eitaa logo
امامزاده شاه سیدعلی علیه‌السلام قم
1.8هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
2.9هزار ویدیو
111 فایل
ارتباط با ادمین: @sayehrushan https://zil.ink/shahseyedaliQom
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🌹به یاد شهدا ✍سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید: این روزها شهدای زیادی رو پیدا می‌کنن و میارن ایران ...به نظرتون کار خوبیه؟ کیا موافقن کیا مخالف؟ اکثر دانشجویان مخالف بودن! بعضی‌ها می‌گفتن: کار ناپسندیه ... نباید بیارن ... بعضی‌ها می‌گفتن: ولمون نمی‌کنن ...گیر دادن به چهار تا استخوووون ... ملت دیوونن!" بعضی‌ها می‌گفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته! تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگه‌های امتحان جلسه قبل نبود! همه سراغ برگه‌ها رو می‌گرفتند ولی استاد جواب نمی‌داد. یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت: استاد برگه‌هامون رو چی کار کردین؟ شما مسئول برگه‌های ما بودین؟ استاد روی تخته کلاس نوشت: من مسئول برگه‌های شما هستم ... استاد گفت: من برگه‌هاتون رو گم کردم و نمی‌دونم کجا گذاشتم. همه دانشجویان شاکی شدن. استاد گفت: چرا برگه‌هاتون رو می‌خواین؟ گفتند: چون واسشون زحمت کشیدیم، درس خوندیم، هزینه دادیم، زمان صرف کردیم... . هر چی که دانشجویان می‌گفتند استاد روی تخته می‌نوشت... . استاد گفت: برگه‌های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم هر کی می‌تونه بره پیداشون کنه. یکی از دانشجویان رفت و بعد از چند دقیقه با برگه‌ها برگشت ... استاد برگه‌ها رو گرفت و تیکه تیکه کرد. صدای دانشجویان بلند شد. استاد گفت: الان دیگه برگه‌هاتون رو نمی‌خواین! چون تیکه تیکه شدن! دانشجویان گفتند: استاد برگه‌ها رو می‌چسبونیم. برگه‌ها رو به دانشجویان داد و گفت: شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید، پس چطور توقع دارید مادری که بچه‌اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ؛ الان منتظر همین چهار تا است خوونش نباشه!؟ بچه‌اش رو می‌خواد حتی اگه خاکستر شده باشه.چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد. و همه از حرفی که زده بودن پشیمون شدن. 2 ذی القعده /23خرداد 1400_____ 🕋🕌حرم مطهر اباالفضل قمی ها امامزاده سیدعلی علیه السلام 📌@shahseyedaliQOM
✨﷽✨ 🔆 🔴«آرزوهايتان را به خدا بسپارید» ✍روزی یک کشتی پر از عسل در ساحل لنگر انداخت و عسل‌ها درون بشکه بود.پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت: از تو می‌خواهم که این ظرف را پر از عسل کنی. تاجر نپذیرفت و پیرزن رفت.سپس، تاجر به معاونش سپرد که آدرس آن خانم را پیدا کند و برایش یک بشکه عسل ببرد.آن مرد تعجب کرد و گفت: از تو مقدار کمی درخواست کرد، نپذیرفتی و الان یک بشکه کامل به او می‌دهی؟ تاجر جواب داد: ای جوان او به اندازه خودش در خواست می‌کند و من در حد و اندازه خودم می‌بخشم. 👏پروردگارا! کاسه‌های حوائج ما کوچک هستند و کم عمق‌، خودت به اندازه سخاوتت بر من و دوستانم عطا کن که سخاوتمندتر از تو نمی‌شناسیم. ‌‌ 9ذی القعده /30خرداد 1400_____ 🕋🕌حرم مطهر اباالفضل قمی ها امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdminShahSeyedAliQom
