eitaa logo
کانال شاخه طوبی
15هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2هزار ویدیو
59 فایل
اولین کانال نشر آثار حضرت علامه حسن زاده آملی و شاگردان ایشان در ایتا و تلگرام
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7- آیا علم مى‏تواند از دین به کلّى مستغنى باشد؟ بعضى از علوم مانند علم به برخى از حِرَف و صنایع و نظائر آنها که انسانها براى آسایش و تعیّش و بهزیستى بدانها دست مى ‏یابند، شاید بتوان گفت که دخلى به دین ندارند؛ مگر این که درباره آلات و اجزاى آنها از حیث طهارت و نجاست، و حلّیت و حرمت؛ و یا از حیث اهداف و غایات صنعت آنها به دین ارتباط پیدا کنند، کیف کان قرآن پایه و قاعده مدینه فاضله انسانى است و نگاهدار حدّ آدمى و موجب سعادت جاویدانى اوست، لذا هیچیک از ارباب حرف و صنایع- و دیگر آحاد بشر مطلقا در هر کار و شغل و هنر و صنعتى- از آن مستغنى نیست. رساله علم ودین
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔲🚩 دلم تنگته، خدا شاهده السلام علی الخدالتریب السلام علی الشیب الخضیب السلام علی المهتوک الخباء ✍تبرک استاد صمدی آملی از پرچم بارگاه مطهر امام حسین(ع) 🎥 شناسه فیلم: ⬇️ بام معنوی مازندران،، قله نورالشهداء خوشواش آمل در ارتفاع 3000 متری. پانزدهمین ضیافت‌واره نور، شهریور 1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙آیت الله العظمی جوادی آملی: «اگر کسی استعداد دارد، وقتش را به موبایل بگذراند به فضای مجازی بگذراند به روزنامه بگذراند به این و آن بگذراند و این معارف بلندی که در قرآن و نهج البلاغه و صحیفه است که حرف‌های آسمانی است اینها به زمین آوردند، اینها را یاد نگیرد، این شخص عمرش را تلف کرده است» درس تفسیر ۹۶/۷/٣٠
8- آیا مى‏ توان حوزه‏هاى علم و دین را به کلّى از یکدیگر تفکیک کرد؟ همان‏گونه که در پاسخ پرسش نخستین گفته‏ ایم دین مبین اسلام محض علم و عین صواب است، و قرآن کریم منطق حق تعالى و فصل خطاب است. و یک عالم کامل دینى کسى است که در بسیارى از علوم مربوط به متن دین مجتهد و استاد باشد، چنان‏که بیوگرافى دانشمندان بزرگ دینى و آثار علمى آنان هر یک گواهى راستین است. و علومى که یک عالم دینى کامل باید دارا باشد در کتب علماى دین گفته آمد. اسلام نه این که با علوم و صنایع موجب ترقّى و تعالى مدینه فاضله انسانى و اسباب و وسایل تعیّش و بهزیستى اجتماع مخالف نیست بلکه موافق و مؤیّد و مشوّق است، چنان‏که مدینه فاضله فارابى، و صحف کریمه دیگر دانشمندان بزرگ اسلام در این موضوع هر یک شاهد صادق است؛ و تفوّه به تفکیک از توهّمى موهون است. حضرت استاد عزیز آقاى دکتر گلشنى؛ با ارائه ارادت و سلام مجدّد عرض مى‏ شود: «سؤالهاى بسیار حساب ‏شده ‏اى که آن جناب از زبان دیگران تقریر و تحریر کرده است هر یک موضوع رساله یا کتابى است، جز این که کثرت مشاغل و وفور مشاکل ایجاب کرده ‏اند که قلم را از رفتار و گفتارش بازدارم. توفیقات بیش از پیش سرکار عالى را در راه خدمت به قرآن و اهل آن از فیّاض على الإطلاق مسألت مى‏نمایم. قم- ارادتمند صمیمى، حسن حسن‏ زاده آملى 12 رجب 1417 ه ق، 4/ 9/ 1375 ه ش‏. *** منبع: هزار و یک کلمه، جلد سوم، کلمه 350، حضرت علامه حسن زاده آملی رساله علم و دین @shakhehtoba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تاثیر شگرفت قران بر پیشرفت علمی جهان غرب اكنون به چند سطري از گفتار استاد عزيزم حضرت علامه شعراني(ره) تحت عنوان «تأثير قرآن در پيدايش تمدن عظيم اسلامي» تمسّك و تبرّك مي‌جويم:آنكه تاريخ خوانده است و بر احوال اُمَم گذشته آگاه گرديده، داند كه تا زمان پيدايش يونان هيچ قومي بدان پايه از علم نرسيدند و آن تمدن نيافتند و آنها كه پيش از يونان بودند، همه در علم و تمدن پست‌تر از آنان بودند، و اندكي پس از اسكندر علما و حكما در يونان بسيار شدند چون سقراط و افلاطون و اسكندر كه عالم را گرفت علم و زبان يوناني را در جهان منتشر كرد و مردم را از آن بهره‌مند ساخت، تا هزار سال زبان يوناني زبان علمي جهان بود و دانشمندان بدان زبان علم مي‌آموختند و كتاب مي‌نوشتند هر چند خود يوناني نبودند، حتي پيروان حضرت مسيح(ع) تاريخ آن حضرت را كه انجيل نام دارد به زبان يوناني نوشتند، و لفظ انجيل هم كلمه يوناني است به معني م‍‍ژده، با آن كه هم خود آنها و هم حضرت عيسي(ع) زبانشان عبري بود. هزار سال پس از اسكندر حضرت خاتم انبياء محمدبن‌عبدالله(ص) ظهور كرد و قرآن را به عربي آورد و اوضاع جهان دگرگون شد، زبان عربي جاي زبان يوناني را گرفت و از آن در گذشت و مسلمانان، علوم يوناني را گرفتند و چندين برابر بر آن افزودند و اين مقام كه زبان عربي در جهان يافت و علومي كه به اين زبان نوشته شد هيچ زباني قبل از آن اين مقام نيافت. در تواريخ آمده است كه كتابخانه اسكندريه در مصر بزرگترين كتابخانه دنياي قديم بود، محتوي بر علوم يوناني و بيست و پنج هزار جلد كتاب داشت، اما به عهد اسلام كتابخانه مسلمانان بر يك ميليون شامل بود. جرجي زيدان در تاريخ تمدن اسلام و تاريخ آداب‌اللغه گويد: دو خليفه فاطمي مصر، عزيز بالله (365-386)، و حاكم بامرالله (386-411) در مصر كتابخانه‌ها انشاء كردند مشتمل بر نزديك يك ميليون كتاب، يعني چهل برابر كتابخانه يونانيان در اسكندريه. كتابخانه‌هاي بزرگ در مصر و عراق و آندلس و غير آن بسيار بود، هر يك مشتمل بر صدها هزار جلد و ابواب آن براي طالبان علم و مطالعه كنندگان باز بود. پس آثار دانش عربي چهل برابر بيش از يونان بود. در علم ادب و اخلاق و موعظه و فقه و سياست مدن و جغرافيا، يونانيان كتاب داشتند اما با كُتب عربي قابل مقايسه نيست، نه از جهت كثرت و نه تحقيق ... در رياضي خصوصاً حساب و جبر و مقابله و هيئت و نجوم مسلمانان بر يونيان تفوّق عظيم داشتند ... و اينها همه از بركت قرآن است و ما اين سخن را به گزاف نگوييم كه تجربه و تاريخ بر آن گواه است. و چون در قرآن براي نماز امر به تحصيل وقت و قبله شده بود، مسلمانان ناچار گشتند براي تعيين سمت قبله بلد و اوقات نماز، هيئت و نجوم بياموزند و هيئت و نجوم، آنان را به ساير شعب رياضي محتاج ساخت و قوانين ميراث و فرايض چون در اسلام حساب پيچيده دارد، آنان را به آموختن علم حساب واداشت و براي زكات و خراج به مساحت اراضي و علم حساب پرداختند و جهاد و حج راه جهانگردي و سياحت به روي آنها بگشود و اطلاع بر احوال اُمَم مختلفه و كشورهاي جهان يافتند و كتب جغرافيا و امثال آن را نوشتند. و چون در قرآن از تقليد آباء و اجداد نهي كرده است و دعوت به دين حق و تحقيق ادله را واجب فرموده و مخالفين اسلام و منكرين اديان پيوسته در احتجاج با مسلمانان بودند، مسلمانان هم مجبور شدند با آنان از راه استدلال مباحثه كنند و از اين رو بر اقوال حكماي يونان و غير آنان آگاه گشتند و طريقه استدلال و منطق آموختند و هكذا چون دقت كني و نيك بنگري، همه علوم را به بركت قرآن آموختند ... و پس از اين ثابت مي‌كنيم كه تمدن و علوم فرنگي، دنباله همان علوم اسلامي است و از مسيحيت ناشي نشده است منبع:رساله علم و دین @shakhehtoba
رابطه علم و دين در گفتگو با علامه حسن‌زاده آملي اشاره: از دوران رنسانس تا عصر حاضر، بر سرعت پيشرفت علوم تجربي روز به روز افزوده شده و بشر زميني، بيش از پيش بر تسلط و اقتدار خود در بهره‌برداري از طبيعت افزوده است. با اين حال، رشد علمي انسان موجب بي‌نيازي او از دين نشده و دين به عنوان نياز فطري، تأثيرگذاري خود را در زندگي انسان به خوبي اثبات كرده است. ماهيت علم و دين و چگونگي رابطه بين اين دو از جمله مباحث كلام جديد است كه توجه انديشمندان بسياري را به خود جلب كرده است. در اين گفتگو برآنيم كه از نظرات عالم دين‏ورز علامه حسن‌زاده آملي در مورد «رابطه علم و دين» آگاه شويم.تعريف حضرتعالي از علم و دين چيست؟ علم؛ معرفت واقعي به مصنّف كتاب نظام هستي و كلمات وجودي آن به قدر طاقت بشري است. علم، وجود نوري و فعليّت مجرد از ماده است و انسان به يافتن فعليت‏هاي وجودي نوري استكمال مي‌يابد و ترقّي وجودي مي‌كند و فعليت بر فعليت مي‌افزايد و از نقص به كمال مي‌رود. به گفته شيوا و شيرين منوچهري دامغاني: به كــردار چـــراغ نيــم‌مــرده كه هر ساعت فزون گرددش روغن و چون علم و عمل دو جوهر انسان سازند و عالم و عامل را اتحاد وجودي بدانهاست، در حكمت الهي فرموده‌اند - و چه نيكو فرموده‌اند - كه «انسان به فراگرفتن حكمت - كه همان تحصيل علم و عمل است - عالم عقلي مشابه با عالم عيني مي‌گردد.» و چون علم، چشم ذات نفس ناطقه انساني مي‌شود و انسان به نور علم، حق را از باطل تميز مي‌دهد و مدينه فاضله به دست مي‌آورد و سعادت جاويداني خود را كسب مي‌كند، حضرت خاتم انبياء محمدمصطفي(ص) فرموده است: «العلم امام العمل». و اما تعريف دين: دين عبارت از برنامه حقيقي و دستور واقعي نگاهدار حد انسان و تحصيل سعادت ابدي آن است. و همه آداب و متون آن محض علم و عين صواب است. لاجرم تدوين و تنظيم اين چنين برنامه از كسي جز آفريدگار انسان ساخته نيست يعني آن دست و قلمي كه كتاب تكويني نظام هستي عالم و آدم را بدين زيبايي نگاشته است كه زيباتر از آن تصوّر شدني نيست و هر يك از كلمات وجودي آنها را دين و آييني داده است كه به قدر يك ميكرون اعوجاج و اختلاف و نارسايي و ناروايي در آنها راه ندارد، همان قلم براي جميع شئون اين صنع عظيمش به نام انسان دستوري كه محض حكمت است، نهاده است تا اين دستور در متن آن چنان صنع پياده شود و او را به هدف نهايي و كمال غايي او برساند.آيا جنابعالي تعارضي بين اين دو تعريف «علم و دين» مي‌بينيد؟ گوهر علم، نوري است كه عين حقيقت عالم و چراغ فرا راه او مي‌گردد و اصلاً علم عالم است و عالم علم است. به عبارت پيغمبر خاتم(ص): «علم، نفس عقل، و فهم، روح آن است». دين همواره انسان را ترغيب به تحصيل اين نور مي‌كند، و پايه معارج انسان را به اندازه مدارج علم او مي‌داند. آن كه عالم است به اسرار احكام دين آگاه است، چه اين كه هيچ دستور ديني بدون حكمت و مصلحت براي مدينه فاضله انساني و تعالي و تكامل و سعادت آدمي متصوّر نيست. بسياري از عالمان دين صحف و رسائلي در اسرار احكام دين از قبيل اسرار صلات و اسرار صوم و اسرار حج و غيرها نوشته‌اند. قرآن كريم كه خاتم كتب آسماني است مي‌فرمايد: «و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون»1. در تعبير به ناس و عالمون بايد دقت بسزا كرد كه عالمون را در مقابل ناس قرار داده است. ناس، مردم عادي‌اند، و عالمون انسان‏هاي به معارج علمي رسيده‌اند كه ارباب عقل و اهل تعقل‌اند. در كجا (يا در چه صورت) ممكن است بين علم و دين تعارض پيدا شود؟ ممكن است برخي از دانستني‏ها كه نه در متن تعيش و تمدن انساني ضروري باشد و نه در معرفت به اسرار و حقايق دين دخيل و آگاهي بدان جز تباهي و اتلاف سرمايه زندگاني و زيان به سعادت جاوداني نيست، از ديدگاه نوراني دين الهي منفور و مطرود باشد، چنان كه برخي از خوراكي‏ها و نوشيدني‏ها - مانند مردار و مي - كه دين از خوردن آنها منع فرموده است. @shakhehtoba
در گذشته زمينه‌هاي پيدايش تعارض بين اين دو (علم و دين) چه بوده است؟ پاسخ اين پرسش به دو وجه است: يك وجه آن همان پاسخ از پرسش قبل است. وجه دوم آن اين كه برخي از پيشينيان به نام «اصحاب معارف» بر اين پندار ناهنجار بودند كه نيازي به نبوّت و شريعت نيست و مي‌گفتند: گفتار مدعي نبوّت آيا موافق با عقل است و يا مخالف با آن؟ اگر مخالف با آن است مسموع نيست و اگر موافق با آن است عقل خود حاكم است، پس نيازي به پيامبر و دين و شريعت نيست. وليكن اين پندار، سخت سست و از بيخ نادرست است و فقط بهانه و دست‌آويزي براي فرار از تكاليف است، چه اينكه عقل بشر از ادراك كنه خواص اشياء متعلق به افعال مكلفين و جعل قانون متكفل سعادت انسان ناتوان است و جز منطق وحي هيچ كس نمي‌تواند عهده‌دار تشريع شريعت براي انسان باشد؛ آري ممكن است كه پس از آمدن شريعت الهي، به برخي از اسرار احكام آن پي برد و يا به بعضي از وجوه استحساني آن آشنا شود، به تفصيلي كه در كتب كلامي اصيل معنون است. محض آگاهي عرض مي‌شود كه از «اصحاب معارف» معاني لغوي و مفاد تعبير محاوراتي آن ملحوظ نيست، چنان كه در عرف كسي را وصف مي‌كنند و مي‌گويند فلاني از ارباب عقول و از اصحاب معارف است، بلكه مراد از «اصحاب معارف» معناي اصطلاحاتي آن منظور است، چه اينكه «اصحاب معارف» در تعبير و اصطلاح متكلمان و مفسران، گروهي خاص‌اند كه مانند براهمه منكر وحي و نبوت‌اند و به همان پندار ناروا و نارسا گويند: عقل ما در فهم امور معاش و معاد مستقل است. مثلاً جناب طبرسي در تفسير مجمع‌البيان در ضمن آيه «ولو انهم آمنوا و اتّقوا لمثوبه من عندالله خير لو كانوا يعلمون»2 مي‌فرمايد: «و في هذه الآيه دلاله علي بطلان قول اصحاب المعارف لانّه نفي ذلك العلم عنهم».نقش دين در رونق گرفتن علم در تمدن درخشان اسلامي و در غرب چه بوده است؟ در اين كه پيدايش تمدن عظيم اسلامي، سرمايه ترقي و تعالي غرب در همه شعب معارف شده است، جاي انكار هيچ بخرد فرزانه‌اي نيست. به عنوان نمونه كه اندكي از بسيار و مشتي از خروار است، دو كتاب را يادآور مي‌شويم: يكي ميراث اسلام، يا آنچه مغرب زمين به ملل اسلامي مديون است. اين كتاب به قلم سيزده نفر از مستشرقين و استادان دانشگاه‌هاي انگلستان نوشته شده است، و به ترجمه و مقدمه فارسي آقايان مصطفي علم و سعيد نفيسي در ايران به طبع رسيده است. مؤلّف آن «آلفرد گيوم» در آغاز مقدمه آن گويد: «كتاب ميراث اسلام در جستجوي آن دسته از اصول علمي، صنعتي، فرهنگي و معنوي اروپا است كه از دنياي اسلام اخذ شده و از جهان عربي مشرق سرچشمه گرفته است ... همين مذهب اسلام و امپراطوري بزرگ اسلامي بوده است كه علوم و صنايع ملل گوناگون را با يكديگر تركيب و آن را به صورت كامل و زيبايي به جهان علم و صنعت اهدا كرده است ... .» و از اين گونه اعترافات صادقانه در كتاب ياد شده از نويسندگان آن بسيار است. كتاب دوم به نام «علوم اسلامي و نقش آن در تحول علمي جهان» «آلدوميه‌لي» است كه به ترجمه فارسي آقايان محمدرضا شجاع‌رضوي و دكتر اسدالله علوي، به اهتمام بنياد پ‍ژوهش‌هاي آستان قدس رضوي به طبع رسيده است. نظير دو كتاب ياد شده، كُتب و مقالات بسياري از اصحاب قلم و ارباب دانش و بينش نوشته شده است. اكنون به چند سطري از گفتار استاد عزيزم حضرت علامه شعراني(ره) تحت عنوان «تأثير قرآن در پيدايش تمدن عظيم اسلامي» تمسّك و تبرّك مي‌جويم: «آنكه تاريخ خوانده است و بر احوال اُمَم گذشته آگاه گرديده، داند كه تا زمان پيدايش يونان هيچ قومي بدان پايه از علم نرسيدند و آن تمدن نيافتند و آنها كه پيش از يونان بودند، همه در علم و تمدن پست‌تر از آنان بودند، و اندكي پس از اسكندر علما و حكما در يونان بسيار شدند چون سقراط و افلاطون و اسكندر كه عالم را گرفت علم و زبان يوناني را در جهان منتشر كرد و مردم را از آن بهره‌مند ساخت، تا هزار سال زبان يوناني زبان علمي جهان بود و دانشمندان بدان زبان علم مي‌آموختند و كتاب مي‌نوشتند هر چند خود يوناني نبودند، حتي پيروان حضرت مسيح(ع) تاريخ آن حضرت را كه انجيل نام دارد به زبان يوناني نوشتند، و لفظ انجيل هم كلمه يوناني است به معني م‍‍ژده، با آن كه هم خود آنها و هم حضرت عيسي(ع) زبانشان عبري بود. هزار سال پس از اسكندر حضرت خاتم انبياء محمدبن‌عبدالله(ص) ظهور كرد و قرآن را به عربي آورد و اوضاع جهان دگرگون شد، زبان عربي جاي زبان يوناني را گرفت و از آن در گذشت و مسلمانان، علوم يوناني را گرفتند و چندين برابر بر آن افزودند و اين مقام كه زبان عربي در جهان يافت و علومي كه به اين زبان نوشته شد هيچ زباني قبل از آن اين مقام نيافت. در تواريخ آمده است كه كتابخانه اسكندريه در مصر بزرگترين كتابخانه دنياي قديم بود، محتوي بر علوم يوناني و بيست و پنج هزار جلد كتاب داشت، اما به عهد اسلام كتابخانه مسلمانان بر يك ميليون شامل بود. جرجي زيدان در تاريخ تمدن اسلام و تاريخ آداب‌اللغه گويد:
