eitaa logo
شمان|شبکه مربیان امربه معروف و نهی ازمنکر
574 دنبال‌کننده
636 عکس
297 ویدیو
244 فایل
شمان شبکه مربیان امربه معروف ونهی ازمنکر، حجاب‌وعفاف و مطالبه‌گری ستاد امربه معروف ونهی ازمنکر خراسان رضوی ارتباط باما: @MDRKhoram تلفن ۳۲۲۵۰۷۴۰ داخلی ۱۰۵ (آقای رضائی خرم) ارسال گزارش فعالیت آموزشی: https://eitaa.com/joinchat/2843934972Cd7e7fd33f9
مشاهده در ایتا
دانلود
1_6440660298.pdf
584.9K
آخرین به روز رسانی پرونده حرفه ای مربیان ستاد استان تا تاریخ ۷ شهریور ۱۴۰۲ کلیه بزرگواران، به منظور ارتقا و ثبت در پرونده، سوابق و گواهینامه های آموزشی خود را به شماره ایتای ۰۹۳۵۴۶۱۴۰۷۱ ارسال نمایند. سایر افراد متقاضی جهت پیوسته به شبکه مربیان امر به معروف نیز از طریق شماره ایتای نامبرده، اقدام نمایند.
ویژگی های سنین مختلف.pdf
1.74M
پاور مرتبط با آزمون کتاب ماه تحت عنوان جزوه مهارت تاثیر با رویکرد امر به معروف
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته پیرو نظرسنجی صورت گرفته طی چهار هفته گذشته نشست های هفتگی، کنسل و بجای آن آموزش مجازی، آزمون و همایش ماهانه برگزار خواهد شد. اطلاعات بیشتر در کانالهای «آموزش» و «شمان» به عرض خواهد رسید.
هدایت شده از سیدجعفرحُسینےٖ
😅 معمای پیچیده!! 🔻 من وقتی مطالب، نظرات و تحلیل های کانال های برخی از انقلابی ها در فضای مجازی رو مطالعه میکنم با ایرانی روبرو میشم که: ▪️ صدر تا ذیلش نفوذی ها در حال اعمال قدرت و اثرگذاری هستن ▪️ مسئولین یا خوابن! یا دزدن! یا ساده لوح هستن! یا نفوذی هستن! ▪️ دستگاههای امنیتی هم فشل و غافل و سردرگم هستن! ▪️ اکثر دستورات و توصیه های رهبری بر زمین مونده!! ▪️ بی عدالتی، تبعیض و فساد سراسر کشور رو در بر گرفته!! ▪️ ایران تبدیل به بهشت سرویس های بیگانه شده! ▪️ همه جا غرق ظلم و فساد هست! ▪️ مردم خسته و ناامید و بدبختن! ▪️ انقلاب اسلامی در عمل شکست خورده و داره به آخر خط خودش میرسه!!! ▪️ و ... 🔻 اما وقتی بیانات رهبری رو میشنوم، سخنان مسئولین رو پیگیری میکنم، آمار و ارقام رو مطالعه میکنم، اعترافات دشمنان رو میبینم و ... انگار دارن از ایران دیگری حرف میزنن!!!!!!! ▪️ ایرانی با پیشرفتها و دستاوردهای بزرگ ▪️ ایرانی در حال صعود ▪️ ایرانی لبریز از امید و آینده ای درخشان ▪️ ایرانی در حال تبدیل شدن به یک قدرتِ جهانی ▪️ و ... 🔹 چرا توصیفات این دو طیف و گروه، اینقدر با هم در تضاد و اختلاف هست؟! 🔹 کدام گروه اشتباه میکنه؟!! 🔹 تصویرسازی کدام طیف غیر واقعی هست؟!!! ✍️ سید احمد رضوی
هشدارها و فرآیند آموزشی مربیان و آمران.mp3
15.63M
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته قابل توجه علاقمندان به فراگیری دوره‌های آموزشی امر به معروف و نهی از منکر و دوره های مرتبط، مربیگری و توانمندسازی مربیان و اخذ مدارک از ستاد امر به معروف استان فرآیند آموزشی مقدماتی و آزمون مربوطه و نتایج اون رو از طریق کانال زیر دنبال کنید👇 https://eitaa.com/abm_amozesh فرآیند دوره های آموزشی تکمیلی، مربیگری، فوق برنامه و پیشرفته و آزمونهای مربوطه و نتایج اونها رو از طریق کانال زیر👇 https://eitaa.com/shamaan اخبار و اطلاعات و برنامه های ستاد رو از طریق کانال زیر 👇 https://eitaa.com/abm_razavi
تک خورها به بهشت نمی روند. این کانال و گروه و آموزشها رو به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید تا اونها هم مثل شما یاد بگیرند راه بهشت رو.
سلام وعلیکم : باصلوات برمحمد وآل محمد(ص) وقبولی عزاداری شماعزیزان درماه محرم وصفر بدینوسیله به اطلاع میرساند سلسه همایش های تبیین باسخنرانی آیت الله صدیقی امام جمعه تهران درروزدوشنبه ۱۴۰۲/۶/۱۳ راس ساعت ۹ الی ۱۱ صبح درمحل میدان ۱۰دی بین امام خمینی ۳۲و۳۴ روبروی داروخانه هلال احمرسالن اجتماعات معاونت فرهنگی تبلیغی حوزه علمیه برگزارمیگردد ، حضوربهم رسانند.
امسال توی سفر اربعین با یه جوان هم صحبت شدم کل بدنش خالکوبی بود بعد از کلی صحبت با بغض گفت :  من عاشق نمازم ولی بلد نیستم بخونم گفت برای امام حسین و حضرت آقا رگمم میدم ، توی همین اغتشاشات آخری تو تهران چاقو هم خوردم چون کسی به سردار سلیمانی و... فحش میداد انگار به ناموسم فحش داده بود  خلاصه از صفای باطنش هرچی بگم کم گفتم اما صحبتم با خودم و امثال خودمه که ماها چیکار میکنیم ؟؟؟ کجاییم ؟؟؟ این جوان بالاخره توی یه محله از محلات ایران زندگی میکنه دیگه و محله ای نیست که توش مسجد نباشه خوب امثال من کجاییم ؟؟؟ چرا نیستیم؟؟؟ چرا پای درد و دل این جوان ها روزی بیست دقیقه نمیشینیم ؟؟؟ مگه خود قرآن نفرموده :ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب و وسیله سنجش نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند ( ۲۵ سوره حدید ) خود قرآن میگه ما پیامبر و کتاب و وسیله سنجش رو فرستادیم نه اینکه پیامبران وضع رو تغییر بدن ، نه بلکه این خود مردم هستن که باید تغییر بدن ( فاعل لیقوم، الناس هست برای همونم مرفوع شده ) چرا ماها خودمون رو باور نداریم ؟؟؟ من و امثال من اگه بتونیم پای حرفای یه نفر از این قشر آدما بشینیم و تبیین کنیم بدون عجله، بدون مغالطه، بدون سفسطه و با مطالعه ،صبر و حوصله بعد یه مدت خیلی از بمب های دشمن رو خنثی کردیم و مشمول این لطف الهی در کلام امام صادق میشیم 👇👇👇👇 امام صادق(علیه السلام): اگر فردی بتواند دست کم، یک فرد را از راه گمراهی به راه هدایت بکشاند مانند آن است که تمام مردم را به راه راست هدایت کرده باشد (المحاسن برقی ج ‏1، ص 231-  232،‏ قم، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دوم). گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست ؟؟ الکی نیست خدا یه تیکه درست و حسابی میندازه به هممون 👇👇👇 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا ای کسانی که (به زبان) ایمان آورده‌اید، (به حقیقت و از دل هم) ایمان آورید سوره نسا ۱۳۶ انتشارش با شما، اجرتون با اباعبدالله الحسین علیه السلام
🔰 فلج کردن یک جامعه به بهانه فلج نشدن نیمی از جامعه! 🔺شهید مطهری ره: 🔹" آیا اگر زن ساده و سنگین به دنبال کار خود برود برای اجتماع بهتر است‌ یا آنکه برای یک بیرون رفتن چند ساعت پای آئینه و میز توالت وقت خود را تلف کند و زمانی هم که بیرون رفت تمام سعیش این باشد که افکار مردان را متوجه خود سازد و جوانان را که باید مظهر اراده و فعالیت و تصمیم اجتماع باشند به موجوداتی هوسباز و چشم چران و بی اراده تبدیل کند ؟ 🔹عجبا ! به بهانه اینکه حجاب ، نیمی از افراد اجتماع را فلج کرده است‌ ، با بی حجابی و بی‌بند و باری نیروی تمام افراد زن و مرد را فلج کرده‌اند . کار زن پرداختن به خودآرایی و صرف وقت در پای میز توالت برای بیرون‌ رفتن ، و کار مرد چشم چرانی و شکارچیگری شده است. " 📚مسأله حجاب، ص107