✨﷽✨ 🔆 🔴«آرزوهايتان را به خدا بسپارید» ✍روزی یک کشتی پر از عسل در ساحل لنگر انداخت و عسل‌ها درون بشکه بود.پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت: از تو می‌خواهم که این ظرف را پر از عسل کنی. تاجر نپذیرفت و پیرزن رفت.سپس، تاجر به معاونش سپرد که آدرس آن خانم را پیدا کند و برایش یک بشکه عسل ببرد.آن مرد تعجب کرد و گفت: از تو مقدار کمی درخواست کرد، نپذیرفتی و الان یک بشکه کامل به او می‌دهی؟ تاجر جواب داد: ای جوان او به اندازه خودش در خواست می‌کند و من در حد و اندازه خودم می‌بخشم. 👏پروردگارا! کاسه‌های حوائج ما کوچک هستند و کم عمق‌، خودت به اندازه سخاوتت بر من و دوستانم عطا کن که سخاوتمندتر از تو نمی‌شناسیم. ‌‌ 15ذی القعده /5تیر 1400_____ 🕋🕌حرم مطهر اباالفضل قمی ها امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdminShahSeyedAliQom
#پندانه ✅از چشم خدا افتاده‌ایم یا خیر؟ ✍یکی از علما می‌گفت اگر می‌خواهی ببینی از چشم خدا افتاده‌ای یا نه، یک راه بیشتر ندارد... هروقت دیدی گناه می‌کنی و بعد غصه می‌خوری، بدان که از چشم خدا نیفتاده‌ای. اما اگر گناه می‌کنی و می‌گویی: مهم نیست؛ بترس که خط دورت کشیده شده باشد. #شاه_سیدعلی #امامزاده_سیدعلی #ابالفضل_قمی_ها 21ربیع /6 آبان 1400_____ 🕋🕌حرم مطهر اباالفضل قمی ها امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
✨﷽✨ 🔴سعادت ما در گروی سعادت دیگران ✍دوستی می‌گفت:سمیناری دعوت شدم که هنگام ورود، به هر یک از دعوت‌شدگان بادکنکی دادند. ‌ سخنران بعد خوشامدگویی از حاضرین که ۵۰ نفر بودند خواست که با ماژیک اسم خود را روی بادکنک نوشته و آن را در اتاقی که سمت راست سالن بود بگذارند و خود در سمت چپ جمع شوند.سپس از آن‌ها خواست که در پنج دقیقه به اتاق بادکنک‌ها رفته و بادکنک نام خود را بیاورند.من به همراه سایرین دیوانه‌وار به جست‌وجو پرداختیم، همدیگر را هل می‌دادیم و زمین می‌خوردیم، هرج و مرجی به راه افتاده بود. مهلت پنج دقیقه‌ای با پنج دقیقه اضافه هم به پایان رسید اما هیچ‌کس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند.این بار سخنران همه را به آرامش دعوت کرد و پیشنهاد داد که هرکس بادکنکی را بردارد و آن را به صاحبش بدهد.بدین ترتیب کمتر از پنج دقیقه همه به بادکنک خود رسیدند. سخنران ادامه داد:این اتفاقی است که هر روز در زندگی ما می‌افتد.دیوانه‌وار در جست‌وجوی سعادت خویش به این سو و آن سو چنگ می‌زنیم و نمی‌دانیم که سعادت ما در گروی سعادت و خوشبختی دیگران است.با یک دست سعادت آن‌ها را بدهید و با دست دیگر سعادت خود را از دیگری بگیرید. 1ربیع الثانی /16 آبان 1400_____ 🕋🕌حرم مطهر اباالفضل قمی ها امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
✨﷽✨ ✅گره‌های زندگی ✍زندگى مثل يک كامواست؛ از دستت كه در برود، مى‌شود كلاف سردرگم، گره مى‌خورد، می‌پيچد به‌هم، گره گره مى‌شود، بعد بايد صبورى كنى و گره را به وقتش با حوصله باز كنى. اگر زياد كلنجار بروى، گره بزرگ‌تر مى‌شود و کورتر. يک جايى ديگر كارى نمى‌شود كرد، بايد سر و ته كلاف را بُريد و يک گره ظريف و كوچک زد، بعد آن گره را توى بافتنى پنهان و محو كرد، جورى كه معلوم نشود. يادمان باشد؛ گره‌هاى توى كلاف، همان دلخورى‌هاى كوچک و بزرگند، همان كينه‌هاى چند ساله، بايد يک جايى تمامش كرد و سر و تهش را بريد. زندگى به بندى بند است به نام "حرمت" كه اگر پاره شود، تمام است. 21جمادی الاولی /5دی 1400_____ 🕋🕌حرم مطهر اباالفضل قمی ها امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
✨﷽✨ 🔴چهار "نون" راهگشا ✍ گاهی آدم هنگام گرسنگی با یه "نون" مشکل رو حل می‌کنه؛ حالا با چهار تا "نون" می‌شه جلوی خیلی از مشکلات را گرفت و به آرامش رسید. 🔰 این هم "چهار نون" راهگشا: نبین نگو نشنو نپرس 1⃣ نَبین ۱- عیب مردم را نَبین. ۲- مسائل جزئی در زندگیِ خانوادگی را نَبین. ۳- کارهای خوب خودت را که برای دیگران انجام دادی، نَبین. ۴- گاهی باید وانمود کنی که ندیدی (اصل تغافل). ￸ 2⃣ نگو 1- هر چه شنیدی، نگو. ۲- به کسی که حرفت در او تأثیر ندارد، چیزی نگو. ۳- سخنی که دلی را بیازارد، نگو. ۴- هر سخن راست را هر جا، نگو. ۵- هر خیری که در حق دیگران کردی، نَگو. ۶- راز را حتی به نزدیک‌ترین افراد نگو. ￸ 3⃣ نَشنو ۱- هر سخنی ارزش شنیدن ندارد، نَشنو. ۲- وقتی دو نفر آهسته سخن می‌گویند، سعی کن نَشنوی. ۳- غیبت را نَشنو. ۴- گاهی وانمود کن که نشنیدی (اصل تغافل). (خود را به نشنیدن بزن) ￸ 4⃣ نَپرس ۱- آنچه را که به تو مربوط نیست، نپرس. ۲- آنچه که شخص از گفتنش شرم دارد، نپرس. ۳- آنچه باعث آزار شخص می‌شود، نپرس. ۴- آن پرسشی که در آن فایده‌ای نیست، نپرس. ۵- آنچه که موجب اختلاف و نزاع می‌شود، نپرس. 4 رجب /17بهمن 1400____ 🕋🕌حرم مطهر اباالفضل قمی ها امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
✨﷽✨ 🔴هر ۱۰۰ تا مشتری، پنج تای بعدی نذر امام زمان ✍چند وقت پیش کیف مدرسه‌ پسر و دخترم رو دادم برای تعمیر. نو بودند ولی بند و یکی از زیپ‌های هر کدوم خراب شده بود. کاغذ رسید‌ رو از تعمیرکار تحویل گرفتم و قرار شد یکی دو روزه تعمیرشون کنه و تحویلم بده. دو روز بعد، حدود ساعت ۱۱ شب برای تحویل کیف‌ها مراجعه کردم. هر دو تا کیف تعمیر شده بودند. کاغذ رسید رو تحویل دادم و خواستم هزینه تعمیر رو بپردازم که تعمیرکار به من گفت:شما میهمان امام زمان هستید! هزینه نمی‌گیرم، فقط یه تسبیح صلوات نذر ظهورش بخونید! از شنیدن نام مولا و آقایمان کمی جا خوردم و گفتم: تسبیحِ صلوات رو حتما می‌خونم، ولی لطفا پول رو هم قبول کنید! آخه شما زحمت کشیده‌اید و کار کرده‌اید. تعمیرکار گفت: این نذر چند ساله منه. هر صد تا مشتری، پنج تای بعدیش نذر امام زمانه!بعد هم دسته‌ قبض‌هاش رو به من نشون داد. هر از چندگاهی روی ته‌ فیشِ قبض‌ها نوشته شده بود: «میهمان امام زمان!» سپس ادامه داد:این یه نذر و قراردادیه بین من و امام زمان و نفراتی که این قبض‌ها به اونا میفته؛ هر کاری که داشته باشن، مجانی انجام می‌شه، فقط باید یه تسبیح صلوات نذر ظهور آقا بخونن! از تعمیرکار خداحافظی کردم، کیف‌ها رو برداشتم و از مغازه بیرون اومدم. تا مدت‌ها داشتم به کار ارزشمند و جالب این تعمیرکارِ عزیز فکر می‌کردم...به این فکر کردم که اگر همه ما در همین حد هم که شده برای ظهور قدمی برداریم، چه اتفاق زیبایی برای خودمون و اطرافیانمون میفته! من تصمیمم رو گرفتم. اولین قدم این بود که این عمل خداپسندانه رو برای دیگران هم نقل کنم. 13شعبان /25اسفند 1400____ 🕋🕌حرم مطهر اباالفضل قمی ها امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
🔆 ✍ خدا جبران تمام نداشته‌های ماست 🔹مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفت‌وگوی جالبی بین آن‌ها در گرفت. 🔸آن‌ها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند. وقتی به موضوع «خدا» رسیدند، آرایشگر گفت: من باور نمی‌کنم خدا وجود داشته باشد. 🔹مشتری پرسید: چرا باور نمی‌کنی؟ 🔸آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. به من بگو، اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می‌شدند؟ بچه‌های بی‌سرپرست پیدا می‌شد؟ اگر خدا وجود داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشد. نمی‌توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می‌دهد این چیزها وجود داشته باشد. 🔹مشتری لحظه‌ای فکر کرد اما جوابی نداد، چون نمی‌خواست جر و بحث کند. 🔸آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. 