eitaa logo
شـهید‌𓂆‍ابراهیـܩ‌هادے
235 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
681 ویدیو
29 فایل
﷽ |شھید ابراهیم هادے| بہ فڪر[مثل شھدا مُردن] نباش! بہ فڪر[مثل‌شھدا زندگےڪردن] باش!. کانال وقف شهید ابراهیم هادی #اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🧡 ❃ارتباط با مالک @ir_Hanifaa #کپی‌نشه مومن🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
شـهید‌𓂆‍ابراهیـܩ‌هادے
' وَ از تو می‌پرسند : - زیبایی را کجا می‌شود یافت؟! به آنها بگو درچهره‌ی آنان کھ از خُدا حیا می‌کنند !🌱( :
شـهید‌𓂆‍ابراهیـܩ‌هادے
تو اتاق نشسته بود و خلوت کرده بود . آهسته نگاش می‌کردم ، چند دقیقه یک بار سوزن میزد پشتِ پلک‌هاش!!! برام سوال شده بود ، متوجه من كِ شد رفتم جلو عِلت کارش رو پرسیدم. گفت چشمی كِ به‌نامحرم بیوفته سزاش اینه.
شـهید‌𓂆‍ابراهیـܩ‌هادے
ابراهیم هروقت اسم مادر سادات را به زبان می‌آورد بلافاصله میگفت : سلام الله علیها . یکبار در زورخانه مرشد بخاطر ایام فاطمیه شروع به‌خواندن اشعاری درمصیبت حضرت زهرا کرد . ابراهیم همینطور که شنا میرفت باصدای بلند گریه می کرد و آنقدر گریه کرد کھ مرشد مجبور شد شعرش را تغییر دهد . روزی کھ از بیمارستان مرخص شد حدود ۸ نفر از رفقایش حضور داشتند ابراهیم گفت وسط اتاق پرده بزنید تا خانم ها نیز بتوانند بیایید می‌خواهم روضه حضرت زهرا سلام‌ الله‌علیها بخوانم:)🌱
شـهید‌𓂆‍ابراهیـܩ‌هادے
- قرار بود صبح زود باهم به جایی برویم. می‌دانستم کار مهمی دارد . اما ابراهیم از من خواست به منزل یکی از سادات محل برویم. تا ظهر وقت ما گرفته شد . نمۍدانستم چـرا ابراهیم به این پیرمرد سید التماس می کند ! ماجرا ازاین قرار بود كِ پسراو سیگار کشیده بود و پدر او را از خانه بیرون کرده بود. حالا ابراهیم آمده بود تا خانوادھ مومن را آشتـے دهد. سرنجام توانست. دل پدر را نرم کند. او برای تمام مردم محل اینگونه بود . یاد ڪلام نورانی خدای‌ابراهیم افتاد: واخفض جناحک للمومنین : پر و بـال عطوفت خـود را براۍ مومنین فرود آر ! [ حجرات/⁸⁸ ]
شـهید‌𓂆‍ابراهیـܩ‌هادے
رابطھ عاشقانه‌ای با خدا داشت این را از صحبت های خصوصی‌اش می‌فهمیدیم . من از بقیه نیروهای رزمنده کوچکتر بودم غیر مستقیم مرا نصیحت می‌کرد ! یک‌بار به من گفت : خدا خدا خدا ، همه چیز دستِ خداست . تمام مشکلات بشر به خاطر دوری از خداست . ما باید مطیعِ محض باشیم✋🏻 او از سودُ زیان ما خبر دارد هر چھ گفته باید قبول کنیم خیر و صلاحِ ما در همین است ؛ بعد رو به من گفت : این آیه رو ببین [ ألیس‌الله‌بکافٍ‌عبده ] آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟!
