(مامان #علی ۴ساله و #فاطمه ۲سال و ۱۰ ماهه)
چند وقت پیش یه آشنا یه هدیه به پسرم داد که باب میل من نبود.
یه آدمک عروسکی کشتی کج.🥴
اصلا خوشم نمیاومد همچین چیزی تو دست و بالش باشه.
اما به دلایلی نتونستم اعتراض کنم.
علی آقای ما هم عاشق آدمکش شد و حسابی باهاش بازی میکرد.
چند روز بعد اومد و گفت:
این یار علی مولاست... میره با آدم بدا میجنگه…
فرماندهی سپاه علی مولاست.🤩
همین موقع یه حس قشنگ تمام وجودم رو پر کرد…
حسی شبیه دیدن میوهی درختی که خودت کاشتی…
یاد کوچولوییهاش افتادم.
یاد وقتی که علی آقا یکساله بود و من سعی میکردم براش قصه بگم.
قصههایی که به توصیهی کارشناس با محوریت علی مولا باشه.
علی آقا یه پسر کوچولوی وروجک بود که از داستانهای جنگی خوشش میاومد.😉
اوایل که شروع کردم به داستان گفتن فقط قصهی جنگهای امیرالمؤمنین رو میگفتم.
داستانها در حد چند تا جملهی ساده بود.
آدم بدا اومدن حمله کردن.
آدم خوبا دفاع کردن
علی مولا برنده شد…
در حد همچین جملاتی که ذهن کوچولوش بتونه بفهمه و درک کنه.
با همین چند تا جملهی ساده ذوق میکرد و هیجانزده میشد.😍
هرچی بزرگتر شد داستانها هم پرجزئیاتتر و با آبوتاب بیشتری شد.
دیگه کمکم شخصیتهای جدید وارد قصهها میشد.
اسم و رسم آدمها
جزئیات اتفاقها
و…
حتی گاهی روی کاغذ براش نقشه میکشیدم.
کمکم قصههای جدیدی هم وسط اومد.
قصههایی که همهی ابعاد وجود علی مولا رو نشون بده.🧡
قصهی بازی با بچههای یتیم،
قصهی انفاقهای شبانه،
و...
الان علی آقای ما چهار ساله است و مدت زیادیه که من براش کمتر قصه میگم ولی اسم و رسم علی مولا تو ذهنش حک شده
و تو بیشتر بازیهاش هست.
از همون کوچولوییهاش آدم خوبا یار علی مولا بودن و آدم بدا دشمنش…
آرزوی پسری ما اینه که یه روز یار علی مولا بشه😍 و کنار علی مولا با دشمنا بجنگه.😅
بعد از اتفاق اون روز فهمیدم چقدر مهمه که بچههای ما یه شخصیت محوری برای خودشون داشته باشن.
و اگه این شخصیت قشنگ تو ذهن و وجودشون جا گرفته باشه دیگه لازم نیست از الگو شدن قهرمانهای پوشالی غرب ترسید.
پ.ن: من با بحث شخصیت محوری از طریق صوتهای استاد عباسی ولدی آشنا شدم و از طریق کانال خودشون این مباحث رو دنبال کردم.
#تجربه_شخصی_یک_مادر