🔹به محض اینکه از آرایشگاه بیرون آمد، در خیابان مردی دید با موهای بلند و کثیف و به‌هم تابیده و ریش اصلاح‌نکرده. ظاهرش کثیف و ژولیده بود. 🔸مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: می‌دانی چیست؟ به‌نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند. 🔹آرایشگر با تعجب گفت: چرا چنین حرفی می‌زنی؟ من اینجا هستم، من آرایشگرم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم. 🔸مشتری با اعتراض گفت: نه! آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند، هیچ‌کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح‌نکرده پیدا نمی‌شد. 🔹آرایشگر جواب داد: نه بابا، آرایشگرها وجود دارند! موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی‌کنند. 🔸مشتری تأیید کرد: دقیقا! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمی‌کنند و دنبالش نمی‌گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد. 25شعبان /8فروردین 1401____ 🕋🕌 آستان قدس اباالفضلی امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
✨﷽✨ ✅سختی‌های توأمان با لذت ✍صبر کردن این‌قدر کار سختیه که خدا چند تا پیغمبر فرستاد تا فقط صبر کردن رو به مردم یاد بده. ایوب: صبر در بیماری. یعقوب: صبر در فراق. نوح: صبر بر اولاد بد. لوط: صبر بر همسر بد. موسی: صبر بر مردم نفهم. عیسی: صبر بر عالمان بدون عمل و... ولی لذتش اینجاست که خود خدا می‌گه: 🕋 إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (انفال:۴۶) ✨ همانا خداوند با صابران است! خدا با ماست، به شرط اینکه صبری جمیل داشته باشیم. 🕋 فَاصْبِر،ْ صَبْراً جَمیلا (معارج:۵) ✨پس صبر كن، صبرى نيكو. ✅ صبرِ جمیل، یعنی پیش خدا تسلیم باشیم و در راه اطاعت از خدا صبر کنیم. 🔻ناامیدى نداشته باشیم و بی‌تابى و آه و ناله هم نکنیم 19 شوال/31 اردیبهشت 1401____ 🕋🕌 آستان قدس اباالفضلی امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
🔴 تقوای سه‌گانه ✍ تقوا می‌تواند سه مدل باشد: 1⃣ تـقـوای گـریز آن است که از محیط گناه‌آلود دوری کنی. یعنی یوسف‌وار از صحنه گناه فرار کنی و راه گریز را برگزینی. 2⃣ تـقـوای پـرهیز آن است که بتوانی در محیط گناه‌آلود، خودت را پاک نگه‌ داری. یعنی مانند موسی در کاخ فرعون باشی اما خودت را از گناه حفظ کنی. 3⃣ تـقـوای سـتیز آن است که در صحنه بمانی و با مظاهر گناه مبارزه کنی و محیط سالمی ایجاد کنی. یعنی ابراهیم‌وار با گناه، شرک و بت‌پرستی مقابله و ستیز کنی‌ و بت‌شکن شوی. برای حفظ خودت بايد هر سه تقوا را داشته باشی. 25 شوال/6 خرداد 1401____ 🕋🕌 آستان قدس اباالفضلی امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
✨﷽✨ ✅سختی‌های توأمان با لذت ✍صبر کردن این‌قدر کار سختیه که خدا چند تا پیغمبر فرستاد تا فقط صبر کردن رو به مردم یاد بده. ایوب: صبر در بیماری. یعقوب: صبر در فراق. نوح: صبر بر اولاد بد. لوط: صبر بر همسر بد. موسی: صبر بر مردم نفهم. عیسی: صبر بر عالمان بدون عمل و... ولی لذتش اینجاست که خود خدا می‌گه: 🕋 إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (انفال:۴۶) ✨ همانا خداوند با صابران است! خدا با ماست، به شرط اینکه صبری جمیل داشته باشیم. 🕋 فَاصْبِر،ْ صَبْراً جَمیلا (معارج:۵) ✨پس صبر كن، صبرى نيكو. ✅ صبرِ جمیل، یعنی پیش خدا تسلیم باشیم و در راه اطاعت از خدا صبر کنیم. 🔻ناامیدى نداشته باشیم و بی‌تابى و آه و ناله هم نکنیم. 25 ذی الحجه/3 مرداد 1401____ 🕋🕌 آستان قدس اباالفضلی امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
✨﷽✨ 🌼گاهی موقعیت‌هایی که در آن قرار می‌گیریم، هدیهٔ خداست روزی مداحی می‌گفت: زمانی که مداحی می‌کردم و تازه‌کار بودم، همیشه در مجلس من مردی بود که از من بی‌دلیل متنفر بود. هرگاه که نوبت مداحی‌ام می‌شد، برمی‌خاست و با حرکت دست طوری به مردم می‌فهماند که دوباره من با این صدای نابهنجارم شروع کردم. این حرکت او باعث می‌شد هیچ‌کس کلام مداحی مرا اهمیت ندهد، و مجلس من چنان سرد می‌شد که بعد از چند خط خواندن تمام می‌کردم و می‌نشستم. روز عاشورا که روضه واقعه اتمام‌حجت امام حسین (علیه‌السلام) در کربلا را می‌خواندم، همین فرد در مجلس چنین کرد. طوری که من در وسط مداحی یک «یاحسین» جانسوز گفتم و با اخلاص تمام چنان شدید گریستم که از این گریستن من حال‌وهوای مجلس به مدد الهی عوض شد و دل‌ها به‌سوی کربلا رفت. در خاتمه مجلس یکی از من سؤال کرد: سابقه نداشت در مجلس، مداحی چنین وصل شود و گریه کند و مجلس را آتش کشد، چه شد؟! گفتم: حال امروز و اشک چشم امروزم را مدیون آن کسی هستم که همیشه دشمنش می‌پنداشتم ولی اکنون فهمیدم او فرستاده خدا و دوست من است. می‌دانید چرا؟ چون با حرکت او در مجلس، وسط روضه اتمام‌حجت امام حسین در ظهر عاشورا در کربلا، دقیقا گویی خدا مرا در وسط میدان کربلا برد و حالات جانسوز امام را با تمام وجود در آن روز درک کردم که حضرت در حال اتمام‌حجت و معرفی خود بود که عمر سعد ملعون امر کرد بر طبل‌ها بزنند تا صدای امام به جایی نرسد. آری! گاهی خدا چنان دوستمان دارد که ما را در موقعیت تجربه یک معنا قرار می‌دهد، به شرط اینکه صبوری کنیم تا نتیجه کار را بدانیم. 12 محرم /19 مرداد 1401____ 🕋🕌 آستان قدس اباالفضلی امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
🔴 طاعت زِ خدا کن که همه دارایی‌ست ✍پیری را جوانی گفت: می‌خواهم قدری تو را کمک کنم. پیر گفت: من دارم. جوان گفت: پس مرا خانۀ خود میهمان کن! پیر، جوان را به خانۀ خود برد و قدری آب و قرص نانی در برابر او گذاشت. جوان گفت: تو که گفتی داری؟ پیر گفت: این نان و آب در چشم من داشتن است و در چشم تو نداشتن. چگونه کسی بگوید: «ندارم!» در حالی که خدای او وعده داده است اگر فرمان او بَرد، همه‌چیزش برای اوست؟! 29 محرم /5 شهریور 1401____ 🕋🕌 آستان قدس اباالفضلی امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
✍️ قسمتی از درآمدت را با امام زمان معامله کن 🔹وارد میوه‌فروشی شدم. خلوت بود. قیمت موز و سیب رو پرسیدم. 🔸فروشنده گفت: موز ۱۶ تومن و سیب ۱۰ تومن. 🔹گفتم: از هر کدوم دو کیلو به من بده. 🔸پیرزنی وارد میوه‌فروشی شد و پرسید: محمدآقا سیب چند؟ 🔹میوه‌فروش پاسخ داد: مادر کیلویی سه تومن! 🔸نگاه تعجب‌زده‌ام رو به سرعت به میوه‌فروش انداختم و او که متوجه تعجب و دلخوری من شده بود، چشمکی زد و با نگاهش منو به آرامش دعوت کرد. صبر کردم. 🔹پیرزن گفت: محمدآقا خدا خیرت بده! چند تا مغازه رفتم، همه‌شون سیب رو ده‌دوازده تومن می‌دن! مادر با این قیمتا که نمی‌شه میوه خرید! 🔸محمدآقای میوه‌فروش، یک کیلو سیب برای پیرزن کشید و اونو راهی کرد. 🔹سپس رو به من کرد و گفت: این پیرزن به‌تازگی پسر و عروسش رو تو تصادف از دست داده و خودش مونده با دو تا نوه‌ یتیم! من چند بار خواستم بهش کمک کنم و میوه‌ مجانی بدم اما ناراحت شد و قبول نکرد. 🔸به همین خاطر هیچ‌وقت روی میوه‌ها تابلوی قیمت نمی‌زنم تا وقتی این زن به مغازه میاد از قیمت‌ها خبر نداشته باشه و بتونه برای بچه‌هاش میوه بخره. 🔹راستش رو بخوای من به هرکسی که نیاز داشته باشه کمک می‌کنم و همیشه با امام زمانم معامله می‌کنم. 🔸دلم مثل آوار ریخته بود پایین و بسیار شرمنده بودم و بغضی سنگین تو گلوم نشسته بود. 🔹دلم می‌خواست روی میوه‌فروش رو ببوسم. میوه‌ها رو خریدم. سوار ماشین شدم و زدم زیر گریه و در حال رانندگی از خودم و از امام زمان خجل بودم. 🔸با خودم می‌گفتم: ای کاش در طول سالیان دراز عمرم من هم قسمتی از درآمدم رو با امام زمانم معامله می‌کردم. 3 ربیع الاول /8 مهر 1401____ 🕋🕌 آستان قدس اباالفضلی امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
✅رزق و روزی دست خداست ✍دوستی می‌گفت: در یکی از روزهای زمستان، از منزل خود به سوی محل کارم که دور بود خارج شدم. برف بود اما وسیله‌ای نبود. 🔸برای اینکه دست‌هایم گرم شود، آن‌ها را در جیب گذاشتم. یک دانه تخمه آفتاب‌گردان پیدا کردم، آن را بیرون آورده و با دندان شکستم. 🔹ناگهان بذر وسط آن بیرون پرید و روی برف‌ها افتاد. ناخواسته خم شدم که آن را بردارم، پرنده‌ای بلافاصله آمد آن را به نوک گرفت و پرید. 🔸به نظر تو چه درسی در آن است؟ 🔹من گفتم: رزق و روزی ما آن نیست که در دست ماست بلکه آن است که در دست خداست. 🔰 این حکایت زندگی و دنیای ماست که به آنچه در جیب و در دست و جلوی چشم ماست، دلخوشیم و خیال می‌کنیم که همه‌اش رزق و روزی ماست ولی همین که می‌خواهیم آن را در دهانمان بگذاریم و لذتش را ببریم، از ما می‌گیرند و به کسی دیگر می‌دهند. ▫️تمام عمر کار و تلاش می‌کنیم تا مالی پس‌انداز کنیم و راحت زندگی کنیم، ولی گاهی آنچه اندوخته‌ایم رزق و روزی ما نیست. اندوخته ما رزق و روزی کسانی می‌شود که بعد از ما می‌خورند یا در زمان حيات، نصیب آن‌ها می‌شود و می‌خورند. ▫️رزق و روزی ما آن چیزی است که بخوریم و لذت استفاده آن را ببریم، نه اینکه رنج فراوان بر خود و خانواده تحمیل کنیم و در انتها لذتش برای دیگران شود. ‌‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ 9 ربیع الاول /14 مهر 1401____ 🕋🕌 آستان قدس اباالفضلی امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
🔴 الفبای حق‌کشی ✍خانم "الف" به بانک می‌رود و نوبت می‌گیرد، شماره‌اش 135 است. همان‌جا دوستش را می‌بیند که سه ساعت زودتر از او آمده و دو شماره در دستش دارد. یکی 24 و یکی 25. شماره 25 را از او می‌گیرد و کارش را زودتر از 110 نفر دیگر انجام می‌دهد و خوشحال بانک را ترک می‌کند. آقای "ب" راننده تاکسی است. هر روز دقایقی را فریاد می‌زند تا مسافرانش تکمیل شده و حرکت کند. امروز باران شدیدی می‌آمد. آقای "ب" کسی را سوار نمی‌کرد و می‌گفت که فقط دربست می‌رود. خانم "پ" پنجره را باز می‌کند و زیرسفره‌ای را داخل کوچه می‌تکاند. آقای "ت" در اتوبان می‌بیند که همه‌ ماشین‌ها در ترافیک سنگینی هستند. وارد شانه‌ خاکی می‌شود و از چند صد نفر جلو می‌زند و بعد به داخل صف ماشین‌ها می‌آید. خانم "ث" فروشنده است. کیفی می‌فروشد با قیمت 20 هزار تومان. توریستی از همه‌جا بی‌خبر می‌آید که کیف را بخرد. قیمت را می‌پرسد، در جواب می‌شنود: 60 هزار تومان. آقای "ج" کارمند است. در ساعتی که اوج کار است و مراجعین صف کشیده‌اند، در اتاقش را بسته، چایی می‌ریزد و می‌نشیند کنار همکارش هرهر می‌خندد. یک لحظه با خودتان روراست باشید و بپذیرید که همه‌ ما به اندازه "توانمان" متجاوزیم و دیکتاتور و ضایع‌کننده‌ حق دیگران. ▫️حالا شما بیا و این عده‌ از مردمی که تجاوز به حق دیگری را هر روز و هر روز تمرین می‌کنند، بگذار به‌عنوان مسئول یک کشور. ▫️سوءاستفاده از قدرت و دیگر کارها، طبیعی‌ترین نتیجه‌ ممکن خواهد بود. ▫️مسئولین از هوا نازل نشده‌اند. 19 ربیع الثانی /23 آبان 1401____ 🕋🕌 آستان قدس اباالفضلی امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
✍ بستگی به نگاه شما دارد! 🔹روزی مردی ثروتمند، پسر کوچکش را به روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می‌کنند، چقدر فقير هستند. 🔸آن دو، يک شبانه‌روز در خانه محقر يک روستايی مهمان بودند. 🔹در راه بازگشت و در پايان سفر، مرد از پسرش پرسيد: نظرت درمورد مسافرتمان چه بود؟ 🔸پسر پاسخ داد: عالی بود پدر! 🔹پدر پرسيد: آيا به زندگی آن‌ها توجه کردی؟ 🔸پسر پاسخ داد: بله پدر! 🔹و پدر پرسيد: چه چيزی از اين سفر ياد گرفتی؟ 🔸پسر کمی انديشيد و بعد به آرامی گفت: فهميدم که ما در خانه يک گربه گران‌قيمت داريم و آن‌ها 6 تا، ما در حياطمان يک فواره داريم و آن‌ها رودخانه‌ای دارند که نهايت ندارد. 🔹ما در حياطمان فانوس‌های تزيينی داريم و آن‌ها ستارگان را دارند. حياط ما به ديوارهايش محدود می‌شود، اما باغ آن‌ها بی‌انتهاست! 🔸من چند مربی خصوصی دارم اما بچه‌های آن‌ها در مسير زندگی و مواجهه با مشکلات چيزهايی ياد می‌گيرند و...» 🔹با شنيدن حرف‌های پسر، زبان مرد بند آمده بود. 🔸پسربچه اضافه کرد: متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقير هستيم! 22 جمادی الثانی /25 دی 1401____ 🕋🕌 آستان قدس اباالفضلی امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
ذکر صالحین ✅دعا کنیم فقط خدا دستمان را بگیرد 🔸 دختری می‌خواست با پدرش از یک پل چوبی رد شود. پدر به دخترش گفت: دخترم! دست من را بگیر تا از پل رد شویم. دختر رو به پدر کرد و گفت: من دست شما را نمی‌گیرم، شما دست مرا بگیر.پدر گفت: چرا؟ چه فرقی می‌کند؟ مهم این است که دستم را بگیری و باهم رد شویم. دختر گفت: فرقش این است که اگر من دست شما را بگیرم، ممکن است هر لحظه دستتان را رها کنم، اما اگر شما دست مرا بگیری، هرگز آن را رها نخواهی کرد! این دقیقا مانند داستان رابطه ما با خداوند است؛هرگاه ما دست او را بگیریم، ممکن است با هر غفلت و ناآگاهی دستش را رها کنیم، اما اگر از او بخواهیم دست ما را بگیرد، هرگز دستمان را رها نخواهد کرد! 🔹و این یعنی عشق... 18 ذی القعده / 17 خرداد 1402____ 🕋🕌 آستان قدس اباالفضلی امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
💠 فرد وارد قیامت می‌شود ، فکر می‌کند خبری است ، تعجب می‌کند! می‌گوید خدایا پس این همه نماز و عمره و روزه و زيارت چه شد؟! می‌گویند تو دل شکستی! ریا کردی! زهر زبان ریختی و بنده های خدا را تحقیر کردی! 👌‌ کسانی داریم که به ظاهر هم متدین هستند ، اما وقتی در مورد او سوال میکنی ، هیچکس از او راضی نیست! به راحتی دل می‌شکند! به راحتي ديگري را تمسخر و تحقير مي‌كند! در خانه بداخلاقی می‌کند! عزیز من پس چرا جلسه رفته بودی؟! چرا درس اخلاق رفته بودی؟! وقتی اخلاقت را اصلاح نمی‌کنی ، استاد دیگر چه فایده دارد! 📚 آیت الله فاطمی‌ نیا (ره) 25 ذی القعده / 24 خرداد 1402____ 🕋🕌 آستان قدس اباالفضلی امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
ذکر صالحین 🔹️شاگردی از عالمی پرسید: تقوا را برایم توصیف کن. عالم گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود مجبور به گذر شدی چه میکنی؟ شاگرد گفت: پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه می روم تا خود را حفظ کنم.عابد گفت: در دنیا نیز چنین کن تقوا همین است، 🔸️ از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار.‌زیرا کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند. 28 ذی القعده / 27 خرداد 1402____ 🕋🕌 آستان قدس اباالفضلی امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
🌼فرصت‌های انجام کار خیر را از دست نده ✍دو غلام در رکاب سلطان برای شکار به دامن صحرا رفتند. سلطان چون شکار کرد تیروکمان به غلام داد تا آنان هم شکاری کنند. یکی از غلام‌ها وقتی تیروکمان به دست گرفت، به ناگاه بالای درخت متوجه شد کلاغی که در لانه خود نیست جوجه‌اش در لبه لانه آویزان شده و صدایش بلند است. غلام تیروکمان بر زمین نهاد و بالای درخت رفت و جوجه‌کلاغ را در لانه‌اش نهاد. آن غلام دیگر به او گفت: فرصت شکار از دست مده که شاه اکنون آهنگ رفتن کند. غلام چون از درخت پایین آمد، سلطان فرمان رفتن داد و غلام را فرصت شکار نشد. در راه غلام دیگر که آهویی شکار کرده بود به غلام نخست گفت: فرصت شکار، حیف از دست دادی! غلام گفت: من به حال تو افسوس می‌خورم که فرصت شکار از دست دادی و کار خیری را فرصت سوزاندی. شکار آهو همیشه هست، ولی شکار جوجه‌کلاغی که نیاز به کمک دارد و احسان است، شاید همیشه نباشد.    11 صفر / 6 شهریور 1402___ 🕋🕌 آستان قدس اباالفضلی امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈••  @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
🔅 ✍ تقلیدوار حرکت نکن 🔹عقابی بر بچه گوسفند حمله آورد و او را به چنگال صید کرده و ربود. 🔸کلاغی که شوق تقلید داشت، این احوال را دید. خواست که زور خود بر گوسفندی بیازماید. ولیکن پنجه‌اش در پشم گوسفند چنان اسیر ماند که بیچاره خود را از آن خلاص‌دادن نتوانست. 🔹شبان آمد و او را اسیر یافت. بگرفت و به خانه برد تا از بهر بازیچه به فرزندان خود دهد. 🔸چون فرزندان شبان کلاغ را دیدند، از پدر خود پرسیدند: این پرنده چه نام دارد؟ 🔹شبان گفت: این پرنده‌ایست که پیش از یک ساعت خود را عقاب تصور کرده بود، اکنون خوب دانسته باشد که کلاغ بیشه است حماقت‌‌پیشه. 💢آدمی را باید که در کاری که مافوقِ استطاعت او باشد قدم ننهد و اگر نهد، هم از سرانجام آن نومید شود و هم مصدر تضحیک ابنای روزگار.    26 ربیع الاول/ 20 مهر 1402___ 🕋🕌 آستان قدس اباالفضلی امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈••  @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
✅از چشم خدا افتاده‌ایم یا خیر؟ ✍یکی از علما می‌گفت اگر می‌خواهی ببینی از چشم خدا افتاده‌ای یا نه، یک راه بیشتر ندارد... هروقت دیدی گناه می‌کنی و بعد غصه می‌خوری، بدان که از چشم خدا نیفتاده‌ای. اما اگر گناه می‌کنی و می‌گویی: مهم نیست؛ بترس که خط دورت کشیده شده باشد.    21 ربیع الثانی/ 15 آبان 1402___ 🕋🕌 آستان قدس اباالفضلی امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈••  @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
🔅 این‌گونه جوانمردی و انصاف می‌چرخید رسم بازاریان قدیم بر این بود که اول صبح وقتی دکان را بازمی‌کردند، کرسی کوچکی را بیرون مغازه می‌گذاشتند. اولین مشتری که می‌آمد، به او جنس می‌فروخت و بلافاصله کرسی را داخل مغازه می‌آورد (یعنی دشت نمودم). مشتری دوم که می‌آمد و جنسی می‌خواست، حتی اگر خودش آن جنس را داشت، نگاه به بیرون می‌کرد که ببیند کدام‌ مغازه هنوز کرسی‌اش بیرون است و دشت نکرده. آن‌وقت اشاره می‌کرد برو آن دکان (که کرسی‌اش بیرون است) جنس دارد و از او بخر که او هم دشت اول را کرده باشد. و بدین‌شکل هوای هم‌دیگر را داشتند. این‌گونه جوانمردی و انصاف می‌چرخید و می‌چرخید وسط زندگی‌ها و سفره‌ها.    28 ربیع الثانی/ 22 آبان 1402___ 🕋🕌 آستان قدس اباالفضلی امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈••  @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom