eitaa logo
شمیم حضور
46 دنبال‌کننده
3هزار عکس
825 ویدیو
221 فایل
**به نام خدا با صلوات بر محمد و آل محمد و امام شهدا. السلام علیک یا مولانا یا صاحب الزمان(ع). خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که تغییر یافتنی نیست. «رب هب لی حکما و الحقنی با الصالحین» التماس دعای فرج
مشاهده در ایتا
دانلود
☘️☘️ روز ها می گذشت دیو راهزن جاده انقلاب در کمینگاه عقل مردم و چون خون در رگها جریان یافته و تنها سکاندار کشتی نادانان شده بود . جهالت و نادانی در پشت پرده خوبی و یکرنگی قد بر افراشته و آنها را در خواب غفلت و بی خبری فرو برده بود ، ساعت زمان مدتها بود که از توقف ایستاده و انسانها سرزمین نا کجا آباد را به امید صلح و دوستی در آن به نظاره نشسته و روز ها و شب ها به امید آن سپری می شد ، افرادی رخ بر تافته بودند که با کاخ خضرایی و کذایی خود بر روح و جانها مسلط شده بودند و آنها را با ندانم کاری های جهالت گونه خود به کرنش و تعظیم در مقابل بُت استعمار و سجده بر آنها میخ کوب نموده بودند روزها سپری می شد اما با تاریکی و وحشتی که هر لحظه بیشتر و شدید تر می شد ، دلقک خیمه شب بازی با اسب سرکش سفیانی زمانه با طوغی از طلا و زیورها قلب ها را در دام افکار خود می کشید . عدالت به فاصله سال ها چشم انتظاری به فراموشی سپرده شده بود ، بیرق کفر ، نفاق و ظلم آسمان دوستی و عدالت را به تسخیر خود کشیده بود کودکان شب ها سر بر بالین وحشت و اضطراب می گذاشتند، خوراکشان شکنجه های استعماری بود که بر آنها تحمیل می شد نداها در گلو ها به خاموشی گرایده و به امید فردایی همراه با آرامش قطار عمرشان بر روی ریل زندگی می گذشت ، انتظار مسافری از سرزمین صلح و آرامش همه را مدهوش خود نموده بود روز ها می گذشت همچنان زمان ، زمان نیرنگ ، نفاق ، نا ملایمتی تا اینکه ساعت زمان به صدا در آمد مسافر سرزمین عدالت وارد شد بیرق کفر با صلاح عدالت و آزادی بر زیر پاهای صلح و دوستی به سجده در آمد مردی از سرزمین عدا لت جهان را با دم مسیحایی خود در آرامش و صلح غوطه ور نمود و آنگاه ستاره ای به درخشش افتاد امام روح الله آمد تا دیو بیرون رود و فرشته درآید. ...... ☘️☘️ https://eitaa.com/shamem_hoozoor
☘️☘️ احیای روایت و خاطرات دفاع مقدس چه تلخ و چه شیرین، هر کدام بیانگر معنا، مفهوم و عبرت هایی از تاریخ است. اگر چه ممکن است تلخ باشد، اما یاد آوری خاطرات گذشته خود می تواند عبرت آموز باشد. یکی از روایت ها روایت خاطرات پدرم مربوط به سالهای دفاع مقدس می باشد. پدرم در این باره بیان می دارد که: اوایل جنگ چهارده ساله بودم، در آن زمان علاوه بر شهرها روستاها نیز درگیر جنگ و راهپیمایی شده بود، اعضای روستا به این صورت راهپیمایی می کردند که دسته دسته وارد روستاهای بعدی می شدند و یک گروه بزرگی را تشکیل می دادند. و اشخاص حضور گسترده و فعال در این مراسم ها داشتند. من هم مانند دیگر اشخاص علاقه شدید به حضور در این گونه مراسم ها داشتم و چون کار بنایی ساختمان انجام می دادم، استاد کار اجازه شرکت در این حضور گسترده را نمی داد و مرا تهدید به عدم پرداخت دستمزد می کرد، از آنجایی که برای من دستمزد مهم نبود بلکه مهم ترین چیز حضورم در این اجتماعها بود، به همین علت علی رغم مخالفت و تهدید از دستمزد خود صرفنظر نموده و در این مراسم ها حضور فعال و گسترده داشتم . حتی در زمانی که اولین شهید شهر به نام «شاپور امینی» در روزهای ابتدایی انقلاب شهید شد ند که، علی رغم مخالفت استاد مبنی بر عدم پرداخت دستمزد باز هم من در این مراسم ها شرکت می کردم. در یکی از روزها اعضای روستا شعارگویان و کفن پوشان همراه با امام جماعت به مقابل پاسگاه ژاندارمری روستا رفتند. زمانی که نزدیک شدند ایست دادند