همه دیدند بی اندازه میلرزید سر در تشت
به جای زهرها میریخت هر تکه جگر در تشت
پسر گاهی به سینه میزد و گاهی به سر میزد
و میبارید چشمان پر از اشک پدر در تشت
اگرچه میگرفت از صورتش خونابه را زینب
ولیکن می نشست از لخته خونها بیشتر در تشت
نگاهی گاه بر زینب و گاهی بر حسینش داشت
چه ها میدید آقای غریبـمان مگر در تشت؟
صدا زد خواهرم این گریه را خرج حسینت کن
شبی که میروی آزرده به دیدار سر در تشت
خدا را شکر اینجا خیزران در کار نیست اما
چه خواهی کرد در شام بلا با چوب تر در تشت
اگرچه زانوی غم در بغل داری و میباری
خدا را شکر اینجا چادری بر روی سر داری
نــوكـــر نـوشـــت:
#جـانـم_امـام_حـسن
عباس هم به دست حَسـَــن مرد رزم شد
استــادِ فـنِ رزمِ علـمـدار، مجتبــــاست
از لطف اوســت اشک دو چشم حسینیان
در مجلس حسین، میـاندار، مجتبـــاست
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... دوشنبتون امام حسنی (ع)
#بیاد_شهید_مدافع_حرم_احمـد_احمـدی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم