eitaa logo
اندیشه مطهر (عمومی)
1.6هزار دنبال‌کننده
33 عکس
180 ویدیو
10 فایل
🟢رهبر معظم انقلاب : علما و فضلا و جوان‌ها - بخصوص طلاب جوان ما - بايد يك دوره كتاب‌هاي شهيد مطهري را خوانده باشند...(پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار ایه الله خامنه ای دامت برکاته ) ارتباط با مدیر کانال @Andishe2019
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️فلسفه احکام جزائی اسلام(۲) ⏺سلسله« پرسشها و پاسخهای هفتگی» 🔵فلسفه حد سرقت(بریدن انگشتان دزد) در اسلام(۱) 🔸پرسش ۱۱۵: فلسفه حد سرقت (بریدن انگشتان دزد) برای مجازات دزدى چیست؟ ‏ 🔹پاسخ : 🔻امروز – برخی نسبت به قوانين جزائى اسلام از جمله مسئله بريدن انگشتان دزد - جار و جنجال راه انداخته اند و مى‏گويند دنياى امروز ديگر نمى‏ پسندد كه دست دزد را ببُرند. 🔻تلويحاً مى‏ خواهند بگويند ما از خود رشد نداريم، ما از خود شناخت نداريم، ما موظف و بلكه محكوميم كه پسند ديگران را بپسنديم، تشخيص ما تابع تشخيص ديگران باشد. 🔻اگر بناست از خود فكرى نداشته باشيم و تشخيص نداشته باشيم، ديگران به جاى ما و براى ما فكر كنند و تشخيص دهند، كه سخنى نداريم. 🔻اما اگر بناست يك ذرّه به خود جرأت دهيم كه فكر كنيم و تشخيص داشته باشيم، عرض مى‏ كنم -باید بررسی نمود- : چرا بريدن انگشتان خائن و دزد نارواست؟ ♦️مطلب از چند صورت خالى نيست: 1️⃣ يا بايد بگوييم دزدى مجازات ندارد از باب اينكه مسئله مهمى نيست، هركس دزدى كرد نبايد كارى به كارش داشت و احياناً اگر مجازات مى‏شود آنچنان ملايم باشد كه بار ديگر تشويق شود و تكرار كند، 2️⃣ يا بايد بگوييم دزد را نبايد مجازات كرد بلكه تربيت كرد و نجات داد. اين سخن خيلى فريبنده و عوام‏پسند است؛ اما سخن در اين نيست كه يا تربيت يا مجازات، سخن در اين است كه آنجا كه تربيت مثبت و ملايم مؤثر نشد چه بايد كرد؟ آيا مجازات، خود آخرين دواى تربيت نيست؟ 3️⃣ و يا بايد بگوييم كه بريدن انگشت دزد خشونت است و بايد به كمتر از آن مثلًا چند ضربه شلاق قناعت كرد. 🔻جواب اين است ملاك خشونت و ملايمت چيست؟ دزدى ضرر به امانت است، ضربه به ناموس اجتماع است، 🔻دائماً مى‏بينيم و مى‏ خوانيم كه خود دزدى احياناً منجر به كشتنها و كشته شدن‏ها و دست و پا شكستن‏ها و ناقص‏ الخلقه شدن‏ها مى‏شود. بايد ديد چه مجازاتى قادر است كه نقش آخرين دوا را بازى كند. 🔻تجربه نشان داده است كه در جاهايى كه اين مجازات اجرا نمى‏شود صدها و هزارها دزدى مى‏شود و خانمانهايى سقوط مى‏كند و آدمهايى كشته مى‏شوند و آدمهاى ديگر ناقص‏ العضو مى‏ گردند، 🔻اما آنجا كه اين قانون اجرا مى‏شود، با بريدن انگشتان يك دزد به كلى باب دزدى با همه تبعات و آثار قهرى‏اش از بين مى‏رود. 🔻بريدن انگشتان خيانت يك خائن خشونت نيست، بلكه جلوگيرى از خشونت است، جلوگيرى از يك سلسله خشونتهاى صد درجه سخت‏تر است. 🔻البته اين نكته بايد ناگفته نماند كه از نظر اسلام قوانين جزائى آنگاه اجرا مى‏شود كه قبلًا صريحاً اعلام شده باشد و مرتكب با آگاهى به اينكه مجازات چيست مرتكب جرم شده باشد. 🔻نكته ديگر اينكه از نظر اسلام مجازات، آخرين دوا و آخرين عامل تربيتى اجتماع است. 🔻اسلام نمى‏ گويد يگانه راه منحصر جلوگيرى از دزدى يا جنايت ديگر ، مجازات است، اسلام از همه عوامل ديگر استفاده مى‏ كند و از آن جمله مجازات.(ادامه دارد) ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى(امداد های غیبی در زندگی بشر) ؛ ج‏30 ؛ ص39-40- با ویرایش جزئی - https://eitaa.com/shakhes1340
⭕️آثار سوء «فقر» از منظر امام علی علیه السلام 🔻على عليه السلام به فرزند عزيزش محمد، معروف به ابن الحنفيّه، درباره فقر مى‏ فرمايد: فرزند عزيزم! من از ديو مهيب فقر بر تو مى ‏ترسم، از او به خدا پناه ببر، 1️⃣ - اثر اول فقر- فَانَّهُ مَنْقَصَةٌ لِلدّينِ : فقر ، موجب نقصان دين است. «فقر موجب نقصان دين است» يعنى چه؟ يعنى فقر گناه است؟ نه، فقر، گناه نيست، اما فقر، آدمى را كه ايمان قوى نداشته باشد زود وادار به گناه مى ‏كند. 🔻بسيارى از گناهان هست كه از فقر و احتياج ناشى مى ‏گردد، 🔻لذا رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم‏ فرمود: كادَ الْفَقْرُ انْ يَكونَ كُفْراً : فقر نزديك به سرحد كفر است. فقر، روح را عاصى و عزيمت را ضعيف مى‏ كند. 2️⃣امام علی اثر دوم فقر را فرمود: مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ : فقر ، فكر را پريشان و دهشت زده مى ‏كند. 🔻یعنی عقل و فكر در اثر احتياج و فقر و نبودن وسايل زندگى تعادل خود را از دست مى‏ دهد، انسان ديگر نمى‏ تواند خوب در قضايا فكر كند؛ همان طورى كه مصيبتها توليد پريشانى فكر و خيال مى‏ كند. 3️⃣ اثر سوم فقر را ، فرمود: داعِيَةٌ لِلْمَقْتِ يعنى فقر ، سبب ملامت و سركوبى و تحقير مردم و در نتيجه سبب پريشانى روح و موجب عقده اى شدن انسان مى‏ گردد. يا شايد مقصود اين جمله اين است كه تو با مردم عداوت پيدا خواهى كرد و مردم را مسئول بدبختى خود خواهى خواند. ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (احترام حقوق و تحقير دنيا(بيست گفتار))، ج‏23، ص746- 745-با تلخیص و ویرایش جزئی- https://eitaa.com/shakhes1340