شـهید‌𓂆‍ابراهیـܩ‌هادے
ابراهیم همیشه‌در مقابل بدی‌دیگران گذشت داشت. بارها به من می‌گفت : طوری زندگی و رفاقت کن که احترامت را داشته باشند ! می‌گفت: این دعواها و مشکلات خانوادگۍ را ببین بیشتر بخاطر اینه ڪِه کسی گذشت نداره . بابا دنیا ارزش این همھ اهمین دادن نداره. آدم اگه بتونی توی این دنیا برای‌خدا کاری کنه ارزش داره :)
شـهید‌𓂆‍ابراهیـܩ‌هادے
ابراهـیم را دیدم که با عصـای زیر بغـل، در کوچه راه میرفت. چند دفعه ای به آسمـان نگاه کرد و سـرش را پایین انداخت! پرسیدم: آقــا ابـرام! چـی شـده!؟» اول جواب نمیداد، اما با اصرار من گفت: «هر روز تا این موقع حداقل یکی از بندگان خــدا به ما مراجعه میکرد و هـر طـور شده مشکلش را حـل میکردیم. امروز از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده؛ میترسم کـاری کرده باشم که خــدا توفیق خدمت را از من گـرفته باشد.»
شـهید‌𓂆‍ابراهیـܩ‌هادے
ابراهیم بھ هیچ وجه گِرد گناه نمی‌چرخید ! برای همین الگوئـے برای تمام دوستان بود حتی جایی كِ حرف از گناه زده میشد سریع موضوع را عوض می‌کرد!' هیچ‌وقت از کسی بد نمی‌گفت مگر به قصد اصلاح کردن ، خودش را بھ کار های سخت مشغول می‌کرد و می‌گفت : - برای نَفْس آدم لازم است..
شـهید‌𓂆‍ابراهیـܩ‌هادے
خیلی از رفقایم را می‌دیدم كِ بخاطر دوستانشان از خدا دور شده بودند و دستورات خدا رو زیر پا می‌گذاشتند . تفاوت ابراهیم با بقیه این بود كِ براۍ دوستانش خیلی دل میسوزاند و برای هدایت آنها تلاش می‌کرد. چند نفر از دوستانش شب‌ها سرکوچه‌‌‌آتش‌روشن میکردند و دورآن جمع میشدند و سر وَ صدای آنها مردم‌ را اذیت میکرد . ابراهیم شب‌ هاۍ متوالـے ڪنار آنــها می‌نشست و آن‌ها را راهنمایی‌میکرد، و این کار کم‌کم باعث شد دیگر آنجـا ننشینند و پایشان به مسجد باز شود
شـهید‌𓂆‍ابراهیـܩ‌هادے
ابراهیم می‌گفت ‌‌: دوست دارم انتقام سیلیِ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها رو بگیرم . دوست دارم اگر لایق باشم و در امتحانات خدا نمره قبولـے گرفتم، بدنم در راه خدا قطعھ قطعھ شود وَ روحم در جوار خانم فاطمه زهرا آرام گیرد ..!
شـهید‌𓂆‍ابراهیـܩ‌هادے
ابراهیم در دوران دبیرستان به همراه دوستانش هیئت جوانان وحدت اسلامی را بر پا کرد . او منشاء خیر برای بسیاری از دوستان شد . بارها به دوستانش توصیه می‌کرد که برای حفظ روحیه دینی و مذهبی از تشکیل هیئت در محله‌ها غافل نشوید . آن هم هیئتی که سخنرانی محور اصلی آن باشد . یکی از دوستانش نقل می‌کرد که : سال‌ها پس از شهادت ابراهیم در یکی از مساجد تهران مشغول فعالیت فرهنگی بودم . روزی در این فکر بودم که با چه وسیله‌ای ارتباط بچه‌ها را با مسجد و فعالیت‌های فرهنگی حفظ کنم ؟ همان شب ابراهیم را در خواب دیدم . تمامی بچه‌های مسجد را جمع کرده و می‌گفت : از طریق هیئت هفتگی ، بچه‌ها را حفظ کنید ! و بعد در مورد نحوه کار توضیح داد و . . ما هم این کار را انجام دادیم . ابتدا فکر نمی‌کردیم موفق شویم ؛ ولی با گذشت سال‌ها ، هنوز از طریق هیئت هفتگی با بچه ها ارتباط داریم . مرام و شیوه ابراهیم در برخورد با بچه‌های محل نیز به همین صورت بود . او پس از جذب جوانان محل به ورزش ، آنها را به سوی هیئت و مسجد سوق می‌داد و می‌گفت - بخشی‌ از کتاب سلام بر ابرهیم - @Shaid_lbrahim_hadi