دو خليفه فاطمي مصر، عزيز بالله (365-386)، و حاكم بامرالله (386-411) در مصر كتابخانه‌ها انشاء كردند مشتمل بر نزديك يك ميليون كتاب، يعني چهل برابر كتابخانه يونانيان در اسكندريه. كتابخانه‌هاي بزرگ در مصر و عراق و آندلس و غير آن بسيار بود، هر يك مشتمل بر صدها هزار جلد و ابواب آن براي طالبان علم و مطالعه كنندگان باز بود. پس آثار دانش عربي چهل برابر بيش از يونان بود. در علم ادب و اخلاق و موعظه و فقه و سياست مدن و جغرافيا، يونانيان كتاب داشتند اما با كُتب عربي قابل مقايسه نيست، نه از جهت كثرت و نه تحقيق ... در رياضي خصوصاً حساب و جبر و مقابله و هيئت و نجوم مسلمانان بر يونيان تفوّق عظيم داشتند ... و اينها همه از بركت قرآن است و ما اين سخن را به گزاف نگوييم كه تجربه و تاريخ بر آن گواه است. و چون در قرآن براي نماز امر به تحصيل وقت و قبله شده بود، مسلمانان ناچار گشتند براي تعيين سمت قبله بلد و اوقات نماز، هيئت و نجوم بياموزند و هيئت و نجوم، آنان را به ساير شعب رياضي محتاج ساخت و قوانين ميراث و فرايض چون در اسلام حساب پيچيده دارد، آنان را به آموختن علم حساب واداشت و براي زكات و خراج به مساحت اراضي و علم حساب پرداختند و جهاد و حج راه جهانگردي و سياحت به روي آنها بگشود و اطلاع بر احوال اُمَم مختلفه و كشورهاي جهان يافتند و كتب جغرافيا و امثال آن را نوشتند. و چون در قرآن از تقليد آباء و اجداد نهي كرده است و دعوت به دين حق و تحقيق ادله را واجب فرموده و مخالفين اسلام و منكرين اديان پيوسته در احتجاج با مسلمانان بودند، مسلمانان هم مجبور شدند با آنان از راه استدلال مباحثه كنند و از اين رو بر اقوال حكماي يونان و غير آنان آگاه گشتند و طريقه استدلال و منطق آموختند و هكذا چون دقت كني و نيك بنگري، همه علوم را به بركت قرآن آموختند ... و پس از اين ثابت مي‌كنيم كه تمدن و علوم فرنگي، دنباله همان علوم اسلامي است و از مسيحيت ناشي نشده است. اين بود كلام مورد نظر استاد علاّمه شعراني(ره) كه از كتاب ارزشمند و گرانقدر آن جناب به نام راه سعادت به اختصار نقل كرده‌ايم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آيا «علم ديني» امكان دارد؟ فهم داعي از عبارت سؤال اين است كه آيا انسان‏ها مي‌توانند به اسرار احكام و ديگر فرموده‌هاي دين الهي آگاه شوند؟ در پاسخ آن گوييم: همانگونه كه كتاب تكويني - أعني نظام هستي - بر اساس علم و حكمت است كه «عالم يعني علم انباشته‌اي روي هم»، كتاب تدويني - اعني قرآن كريم - نيز به مثابت كتاب تكويني است كه عين علم و محض حقيقت است. مثلاً همه احكام واجبات متضمن مصالح‌اند و همه محرمات را مفاسدي است. احكام دين از اول كتاب طهارت تا آخر كتاب ديات، بر مبناي علل و اسباب‌اند. از خوردن غوره و آب آن و انگور و شيره و سركه و كشمش آن، منع و نهي نفرموده است، ولي از شرب خمر آن چون مفاسد و مضار آن بسيار است، امر به اجتناب فرموده است: «يا ايها الذين امنوا انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوه و البغضاء في الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوه فهل انتم منتهون3» جوامع روايي كه تراث علمي صادر از بيت وحي و عصمت‌اند، و در حقيقت تفسير انفسي قرآن كريم‌اند، بيانگر بسياري از اسرار احكام و آداب دين‌اند و اشارات و راهنمايي‌هايي دارند كه سرمايه تحقيق پژوهشگر ديني‌اند. كتاب علل‌الشرايع و معاني‌الاخبار جناب شيخ صدوق نمونه‌اي از اين حكم حكيم‌اند.آيا علم مي‌تواند از دين به كلي مستغني باشد؟ بعضي از علوم مانند علم به برخي از حرفه‌ها و صنايع و نظاير آنها كه انسان‏ها براي آسايش و تعيش و بهزيستي بدانها دست مي‌يابند، شايد بتوان گفت كه دخلي به دين ندارد؛ مگر اينكه درباره آلات و اجزاي آنها از حيث طهارت و نجاست و حليّت و حرمت و يا از حيث اهداف و غايات صنعت آنها به دين ارتباط پيدا كنند. كيف كان، قرآن پايه و قاعده مدينه فاضله انساني است و نگهدار حد آدمي و موجب سعادت جاويداني اوست، لذا هيچ يك از ارباب حِرَف و صنايع - و ديگر آحاد بشر مطلقاً در هر كار و شغل و هنر و صنعتي - از آن مستغني نيست.آيا مي‌توان حوزه‌هاي علم و دين را به كلي از يكديگر تفكيك كرد؟ همانگونه كه در پاسخ پرسش نخستين گفته‌ايم دين مبين اسلام محض علم و عين صواب است و قرآن كريم منطق حق تعالي و فصل خطاب است. و يك عالم كامل ديني كسي است كه در بسياري از علوم مربوط به متن دين مجتهد و استاد باشد، چنان كه بيوگرافي دانشمندان بزرگ ديني و آثار علمي آنان هر يك گواهي راستين است. و علومي كه يك عالم ديني كامل بايد دارا باشد در كتب علماي دين گفته آمد. اسلام نه اينكه با علوم و صنايع موجب ترقي و تعالي مدينه فاضله انساني و اسباب و وسايل تعيش و بهزيستي اجتماعي مخالف نيست بلكه موافق و مؤيّد و مشوّق است، چنانكه مدينه فاضله فارابي، و صُحُف كريمه ديگر دانشمندان بزرگ اسلام در اين موضوع هر يك شاهد صادق است؛ و تفوّه به تفكيك از توهّمي موهون است. پي‏نوشت‏ *. برگرفته از كتاب گفتگو با آيت‌‌الله حسن‌زاده آملي، به اهتمام محمد بديعي ص86-77. 1. عنكبوت/ 43 2. بقره/ 103 3.مائده/94-93
متن زیر پاسخ به دو سوال درباره پیوند اعضاء است که در رساله "تشریح و آناتومی" حضرت علامه حسن زاده آملی آمده است: روزى در محضر اعلاى استاد بزرگوار جناب آیة اللّه حاج میرزا ابو الحسن رفیعى قزوینى- رفع اللّه درجاته- بحث از پیوند اعضاء به انسان مسلمان به لحاظ عمل پزشکى پیش آمده است که‏ چون عضوى از بدنى جدا شده است آن عضو میته و متصف به احکام میته است و عضو میته نجس است، چه عضو بدن مسلم باشد و چه کافر، و چه عضو حیوان نجس العین باشد و چه غیر آن، و حال این که نمازگزار نمى ‏تواند با محمول نجس- یعنى با عضو پیوند داده- نماز بخواند. در مسأله یازدهم فصل شرائط لباس مصلّى از کتاب العروة الوثقى گوید:  «استصحاب جزء من أجزاء المیتة فی الصلوة موجب لبطلانها و إن لم یکن ملبوسا»؛ و همچنین با دیگر مسائل متفرع بر میته چه باید کرد؟ حلّ آن به این واقعیّت منتهى شده است که چون نفس مسلمان آن عضو پیوند شده را جذب کرده است و تصرّف نموده است، عضو حىّ جزء بدن او مى‏ شود، و مانند سایر اعضاء، حىّ به حیات بدن است و دیگر اطلاق میته بر آن عضو صادق نیست. نگارنده گوید که مطلب فوق در جواب سؤال از پیوند اعضاء کلامى کامل و در غایت اتقان است. و لکن سؤالى دیگر در اصل جواز قطع اعضاء پیش مى ‏آید زیرا که در شرع از مُثله انسان، بلکه حیوان نهى شده است. در نهج البلاغه و در بسیارى از جوامع و مصادر روائى فریقین در ذیل وصیّت حضرت امام امیر المؤمنین على- علیه السلام- به فرزندانش امام حسن و امام حسین- علیهما السلام- پس از ضربت خوردنش از ابن ملجم، آمده است که: ألا لا یقلتنّ بی إلّا قاتلی. انظروا إذا أنا متّ من ضربته هذه فاضربوه ضربة بضربة. و لا یمثل بالرّجل فإنّی سمعت رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و سلم- یقول: إیّاکم و المثلة و لو کان بالکلب العقور.  ترجمه: آگاه باشید که به کشته شدن من نباید کسى- جز کشنده من- کشته شود. پس بزنید او را (قاتل مرا) یک بار زدنى در ازاى یکبار زدنش (یک ضربت شمشیر در مقابل یک ضربت شمشیرش). و آن مرد (یعنى ابن ملجم) نباید مثله بشود، زیرا که از رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و سلّم- شنیدم که فرمود: از مثله حذر کنید اگرچه به سگ گزنده باشد. ابن ابى الحدید در پایان شرح همین وصیّت از رسول اللّه (ص) روایت نقل کرده است که فرمود: لا مثلة، المثلة حرام.  و بدین مفاد و مضمون در نهى از مثله، روایات دیگر نیز در جوامع روائى فریقین مروى است. در منتهى الأرب فى لغة العرب گوید: مثله بالضم: گوش و بینى بریدگى، اسم مصدر است. مثله بضم الثاء و سکونها: عقوبت و کارى که بدان عبرت گیرند، مثولات و مثلات جمع. طبرسى در مجمع البیان در تفسیر کریمه: "وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ‏" گوید: المثلات: العقوبات، واحدها مثلة بفتح المیم و ضمّ الثاء. و من قال فی الواحد: مثلة بضم المیم و سکون الثّاء، قال فی الجمع: مثلات بضمّتین نحو غرفة و غرفات. فیروزآبادى در قاموس اللغه گوید: مثل بفلان مثلا و مثلة بالضّم: نکّل کمثّل تمثیلا، و هی المثلة بضمّ الثاء و سکونها. راقم گوید: با تتبّع تام در کتب اصیل لغت عرب مانند صحاح جوهرى و جمهره ابن درید و نهایه ابن اثیر و قاموس فیروزآبادى و تاج العروس زبیدى و مفردات راغب و مجمع طریحى و معیار اللغه شیرازى دانسته مى ‏شود که مُثله مثل مثله، بمعنى صرف بریدن عضو یا اعضاى آدمى- مثلا- نیست؛ بلکه بریدن از روى قهر و غضب و تشفی غیظ و عقوبت و عبرت و تشویه خلقت و زشت نمودن هیئت است. لذا این میثم در شرح نهج البلاغه در ذیل شرح وصیت یاد شده در بیان نهى از مثله فرموده است: و ذلک لما فی المثلة من تعدّی الواجب و قسوة القلب و شفاء الغیظ، و کلّ ذلک رذائل یجب الانتهاء عنها.  حالا که معنى مثله به تحقیق دانسته شده است، پاسخ پرسش دوم که جواز قطع اعضاء بوده باشد نیز دانسته مى ‏شود. زیرا که قطع عضو براى معالجه، در واقع غیر از قطع عضو به نظر مثله است. مثلا استخوان انگشت انسانى به بیمارى خاصّى مبتلا شده است که اگر پزشک آن را قطع نکند آن بیمارى به همه بدن سرایت مى‏ کند و سبب مرگ آن کس مى ‏شود. هیچگاه فقه در تجویز قطع آن دغدغه ندارد، بلکه تأخیر و مسامحه را روا نمى ‏دارد. و هکذا قطع اعضاى دیگر به حدوث و عوارض و امراض. @shakhehtoba
حضرت علامه حسن زاده آملی در خصوص استاد خویش می فرماید: «نکته‌ای بلند از استادم شادروان جناب علامه آقا سید محمد حسن الهی طباطبایی تبریزی به یادگار دارم، روزی در مزار شیخان قم به حضور مبارکش افتخار تشرف داشتم و هیچ‌گاه در محضر فرخنده اش یک کلمه از دنیا گله و شکوه‌ای و حرف کم و زیاد مادی نشنیدم. فرمود: آقا! انسان‌ها همچون معادن هستند باید آن‌ها را استخراج نمود. غرض آن جناب اینکه همچنان که کوه‌ها دارای معادن طلا، نقره، الماس، فیروزه و غیره هستند، انسان‌ها دارای معادن گوناگون حقایق و معارفند. باید هر کسی کوه وجودش را بشکافد و آن معادن را استخراج کند. یعنی در روانشناسی بکوشد تا آب زندگی از او بجوشد، البته این سخن را عمق دیگر است.» منبع: معرفت نفس، نوشته -حسن‌زاده_ آملی، جلد دوم، صفحه ۲۴۲، درس ۸۱  @shakhehtoba