قبول شدگان آزمون مقدماتی امر به معروف و نهی از منکر جمعه ۱۰ شهریور ۱۴۰۲: «هیچکدام از بزرگواران موفق به کسب نمره قبولی نشده اند» تعداد کل شرکت کننده ۱۱۳ نفر هیچکدام از شرکت کنندگان قبول نشدند دلایل ردی: عدم ثبت اطلاعات دقیق: ۱ درصد عدم کسب امتیاز لازم: ۱۳ درصد عدم ثبت نهایی: ۱ درصد عدم انجام تکلیف: ۸۵ درصد(علت عمده، مسافرت کربلا ذکر شده) سایر موارد: کمتر از یک درصد وسیله ارتباطی: تلفن همراه: ۸۰ درصد تبلت: ۱۳ رایانه و لب تاب: ۶ درصد سایر موارد: ۱ درصد متوسط زمان پاسخگویی: ۱۰ دقیقه و ۱ ثانیه قابل توجه علاقمندان به فراگیری دوره‌های آموزشی امر به معروف و نهی از منکر و دوره های مرتبط، مربیگری و توانمندسازی مربیان و اخذ مدارک از ستاد امر به معروف استان فرآیند آموزشی مقدماتی و آزمون مربوطه و نتایج اون رو از طریق کانال زیر دنبال کنید👇 https://eitaa.com/abm_amozesh فرآیند دوره های آموزشی تکمیلی، مربیگری، فوق برنامه و پیشرفته و آزمونهای مربوطه و نتایج اونها رو از طریق کانال زیر👇 https://eitaa.com/shamaan اخبار و اطلاعات و برنامه های ستاد رو از طریق کانال زیر 👇 https://eitaa.com/abm_razavi
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته امسال قبل محرم، دلم رو فرستادم کربلا، از همون موقع بیدل شدم. بهش عهد کردم که اربعین میرم بهش می زنم. همه‌ی اطرافیان نزدیک اربعین، راهی شدند. اما یکی از بستگان نزدیک که آماده ی رفتن بود و از بقیه زودتر حاضر شده بود، به یک بیماری سخت خورد. همه رفتند، این بیمار، شدیداً نیاز به مراقبت داشت. من و دو نفر دیگه که ایشون هم از بقیه، زودتر حاضر شده بودند، داوطلب شدیم واسه نگهداری بیمار بمونیم. اما زیارت نمیشه رفت، ولی میشه ارادت رو نشون داد. پول سفر رو لوازم تحریر، اسباب بازی، وسایل فرهنگی و آموزشی و وسایل عفاف و حجاب و ... تهیه کردیم. روانه کردیم، رفت. دیدگاه مون این بود که کار بزرگی صورت گرفته. واسه بازخورد گرفتن از این حرکت، با مسافران کربلا در ارتباط بودم. اما پاسخی دریافت کردم که در جا خشکم زد. دریافت کننده های هدایا، خیلی خوشحال شدند و دعا کردند. اما خیلی از اونها واسه جبران چیزی نداشتند. تنها موجودی منازل و دارایی شون، یک بسته دستمال کاغذی نصفه مصرف شده، بوده. همون رو تقدیم میهمانان ارباب و آقاشون می کردن... دل هر کس که حسینی ست ز خود بی خبر است. رضائی خرم- مشهد شما هم میتوانید خاطرات، فعالیت ها و امر به معروف های کوتاه خود را جهت انتشار، به ادمین کانال ارسال کنید. چرا منکرها را نشر دهیم؟ معروف ها را به بهترین شکل نمایش دهیم(بدون ریا)