🟡دعا، هم طلب است و هم مطلوب 🔹قطع نظر از اجر و پاداشى كه براى دعا هست و قطع نظر از اثر استجابتى كه بر دعا مترتب است، دعا اگر از حد لقلقه زبان بگذرد و دل با زبان هماهنگى كند و روح انسان به اهتزاز درآيد يك روحانيت بسيار عالى دارد، 🔸مثل اين است كه انسان خود را غرق در نور مى ‏بيند، شرافت گوهر انسانيت را در آن وقت احساس مى‏ كند. آن وقت خوب درك مى ‏كند كه در ساير اوقات كه چيزهاى كوچك او را به خود مشغول داشته بود و او را آزار مى‏ داد چقدر پست و ساقط و سافل بوده. 🔹انسان وقتى كه از غير خدا چيزى مى‏ خواهد احساس مذلت مى‏ كند و وقتى كه از خدا مى‏ خواهد احساس عزت. 🔸لذا دعا، هم طلب است و هم مطلوب، هم وسيله است و هم غايت، هم مقدمه است و هم نتيجه. 🔹اولياى خدا هيچ چيزى را به اندازه دعا خوش نداشتند، همه خواهشها و آرزوهاى دل خود را با محبوب واقعى در ميان مى‏ گذاشتند و بيش از آن اندازه كه به مطلوبهاى خود اهميت مى‏ دادند به خودِ طلب و راز و نياز اهميت مى‏ دادند، هيچ گونه احساس خستگى و ملالت نمى‏ كردند، ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (دعا(بيست گفتار))، ج‏23، ص: 782-781- با تلخیص و ویرایش جزئی - https://eitaa.com/Imam1340
✳️ شکوفائی عقلها در عصر ظهور 🔸شاخصه های عصر ظهور(۵) ✅ تعبيرى است كه درروایات به صورت رمز گفته شده است كه : وقتى امام مهدی علیه السلام ظهور مى ‏فرمايد به سر مردم دست مى‏ كشد و عقل مردم كامل مى ‏شود، ديگر اين كارهايى كه سراسر بى‏ عقلى و جهالت است [از آنها سر نمى ‏زند.] ✅ اساسا هر بى‏ عقلى و جهالتى را انسان تا در آن واقع است حس نمى‏ كند، وقتى كه از آن بيرون مى‏ آيد حس مى‏ كند. ✅ بعنوان مثال :وقتى كارهاى وحشي هاى چندهزارسال پيش را براى ما نقل مى‏ كنند بنظرمان مى‏ آيد عجب مردمى بودند! چرا اينها چنين كارى مى‏ كردند؟! خيال مى‏ كنيم لابد مغز آنها با مغز ما فرق داشته ولى اين طور نيست؛ ✅ كارهاى جاهلانه ‏اى كه همين بشر متمدن امروز- كه خيال كرده اندكى كه علوم رياضى و فيزيكى اش زياد شده ديگر واقعاً انسان شده در صورتى كه هنوز هيچ انسان نشده است- انجام مى‏ دهد آنقدر جاهلانه و احمقانه است كه فقط از بيرون مى‏ شود آن را تماشا كرد. ✅ در توصیف عصر ظهور ، چه تعبير رسايى دارد اميرالمؤمنين على عليه السلام! در نهج ‏البلاغه‏ مى ‏فرمايد: «وَ يُغْبَقونَ كَأْسَ الْحِكْمَةِ بَعْدَ الصَّبوح‏ »(نهج البلاغه خطبه 148) -✅ تعبير امام ، تعبیری شاعرانه و از باب تشبيه است. «صبوح » ، جام به اصطلاح بامدادى را مى‏گويند و «غبوق» جامِ شامگاهانه را. آن جامى را كه صبح مى‏ نوشيدند صبوح مى‏ گفتند و جامى را كه شب مى‏ نوشيدند غبوق. ✅ اميرالمؤمنين مى‏ فرمايد: « صبوح و غبوق » مردم در عصر ظهور ، جامهاى حكمت است. ✅ حكمت يعنى دريافت حقيقت. یعنی مردم در عصر ظهور ، در مرحله دریافت حقيقت و كشف كردن و حقايق را درك كردن پيش مى‏ روند و برايشان تكرار مى ‏شود [به طورى كه‏] جامى از حكمت صبح مى‏ نوشند و جامى از حكمت شب؛ اين جامهاى پياپى همه از حكمت بر آنها پر مى ‏شوند. ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏27، ص658 - با تلخیص و ویرایش - https://eitaa.com/shakhes1340
♦️حساسیت های بیجا و کاذب (خاطره ای آموزنده به نقل از شهید مطهری) 🔸گاهى مردم به علل خاص اجتماعى درباره بعضى مسائل بسيار اصولى دين حساسيت خود را از دست مى‏دهند، گويى شعورشان نسبت به آن اصول خفته است، به چشم خود مى‏ بينند كه آن اصول پايمال مى‏شود ولى ككشان به اصطلاح نمى‏ گزد؛ 🔹ولى درباره بعضى مسائل كه از نظر خود دين جزء اصول نيست، جزء فروع است، يا احياناً جزء فروع هم نيست، جزء شعائر است، يا خير جزء اصول است ولى بالاخره اصلى است در عرض اصلهاى ديگر، آنچنان حساسيت نشان مى‏دهند كه حتى توّهم خدشه‏ اى بر آن، يا شايعه دروغ خدشه بر آن، آنها را به جوش مى‏ آورد. 🔸گاهى هم حساسيتهاى كاذب در جامعه به وجود مى‏آورند يعنى مردم درباره امورى حساسيت نشان مى‏دهند كه دليلى ندارد. 🔻يكى از آقايان نقل مى‏ كردند كه در يكى از شهرستانها مردى از كسبه كه خيلى مقدس بود، خدا به او فرزندى نداده بود جز يك پسر، آن پسر برايش خيلى عزيز بود، طبعاً لوس و ننر و حاكم بر پدر و مادر بار آمده بود. 🔻اين پسر كم‏ كم جوانى برومند شد. جوانى، فراغت، پولدارى، لوسى و ننرى دست به دست هم داده بود و او را جوانى هرزه بار آورده بود. 🔻پدر بيچاره خيلى ناراحت بود و بچه به سخنانش گوش نمى‏داد، و از طرفى چون يگانه فرزند پدر بود پدر حاضر نمى‏ شد طردش كند، مى‏ سوخت و مى‏ ساخت. 🔻كار هرزگى فرزند به جايى رسيد كه كم‏ كم در خانه پدر كه هيچ وقت جز مجالس مذهبى مجلسى تشكيل نمى‏شد بساط مشروب پهن مى‏ كرد. تدريجاً زنان هرجايى را مى‏آورد. پدر بيچاره دندان به جگر مى‏ گذاشت و چيزى نمى‏ گفت. 🔻در آن اوقات، تازه «گوجه فرنگى» به ايران آمده بود. 🔻عده اى عليه اين گوجه ملعون فرنگى! تبليغ مى‏كردند به عنوان اينكه فرنگى است و از فرنگ آمده حرام است، و مردم هم نمى‏خوردند و تدريجاً مردم آن شهر حساسيت شديدى درباره گوجه فرنگى پيدا كرده بودند و از هر حرامى در نظرشان حرام‏تر بود. در آن شهر به اين گوجه «ارمنى بادمجان» مى‏ گفتند. 🔻اين لقب از لقب «گوجه فرنگى» حادتر و تندتر بود، زيرا كلمه «گوجه فرنگى» فقط وطن اين گوجه را مشخص مى‏كرد، ولى كلمه «ارمنى بادمجان» ، مذهب و دين آن را معين كرد! قهراً در آن شهر تعصب و حساسيت مردم عليه اين تازه وارد بيشتر بود. 🔻روزى به آن حاجى كه پسرش هرزه و لاابالى شده بود و خودش خون مى‏خورد و خاموش بود، اهل خانه خبر دادند كه امروز آقا پسر كار تازه‏ اى كرده است، يك دستمال «ارمنى بادمجان» با خود به خانه آورده است. 🔻پدر وقتى كه اين خبر را شنيد ديگر تاب و توان را از دست داد، آمد پسر را صدا زد و گفت: 🔸پسر! شراب خوردى صبر كردم، دنبال فحشاء رفتى صبر كردم، قمار كردى صبر كردم، خانه ام را مركز شراب و فحشاء كردى صبر كردم، حالا كار را به جايى رسانده اى كه «ارمنى بادمجان» به خانه من آورده اى، اين ديگر براى من قابل تحمل نيست، ديگر من از تو پسر گذشتم، بايد از خانه من به هر گورى كه مى‏خواهى بروى. 🔻اين نمونه‌ای بود از حساسيتهايى كه در مورد هيچ و پوچ و يا در مورد امور جزئى پيدا مى‏شود؛ صد برابرِ حساسيتى است كه در مورد امور اساسى پيدا مى‏شود؛ 🔻كار حساسيت به جايى مى‏رسد كه تحمل «ارمنى بادمجان» از تحمل شراب و قمار و فحشاء دشوارتر مى‏گردد. ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏30، ص: 47-46- با تلخیص و ویرایش جزئی - https://eitaa.com/Imam1340
🔸درسی از سیره امام رضا علیه السلام 🔽 احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى، كه خود از علما و دانشمندان عصر خويش بود، بالاخره بعد از مراسله‏ هاى زيادى كه بين او و امام رضا عليه السلام ردوبدل شد و سؤالاتى كه كرد و جوابهايى كه شنيد، معتقد به امامت حضرت رضا شد. 🔽 روزى به امام گفت: «من ميل دارم در مواقعى كه مانعى در كار نيست و رفت و آمد من از نظر دستگاه حكومت اشكالى توليد نمى‏ كند شخصا به خانه شما بيايم و حضورا استفاده كنم.». 🔽 يك روز، آخر وقت، امام رضا عليه السلام مركب شخصى خود را فرستاد و بزنطى را پيش خود خواند. آن شب تا نيمه‏ هاى شب به سؤال و جوابهاى علمى گذشت. مرتبا بزنطى مشكلات خويش را مى‏ پرسيد و امام جواب مى‏ داد. بزنطى از اين موقعيت كه نصيبش شده بود به خود مى ‏باليد و از خوشحالى در پوست نمى‏ گنجيد. 🔽 شب گذشته و موقع خواب شد. امام خدمتكار را طلب كرد و فرمود: «همان بستر شخصى مرا كه خودم در آن مى‏ خوابم بياور براى بزنطى بگستران تا استراحت كند.». 🔽اين اظهار محبت، بيش از اندازه در بزنطى مؤثر افتاد. مرغ خيالش به پرواز درآمد. در دل با خود مى‏ گفت الآن در دنيا كسى از من سعادتمندتر و خوشبخت ‏تر نيست. اين منم كه امام مركب شخصى خود را برايم فرستاد و با آن مرا به منزل خود آورد. اين منم كه امام نيمى از شب را تنها با من نشست و پاسخ سؤالات مرا داد. بعلاوه‏ همه اينها اين منم كه چون موقع خوابم رسيد امام دستور داد كه بستر شخصى او را براى من بگسترانند. پس چه كسى در دنيا از من سعادتمندتر و خوشبخت ‏تر خواهد بود؟. 🔽 بزنطى سرگرم اين خيالات خوش بود و دنيا و ما فيها را زير پاى خودش مى‏ ديد. 🔽 ناگهان امام رضا عليه السلام در حالى كه دستها را به زمين عمود كرده بود و آماده برخاستن و رفتن بود، با جمله «يا احمد» بزنطى را مخاطب قرار داد و رشته خيالات او را پاره كرد، آنگاه فرمود: 🔹«هرگز آنچه را كه امشب براى تو پيش آمد مايه فخر و مباهات خويش بر ديگران قرار نده، زيرا صعصعة بن صوحان كه از اكابر ياران على بن ابي طالب عليه السلام بود مريض شد، على به عيادت او رفت و بسيار به او محبت و ملاطفت كرد، دست خويش را از روى مهربانى بر پيشانى صعصعه گذاشت، 🔹 ولى همين كه خواست از جا حركت كند و برود، او را مخاطب قرار داد و فرمود: اين امور را هرگز مايه فخر و مباهات خود قرار نده. اينها دليل بر چيزى از براى تو نمى ‏شود. من تمام اينها را به خاطر تكليف و وظيفه ‏اى كه متوجه من است انجام دادم، و هرگز نبايد كسى اين گونه امور را دليل بر كمالى براى خود فرض كند.» ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (داستان راستان(1 و 2))، ج‏18، ص: 272--271-با ویرایش جزئی - https://eitaa.com/shakhes1340
🟢زیارت «امين اللّه» 🔸عالیترین و معتبرترین زیارت که هر امامى را مى‏توان با آن زيارت كرد ✅ در ميان زياراتى كه ما براى ائمه داريم، زيارت امين اللّه شايد- و بعيد هم نيست- معتبرترين زيارات‏ باشد، هم از نظر سند (يعنى به اصطلاح خيلى پدر و مادردار است و سند قطعى دارد كه به ائمه مى ‏رسدو چيزى نيست كه مثلًا بگوييد در يك كتابى نوشته شده) و هم از نظر مضمون كه از اين نظر هم جزء عالى‏ترين زيارات‏ است و شايد عالى‏ ترين زيارات‏ باشد. زيارت كوتاهى است. ✅ در كتاب مفاتيح و غيره جزء زيارات‏ امير المؤمنين نقل شده و جزء زيارات‏ مطلقه است؛ يعنى زيارت مخصوصه نيست كه مربوط به يك روز معين يا ايام خاص باشد، در هر وقت مى ‏شود امير المؤمنين را با آن زيارت كرد و از مختصات امير المؤمنين هم نيست، ✅ هر امامى را با اين زيارت مى‏ توان زيارت كرد با اين تفاوت كه آن يك كلمه «السّلام عليك يا امير المؤمنين» در زيارت غير امير المؤمنين برداشته مى‏شود [و بجاى آن، عبارت مناسب گذاشته مى ‏شود.] ✅ بعد از آن چند جمله مختصر كه سلام و اظهار ارادت به امام و شهادت به اين است كه من شهادت مى‏دهم كه تو در راه خدا آن جهادى را كه شايسته و لازم بوده انجام دادى و خلاصه من گواهى مى‏ دهم كه تو وظيفه خودت را آن‏چنان‏كه بايد انجام دادى، سيزده جمله دارد كه اين سيزده جمله دعاست؛ يعنى بعد از اينكه امام را زيارت مى‏ كنيم، در حضور و در مشهد امام از خداى متعال اين چيزها را مى‏ خواهيم ❇️ شاهد من، دو جمله - از سيزده جمله این دعاست - که مى‏ خوانيم: ✅ فاجْعَلْ نَفْسى ... مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اوْلِيائِكَ، مَحْبوبَةً فى ارْضِكَ وَ سَمائِكَ، 🔹خدايا من مى‏ خواهم هم محبّ باشم هم محبوب؛ هم دوست بدارم، هم مرا دوست بدارند. 🔹اما چه كسى را دوست بدارم؟ ✅ «مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اوْلِيائِكَ» : دوستدار آن برگزيدگانِ از اولياى تو باشم، خُلَّص اولياى تو. محبت خُلَّص اولياست كه مثل مغناطيس، انسان را مى‏ كِشد. ✅اين غير از مسئله تفكر و محاسبه النفس است. اينها يك كارهاى فكرى است و البته لازم هم هست [اما تأثير محبت اولياء به مراتب بيشتر است.] ✅ اگر انسان بخواهد فقط با تكيه به تفكر و تذكر و محاسبه النفس و مراقبه و غيره، اخلاق سوء را يك يك با سر انگشت فكر و حساب از خود بزدايد و خود را اصلاح نمايد، البته عملى است اما مثل - این- است كه انسان بخواهد براده‏ هاى آهن را يك‏ يك جمع كند. ✅ ولى اگر انسان اين توفيق را پيدا كند كه - فرد -كاملى پيدا بشود و او شيفته آن كامل گردد، مى ‏بيند كارى كه او در ظرف چند سال انجام مى‏ داد، اين در ظرف يك روز انجام مى‏ دهد : 🔸«مَحْبوبَةً فى ارْضِكَ وَ سَمائِكَ» : خودم نيز، هم در زمين محبوب باشم و هم در آسمان؛ در زمين محبوب باشم [به اينكه‏] مردم مرا دوست داشته باشند. ✅ اين از قدس و تقوا نيست كه من جورى باشم كه مردم مرا دشمن داشته باشند. روش ملامتيان از متصوّفه چنين بود. يك فرقه از فِرَق متصوّفه به نام «ملاميّه» يا «ملامتيان» معروفند. راهى كه اينها براى جهاد با نفس به خيال خودشان انتخاب كرده بودند، اين بود كه كارى بكنند كه مردم از اينها تنفر داشته باشند و به اينها ظنّ بد ببرند. ✅ نه، مَحْبوبَةً فى ارْضِكَ وَ سَمائِكَ. : خدايا كارى بكن كه در زمين (يعنى پيش خلق تو) و در آسمان محبوب باشم، 🔸هر دو جا (اگر انسان در زمين محبوب باشد و در آسمان ملعون كه ديگر خيلى بد مى‏ شود، مى‏ شود يك آدم رياكار و متظاهر)، 🔸با حقيقت باشم كه تو مرا دوست داشته باشى، و حقيقت داشتن من را مردم هم بشناسند كه مردم نيز مرا دوست داشته باشند. ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (تعليم و تربيت در اسلام)، ج‏22، ص: 941-937-با تلخیص و ویرایش جزئی- https://eitaa.com/shakhes1340
⭕️سرایت فساد از « خواص » به متن جامعه 🔻صلاح و فساد طبقات اجتماع در يكديگر تأثير دارد. ممكن نيست كه ديوارى بين طبقات كشيده شود و طبقه‏ اى از سرايت فساد يا صلاح طبقه ديگر مصون يا بى‏ بهره بماند، 🔻ولى معمولا فساد از «خواص» شروع مى‏شود و به «عوام » سرايت مى ‏كند و صلاح برعكس از «عوام» و تنبه و بيدارى آنها آغاز مى‏ شود و اجبارا «خواص» را به صلاح مى ‏آورد يعنى عادتا فساد از بالا به پايين مى‏ ريزد و صلاح از پايين به بالا سرايت مى‏ كند. 🔻روى همين اصل است كه مى ‏بينيم امير المؤمنين على عليه السلام در تعليمات عاليه خود، بعد از آنكه مردم را به دو طبقه «عامه» و «خاصه» تقسيم مى ‏كند، نسبت به صلاح و به راه آمدن خاصه اظهار يأس و نوميدى مى كند و تنها عامه مردم را مورد توجه قرار مى ‏دهد. 🔻در دستور حكومتى كه به نام مالك اشتر نخعى مرقوم داشته مى‏ نويسد: «براى والى هيچ كس پرخرج‏تر در هنگام سستى، كم كمك ‏تر در هنگام سختى، متنفرتر از عدالت و انصاف، پرتوقع‏تر، ناسپاس‏تر، عذرناپذيرتر، كم ‏طاقت ‏تر در شدايد از«خاصه» نيست. همانا استوانه دين و نقطه مركزى مسلمين و مايه پيروزى بر دشمن «عامه»(توده مردم) مى‏ باشند، پس توجه تو همواره به اين طبقه معطوف باشد.» 🔻 اين ، فكر غلطى است از يك عده طرفداران اصلاح كه هروقت در فكر يك كار اصلاحى مى‏افتند، «زعماء» - خواص - هر صنف را در نظر مى‏ گيرند و آن قله ‏هاى مرتفع در نظرشان مجسم مى‏ شود و مى‏ خواهند از آن ارتفاعات منيع شروع كنند. 🔻تجربه نشان داده كه معمولا كارهايى كه از ناحيه آن قله‏ هاى رفيع آغاز شده و در نظرها مفيد مى‏ نمايد، بيش از آن مقدار كه حقيقت و اثر اصلاحى داشته باشد، جنبه تظاهر و تبليغات و جلب نظر عوام دارد. ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى(داستان راستان1و2) ؛ ج‏18 ؛ ص189- با ویرایش جزئی - https://eitaa.com/shakhes1340
♦️فلسفه حد سرقت(بریدن دست دزد) در اسلام(۲) ⭕️فلسفه احکام جزائی اسلام(۳) ⏺سلسله« پرسشها و پاسخهای هفتگی» 🔸شبهه ( پرسش۱۱۶) : برخى - در اعتراض به مجازات قطع دست دزد - مى‏گويند : 🔻فرض كنيم كه در يك كشورى دست دزد را ببرند، دست كدام دزد را مى‏برند؟ البته دست آفتابه دزد را، دست كسى را مى‏برند كه طبق قوانين موجود عملش سرقت شمرده شود 🔻و حال آنكه ممكن است در همان كشور افرادى از قوانين ظالمانه موجود استفاده كنند و حقوق حقّه ديگران را به حكم قانون به خود اختصاص دهند و چون عملشان از نظر قوانين دزدى نيست مجازات دست بريدن درباره آنها اجرا نشود، پس چه فايده از چنين قانونى؟ 🔻نتيجه اينچنين قانون اين است كه يك مفلوك بيچاره كه از روى اضطرار دزدى مختصرى مرتكب شده است دستش بريده شود اما دزد زر و زور دار كه صدها هزار برابر او به حقوق عامه مردم تجاوز كرده است مصون و محفوظ و محترم بماند. 🔹پاسخ : اين ايراد از ايرادهاى ديگر سست‏تر و مضحك‏تر است. 🔻مگر معنى اينكه مجازات دزدى بريدن انگشتان است اين است كه از نظر وضع قوانين وضع به هر منوال بود، بود و يا دزد اگر زر و زور داشت نبايد متعرض او شد؟ 🔻مسئله بريدن انگشتان دزد در اسلام جزئى از يك طرح كلى است كه شامل وضع و اجراى قوانين عادلانه نيز هست. 🔻مسئله عدم توجه ما به مسئوليت حفظ و نگهدارى مقررات اسلامى از راه عدم شناخت ما به فلسفه نظامات اجتماعى، سياسى، حقوقى، جزائى، خانوادگى اسلام و عدم قدرت و توانايى ما بر دفاع از آنها، يكى از مسائل بسيار حساس است. 🔻خوشبختانه در سالهاى اخير تا حدى بيدارى پيدا شده است. 🔻 افراد بيدار وقتى كه عميقاً نظامات اسلامى را مطالعه مى‏ كنند از دو جهت در شگفت مى‏ مانند: 🔸يكى از جهت عمق اعجازآميز فلسفه هاى اجتماعى اسلام كه جز شعاع وحى هيچ قدرتى ديگر نمى‏تواند چنين بينش نافذى داشته باشد؛ 🔸ديگر از جهت كمال بى‏ خبرى و بى‏ لياقتى مدّعيان حراست و نگهبانى اين مقررات. ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى(امدادهای غیبی در زندگی بشر) ، ج‏30، ص: 41-40- با ویرایش جزئی - https://eitaa.com/shakhes1340
