شاعرانه
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
بتی که راز جمالش هنوز سربسته است
به غارت دل سوداییان کمر بسته است
بر آن بهشت مجسّم دلی که ره برده است
درِ مشاهده بر منظر دگر بسته است
بیا که مردمک چشم عاشقان همه شب
میان به سلسلهی اشک، تا سحر بسته است
به پایبوس جمالت نگاه منتظران
ز برگبرگِ شقایق، پل نظر بسته است
امید روشن مستضعفان خاک توئی
اگرچه گَردِ خودی، چشمِ خودنگر بسته است
به یازده خُمِ مِی گرچه دست ما نرسید
بده پیاله که یک خم هنوز سربسته است
زمینه ساز ظهورند، شاهدان شهید
اگرچه هجرتشان داغ بر جگر بسته است
کرامتی که ز خون شهید میجوشد
هزار دست دعا را ز پشت سر بسته است
چنان وزیده به روحم نسیم دیدارت
که گوش منتظرم چشم از خبر بسته است
به پیشواز تو هر جادهای به راه افتاد
ولی دریغ که دروازهی گذر بسته است
دل شکسته و طبع خیالبند «فرید»
به اقتدای شرف قامت هنر بسته است
✍قادر طهماسبی(فرید)
@shahrzade_dastan
#ایدههای_داستانی
🍀خال وسط دستهایش را نشانم داد. عین دستهای خودم بود. زبانم بند آمد.....
🍀شانههایش را بالا انداخت: داداچ هر کی خربزه بخوره، باید پای لرزش بشینه.....
✍ایدههای داستانی با قلم هنرمندانه شما میتوانند تبدیل به داستان شوند. بسمالله، این گوی و این میدان😍
@shahrzade_dastan
زاویه دید در داستان
قسمت پنجم
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🍀مزایای نقل داستان به وسیله شخصیتی کم اهمیت در زاویه دید اول شخص
وقتی داستان از زبان شخصیت غیر اصلی و کم اهمیتی گفته میشود راوی داستان میتواند به شخصیت داستان از خارج نیز نگاه کند و در عین حال همراه شخصیت داستان حرکت کند و در ماجرای داستان مستقیم یا غیر مستقیم سهیم باشد. مثلاً در داستان ((رقص مرگ )) بزرگ علوی راوی داستان شخصیت اصلی داستان نیست. بلکه غیر مستقیم در جریان ماجرای شخصیت اصلی یعنی مرتضی قرار دارد و سهم کم اهمیتی در داستان دارد. راوی داستان کوتاه تاریکخانه اثر صادق هدایت نیز همین خصوصیت را دارد و ما فقط به آنچه او تعریف میکند توجه داریم.
این زاویه دید به ما اجازه میدهد که شخصیت اصلی داستان را نه به وسیله خود او بلکه از طریق شخصیت دیگر داستان نیز بشناسیم. داستان ممکن است به وسیله چند نفر در زاویه دید درونی نیز نقش شود و شخصیتهای داستان هر کدام نقل قسمتی از داستان را بر عهده بگیرند.
مزایای چنین زاویه دیدی نیازی به توضیح ندارد اما اشکال کار این است که موجب تضعیف وحدت و یکپارچگی داستان میشود. مگر اینکه خصلت نمایشی داستان قوی باشد و رشته متنوع حوادث طبیعی جلوه کند.
زاویه دید رمان خشم و هیاهو را سه شخصیت در زاویه دید من روایت به عهده دارند و نویسنده در قطعه پایان داستان از زاویه دید دانایی کل بهره گرفته است.
@shahrzade_dastan
رمانهای سنگ صبور نوشته صادق چوبک، سفر شب اثر بهمن شعلهور و شب چراغ نوشته جمال میرصادقی با چنین شیوهای نوشته شده و حرف از آنها به شخصیتی از رمان اختصاص یافته و از دید همه شخصیتهاست که داستان روایت میشود.