یک تیر و چند نشان اذان ظهر به افق مشهد مقدس بود. در محدوده فلاحی ۸ یک فضای سبز دیدیم. زیر انداز داخل ماشین داشتیم. ظهر اربعین ۱۴۴۵ هجری قمری مصادف ۱۵ شهریور ۱۴۰۲ه.ش کنار فضای سبز پارک کردم. یک خانواده سه نفره، دو تا سگ خوشگل، رو نوبتی بغل می کردند و نوازش می کردند. مأمور فضای سبز، با حالت مضطرب(چیزی شبیه شک، دلهره، ترس و...) به اون خانواده نگاه می کرد. تمام نیرو رو جمع می کرد که چیزی بگه، باز منصرف می شد. و این حالت ادامه داشت. پیاده شدیم. به مامور و خانواده ی مذکور، سلام و تسلیت ایام گفتیم. سوال کردم که اجازه هست اینجا نماز بخونیم؟ گفتند: آره. سوال کردم اینجا کجاهاش سگ با پای خیس راه نرفته؟ همه به هم نگاه کردند، با تعجب! گفتم میخواین بیاین با هم جماعت بخونیم؟ زیر انداز رو پهن کردم. به خانواده گفتم البته که سگهای به این خوشگلی بعیده مریضی داشته باشن، ولی بعضی مریضی ها شون به راحتی قابل تشخیص نیست. ما هم چند تا سگ گله داشتیم تا حالا که علیرغم رسیدگی بهداشتی، موهاشون ریخته... فرصت ندادن جمله تموم بشه. سگها رو رها کردند و رفتند دستهاشون رو شستن. باباشون گفت پس من نماز جماعت رو هم می خونم. دوست شدیم. خونه شون کنار پارک بود. آدرس و شماره دادند و تعارف کردند. مأمور هم اومد گفت من بلد نبودم چجوری بگم، یاد گرفتم. با اونم دوست شدیم. قراره بیاد کلاس😉. گفت یه ماشین اینجا پارکه که شیشه اش پایین. چکار کنم؟ زنگ خونه ای که ماشین جلوش پارک بود رو زدیم. ماشین مال مهمون همسایه پایینی بود که نذری داشتن. مأمور، ما و اون خانواده، مهمون آقا بودیم، ولی خودمون از قبل خبر... ارسالی مربیان
سلام علیکم یک ذغال خاموش اگر در کنار یک ذغال روشن قرار بگیرد او هم روشن خواهد شد اما اگر هیچ ذغالی روشن نباشد مابقی هم روشن نخواهند شد ما آدمها هم همینطور هستیم دیروز با همکاران وقت نهار رستوران بزرگی در بجنورد بودیم غذا سفارش دادیم و در میزهای انتهای سالن نشستیم یهو دیدیم در سه میز اطرافمان سه خانم با کشف حجاب کامل بدون همراه داشتن روسری یا شال که قابل رفع هم نبود غذا میخوردند ب همکاران گفتم چکار کنیم گفتن آقای اورنگ پور لطفا چیزی نگید چکار دارید ب مردم میخواهید سالن را بهم بریزید اون شوهرش کنارش چیزی نمیگه شما میخواهید بگید؟؟ اینا همه اینطورن منم گفتم قرار نیست چیزی بهشان بگم بلکه در اینجا مسئول اینها شوهرانشان نیستند و اینها از ترس در انتهای سالن خودشان را قایم کرده اند دیدم سرتاسر سالن و روی دیوارها و مخصوصا بالای میزها نوشته شده لطفا حجاب اسلامی را رعایت فرمایید به گارسون گفتم ببخشید ما که حجاب اسلامی داریم ی پرس غذای اضافه بدهید گفتم نگا کنید اونا رعایت نکردن خب خندید و رفت موقع رفتن به مسئول سالن گفتم شما مسئول اینجا هستید گفت بله در خدمتم گفتم کشف حجاب در رستوران شما خیلی عادی شده دلیلش چیه؟؟ گفت که ما تذکر لسانی دادیم و تابلو روی هر میز زدیم ولی اجرا نمیکنند منم گفتم دقیقا منم میخوام به شما تذکر بدم و سوار اسانسور شدیم همکارم با اینکه در آسانسور داشت بسته میشد همراه ما نیامد و به مسئول باز هم تذکر داد و بعد چند دقیقه پایین آمد و گفت حسابی تذکر دادم و ترساندمش .... همانی که ازش انتظار هم نداشتیم .... تذکر اثر دارد حتی در بیدار کردن دیگران ارسالی مربیان
از برکات نماز بعد از نماز مغرب شام اربعین سال ۱۴۴۵ هجری قمری مصادف ۱۵ شهریور ۱۴۰۲ه.ش از مسجد که خارج شدم، دو تا پسربچه دنبال هم می کردند. امیرحسین خودش رو توی بغلم انداخت. گفت عمو این پسره میخواد منو بزنه. اولش خواستم یاسر رو دعوا کنم. یه حسی بهم گفت بپرس چرا؟ منم پرسیدم چرا میخوای بزنیش. گفت فحش زشت داده. به امیر حسین گفتم تو که پسر خوبی هستی، فحش نمیدی، چون اگر دعوتتون بشه و با هم قهر کنید، فردا باید دنبال یک دوست بگردی که بازی تون خراب نشه. به یاسر هم گفتم اگر دعوا کنید و قهر کنید، بازیتون از فردا ناقص میمونه. حالا که متوجه شدین نباید فحش بدین و دعوا کنین، بیاین از مغازه کنار مسجد، واسه تون جایزه بخرم. حتی نپرسیدم که آشتی میکنید یا نه. در عمل انجام شده قرار گرفتن. دو تا دفتر با عکس سردار سلیمانی واسه شون خریدم، گفتم یه جایزه هم خودتون انتخاب کنید. نفری یه برچسب برداشتن. تشکر کردن. ازشون اجازه گرفتم که میشه عکس آشتی تون رو بگیرم؟ اجازه دادند. عکس گرفتم و رفتند. ولی وقتی دوتایی گرم گرفته بودند و دور میشدن، خیلی تماشایی بود. کاش از این صحنه هم عکسی داشتم. ارسالی مربیان
❁ـ﷽ـ❁ قابل توجه پذیرفته شدگان دوره تکمیلی تربیت مربی عفاف و حجاب ان شالله جلسه مصاحبه و ارزیابی نهایی بزودی برگزار خواهد شد . پذیرفته شدگان محترم لازم است بر تمام محتواهای دوره مقدماتی و دوره تکمیلی تسلط کافی داشته باشند. لذا جهت مرور ، جمع بندی و تثبیت محتواها برنامه ریزی لازم را داشته باشید. با آرزوی موفقیت...
امر به معروف و نهی از منکر مجازی این پیام رو در یک گروه مذهبی دیدم: «یه چیزی دیدم مغزم ریخت به هم... اعصاب و روانم تعطیل شد... ون‌های عراقی رو دیدین دیگه؟ خیلی خیلی تنگه، صندلی‌ها چسبیده به همه، حتی راهروی وسط ون هم صندلی بازشو داره، تا جایی که شده صندلی‌های کوچیک کوچیک توش‌ کار کردن. طرف اومد تو ون، دو تا خانوم هم همراهش بودن. ماشین هم کلا سه نفر جای خالی داشت. که این سه تا صندلیِ خالی، بغل هم نبود. در واقع خانوما مجبور بودن بین آقایونِ نامحرم بشینن. یه آقای سی و چند ساله‌ای که ظاهر خیلی مذهبی‌ای هم داشت، با بچش نشسته بودن رو دو تا صندلی، بچه‌هه کنار پنجره، آقاهه‌م بغل دستش. طرف بهش گفت ممکنه شما جاتو با بچت عوض کنی که خانوم من بتونه بشینه اینجا؟؟ یارو گفت نه، بچم دوست داره کنار پنجره بشینه. طرف دوباره ازش خواهش کرد گفت درست نیست خانوم من تو این جای تنگ بشینه کنار دست شما، یارو یه نگاه به بچش کرد گفت باباجان حاضری بیای اینور بشینی؟ بچه‌هه گفت نه، باباشم گفت حاضر نیست دیگه، متاسفم. طرف دوسه بار ازش خواهش کرد، بقیه‌ی زوارِ توی‌ ماشین ازش خواهش کردن، یارو حاضر نشد پاشه. حالا اون بابا سر پا ایستاده، دو تا خانومِ همراهش سر پا ایستادن،‌ همه معطلن. طرف یه نگاه تو ماشین انداخت یکی دیگه رو پیدا کرد که اگه جاشو عوض می‌کرد مشکل حل می‌شد، این بابام یه آقای ظاهر الصلاحِ سی چهل ساله بود. طرف بهش گفت میشه شما پاشی بشینی صندلی عقبی؟ که خانوما اینجا بشینن؟ یارو چند ثانیه مکث کرد گفت نه من همینجا راحت‌ترم😐 باورتون میشه؟ گفت من همینجا راحت‌ترم. اینجا دیگه بقیه زوار همه دست به اعتراض زدن، من بهش گفتم تو که دیگه بچه نیستی مثه اون بابا، پاشو. نهایتا این یکی کوتاه اومد و پا شد. حالا تازه اون باباهه که با بچش بود از حرف‌ من ناراحت شد، طلبکار شد که چرا داری به من تیکه میندازی. حالا نگاه کنین شما طرف توی دریای ایثار مردم عراق غرق شده، غذا بهش میدن، جا بهش میدن، آب بهش میدن، کَت و کولش رو میمالن، لباسش رو میشورن، صورتش رو می‌بوسن ولی وقتی ظرفیت فهم نداره، وقتی ظرفیت پذیرش نداره، ذره‌ای از این ایثار درس نمی‌گیره، خب اربعین می‌ریم چی یاد بگیریم ما؟ که نمونه‌ی عملی ایثار رو ببینیم و نشون بچه‌هامون بدیم. گذشت رو یاد بگیریم، بزرگ شیم و برگردیم. حالا به نظرتون این بابا توی صحرای کربلا اگر بود چیکار می‌کرد؟ همینجاست که میگن کربلا به رفتن نیست، به شدنه. البته این باباهه فکر کرد داره به بچش احترام می‌ذاره و تربیتیش می‌کنه مثلا، اون در واقع با اینکار خودخواهی رو یاد بچش میده، فردا هم بچه‌هه با خودخواهی‌هاش میشه بلای جون مامان و باباش. خلاصه کربلا اگه رفتیم کربلایی بشیم و برگردیم...😞» 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 جواب دادم: «بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته اگر بچه رو بلند می کردن و می نشستند، جاشون غصبی بود. چنین کربلایی.... ما نمی‌تونیم تشخیص بدیم. چه مکه رفته ها که حاجی نمیشن چه کربلا نرفته ها که کربلایی اند. مگر روزی که نیت کردند کربلا برن، از امام حسین(ع)، قول گرفتند که روی صندلی راحتی بشینند؟ حواسمون باشه، حتی مسجد هم که میریم، حق نداریم بچه کوچیک رو از صف اول دور کنیم. چون اون جا غصبی میشه و نماز هم باطل. همین کارها باعث میشه، اون بچه تا آخر عمر از کربلایی ها و نمازخوان ها، تصور خراب داشته باشه بله درس ایثار لازمه ولی درس ایثار، مستحبه و جاش، جای دیگه است. اما غصب، حرامه و نمیشه بخاطر مستحب، مرتکب فعل حرام شد. دین ما خیلی ظرافت و دقت داره، شأن و شخصیت بچه رو در تربیت، در نظر می گیره و...» ارسالی یکی از مربیان