💢 چرا حضرت مهدی علیه‌السلام به نامی که از ماده «قیام» گرفته شده خوانده می‌شوند؟
⭕فقر عواطف‏ در بشر معاصر (خاطره ای به نقل از شهید مطهری) 🔻آدمها شكل اجزاء ماشين را به خود گرفته اند. اين يك فقرى است در بشر، وحشتناك. مادرها نسبت به فرزندها آن‏چنان‏كه بايد احساس محبت نمى‏ كنند، همچنين فرزندها نسبت به مادرها و پدرها، برادرها نسبت به يكديگر، تا چه رسد به همسايه ها نسبت به يكديگر، همشهريها نسبت به يكديگر، و تا چه رسد به انسانى به طور كلى نسبت به انسان ديگر. ♦️اين مسئله امروز يك مسئله بسيار مهم است و داستانها در اين زمينه هست. 🔻يكى از دوستان فاضل و دانشمند ما زخم معده داشت، به يكى از كشورهاى اروپايى (ظاهرا اتريش) رفت چون پسرش آنجا بود، كه هم پسرش را ديدن كرده باشد و هم در آنجا عمل كند. 🔻مى‏ گفت: روزى من و پسرم در يك رستوران بوديم و من تازه از بيمارستان مرخص شده بودم. نشسته بوديم پشت يك ميز و پسرم مرتب بلند مى‏ شد و از من پذيرايى مى‏ كرد، چاى مى‏ آورد، قهوه‏ مى‏ آورد، دور من مى‏ گشت. 🔻يك زن و مردى هم كه پنجاه شصت سالشان نشان مى‏داد آن طرف نشسته بودند. ديدم مراقب ما هستند و نگاه مى‏ كنند. 🔻در اين بين پسرم آمد رد بشود، ديدم با او نجوا كردند، سؤالهايى كردند و او هم جواب داد. 🔻بعد پسرم آمد، گفت: مى‏ پرسند اين كيست كه تو اين‏جور دارى خدمت مى‏ كنى؟ 🔻شك نداشتند كه من بايد نوكر باشم و مى‏ خواهم در مقابل اين كار خودم پول بگيرم. 🔻گفتند: تو چقدر پول مى‏ گيرى كه براى اين شخص اين جور خدمت مى‏ كنى؟ گفتم:اين پدر من است. 🔻گفتند: خوب پدرت باشد، مگر آدم براى پدرش بايد مفت كار كند؟! گفتم: آخر اين پدر من است. من اينجا تحصيل مى‏ كنم، پول تحصيل و خرج زندگى مرا او از ايران مى‏ فرستد. دهانشان باز ماند، 🔻گفتند: اين كار مى‏ كند مى‏ فرستد تو خرج كنى؟! گفتم: آرى. باور نمى‏ كردند. كم‏ كم آشنا شدند، 🔻گفتند: بله ما هم زن و شوهر هستيم، دختر و پسرى داريم، دخترمان فلان جاست و پسرمان فلان‏جا و ما اكنون دونفرى تنها اينجا هستيم. 🔻ولى بعد كه پسرم تحقيق كرد آنها اقرار كردند كه ما سى سال پيش با همديگر به اصطلاح آشنا شديم و عشق همديگر را در دلمان احساس كرديم، گفتيم يك مدتى با هم معاشرت مى‏ كنيم، اگر اخلاقمان با همديگر جور درآمد ازدواج مى‏ كنيم. همين‏طور سى سال گذشته است و بچه هم نداريم. 🔻اين دوره نامزدى ما سى سال طول كشيده است و هنوز به جايى نرسيده است! ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى ؛ ج‏22 ؛ ص620-619- با ویرایش جزئی - https://eitaa.com/shakhes1340
⭕️عهد نامه مالک اشتر معجزه است ♦️فرازهائی از فرمان حکومتی امام علی(ع) به مالک اشتر(۱) 🔻من نمى‏ دانم اين مردمى كه دنبال معجزه مى‏ گردند، خيال كرده‏ اند معجزه منحصر است به اينكه يك عصا اژدها بشود؟ 🔻آن معجزه براى عوام است. براى مردم عالِم دعاى كميل و دعاى ابو حمزه ثمالى و مناجات شعبانيه معجزه است، فرمان على به مالك اشتر معجزه است. 🔸امام علیه السلام در این عهد نامه مى‏ نويسد: 🔻مالك! خيال نكن حالا كه رفته‏ اى در كشور مصر، چون والى و ما فوق اين مردم هستى و مردم را رعيت خودت مى‏پندارى، بنابراين مثل يك گرگ درنده هر كارى كه دلت مى‏ خواهد بكنى؛ 🔻نه، چنين نيست. مردم را تقسيم مى‏ كند: آن كه مسلمان است برادر دينى توست و آن هم كه مسلمان نيست انسانى است همنوع تو.[نهج البلاغة، نامه ۵۳] (ادامه دارد) ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (انسان كامل)، ج‏23، ص: 121(با ویرایش جزئی - https://eitaa.com/shakhes1340
♦️فرازهائی از فرمان حکومتی امام علی(ع) به مالک اشتر(۲) 🔸رعایت حال توده مردم و عدم اعتماد به خواص❗ 🔻حضرت به مالك توصيه مى‏ كند كه : عامّه مردم را داشته باش و مراعات حال عامّه را بكن و تكيه‏ ات بر عامّه مردم باشد نه بر خاصّه. 🔻بعد حضرت اين گونه تعليم مى‏ كند (خلاصه اش اين است) كه : 🔹خاصّه يك مردمى هستند كه عادت كرده‏ اند به اينكه زياد بگيرند و كم بدهند (كم كار كنند)، يك مردم پرتوقع و كم كار، و اينها هيچ قابل اعتماد نيستند. 🔹برعكس، توده مردم توقعشان كمتر و خدمتشان بيشتر است. 🔻 - جملات امیر المومنین به مالک اشتر راجع به عامه و خاصه ، الهام بخش این اصل کلی قرآنی است که : - غالباً صلاح از پايين به بالا سرايت مى‏ كند، فساد از بالا به پايين مى‏ ريزد، يعنى غالباً صلاح و فساد دو جهت متضاد را دارند: فساد از طبقه بالا مى‏ ريزد و به طبقه پايين سرايت مى‏ كند، يعنى طبقه بالا طبقه پايين را فاسد مى‏ كند. 🔻برعكس، صلاح و اصلاح از پايين به بالا حركت مى‏ كند، يعنى طبقه پايين است كه وقتى صالح شد صلاحش حتى مى‏ تواند طبقه بالا را هم اصلاح كند، كه اين اصلِ قرآنى است.(ادامه دارد) ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى ؛ ج‏15 ؛ ص927-با ویرایش جزئی- https://eitaa.com/shakhes1340
⭕نظارت جدی و قاطع بر عملکرد مسئولان ♦️فرازهائی از فرمان حکومتی امام علی(ع) به مالک اشتر (۳) 🔸- امام علی علیه السلام در قسمتی از عهد نامه مالک‌ اشتر - مى‏ فرمايد: 🔻مالك! فَانَّكَ فَوْقَهُم: تو البته در بالادست رعيت خودت قرار گرفته‏ اى، آنها محكومند و تو حاكم، اما وَ والى الْامْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ آن كسى كه اين فرمان را به نام تو نوشت و اين ابلاغ را براى تو صادر كرد كه من باشم، بالاسر توست؛ مراقب تو هستم، اگر دست از پا خطا كنى مجازاتت مى‏ كنم. 🔻وَ اللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلّاكَ‏ و ذات اقدس پروردگار در بالاى سر آن كسى است كه تو را حاكم مردم مصر كرد؛ خدا در بالاسر على است و على هميشه از خداى خودش مى‏ ترسد مبادا دست از پا خطا كند.(ادامه دارد) ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (انسان كامل)، ج‏23، ص: 121(با ویرایش جزئی - https://eitaa.com/shakhes1340