ادامه دارد
📚عناصر داستان
✍جمال میرصادقی
#زاویه_دید
#مزایای_نقل_قول_با_شخصیت_کماهمیت
@shahrzade_dastan
عقاب ، پفک ، تاریخ
نوشته خدیجه نصیری پور
#ایدههای_داستانی
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
نور چراغ مطالعه ،تابیده بر کتاب نیمه باز تاریخ و میز تحریر چوبی اتاق. دست نوچ ام، مانده روی تصویر عقابی غول آسا که هک شده روی پاکت پفکی ، ماتم برده . حیف از عظمت عکس که بعد از لحظه ای میان زباله ها له و لورده شود.
@shahrzade_dastan
شهرزاد داستان📚📚
#چالش_هفته نوشته ن. قدیرزاده 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 "تجربه" درحیاط بیمارستان قدم می زد ودرافکار پریشان خود غوطه
👆👆👆👆
#نقد_داستان
داستان تجربه خانم قدیرزاده را خواندم. این داستان در مورد پسر سیگاری است که خاطره نصیحت های پدرش در مورد سیگار نکشیدن را مرور میکند. اما حالا پدرش در بیمارستان بستری است.
نویسنده موضوع خوبی را برای نوشتن انتخاب کرده است و توانسته در چند خط دو نسل را با دو طرز فکر متفاوت در کنار هم نشان بدهد. اما نویسنده میتوانست با شخصیت پردازی بیشتر این دو نسل را بیشتر به مخاطب نشان بدهد. دیالوگها لحن نداشتند. جز لحن کنایی پسر به پدرش. لحن دیالوگ میتوانست در شخصیت پردازی افراد کمک کننده باشد. کاش کشمکش پسرک سیگاری را با خودش میدیدیم. حتی جا داشت که پدر درباره نحوه و علت سیگاری شدنش حرف بزند. سن پسرک مشخص نیست. به نظرم نویسنده میتوانست با ترفندی مثلا با گفتن این که تازه کنکور داده و ...این سن را نشان بدهد. فضاسازی بیمارستان و حیاط میتوانست در انتقال حس به خواننده مفید باشد. ممنونم از خانم قدیرزاده عزیز🙏
@shahrzade_dastan
معرفی کتاب📚📚📚
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
بی نام پدر نوشته سیدمیثم موسویان، داستان زندگی یکی از بدنام ترین و فاسدترین تیمسارهای رژیم شاهنشاهی است. کسی که عامل مستقیم انگلیس، موسس انجمن بهایی، عامل سرکوب کردها و قاچاق مواد مخدر در سراسر ایران است. یکی از شخصیت های کتاب او را «یک اژدها» می داند و شخصیتی دیگر او را فاسق و کافر معرفی می کند. داستان رمان "بی نام پدر" در دو برهه زمانی و در سه خط داستانی در هم تنیده روایت می شود. در ابتدا، داستان تیمسار که برای سرکوبی غائله کردها به کردستان فرستاده شده و ماجرای ازدواجش با دختری کرد روایت می شود در ادامه داستان ماجرای فرزندش که از وجود تیمسار بی خبر است روایت می شود و این روایت ها در نقطه ای طلایی به هم می رسند و مخاطب را شگفت زده می کنند.
برشی از کتاب📚📚📚
زودباش کارش تمام کن، شک ندارم … تفنگ را بر می دارم … نشانه می روم … نه، کار من نیست. خونم به جوش آمده … تیمسار مهربان. مسلمان، نمی شود که زد … اصلا یک محبتی توی دلم به او وجود دارد … یک چیز عجیب … انگار که طرف را عمری است می شناسم … مسئله فقط آزادی خودم نیست … بزن … بزن لعنتی! … بزن. آن همه تمرین کرید … با صدای ترمز چند ماشین دم ساختمان به هم نگاه می کنیم … ماموران، ماموران … تفنگ را از دست من می گیرد و خودش نشانه می رود … به خدا اشتباه گرفتیش … خفه شو … گند زدی به همه چی … به خدا … گریه ام می گیرد … ترق … خون می پاشد توی صورتم …
📚بینام پدر
✍سیدمیثم موسویان
@shahrzade_dastan
زاویه دید بیرونی سوم شخص
قسمت اول
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
زاویه دید بیرونی در حوزه عقل کل یا دانایی کل قرار گرفته است. به عبارت دیگر فکری برتر از خارج شخصیتهای داستان و رهبری میکند. از نزدیک شاهد اعمال و افکار آنها است و در حکم خدایی است. از گذشته و حال آینده با آگاه است و از افکار و احساسات پنهان همه شخصیتهای خود باخبر است. هرگز نیازی نمیبیند که به خوانندگان خود حساب پس بدهد که چطور از چنین اطلاعاتی با خبر شده است. گوشهایش میتواند صدای شخصیتها را بشنود. پیش از آنکه آنها شروع به صحبت کنند و چشمهایش میتواند از میان درهای بسته و پرده تاریکی ببیند.
اشکال عمده زاویه دید بیرونی که چون عقل کل عمل میکند این است که احساس نزدیکی به واقعه و شخصیتهای داستان را از دست میدهد و روشنی و وضوح داستان قربانی میشود و صمیمیت داستان غالباً از دست میرود. برای برطرف کردن چنین اشکالی معمولاً نیروهای رب النوع را محدود میکنند. این محدودیت گاهی از دید یکی از شخصیتهای داستان اعمال میشود. یعنی راوی داستان تنها در قالب یکی از شخصیتهای داستان میرود. از دید و روایت اوست که نسبت به حوادث و شخصیتهای دیگر داستان داوری میشود. به عبارت روشن در نویسنده داستان تنها یکی از شخصیتهای داستان را انتخاب میکند و از بیرون افکار و اعمال او را راهبر میشود. در واقع این شخصیت، نماینده نویسنده در داستان است و نویسنده خود را در پشت سر او پنهان کرده و جنبه بیطرفانهای به داستان داده است. چنین زاویه دیدی اغلب مزایای کامل زاویه دید درونی و در عین حال بسیاری از مزایای زاویه دید دانایی کار را دارا است.
@shahrzade_dastan
گاهی برای اینکه اشکال زاویه دید دانای کار را برطرف کنیم،راوی داستان فقط آنچه را شاهد یا شاهدای حوادث دیدهاند نقل میکند. و عقاید و نظرات خودش را در داستان دخالت نمیدهد و به توضیح آنچه در ذهن شخصیتهای داستان میگذرد نمیپردازد و به خواننده اجازه میدهد که خود از حوادث داستان نتایج مورد نظر را بگیرد. در این صورت نویسنده ممکن است حکم دوربین فیلمبرداری را پیدا کند. البته دوربینی که فکر میکند و وقایع را انتخاب میکند. البته این دوربین به جاهای بسیاری میرود. فقط میتواند آنچه را که دیده و شنیده ضبط کند. اما نمیتواند توضیح بدهد و تفسیر کند. خواننده در برابر این نوع داستانها در حکم تماشاچی سینما و تئاتر است. میبیند که شخصیتها چه میکنند و میشنود که آنها چه میگویند.اما تنها میتواند حدس بزند که آنها چه احساسی دارند و به چه چیزی فکر میکنند و از چه چیزی خوششان میآید. در این نوع داستانها نویسنده حضور ندارد تا توضیح بدهد و تفسیری بکند. این نوع زاویه دید را زاویه دید نمایشی یا زاویه دید عینی میگویند. این زاویه دید به عمل داستانی یعنی به معنای داستان اصلی یا خط داستانی سرعت میبخشد و حرکت داستان را بیشتر میکند.جنبش و جوشش زندگی بیشتر میشود و رنگ آمیزی داستان غنیتر.
📚عناصر داستان
✍جمال میرصادقی
#زاویه_دید_بیرونی_سوم_شخص
@shahrzade_dastan