و تحلیل و حلاجی آگاهانه است و طرح و توطئه ترکیبی است از علل و معلولهای مختلف مربوط به هم و به همین دلیل فقط خواننده هوشیار میتواند گرهی را که نویسنده زده است باز کند و یا گره باز شده را ببیند و در برابر قصه نویس و یا شخصیتها جهت مثبت یا منفی بگیرد.
حافظه نیز به اندازه هوش در فهم علل و معلولها اهمیت دارد چراکه خواننده برای درک یک علت و معلول باید حوادث گذشته را برای خود احیاء کند و با آنها دوباره زندگی کند و بر
اساس آنها منطقی و غیرمنطقی بودن حوادث و جدالهای داستان را بسنجد و برای قصه ای که میخواند آینده ای را پیش بینی .بکند حافظه با ارتباط دادن گذشته قصه به حال آن خواننده را نگران آینده قصه میکند و طرح و توطئه قصه این نگرانی را در او به اوج میرساند تا در اوج قصه، دامها از وسط راه برچیده شود معماها گشوده ،گردد، پیچیدگی ها از میان برخیزد و در نتیجه نگرانی و تشویش از بین برود.
اوج، لحظه ای است که در آن تمامیت مفهوم قصه روشن میشود و به همین دلیل لحظه روشنایی و بینایی است؛ لحظه ای است که چشم درونی خواننده هوشیار، همچون نورافکنی بزرگ بر تمام زوایا و کنه ضمیر شخصیتها و علل و نتایج حوادث گشوده میشود و او همه چیز را در اوج هیجان در می یابد و از آنجا که قصه در واقع حرکتی است از گره افکنی به سوی گره گشایی و حرکتی است از بینظمی به سوی نظم.
📚قصه نویسی
✍رضا براهنی
@shahrzade_dastan
https://zagrospedia.com/poetry-association/5416/
تبریک به خانم لیلا محمدنژاد بابت چاپ داستانشون در دانشنامه زاگرس.
قلمتان سبز و مانا👏👏🍀
@shahrzade_dastan
https://zagrospedia.com/story/5408/
👆👆👆👆👆👆
https://zagrospedia.com
تبریک به خانم مهناز ولی زاده بابت چاپ داستانشان در دانشنامه زاگرس. همیشه در اوج باشید دوست من👏👏🍀
@shahrzade_dastan