🔸ایجاد بستر مناسب جهت احقاق حقوق مردم ♦️فرازهائی از فرمان حکومتی امام علی(ع) به مالک اشتر (۴) 🔹امام علی علیه السلام به مالك اشتر مى‏نويسد: 🔸وَ اجْعَلْ لِذَوِى الْحاجاتِ مِنْكَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فيهِ شَخْصَكَ، وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عامّاً فَتَتَواضَعُ فيهِ لِلَّهِ الَّذى خَلَقَكَ، وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَكَ وَ أعْوانَكَ مِنْ أحْراسِكَ وَ شُرَطِكَ حَتّى يُكَلِّمَكَ مُتَكَلِّمُهُمْ غَيْرَ مُتَعْتَعٍ، 🔻: براى ارباب رجوع وقتى مقرر كن و خود شخصاً به گرفتاريهايشان برس و براى اين موضوع مجلسى عمومى تشكيل ده و در آن مجلس براى خدايت كه تو را آفريده و اين مقام داده فروتنى كن، 🔻 و در اين موقع ارتش و مأموران و پاسبانان را از جلو چشم مردم دور كن تا بدون پروا و هراس با تو سخن گويند، 🔻 زيرا مكرر از رسول خدا شنيدم كه مى‏فرمود: لَنْ تُقَدَّسَ امَّةٌ حَتّى يُؤْخَذَ لِلضَّعيفِ فيها حَقُّهُ مِنَ الْقَوِىِّ غَيْرَ مُتَعْتَعٍ هرگز ملتى به قداست و پاكى نخواهد رسيد مگر آنكه در ميان آنها حق ضعفا از اقويا و نيرومندان بدون لكنت و پروا گرفته شود.(نهج البلاغه، نامه۵۳) ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى(بیست گفتار) ؛ ج‏25 ؛ ص238- با ویرایش جزئی- https://eitaa.com/shakhes1340
♦️تلازم حق و تكليف‏ 🔻امام علی علیه السلام درباره تلازم تكاليف و حقوق مى‏فرمايد: لايَجْرى لِاحَدٍ الّا جَرى‏ عَلَيْهِ وَ لا يَجْرى عَلَيْهِ الّا جَرى‏ لَه‏ (نهج البلاغه، خطبه 207) 🔻ترجمه : حقى براى كسى نيست مگر آنكه به عهده‏اش هم حقى هست و به عهده كسى حقى نيست مگر آنكه براى او و به نفع او هم هست؛ 🔸يعنى تكليف و حق از يكديگر جدا نيستند، 🔸اگر كسى حقى دارد تكليفى همراه آن حق دارد. ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى(بیست گفتار) ، ج‏30، ص: 72- https://eitaa.com/shakhes1340
⭕️ وظایف کارگزاران در حکومت اسلامی 🔹فرمان حکومتی امام علی (ع) در عهد نامه مالک اشتر نخعی(۵) ♦️هذا ما أمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِىٌّ اميرُ الْمُؤْمِنينَ مَالِكَ بْنَ الْحارِثِ الْاشْتَرَ فى عَهْدِهِ الَيْهِ حينَ وَلّاهُ مِصْرَ جِبايَةَ خَراجِها وَ جِهادَ عَدُوِّها وَ اسْتِصْلاحَ أهْلِها وَ عِمارَةَ بِلادِها. 🔻اين دستورى است كه بنده خدا على امير مؤمنان براى مالك بن الحارث معروف به اشتر مى‏نويسد، هنگامى كه استاندارى مصر را به او مى‏دهد كه در آنجا : 1️⃣خراج و ماليات را جمع كند، 2️⃣امنيت ايجاد و دشمنان مصر را سركوب كند 3️⃣ مردم مصر را از لحاظ تربيت و اخلاق و غيره به صلاح آورد، 4️⃣ سرزمينهاى آنجا را آباد كند. ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى(بیست خ )، ج‏30، ص: 72 https://eitaa.com/shakhes1340
🔵«دحو الارض» 🔸...و الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها(نازعات:‌30) (بمناسبت 25ذیقعده روز دحو الارض) 🔹مقصود از «دحو زمين» كه به «دحو الارض» معروف است چيست؟ 🔻معروف همين است كه «زمين را دحو كرد» يعنى زمين را منبسط و پهن قرار داد، يعنى به شكلى قرار داد كه بشر بتواند بر روى آن زندگى كند، 🔻چون زمين نسبت به ما حالت يك جسم مسطح را دارد، اگر قسمتهاى مختلف اين زمين همه مثل كوهستانها مى ‏بود، ديگر براى انسان امكان زندگى نبود. 🔻كلمه «دحو» يك معنى ديگر هم دارد و آن معنىِ غلتيدن و غلتاندن است كه چيزى را بغلتانند. عرب به آن چوب بزرگى كه با آن توپ را به حركت درمى‏ آورند يا آن چوب كوچك را مى‏ زنند و پرتاب‏ مى‏ كنند و به حركت درمى ‏آورند «مِدْحاة» مى‏ گويد. 🔻اگر چيزى را روى زمين بغلتانند مثل توپى كه شما حركت مى‏ دهيد كه دو حركت مى‏ كند، هم حركت انتقالى مى‏ كند و هم به دور خودش مى‏ چرخد، عرب اين حركت را«دَحْرَجَه» مى‏ گويد. آن‏وقت «دَحى» يعنى شيئى را به اين شكل به حركت در آورد. 🔻عده ‏اى مى‏ گويند مقصود از «وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها» اين است كه علاوه بر اين، خداى متعال زمين را مانند آن گويى كه با يك «مِدحاة»آن را به حركت در مى‏ آورند كه در همان حالى كه حركت مى‏ كند به دور خودش هم مى‏ چرخد، زمين را به «دحرجه» در آورد يعنى به يك حركت اين‏چنينى درآورد. ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (آشنايى با قرآن(10 - 14))، ج‏28، ص: 341-340- با ویرایش جزئی - https://eitaa.com/shakhes1340
♦️جایگاه انتقاد و امر بمعروف و نهی از منکر در اسلام 🔻از نظر اسلام، انتقاد و امر به معروف و نهى از منكر خود يك وظيفه است، 🔻يعنى اسلام انتقاد و امر بمعروف و نهی از منکر را تنها جايز نمى‏داند بلكه واجب مى‏ شمارد. 🔻خلافت على عليه السلام بهترين شاهد اين مطلب است. 🔻على عليه السلام اولًا نه تنها دهانها را نمى‏ دوخت و حق انتقاد را به بهانه سلب امنيت و به بهانه اخلالگرى سلب نمى‏ كرد، بلكه دعوت به انتقاد مى‏ كرد. 🔻على به بهانه عدم بيعت آنان كه بيعت نكردند و يا به بهانه تمرّد و خروج خوارج از اطاعت او و يا به بهانه اينكه خوارج به شخص او توهين مى‏كردند و او را خارج از دين معرفى مى‏كردند، حتى حقوق و سهم بيت المال آنها را قطع نكرد تا چه رسد كه امنيت جانى يا مالى آنها را سلب كند. 🔻على (ع)فقط در مورد دست اندازى آنها به حقوق مالى يا جانى يا امنيتى مسلمين در برابر آنها مى‏ ايستاد و با آنها به جنگ مى‏ پرداخت و در جنگ ابتدا به نصيحت، موعظه، مذاكره مى‏پرداخت و هرگز شروع به جنگ نمى‏كرد سخت از آن پرهيز داشت." 🔻...ما در تاريخ مى‏خوانيم كه على عليه السلام نه تنها حق انتقاد را از ديگران نمى‏ گرفت بلكه ترغيب مى‏كرد كه از من انتقاد كنيد، 🔻مى‏ فرمود: "لا تخالطونى بالمصانعة و لاتظنوا بى‏استثقالًا فى حق قيل لى‏" ... 🔻گو اينكه – خوارج در اثر كج فهمى – از سخن امام - سوء استفاده كردند. ▪️يادداشت‏های استاد مطهری ج‏2 ص 178 ؛ ج‏1، ص 274 و97 - با ویرایش جزئی- https://eitaa.com/shakhes1340
♦️روحیه «نقّادی و انتقادگری» در مسائل دینی(۱) 🔸انسان بايد در هر چيزى كه از ديگران مى‏ شنود نقّاد باشد، يعنى آن را بررسى و تجزيه و تحليل كند. 🔹صرف اينكه يك حرفى در ميان مردم شهرت پيدا مى‏ كند خصوصاً كه با يك بيان زيبا و قشنگ باشد، دليل بر اين نيست كه انسان حتماً بايد آن را بپذيرد و قبول كند. بويژه در امر دين و آنچه كه مربوط به دين است، انسان بايد نقّاد باشد. 🔸اینکه پيامبر (ص) فرمود: آنچه را از من مى‏ شنويد به قرآن عرضه بداريد، اگر موافق است بپذيريد و اگر مخالف است نه، نوعى -توصیه به داشتن روحیه - نقّادى است. 🔹حديثى است كه ائمه ما آن را از حضرت «عيساى مسيح» نقل كرده‏ اند و تقريباً مضمونش اين است: شما كه علم را فرا مى‏ گيريد، اساس كار اين است كه نقّاد باشيد؛ 🔸يعنى قدرت انتقاد در شما باشد، كوركورانه تسليم نشويد، خواه گوينده صالح باشد و خواه ناصالح. در بين حديث دارد: كونوا نُقّادَ الْكَلامِ. 🔹نیز فرموده‏ اند: در اين نسبت كه گفته‏ اند اصحاب کهف صراف طلا و نقره بوده‏ اند، اشتباه شده است؛ «كانوا صَيارِفَةُ الْكَلامِ‏» : صراف سخن بودند نه صراف طلا و نقره؛(ادامه دارد ) ▪️مجموعه‏ آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏22 ، ص 539، ج‏21،ص 191-190- با ویرایش جزئی - https://eitaa.com/shakhes1340
♦️عدالت قضایی (بمناسبت روز قوه قضائیه) 🔻واقعا نبايد در دولت اسلامى ظلمى واقع شود، واقعا نبايد اجحافى به حق كسى بشود. به حق يك مجرم هم نبايد اجحاف شود و لو يك مجرم مستحق اعدام. 🔻از نظر اسلام مجرمى كه هزارها نفر را كشته و هزارها جنايت كرده است كه اگر بناى اعدام بخواهد باشد صد بار بايد اعدام شود در عين حال همان هم حقوقى دارد و حق او نبايد ناديده گرفته شود. 🔻 ما هزار و سيصد سال است از مكتب على ، اين درس را مى‏آموزيم كه ابن ملجم‏ مرادى ضارب امام على بن ابي طالب [مورد توجه على عليه السلام بود كه با او بدرفتارى نشود.] ارزش على چقدر بود؟ 🔻واقعا از نظر ما اگر به قصاص قتل حضرت امير المؤمنين هزار نفر جنايتكار- آن كسى كه ضارب بوده، آن كسى كه مسبب بوده، آن كسى كه آمر بوده، آن كسى كه راضى بوده- كشته مى‏شد زياد كشته شده بود؟ نه 🔻ما ديديم خود امام خمينى سلّمه اللَّه تعالى در روزهاى اولى كه رژيم سقوط كرد و افراد را مى‏گرفتند، در اولين اعلاميه‏ هايى كه ايشان دادند گفتند- و هميشه اين مطلب را تكرار كرده ‏اند كه : 🔸زندانى ، اسير است، زندانى تا وقتى كه زندانى و اسير است كوچك‏ترين مزاحمتى به او نبايد بشود، شكنجه نبايد بشود، آزار نبايد بشود، 🔸پذيرايى هم بايد بشود. محكمه به جرمش رسيدگى كند، هر مجازاتى برايش تشخيص داد آن مجازات بايد اجرا شود، 🔻 ضمن اين كه توصيه مى‏كردند : هيچ شفاعتى را قبول نكنيد، هيچ وساطتى را قبول نكنيد، هيچ وابستگى را نپذيريد، هر كس مى‏خواهد باشد، وابسته به هر كس مى‏خواهد باشد، هر كس مى‏خواهد شفيعش باشد، 🔻هيچ اين حرفها نبايد مطرح باشد، ولى در عين حال آن مجرم هم در عالم خودش حقى دارد، حق او هم نبايد از بين برود. ⭕اين است كه آينده انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ، جز اين كه بر پايه همان عدالت اسلامى و ارزشهاى اسلامى باشد قابل بقا نيست. ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى(آینده انقلاب اسلامی ایران) ؛ ج‏24 ؛ ص177-179-با تلخیص و ویرایش جزئی- https://eitaa.com/shakhes1340
⭕️ شاخصه شیعه بودن : داشتن روحیه نقادی و انتقاد گری ♦️روحیه نقادی و انتقاد گری در مسائل دینی (2) 🔻شيعه بسيارى از صحابه پيغمبر را- كه از شخصيتها و اكابر و معاريف به شمار مى‏ روند- مورد انتقاد قرار مى‏ دهد 🔻اهل سنت، درست در نقطه مقابل شيعه ازاين‏جهت قرار گرفته ‏اند؛ - اینان - به هركس كه نام «صحابى» دارد با خوشبينى افراطى عجيبى مى ‏نگرند، مى‏ گويند: صحابه پيغمبر همه عادل و درستكار بوده ‏اند. 🔻بناى تشيع بر انتقاد و بررسى و اعتراض و مو را از ماست كشيدن است، -بر همین اساس شیعه می گوید -: ما طرفدار اصوليم نه طرفدارشخصيتها. شخصيتها تا آن وقت پيش ما احترام دارند كه به حقيقت احترام بگذارند اما آنجا كه مى‏ بينيم اصول اسلامى به دست همين سابقه دارها پايمال مى‏ شود، ديگر احترامى ندارند؛ 🔻- در حالی که - بناى تسنن بر «حمل به صحت و توجيه» و «ان شاء اللَّه گربه بوده» است. - بر همین اساس ، اهل سنت در تحلیل حوادث بعد از وفات پیامبر می گویند : - عده‏ اى از بزرگان صحابه و پيرمردها و سابقه‏ دارهاى اسلام راهى را رفته‏ اند و نمى‏ توان گفت اشتباه كرده ‏اند. ♦️-در حقیقت دو طرز تفکر و روحیه مذکور - منشا انشعاب جامعه اسلامی به تشیع و تسنن گردیده است- ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (جاذبه و دافعه على عليه السلام)، ج‏16 ؛ ص307-306- با تلخیص و ویرایش جزئی - https://eitaa.com/shakhes1340
◾ السلام علیک یا اباجعفر یا مُحَمَّدَ بْنَ علی ایها التقی الجواد یابن رسول الله ♦️سالروز شهادت مظلومانه حضرت جواد الائمه علیه السلام را تسلیت می گوئیم
