eitaa logo
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
74 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
2 فایل
@Yazinb69armaghan اینجامحفل آسمانی شهیدیست که در سالروز تولدخودوهمزمان با ایام فاطمیه در۳فروردین۱۳۹۴درعراق به شهادت رسید. 👇🌹👇 #جهت_تبادل @ahmadmakiyan14 #یازهرا‌...🌹 #کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 «راز داستان حضرت یوسف» چه بود!؟ راز داستان حضرت یوسف؛ عشق زلیخا به یوسف نبود 👈 گناه نکردنش نبود.... شما هم می‌تونید معشوق امام زمان باشید 🎤 حجت الاسلام کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻رهبر معظم انقلاب: اگر ناموستان محفوظ است، به خاطر فكه و شلمچه است. ۹۵/۱۲/۲۹ کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 روایت رهبر معظم انقلاب از وصیت نامه متحیرڪننده‌ی یڪ شهید 🕊 کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_تنها_گریه_کن🌹🍃 🌷🕊#روایت_زندگی_اشرف_سادات_منتظری #مادر_شهید_محمد_معماریان #نویسنده_اکرم_اسلامی
🌹🍃 🌷🕊 فصل ششم...( قسمت سوم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 چند نفر هم گفتند می سپارند اگر کسی دلش خواست بیاید برای کمک صبح دوباره رفتم سر وقت آقای محسنی. سلام کردم و گفتم هفت تا چرخ جور شد بیشتر هم می شود. سه تا خیاط ماهر داریم پنج نفرمان کم و بیش دوخت و دوز بلدیم می توانیم با چرخ خیاطی کار کنیم ده دوازده نفری هم هستند که گفته اند هر کاری از دستشان بر بیاید انجام می دهند قرار است چی بدوزیم ؟ گفت توی منطقه بچه ها به لباس زیر احتیاج دارند می تونید گفتم بله که می تونیم گفت سه روز دیگه پارچه و کش و نخ می فرستند هر چیزی هم کم بود بگویم آماده می کنند گفتم چرا همین فردا نه جواب داد همین فردا صبح ماشین جهاد در پایگاه شماست ادرس و مشخصات بدهید وقتی بر گشتم به همسایه ها سپردم که هر کس می خواهد از کمک دادن جا نماند کار ان قدر تند پیش رفت و تمام شد که خودم هم باور نمی کردم چه رسد به آقای محسنی وقتی زنگ زدم و گفتم ماشین بفرستند تا لباس های آماده شده را ببرند گفت دوباره پارچه می فرستند البته این بار بیشتر. کم کم کار رونق گرفت خبر به فامیل رسید گله کردند و بدون اینکه منظر حرف من باشند خودشان قرار گذاشتند و همراه شدند صبح که در را باز می کردم تا بعد از ظهر چند بار خانه پر و خالی می شد یک عده می آمدند و می رفتند جایشان را به گروه بعدی می دادند بعضی ها را که راهشان دور بود به اصرار نگه می داشتم. غذای ساده ای دور هم می خوردیم و دوباره می نشستیم به کار معمولا شب تا دیر وقت پارچه برش می زدیم الگویش را خودم در آورده بودم همین طوری چشمی. دو تا سه اندازه در نظرم بود و سه سایز الگو داشتم دسته دسته پارچه های برش خورده را روی هم می گذاشتم کنار چرخ ها. صبح خانم ها می آمدند و هر کدام تعدادی را بر می داشتند و می دوختند خانه ما دو تا خوبی داشت یکی حیاط و یکی هم هال بزرگ و کار راه انداز. حیاط شده بود محل بازی بچه ها دور تا دور هال هم چرخ خیاطی چیده بودیم با سه چهار تا چرخ شروع کرده بودیم ولی خیلی طول نکشید تعدادشان شد هجده تا انهایی که دستشان روان و تند بود کار را سریع پیش می بردند بعضی ها ولی تا ان موقع پشت چرخ ننشسته بودند بیشتر دخترهای جوان وسط کار صدای ظریف دخترانه اس بلند می شد که چرا این نمی دوزه می رفتم می نشستم کنار دستش یادش می دادم تا قلق چرخ دستش بیاید یا نه در رفته را چطور جل بزند گاهی خراب کاری حسابی تر بود می فرستادمش سر چرخ دیگر و خودم ان قدر با چرخ خیاطی ور می رفتم تا بالاخره درست می شد هر کداممان یک طوری به دیگری کمک می دادیم و نمی گذاشتیم کار لنگ بماند. یکی می دوخت یکی سر دوزی می کرد یکی کش می گذاشت چند نفر هم پای اتو می نشستند غرق فکر و کار بودیم که صدایی بلند می شد و از جمع صلوات می گرفت سلامتی رزمند گان اسلام صلوات 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍂♥️🍂 💖 💖 سلام ای همه هستی اَم، تمام دلم سلام ای که به نامت،سرشته آب و گلم سلام حضرت دلبر، بیا و رحمی کن به پاسخی بنوازی تو قلب مشتعلم❤️ ‎‌‌‌‌‌‌ ‎‎‌ 🍃 تعجیل در مولا پنج صلوات کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد 🦋 با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدی تازھ‌ کنیم^^؟ 💚 کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
معامله‌ے‌پرسودے‌است... شهادت‌رامیگویم فانی میدهے⇦باقی میگیرے میدهے⇦جان میگیرے میدهے⇦جانان میگیرے چھ‌لذتےدارد 🌹✨ کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 « رفاقت با امام زمان» 👤 استاد 🔸 ماجرای دیدار علامه مجلسی با امام زمان... عج خاص خداست💚 کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
موقع خداحافظی دستی زدم روی شانه‌اش: زود این ستاره‌ها را زیاد کن که سرهنگ بشی گفت: ممد، آدم باید ستاره‌هاش برای خدا زیاد باشه، ستاره‌ی سر شونه میاد و میره! کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥با حجاب شدن یک دختر با مداحی شهید گمنام ⏯ 👌 کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_تنها_گریه_کن🌹🍃 🌷🕊#روایت_زندگی_اشرف_سادات_منتظری #مادر_شهید_محمد_معماریان #نویسنده_اکرم_اسلامی
🌹🍃 🌷🕊 فصل ششم...( قسمت چهارم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 و بغض دلتنگی زنی می ترکید و دو قطره اشک می شد برای هر کسی از روزهایی که گذرانده یادگاری ای می ماند برای من بعد از گذشت این همه سال از آن روزها و کارها کنار انگشتم رد قیچی مانده برای در و دیوار خانه ام هم صداهایی که شنید و ضبط کرد. صبح به صبح توی همین خانه یک گوشه می نشستیم و قبل از اینکه دست به کار ببریم یک نفر حدیث کسا می خواند بعد با سلام و صلوات می نشستیم پای کار کمی که گذشت رشته کار دستم آمد دیگر خودم می رفتم خرید پولش امانتی مردم بود در دست من ما هم دو سه نفری با هم مشورت و خرید می کردیم از پارچه و سبزی تا به هویج و گل کلم و خیار و پیاز برای مربا و ترشی. بهار که سبزی های تره و تازه بود سفارش سبزی می دادیم معمولا هم شوید بود تا دسته های شوید را پاک کنیم و چند نفر توی حیاط سبد و تشت های بزرگ را از سبزی و آب مر و خالی کنند و بچینند یک گوشه تا خشک شود پشت بندش باقالی می رسید گونی های باقالی را می ریختیم روی سفره های بزرگ و بلندی که از این سر تا ان سر خانه پهن بود بچه ها خوششان می آمد دلشان می خواست کمک کنند باقالی پاک کردن هم کار سختی نبود از دست های کوچک بچه ها بر می آمد نیروی کمکی که زیاد می شد این کارها یک روزه تمام می شد گاهی پنجاه نفر در این خانه این طرف و آن طرف می رفتند و هر کدام می دانستند باید چه کار کنند اخر شب شویدها را یک طرف پهن می کردم و باقالی ها را یک طرف باد پنکه های امانتی تا صبح حسابی خشکشان می کرد صبحی که با جمع و جور کردن و بسته بندی شوید و باقالی شروع شده بود به شب می رسید. کار سه چهار روزه را توی دو روز سر و سامان می دادیم و با اینکه هنوز خستگی به تنمان بود خانم ها می پرسیدند خانم سادات دیگه کاری نیست کی دوباره بیاییم وعده می گرفتند که بی خبرشان نگذاریم و می رفتند خانه که خلوت می شد تازه کارهایم شروع می شد هر چه قدر هم بقیه کمک می دادند ولی اصل کار روی دوش خودم بود حاجی توی خانه بند نمی شد یک پایش جبهه بود یک پایش سرساختمان هایی که سفارش گرفته بود و باید به ساخت و سازشان می رسید چند تا کارگر می گذاشت برای کار ساختمان خودش هم با مردهای فامیل و رفقایش بیل و کلنگ و هر چیزی که لازم بود بار ماشین می کردند و می رفتند منطقه. 