eitaa logo
انجمن ادبی شاخ نبات 🍭
617 دنبال‌کننده
1هزار عکس
204 ویدیو
131 فایل
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد اجر صبریست کزان شاخ نباتم دادند✨ شاخ نبات، لذت همراهی با ادبیات❤️📖 حرفاتون رو می‌شنویم😌: @shakh_nabaat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱صبحمون رو با یه آیه از قرآن شروع کنیم « ✨»‌                 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَىٰ حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا ۚ يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ ۗ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ و بر تو (و بر همه) پیداست که یهود به حیات مادی حریص‌تر از همه خلق‌اند، حتی از مشرکان، و از این رو هر یهودی آرزوی هزار سال عمر می‌کند، ولی عمر هزار سال هم او را از عذاب خدا نرهاند، و خدا به کردار ناپسند آنان بیناست. (آیه ۹۶ سوره بقره) 🍭 @shakhee_nabat
«🗓» صبحتون بخیر اهالی شاخ نبات☀️ 🌻 شنبه ◻ ۵ خرداد ◻ ۲۵ مه ◻ ۱۶ ذی القعده ⭐ذکر روز: یارَبَّ العالَمِین ای پروردگار جهانیان 💛 @shakhee_nabat
«⛱» ردّپایی از عشق! هر شب از روزها قبل می آیم درخیابانی که با خاطرت چند لحظه پیش قدم زدم تا با آتش سیگاری که دور انداخته بودم سیگارم را روشن کنم قدم می زنم تا انتهای خیابانی که همه در آن شبیه منند با منظره ای از ردّپاهای کوچک و بزرگ ردّپاهایی که پیش از این ایستاده بودند منتظر بودند تا کسی بیاید ردّپاهایی که هنوز در گذشته های خیابان می دویدند با خیال ردّپایی که با خنده آمار می گرفت ردّپاهایی را که پشت پا می خوردند کنار می کشیدند روی زمین کشیده می شدند ردّپاهایی که اشک آدم را در می آوردند ولی می خندیدند ردّپاهایی که کفش را کشف نکرده بودند از گذشته ها و آینده ای که نمی دانم چه خواهد گذشت بی تو بر من دوتایی می رویم به انتهای خیابان دور یک پیت آتش می نشینیم تا صبح ….آن روزهایی که عاشق بودند برای روزهایی که نبودند تعریف می کنند از عشقی که بین من و تو حرام شد و در غریو حرامیان تمام شد و صبح که می شود یکی از میان ما می رود بدون یکی از ما  تا خیابان را قدم بزند. 🍭 @shakhee_nabat
«📝» در پی انتشار دعوت نامه ما برای همکاری با نویسندگان جوان، دانش آموزی از طریق معلمش با ما آشنا شد که ذهن بسیار خلاقی داره و در زمینه نویسندگی مستعده😌 ما تصمیم گرفتیم با ایشون همکاری داشته باشیم و هر هفته یک قسمت از داستان بلندی که نوشتن رو در کانال انجمن انتشار بدیم امروز از زبان خود سمیه جان، با داستانش آشنا می شید... 🍭@shakhee_nabat
مقدمه: 🪐 سلام! امروز می‌خواهم یک داستانِ کوتاه تعریف کنم؛ داستانِ کوتاهی که تبدیل به اولین داستانِ بلندِ ذهنِ من شد.خب خب کمی پیچیده گفتم پس بیایید از جرقه‌ای که باعث شروع ماجرا شد بگویم. زنگ انشاء بود. انشای کلاس نهم. معلم کتاب را باز کرد و گفت: «کتابو باز کنید که عقبیم و می‌خوام درس جدید بدم.» درس تازه برای من معنای بدبختیِ تازه را داشت. مغز بدبخت من خود را به جمجه‌ای که حکم زندان را برایش داشت می‌کوبید تا از آن حصار کوچک بیرون آمده و فلنگ را ببندد، خب حق داشت چه کسی حاضر است خود را برای یک انشاء انقدر زجر بدهد؟ مخصوصا وقتی صاحبی مثل من داشته باشد، کمالگرا! انشاء درمورد ماه بود؛ باید در ذهن خود به ماه سفر کرده و تمام فرضیات را بر روی کاغذ به کلمه تبدیل می‌کردیم.. حداقل از این یکی شانس آوردم. من عاشق فضا هستم، حتی چند بار فضانورد شدن را در صدر جدول هدف هایم قرار دادم اما دیگران می‌گویند هدف پوچی است و نمی‌توانم. حالا که قرار است در ذهنم به فضا سفر کنم شاید توانستم در دنیای خودم فضانورد شوم. پس شروع به کار کردم. ذهن بهانه گیرم هم شروع به کار کرد: «چرا ماهِ زمین؟ نمی‌شود به ماهِ بقیه سیارات سفر کرد؟» در آخر هم با تهدید اینکه اگر به قمر بقیه سیارات نرویم ذهنم قفل خواهد کرد و برگه را خالی خواهد گذاشت چرا که می‌خواهد با بقیه متفاوت باشد مرا راضی به این امر کرد؛ شروعِ داستانِ بلند بالایِ سفر به زحل. اولین انشاء با قمر زمین شروع شد. ذهنِ عجیب الخلقه‌ی من در انشاء های بعدی خواستار ادامه‌ی ایده‌ی سفر به زحل شد و اینگونه بعد از چند انشاء خانم معلم پیشنهاد انتشار انشاء در انجمن شاخه نبات را مطرح کرد. حال من اینجا قرار است هر هفته بخشی از داستانِ ذهنِ لجبازم را که تبدیل به اولین شاهکارم در عرصه‌ی نوشتن شد را با شما به اشتراک بگذارم. به امید اینکه ذهن من بتواند اثری لایق خواندن به شما ارائه دهد... 📌سمیه بیشه، دانش آموز پایه نهم 🍭@shakhee_nabat
«👩🏻‍🚀» آیا تا به حال به ذهن فکر کرده‌اید؟ من دنیای جدیدی در آنجا ساخته‌ام؛ دنیایی بهتر از دنیای انسان‌ها. دوست دارم فضانورد باشم، اما انسان ها می‌گویند: «فضانورد؟ دیوانه شده‌ای؟ این چیزها به تو نمی‌خورد.» به من نمیخورد؟ انسان‌های خنگ! مگر من با بقیه چه فرقی دارم؟ برای همین بود که دنیای جدیدی ساختم؛ چون فضانورد باشم! روزی خانم معلم گفت: «به ماه بروید و آن را برایم توصیف کنید.» من می‌خواهم به قمر زحل بروم نه قمر زمین؛ اما او گفت نمی‌شود پس به اجبار پا روی قمر زمین گذاشتم. در راه زمین تا ماه که داشتم می‌رفتم شوهر خاله‌ام را دیدم که داشت درمورد کاشت سیر به آدم فضایی ها توضیح میداد تا آنها سیر بخورند و در برابر موجودات دیگر از خود محافظت کنند. مرد حسابی در فضا که نمی‌شود سیر کاشت! در فضا ماه نزدیک‌ترین جرم به زمین است اما با این حال خانم معلم می‌گوید: «حدود ۳۸۴۰۰۰ کیلومتر با زمین فاصله دارد.» یعنی تقریبا ۳۰ برابر قطر زمین و اگر بخواهیم با ماشین برویم ۱۴۸ روز زمان می‌برد تا به ماه برسیم. به ماه که رسیدم با حسرت برای قمر زحل دست تکان دادم؛ خانم معلم ظالم. از فضاپیما که بیرون آمدم هرچه سعی کردم نتوانستم پا روی ماه بگذارم و در هوا شناور بودم. نگاه کن خانم معلم، حتی خود فضا هم نمی‌خواهد روی ماه ساکن شوم. بعد کمی فکر کردم گفتم شاید آدم فضایی های روی ماه فکر می‌کنند کرونا دارم و دارند من را کنترل می‌کنند تا بیماری را به ماه انتقال ندهم. آخر میدانید هر خبری که ما به فضا ارسال می‌کنیم طول می‌کشد تا به مقصد برسد و تا برسد زمان در زمین گذشته است. اما بعد نیوتون با شتاب سیبی از زمین پرتاب کرد و به سر من خورد. آها حالا فهمیدم! حتما ماه مرا دوست ندارد. خلاصه تصمیم گرفتم شناورانه گشتی در ماه بزنم. شنیده‌اید که می‌گویند ماه از پنیر است؟! نامرد ها دروغ می‌گویند. هنوز مزه‌ی بذرهای سیر باغ شوهر خاله‌ام که آدم فضایی‌های نادان در ماه پخش کرده بودند زیر دندان‌هایم هست. بدانید و آگاه باشید، ماه سیری شد! خب خانم معلم حالا خودت می‌خواهی به ماه بروی؟ اصلا می‌دانی خانم معلم، حالا من در فضا هستم و دستت به من نمی‌رسد تا حسابم را برسی. خودت هم که دیدی ماه مرا دوست ندارد، پس من به قمر زحل می‌روم. راستی وقتی به مادرم زنگ زدی تا شکایت مرا بکنی بگو سلام رساندم و گفتم: قمر زحل سلام رساند و گفت: زحل سلام می‌رساند. 📌سمیه بیشه، دانش آموز پایه نهم 🍭@shakhee_nabat
شنبه هر هفته با دنبال کردن هشتگ «» می‌تونید قسمت بعدی داستان رو بخونید🛸 خواهشمندیم اگر مایل به انتشار این داستان در جای دیگری هستید، حتماً نشانی کانال شاخ نبات و نام نویسنده را ذکر کنید. 🍭@shakhee_nabat
اگه توام اهل نوشتنی فقط کافیه بهمون پیام بدی 😉: @shakh_nabaat شاخ نبات، حامی نویسندگان جوان 💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱صبحمون رو با یه آیه از قرآن شروع کنیم « ✨»‌                 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَىٰ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ بگو: هر کس با جبرئیل دشمن است، او به فرمان خدا قرآن را به قلب تو رسانید در حالی که تصدیق سایر کتب آسمانی می‌کند و برای اهل ایمان هدایت و بشارت است. (آیه ۹۷ سوره بقره) 🍭 @shakhee_nabat