eitaa logo
「شاخ ݩݕاٺツ」
413 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.8هزار ویدیو
202 فایل
﷽ شاخ نبات 🍯💛 تو دهه هشتادی هستی و لایق بهترین ها پس خوش بگذرون 🥰🧡 اینجا همون دورهمیه ‼️ . .دوستاتم بیار😉 لینک حرف ناشناس https://daigo.ir/secret/8412366535 ارتباط با ادمین @Gerafist_8622. اینستاگرام: @shakh_nabat_1400
مشاهده در ایتا
دانلود
صدا ۰۰۲.m4a
5.84M
🔴برنامه ریزی چیه؟ 🔵برنامه ریزی رو چه کسی باید برای شمای دانش آموز انجام بده؟ 🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید. @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
10.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام الله علیها محو تحیّر همه‌ی فرشته‌ها، همه‌ی عرش خندید، یه صدایی پیچید؛ ألا اهل العالم، نور زهرا (سلام‌الله‌علیها) تابید💫. ویژه میلاد حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ➰➰ 🌼 🌸 💖 🌸 🌼 ➰➰ 🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید. @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
14.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاردستی با وسایل دور ریز بچه ها عاشقش میشن❤️ 🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید. @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
BQACAgQAAx0CQwvL0AACQXVhqG0BLc52njn4JDllATEINWLY9AACFQoAAt2IGFC1BArRVzruJyIE.attheme
33.8K
💚🌞 🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید. @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
🍂 🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید. @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب زیبا تون متبرک به گرمی نگاه خدا الــهی دلخوشی‌هاتون افزون دلاتون مملو از شادی و جمع خانواده‌تون پراز دلگرمی و عشق و لبخند‌ شبتون بخیردرپناه خدا🌙 ‎‌‌‌‎  ‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾ 🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید. @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
「شاخ ݩݕاٺツ」
داستان #اغشام_گلین💕💕 #قسمت_پنجم- بخش هشتم گفت : بیا اینجا جانم ...اخم می کنم نه برای تو برای دل خود
داستان 💕💕 - بخش دوم چیزایی مثل پارچه روسری ..بلوز ..پیرهن ترکمنی ... شال هایی که دست دوزی شده بود و مخصوص بستن کمر بود ..و حتی ظرفهایی مثل لیوان و گلدون .. این مراسم مثل پاتختی ما تهرانی ها بود ... وقتی قلیچ خان اومد و کنار من نشست کادو ها رو دخترا بردن تا بزارن تو ماشین ما ...و سفره انداختن و حالا باید من و قلیچ خان توی یک سینی بزرگ با هم ؛ جلوی همه غذا می خوردیم ..... و این یعنی از این به بعد همه جا عروس و داماد می تونن با هم دیده بشن ...و معمولا این مراسم رو یکی دو روز بعد از عروسی می گرفتن .... قلیچ خان همون طور با صلابت خودش کنار من نشسته بود ..و در حالیکه اخمش تو هم بود .. یواش دستشو از پشت گذاشت تو کمر من و زیر لب و آهسته گفت : تو این همه زن می درخشی .. و من احساس غرور می کنم که زن منی ... گفتم : نکن یک مرتبه ازجام می پرم و همه متوجه میشن آبروت میره ؛؛ قلیچ خان ،،گفت : جایی که پای تو در میون باشه هیچی برام مهم نیست ....و باز دستشو توکمرم فشار داد ... داشتم سرخ می شدم ..گفتم : به خدا بلند میشم میرم ها .. در حالیکه با همون اخم سینه اش رو جلو داده بود گفت : کجا گلین ؟ منم میام .... خنده ام گرفت ..شاید هیچکدوم از اونا نمی دونستن پشت اون چهره ی خشن؛؛ یک مرد مهرون و با احساس وجود داره ... داستان 💕💕 - بخش سوم اما من تمام حواسم به آی جیک و آقچه گل بود که اونا هم ازم دوری می کردن .. گوزل دختر آلماز و چند تا زن جوون دیگه که دخترای برادر قلیچ خان بودن بعد از ناهار دور من جمع شده بودن با هم حرف می زدیم .. در حالیکه آنه مدام ازم می خواست ازش جدا نشم ... نمی دونم چطور ی بود که اون زن منو اونقدر دوست داشت من فقط می تونم بگم همه ی اینا کار خدا بود و دستی منو تا اینجا کشونده بود . حالا اونا نمی دونستن که من بعضی حرفای اونا رو می فهمم ... خیلی هاشون به ترکی ازم تعریف می کردن ..و نگاه اغلبشون مهربون بود دقت کردم آی جیک زن جوونی بود که فکر می کنم بیشتر از سی و پنج شش سال نداشت؛؛ با اینکه ظرف مدت کوتاهی هفت تا بچه آورده بود ؛ قد بلند و باریک بود و زیبایی خاص خودشو داشت با طراوت و سفید بود با چشمانی پف کرده و ابرو های باریک که مدام یک لنگه ی اونو به علامت افاده بالا نگه داشته بود ... اون روز بلوز دامن صورتی به تن کرده بود و یک روسری ساتن صورتی سرش ؛؛...حتی جوراب های صورتی پاش بود ...و آرایش غلیظی هم داشت .. با موهایی که معلوم بود آرایشگر براش درست کرده و برای این مهمونی حسابی به خودش رسیده .... با خودم فکر می کردم من از این مهمونی باید یک چیزایی سر در بیارم ..برای همین با دخترا ی برادر قلیچ خان گرم گرفته بودم .. داستان 💕💕 - بخش چهارم که گوزل از راه رسید و کنار ما نشست .. بهش گفتم : تو قرار بود بیای من بهت ریاضی یاد بدم چی شد پس ؟ گفت : پلنگ صورتی رو داری ؟ برو تو نخش ... گفتم : کی رو میگی .... همه دخترا خندیدن و من تازه متوجه شدم ... خندم گرفت .. یکی از دخترا به ترکی که من متوجه نشم گفت : بدم میاد ازش ... یکی دیگه به فارسی گفت : از دماغ فیل افتاده خوبه که هنوز پدر و مادرش رو می ببینه وگرنه از ما ادعای پاداشی می کرد ... اون یکی گفت : دیدی مامانم محل سگ بهش نذاشت ؟ .. و من فهمیدم که اون زن اصلا طرفداری نداره ... گفتم : بچه ها آی جیک خانم چقدر جوونه؛؛ چند ساله ازدواج کرده ؟..خوب آتا خیلی پیره .... یکی گفت : آره بابا ی من الان شصت و پنج سالشه ...آتا باید نود سال داشته باشه ... گوزل گفت : اون شانزده سالش بود که اومد برای کمک به آنه ... بعد آتا اونو گرفت ....و کم کم شد سوگلی .. تازه پدر مادرش خیلی فقیرن .. آتا به اونا هم می رسه ... گفتم آلا بای الان بیست و یک سال داره و بچه ی اولش هست پس باید سی و نه سالش باشه درسته ؟ گفت : فکر کنم ..اونقدر برامون مهم نیست که به سن اون فکر کنیم ..... @shakh_nabat_1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا