"خوبی؟!"🌧💙
از آن سوال های مبهم است !
یعنی از آن سوال هایی که
خیلی مهم است چه کسی آن را بپرسد...
مثلا زیور خانوم،
زنِ حسن آقای بقال،
وقتی از آدم می پرسد خوبی؟
برایش مهم نیست تو خوبی یا نه!
فقط می خواهد چند لحظه تو را معطل کند
که حسابی وراندازت کند تا فردا شب
که با صغری خانوم مشغول چانه زنی ست،
حرفی داشته باشد برای گفتن که :
دختر فلانی را دیدم امروز...
ماشالله چه بزرگ شده...
شوهر نکرده؟ :/
یا مثلا همکلاسیات وقتی می گوید خوبی؟؟
کاری به خوب بودن یا نبودنت ندارد...
فقط می خواهد قبل از اینکه توی رویت در بیاید
که فلان جزوه را بده،
حرفی زده باشد... :)
آدمهایی هم هستن که سال به دوازده ماه،
خبری ازشان نمی شود...
اما یک شب بی هوا میبینی پیام دادند:
سلام، خوبی؟
اینجور وقت ها بهتر است
فقط بگویید: ممنون...
چون این ها هم،
اصل حالتان برایشان مهم نیست.
پیام بعدی شان حاکی از
"یه زحمتی برات داشتم" است را که ببینید،
منظورم را متوجه می شوید...!
میان این همه « خوبی ؟ »
که هر روز از کلی آدم می شنوید اما،
بعضیهایشان رنگ دیگری دارند...
همانهایی که اگر در جوابشان
بگویید : « ممنون »
بر می دارند می گویند:
ممنون که جواب «خوبی؟» نیست!
همانهایی که وقتی شروع به حرف زدن می کنند،
بینِ «سلام، خوبی؟» با جمله بعدی شان،
کلی فاصله میافتد!
فاصله ای که پر شده از حرف های تو
که: نه خوب نیستم...
که نمی دانم چه مرگم است،
که حالم گرفته ست،
که حواست به من هست؟
که باور کن دلم دارد می ترکد...
و بعد چشم باز می کنی و می بینی ساعت ها گذشته،
تو همه خوب نبودن هایت را به او گفتی
و او حالا،
دوباره می پرسد:
خوبی؟
و تو این بار، با خیال راحت میگویی: خوبم...♥
این آدم ها
این آدم ها...
اگر از این آدم ها دور و برتان هست،
یادتان باشد که خودشان مدت هاست
منتظر شنیدن یک « خوبی؟! » واقعی هستند...🌱🌧
#راضیه_جلیلی
♥️
یه گره افتاده تو یکی از کارام میشه سه تا صلوات بفرستید که حل شه و پیش بره إن شاالله
شلم شوربا با طعم بستنی کاکائویی
الحمدلله تو اکثر کانالها منتشر شده
شلم شوربا با طعم بستنی کاکائویی
امروز توی شناسنامه تولدمه🙃
تولد اصلیم این نیست خب
این فقط تو شناسنامه ثبت شده برای رفتن به مدرسه😇
352.mp3
1.05M
📚✏️بوی ماه مدرسه
🦋شاعر؛قیصرامین پور
بازآمدبوی ماه مدرسه
بوی بازی های راه مدرسه
بوی ماه مهر،ماهِ مهربان
بوی خورشیدپگاهِ مدرسه
ازمیان کوچه های خستگی
می گریزم درپناه مدرسه
بازمی بینم زشوق بچه ها
اشتیاقی درنگاهِ مدرسه
زنگ تفریح وهیاهوی نشاط
خنده های قاه قاه مدرسه
بازهم بوی باغ راخواهم شنید
ازسرودصبحگاه مدرسه
روزاول لاله ای خواهم کشید
سرخ برتخته سیاه مدرسه
#بوی_ماه_مدرسه #شعر
بوی ماه مدرسه
آهنگ اول مهر
شلم شوربا با طعم بستنی کاکائویی
📚✏️بوی ماه مدرسه 🦋شاعر؛قیصرامین پور بازآمدبوی ماه مدرسه بوی بازی های راه مدرسه بوی ماه مهر،ماهِ م
امروز جشن شکوفه ها بود
محمدسجاد رو به زور بیدار کردم. می گفت نمیام خوابم میاد. کلا این ماه یکهو بغض می کرد میومد بغلم میگفت من برم مدرسه دلم برات تنگ میشه!
خلاصه با کلی منت کشی بیدارش کردم و رفتیم مدرسه.
تو حیاط بچه های ریزه میزه کلاس اولی کنار مادرا و پدراشون منتظر شروع کلاس ها بودن.
تو ذهنم گذشت که اینا قراره آینده سازان کشورمون باشن! چقدر حس نشاطی که تو چشماشون بود حال آدمو خوب می کرد.
دلم پر کشید برای روز اولی که خودم رفتم مدرسه. چه روز قشنگی بود. تو حیاط پشت هم به صف ایستاده بودیم. یکهو نگاه کردم دیدم مامانم نیست! رفتم جلو که از خانومی که بعدا فهمیدم ناظمه بخوام مامانمو پیدا کنه فکر کرد اسم منو صدا زده و یه گل زرد زد روی مقنعه مو راهیم کرد سر کلاس.
منم فوری با چندتا از بچه ها دوست شدم و حسابی بهم خوش گذشته بود که اومدن دنبالم. گل زرد رو ازم گرفتن و یه گل بنفش برام زدن!
دلم برای مدیر مهربون و معلمام تنگ شد یهو!
اصلا چی داشتم میگفتم؟
آهان داشتم میگفتم که رفتیم مدرسه و بعد از یه معرفی از پرسنل مدرسه بچه ها همراه معلمشون رفتن سر کلاس.
نگران و منتظر بودم که محمدسجاد گریه رو شروع کنه! اما خیلی راحت برام دست تکون داد و رفت!
البته میدونست که من بیرون منتظرشم ولی در هر صورت از گریه و استرس خبری نبود شکرخدا
حالا شنبه معلوم میشه که قراره با خیال راحت بره سرکلاس یا باید یه مدت منم رسما کلاس اولی بشم!