⚫️ امام جواد عليه السلام و سياست خلفاى عباسى ♦️بمناسبت سالروز شهادت مظلومانه امام جواد علیه السلام 🔻امام جواد از ائمه ‏اى هستند كه خيلى زود شهيد شدند؛ يعنى ۲۵ سال بيشتر از سن مباركشان نگذشته بود كه شهيد شدند و بعد از پدر بزرگوارشان حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام ايشان عمر زيادى در دنيا نكردند. 🔻سياست خلفاى عباسى با سياست امويها فرق داشت. امويها خشن‏تر بودند ولى اينها موذى‏ تر بودند يعنى سياستمدارانه ‏تر عمل مى‏ كردند. آنها خيلى با خشونت و شمشير و اين طور چيزها عمل مى‏ كردند، ولى اينها خيلى موذيانه عمل مى‏ كردند كه فقط عده قليلى مى ‏توانستند دست سياست اينها را بخوانند. اكثريت مردم به اشتباه مى ‏افتادند و نتيجه اين شده است كه الآن قضيه شهادت امام رضا حتى بر مستشرقين اروپا مورد اشتباه است‏ 🔻يكى از كارهايى كه اينها مى‏ كردند اين بود كه چون مى‏ خواستند ائمه را تحت نظر داشته باشند، به زور و اجبار، يكى از دخترهايشان را به آنها مى‏ چسباندند كه بايد با اين ازدواج كنى‏ ! بعد كه ازدواج مى‏ كردند، مى‏ گفتند: دختر ما كه نمى ‏شود از ما دور باشد! دختر ما و داماد ما بايد همين جا كنار خودمان باشند! 🔻اين براى چه بود؟ براى اين كه به يك شكلى كه مردم نفهمند اينها را تحت نظر و تحت مراقبت شديد و اذيت شديد داشته باشند. 🔻برعكس مامون - که مرد عالم و تحصيلكرده ‏اى بود- برادرش معتصم ، يك آدم بى‏ سواد عجيبى است. خيلى بى ‏سواد است. خودش به خودش مى‏ گفت: خَليفَةٌ امّى. 🔻به ‏هرحال معتصم به شكل ديگرى موجبات آزار امام را فراهم كرد، تا بالاخره سبب شد كه همسر امام يعنى امّ الفضل امام را مسموم كرد، آنهم با يك وضع خيلى ناراحت‏ كننده‏ اى‏ 🔻و چون براى همه مسموم‏ كننده‏ ها معلوم و محرز بود كه دستور خليفه بوده، جرأت اين كه بدن امام را دفن كنند، نداشتند. 🔻حتى معتصم دستور داد: بدنش را بيندازيد در كوچه. دو سه روز بدن امام در ميان كوچه افتاده بود. 🔻بعد به معتصم خبر دادند كه يك وضع خارق‏ العاده ‏اى پيش آمده. هر ميّتى اگر سه چهار روز روى زمين افتاده باشد بدنش عفونت پيدا مى ‏كند و بدن اين مرد روز به روز بر بوى خوشش افزوده مى شود، و اگر مردم اين موضوع را بفهمند اوضاع خيلى بد مى ‏شود. 🔻اين بود كه خودش زودتر اجازه داد بدن امام را دفن كنند. 🔻وجود مقدسش را در كنار جدش موسى بن جعفر در همين محل معروف يعنى كاظمين (عليهما السلام) دفن كردند. و حالت ايشان ازاين‏جهت، تأسّى داشت به جدّ بزرگوارشان حسين بن على عليه السلام كه فرمود:مُلْقا ثَلاثا بِلا غُسْلٍ وَ لا كَفَنٍ‏ ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (آشنايى با قرآن(10 - 14))، ج‏28، ص: 366-364- با تلخیص و ویرایش - https://eitaa.com/shakhes1340
🟡ازدواج، اولين مرحله خروج از لاک خودپرستی(۱)🔹بمناسبت سالروز ازدواج مقدس امام علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما 🔸انسان بايد از لاك خودپرستى خارج شود- كه مقصود خود طبيعى است و همه اين را قبول دارند- 🔸خارج شدن از لاك خودپرستى و فردپرستى، مراتب و مراحلى دارد. اولين مرحله‏اش غير دوستى است. 🔸مثلًا يك كودك فقط در همان من فردى خودش است و فقط خودش را مى‏بيند و همه چيز را براى خود فردى مى‏خواهد، حتى به پدر و مادر هم به چشم وسيله و ابزار براى خودش نگاه مى‏كند. 🔸در دوران جوانى كه عشقى پيدا مى‏كند و همسرى انتخاب مى‏نمايد، براى اولين بار اين احساس در او پيدا مى‏شود كه به يك شخص ديگر مانند خود علاقه دارد (البته در همه اين‏طور نيست) يعنى از خود بدر مى‏آيد، خودش و او يكى مى‏شوند و همه چيز را براى اين خود بزرگتر مى‏خواهد. 🔸مجموع دو «خود» يك «خود» شده‏اند. البته اين در شرايطى است كه شخص واقعا يك عُلقه‏اى به طرف پيدا كند، علقه‏ مؤانست و به تعبير قرآن «وداد» و «رحمت»: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ‏ »( روم/ 21) 🔸تا وقتى كه رابطه زوجين با يكديگر رابطه شهوانى يعنى رابطه جنسى است، قهرا اينها به هم به چشم يك ابزار نگاه مى‏كنند. رابطه جنسى يك امر حيوانى و طبيعى است. براى اطفاى غريزه جنسى، زن براى مرد يك ابزار بيشتر نيست و مرد هم براى زن يك ابزار است. 🔸ولى مسئله زوجين و كانون خانوادگى و فلسفه خانوادگى و روح خانوادگى عبارت است از : روح ما فوق غريزه جنسى كه ميان دو نفر پيدا مى‏شود؛ يعنى شخصيت يكديگر را دوست دارند و تا سنين پيرى كه ديگر مسئله غريزه جنسى بكلى ضعيف يا نابود مى‏شود، علقه خانوادگى و محبت ميانشان هست و روز به روز هم شديدتر مى‏شود 🔸اين اولين مرحله‏اى است كه انسان از لاك خود فردى خارج مى‏شود. و به همين دليل ازدواج در اسلام جنبه اخلاقى دارد با اينكه يك امر شهوانى است، 🔸و اين تنها امرى است كه با وجود اينكه پايه طبيعى و شهوانى دارد جنبه اخلاقى نيز دارد. 🔸مثلًا هيچ وقت خوردن جنبه اخلاقى پيدا نمى‏كند ولى ازدواج خودش جنبه اخلاقى دارد. و در ميان غرايز شهوانى انسان هر غريزه‏اى كه اشباع شود، اشباع آن تأثيرى در معنويت انسان ندارد جز غريزه جنسى. لهذا ازدواج از نظر اسلام سنت و مستحب تعبير شده. 🔸علت اساسى اين است كه هر مقدار كه الفت زوجين به يكديگر بيشتر باشد، يك قدم از خودِ فردى خارج شده‏اند. 🔸«خود» كمى كه بزرگتر شد، رقيق‏تر مى‏شود، مثل مايع غليظ كه وقتى آب داخلش كنند رقيق مى‏شود و توسعه مى‏يابد.(ادامه دارد) ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (تعليم و تربيت در اسلام)، ج‏22، ص: 841-840- با تلخیص و ویرایش جزئی https://eitaa.com/shakhes1340