برکات عینی زیارت عاشورا ۱۶ شهریور ۱۴۰۲ه.ش شنیدین میگم زیارت حضرت معصومه(س)، معادل زیارت امام رضا(ع) و پدرشونه؟ شنیدین میگن زیارت امام رضا (ع) معادل هفتاد زیارت حجه؟ چند روز پیش خدمت تون عرض کردم که بجای سفر به کربلا، سعادت خدمت به دو مریض سخت، نصیب مون شد و هزینه سفر رو لوازم تحریر و حجاب واسه میزبانان و میهمانان این سفر ارسال کردیم. از اون روز هر روز سه مرتبه مریضها رو جهت درمان به مکان های مختلف سطح شهر مشهد، می بردیم، دائم زیارت عاشورا داخل ماشین پخش میشه. چندین بار دلها شکست و اشک ها جاری شد. عمدا یه کوچولو صدای ضبط بیشتر بود و فقط ماشین بغلی، کمی صدای زیارت عاشورا رو می شنید. هر سواره یا پیاده ای از کنار ماشین رد میشد، لحظه ای نگاهش به ما قفل میشد، ناخودآگاه دست تمام خانمها به سمت شال، مقنعه، روسری یا چادرشان می رفت و مرتب میشد. امروز دقایقی مجبور شدم جلو درب ساختمان پزشکان توقف کنم. چندین بار این حرکت ناخودآگاه تکرار شد. گفتم خدایا شکرت. تلفنم زنگ خورد. یک نفر از پشت تلفن گفت آقای فلانی؟ خودم هستم، بفرمایید. شما با تمام هزینه‌های سفر، سه روز مهمان حرم حضرت معصومه(س)، هستید... ارسالی یکی از مربیان
؟ مریض مون رو از درمان بر گردوندیم منزل. جلو در خونه ماشین همسایه روبرو پارک شده بود. در خونه شون رو زدیم که ماشین رو جابجا کنه تا مریض بتونه راحت وارد منزل بشه. دختر کوچولویی در رو باز کرد، اول من بهش سلام کردم. خوبی عموجون؟ بگو ماشین رو یخورده جابجا کنند، جلو در باز بشه، بریم داخل. دختر کوچولو رفت، جوانی اومد. هنوز لای در بود و ندیدمش که سلام کنم، گفت: خط قرآن که نیست، دو ساعت داخل کوچه پارک کن، اصلا ماشینم رو بر نمی دارم، هر کار دوست داری بکن. در رو محکم بست. همراهان خواستند پیاده بشن، به سرعت اومدم کوچه بعدی، پارک کردم. مریض رو پیاده بردیم سمت خونه. خواستن در خونه همسایه در بزنند، اجازه ندادم. گفتم بریم داخل، من بر میگردم باهاش صحبت می کنم. رفتیم داخل خونه، بهشون گفتم نماز بخونیم. بعد نماز گفتم ناهار بیارید. بعد ناهار گفتم داروها و آزمایش ها رو بیارید. چهار ساعت گذشت. رفتم بیرون، همسایه ماشینش رو سه متر جلوتر برده بود. در خونه شون در زدم. دوباره همون دختر کوچولو اومد دم در. خجالت کشید. سلام کردم، گفتم بگو مامانت بیاد. مامانش با تاخیر اومد دم در. گفتم: هر وقت به شما سلام کردم، جواب دادی: «سلام پسرم». پس اگر پسرتون هستم، حقی بر گردن تون دارم. فرمودند: حتماً. گفتم، من میشم داداش بزرگتر بچه هاتون، داداش بزرگ، پرخاشگری خواهر و برادر کوچکترش رو دوست داره. اگر اون «پسرم» گفتن هاتون، ریا نبوده، اجازه ندارید داداشم رو دعوا کنید یا چیزی بهش بگید. در همه‌ی خانواده ها، ممکنه بحث پیش بیاد. خداحافظی کردم. داشتم میرفتم که صدای پسرش اومد که داشت نزدیک میشد. اشک مادرش رو دیده بود، چماق برداشته، با سرعت اومده پایین. تا من رسیدم سر کوچه، مامانش داستان رو براش تعریف کرده بود. نشستم داخل ماشین، با چماقش اومد بالا سرم. پیاده شدم. چماق رو داد دستم گفت: «یا بزن تا دلت صاف بشه، یا حلال کن.» گفتم: من هر دو رو می خوام، هم دلم صاف بشه، هم حلال کنم. البته الان دیره. من ظهر قبل از اینکه برم خونه، هم دلم رو صاف کردم، هم حلال کردم. اما حالا یک سوال از دارم: ؟ اومد تو بغلم. اما این ظاهر کاره. اومد توی مجموعه ی امر به معروفی ها😉. ارسالی یکی از مربیان