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
❄️‌ پنجشنبه است... 🥀 باز بی قراری ها... ❄️باز دلتنگی ها... 🥀باز خاطرات... ❄️باز اشڪ و حسرت... 🥀باز جای خالی مسافران بهشتی... ❄️ًثانیـه ها بوی دلتنگی میدهد.... یادشان بخیر عزیزانی ڪه با ما زیستند و.... نیستند.... مُردن آن نیست ڪه درخاڪ سیاه دفن شوم... مُردن آن است ڪه از خاطر تو با همہ خاطره ها محو شوم... با ذڪر یک فاتحه و صلوات یادی ڪنیم از عزیزانی ڪه... هنوز دوستشان داریم کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
‌┄✦🍀✦༻‌﷽‌༺✦🍀✦┄ زندگی به بازیچه ای کودکانه می ماند، تکراری و ملال انگیز ... ایمان به طلوع روشن شماست که امیدمان می دهد جان مان می بخشد و پویایمان می‌کند. 🔹اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد 🦋 با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدی تازھ‌ کنیم^^؟ 💚 کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
🌿🕊🖇 __________________ زیر پایتان را نگاه کنید روی خون چه کسانی پای می‌گذارید و راه می‌روید؟ بعد فردای قیامت چگونه میخواهید جوابگو باشید؟ خون شهدا را پایمال نکنید... کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
🔔 هــر مــوقع خــواستی دربــاره ديـگران ڪنی آروم تو دلت ❤️ بــ⇩⇩ـگو: مگه من كی هستم؟!! 👈 کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻تورو خدا یکم رو این شهیدا مطالعه کنید... کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
📸تصویری از دست نوشته شهید سردار حاج قاسم سلیمانی که برای دختر شهید مدافع حرم سیدجلال حبیب الله پور این جمله را نوشته است: 👈دختر گلم سید فاطمه زهرای عزیز مرا از دعایت محروم نکنید... کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخر الزمان و نشانه های ظهور‼️ از زبان استاد رائفی پور . الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_تنها_گریه_کن🌹🍃 🌷🕊#روایت_زندگی_اشرف_سادات_منتظری #مادر_شهید_محمد_معماریان #نویسنده_اکرم_اسلامی
🌹🍃 🌷🕊 فصل ششم...( قسمت پنجم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 آنجا هم کارش معماری و بنایی بود با هر کلر دیگری که از دستش می آمد من که نبودم خستگی یک جا را در نکرده یا علی می کند و می رود سراغ کار بعدی بابت بچه ها نگرانی نداشتنم. کار خانه بیشتر روی دوش فاطمه بود مریم و محمد هم کمک دستش. پا به پای همدیگر کار می کردند دوست نداشتم بچه های راحت طلب و تنبل بار بیایند دختر و پسرشان هم برایم فرقی نداشت هیچ کدامشان را لوس نمی کردم محمد هیچ وقت نگفت فلان کار دخترانه است یا اینکه عارش بیاید کنار خواهرهایش ظرفی آب بکشد یا لباسی روی طناب پهن کند من این قدر سرگرم کارهای جهاد و هماهنگی ماشین ک نیروی کمکی بود که شب یادم نمی امد ناهار خورده ام یا نه فاطمه گاهی برای من مادری می کرد غصه ام می گرفت بالاخره مادر بودم ولی چه می کردم وقتی جنگ بود و با کسی هم شوخی نداشت؟ اگر نمی توانستم بچه ها را بگذارم و بروم منطقه باید خانه را پایگاه فعالی نگه می داشتم که به در بخور باشد این هم کار آسانی نبود اول از استراحت خوشی خودم می زدم خواهی نخواهی. مسولیت بچه ها هم در این شرایط بیشتر می شد. گاهی کارم را که تمام می کردم دست به کار و خسته با چشم هایی که از بی خوابی می سوخت می رفتم بالای سر بچه ها و توی خوای تمایشان می کردم از دلم می گذشت خدایا منو ببخش که اگر از بچه های خودم کم می زارم. خودت شاهدی که از صبح تا شب رو پا بند نیستم بلکه به درد اسلام بخورم مردها زن و بچه شونو گذاشتن رفتن مادرها پاره های دلشون رو راهی کردن جلوی گلوله. اونا رفتن وسط آتیش تو گرما و سرما بیابون دارن می جنگند من و بچه هام سقف بالا سرمونه. فرش زیر پامون. آزمون سرده نونمون گرم حالا یت روز کمتر یه روز بیشتر یه روز زودتر روز دیرتر ولی لنگ نمی مونیم شاهد باش من به خاطر رضای تو دارم این همه نفس می زنم. می رفتم توی آشپزخانه و بی سر و صدا کارهای خانه را سامان می دادم همه بچه ها همیشه ماکارونی دوست داشته اند کنار جمع و جور خانه و لباس شستن یک قابلمه ماکارونی دم می گذاشتم و از تصور برق چشمهای محمد و مریم و فاطمه که فردا کارش سبک بود قند توی دلم آب می شد. حالا بماند که بچه ها از مدرسه آمده و نیامده کیف را می انداختند یک گوشه ک اصرار می کردند کاری دستشان بدهم تا کمک حالم باشند. یک شوری به جان همه بود نگفتنی. کسی منتظر نبود کاری مربوط به او باشد تقدم پیش بگذارد کار که روی زمین بود همه خودشان را مسول می دانستند منتظر خواهش بفرما نبود ولی خودم بعضی وقت ها نفس کم می آوردم سنگین شده بودم همسایه ها خیلی حواسشان جمع بود نمی گذاشتند کار سنگین به عهده بگیرم هی می گفتند تو بگو ما خودمون انجام می دیم. 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_تنها_گریه_کن🌹🍃 🌷🕊#روایت_زندگی_اشرف_سادات_منتظری #مادر_شهید_محمد_معماریان #نویسنده_اکرم_اسلامی
🌹🍃 🌷🕊 فصل ششم...( قسمت ششم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 تا یک جایی می شد؛ ولی یک جاهایی حساب می کردم تا بخواهم بگویم خودم دست مس اندازم و تمام می شود. من هم که بچه اولم نبودم نمی دانستم کی استراحت کنم کی و چطور کار کنم که طفل معصومی که در راه نداشتم آسیب نبیند مدارا کردم دی ماه سال ۱۳۶۰ زهرا به دنیا آمد. حاج حبیب چند روز بیشتر توی خانه نمی ماند قبل از جنگ مدام برای کار این شهر و آن شهر می گشت با شروع جنگ هم مقصد مسافرت های همیشگی اش شد جبهه هر گوشه که کاری داشتند از ساخت نانوایی و تنور و سرویس بهداشت عمومی بگیر تا تدارکات و رساندن کمک های مردمی حاج حبیب و دوستانش خودشان را می رساندند از سرمای کوه و گرمای دشت و بیابان گریزی نداشتند اسم و رسم منطقه برایشان فرقی نمی کرد فقط می خواستند برای رزمنده ها قدمی بردارند. بعد از به دنیا آمدن زهرا هم همین بود. کمی که خیالش راحت شد ساکش را برداشت و رفت من هم به بهانه زایمان خودم را تک و تا نینداخته یک بار به صرافت افتادم سرکه بیندازم این چیز عجیبی نبود ان زمان برای مصرف خانه خودمان اندازه دستم بود اما وقتی آستين هایم را بالا زدم و گفتم برای جبهه ترشی بگذاریم و سرکه اش را هم خودمان آماده کنیم بقیه یک طوری نگاهم کردند که منظورشان این بود هم کشمش را حرام می کنم هم زحمتمم را چند برابر هی همسایه ها گفتند اشرف سادات نکن کار ما نیست سرکه حاضری می خریم حرف یکی دو تا و ده تا شیشه نبود اصلا حرف شیشه نبود رفتم خمره های بزرگ سرکه اندازی ننه آقا را در آوردم از بازار کشمش خریدم برای ننه آقا فاتحه خواندم با وضو بسم الله گفتم ک یک مشت کشمش ریختم داخل خمره. خمره ها که پر از کشمش شدند اب ریختم ان قدر که یک وجب بالاتر از سطح کشمش ها را آب بگیرد آخرش هم در خمره ها را محکم کردم و رو به آسمان گفتم خدایا تا اینجاش از دست من بر می اومد. باقیش توکل به خودت. 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_تنها_گریه_کن🌹🍃 🌷🕊#روایت_زندگی_اشرف_سادات_منتظری #مادر_شهید_محمد_معماریان #نویسنده_اکرم_اسلامی
🌹🍃 🌷🕊 فصل ششم...( قسمت هفتم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 چهل روز که شد رفتم سر وقتش یک سرکه ای به عمل آمده بود که خودم باورم نمی شد یقین داشتم این سرکه مرغوب و ترش حاصل زحمت من نیست. هر کاری که نتیجه می داد علتش توکل و توسل بود از آن به بعد پاییز که می شد بساط ترشی اندازی ما هم به راه بود. گل کلم پیچ و بادمجان ک سبزی ترشی و سیر و هر چیزی را که لازم بود از میدان تره بار می خریدیم خرد می کردیم می شستیم و می گذاشتیم تا خوب خشک شوند بعدش هم با سرکه و ادویه مخلوط می کردیم و دبه های بزرگ آبی رنگ بار وانت می شد و می رفت جهاد ما هر ماشین را با سلام و صلوات بدرقه می کردیم دیدم این طور نمی شود هر بار برای خشک کردن مواد ترشی لنگ بمانیم رفتم سراغ رختخواب ها ریختمشان وسط اتاق و به فاطمه و مریم سپردم با احتیاط ملافه هایشان را در بیاورند ملافه رختخواب های دم دستی و کنار دستی را که برای مهمان بود حسابی داخل اب و صابون چنگ زدم و هم انداختم جلوی آفتاب بعد از ظهر هم ملافه ها را تا زدم و دادم دست یکی از خانم ها و گفتم بگذارد پیش پارچه های ابگیری تا به وقتش معطل نمانند موقعی که فهمید چه کار کرده ام دستش را گذاشت جلوی دهانش و گفت اه اه اشرف سادات چی کار کردی چرا به ما چیزی نگفتی گفتم چی می گفتم مگه تو خونه هاتون دیگه پارچه و دستمالی مونده هر کی هر چه داشته آورده ولی بازم کارمون راه نمی افتاد حالا جنگ تموم شد اگه مت زنده بودم دوباره ملافه شون می کنم غصه داره مگه این چیزها برای من غصه نداشت. تمام زندگی ام زیر دست در و همسایه و فامیل و بچه ها بود یک بار فکر نکردم این فرش ها این قدر پا خوردند ک سبزی و دبه و سبد و لگن رویشان کشیده شد و کثیف شدند فقط حواسم به پاکی و طهارت بود هر کسی که توی این خانه رفت و آمد داشت نماز خوان بود ولی نه از خانه و زندگی نه از اسایش خودم و بچه هایم. و نه عمر و جوانی ام چیزی دریغ نداشتم می گفتم بریز و بپاش شد فدای سر یکی از آن بسیجی های کم و سن و سال و تازه داماد تمیز می کنیم سرپا می شویم. غصه ام یک جای دیگر بود. هی می گفتم خدایا چرا من مرد نشدم؟ چرا من الان باید اینجا باشم؟ چرا نمی تونم اسلحه دستم بگیرم رو در روی دشمن بجنگم ؟ دبه های بزرگ ترشی را دیت تنها این طرف و آن طرف می کشاندم و توی دلم به زن بودنم غر می زدم. 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
❣ ☆•☆•☆ خواهـد آمد اے دل ديوانہ ام او کہ نامش بالبانم آشناست من گل نرگس برايش چيده ام خواهـد آمد باورم ڪن با وفـاست... سلام مولای مهربانم❤️ 🍀🌿 🤚ســلام رفقااای جان ☺️ صبحتون بخیر و نیکی آدینه تــون پر نشاط🌺 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد 🦋 با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدی تازھ‌ کنیم^^؟ 💚 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه‌ای: از فضای مجازی استفاده کنید برای توصیه به صبر و حق و بصیرت‌آفرینی. 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---