و گفتند، جلو نیایید ما تیراندازی می کنیم. اعضا گفتند اگر به ما ایست دهید ما پاسگاه را از شما تحویل می گیریم. در این هنگام فرمانده بر سر برج نگهبانی قرار گرفت و گفت: ما با شما هستیم، ولی چون دستور تیراندازی داریم، خواهش می کنم نزدیک نشوید. روزها و شب ها می گذشت. در شب هایی که حکومت نظامی بود، من با چند نفر از دوستان شب ها به گشت زنی در خیابانها به منظور مراقبت و بررسی اوضاع و همچنین نگهبانی از بخشداری می رفتیم. خاطره دیگرم مربوط به سال 62 است. در آن زمان فراخوان سربازی داده بودند، با آنکه علاقه شدیدی به عضویت در بسیج داشتم اما، با مخالفت اطرافیان و اشخاص بسیجی مبنی بر عدم خواستن نیرو مواجه شدم. اما بنده کوتاهی نکرده به خدمت سربازی رفتم. دوران آموزشی ما با زمان جنگ مصادف شده بود. ما را همراه با سه گروهان به منطقه عملیاتی کردستان فرستادند. دوستان به علت سختی آن مکان ناراحت بودند. اما من خوشحال بودم، در درون خود می گفتم : خدایا! هر جایی که شرایطش سخت تر است به همان مکان بروم تا اینکه، چهار نفر، چهار نفر به یکی از آخرین نقطه های کردستان به پایگاه شهر سقز به نام پایگاه کُردکَلان بردند، به ما گفتند تا نُه ماه اینجا بمانید بعد شما را به منطقه ای آرامتر انتقال می دهیم، اما به وعده خویش عمل نکردند و هجده ماه طول کشید. در این زمان قبل از اینکه به منطقه آرام تری انتقال یابیم هفده نفر از دوستان از جمله «شهید فلاح» به شهادت رسید.☘️☘️ ☘️☘️ https://eitaa.com/shamem_hoozoor
☘️☘️ پدرم در ادامه می افزاید: حتی در طول این مدت چندین بار کومله ها(اشخاصی از اهالی کُرد و با لهجه کُردی) زمانی که ما از پایگاه برای انجام کاری، مرخصی یا غذا خوردن به داخل شهر می رفتیم، قصد اسارت ما را داشتند که با وساطتت اشخاص یا راننده مبنی بر اینکه اینها نزد من امانت هستند و باید به پایگاه بر گردند مانع از اسارت ما می شدند. خاطره دیگر مربوط به شخصی به نام «شهید عباس قلی پور» می باشد. ایشان گروهبان یکم و گروهبان نگهبان بودند که به مرخصی رفته بودند و بعد از مدتی تازه به مکان خدمت خویش برگشته و خیلی ناراحت بودند. یکی از دوستان که متوجه ناراحتی او می شود از او علت ناراحتی اش را سوال می کند او می گوید: من شهید می شوم، اما برای شهید شدن ناراحت نیستم بلکه، برای دخترم زهرا ناراحت هستم چون من یک مادر و پدر دارم که دخترم شب ها به آنجا می رفت و در کنار آنها به خواب می رفت اما، این چند شب از کنار من تکان نمی خورد حتی، خانه پدرم نیز نمی رفت و مدام دست به گردن من می انداخت و می گفت: پدر تو این سِری شهید خواهی شد من می خواهم کنارت باشم. فردای آن روز با همان شخصی که علت ناراحتی اش را سؤال کرده بود و چند نفر دیگر شهید شدند. این خاطره و خاطرات دیگر را فراموش نمی کنم و در ذهنم تداعی کننده آن زمان است. البته پدرم خاطرات تلخ تری در ذهن دارد از ریختن مغز سر سربازها در بشقاب توسط اشخاصی که آنها را به شهادت رسانده بود، که به علت تلخی خاطره ها آنها را برایم بازگو نکرد. این نوع تلاش و کوشش آنها نشان از خط فکری جوانان آن زمان دارد جوانانی که علی رغم مخالفت های اطرافیان مشتاقانه و بی صبرانه، حاضر به جان نثاری و فدای خویش در راه انقلاب و آرمان های آن بودند، و حاضر به پذیرش ظلم و قبول سلطه بر خویش نبودند، و دین و ارزشهای اسلامی از خانواده و فرزند از هر چیزی مهم تر است؛ چرا که آنها با این نوع خط فکری و عدم قبول سلطه سبب طلوع نور و زمینه سازی تمدن نوین اسلامی گردیدند تا اینکه کشورهای اسلامی نیز با الگو گیری از انقلاب اسلامی ایران در مقابل کفر و الحاد به پا خاستند تا خط انقلاب را برای ما در عصر و زمان کنونی نشانگری نمایند . نوشتن خاطرات و تداعی آنها می تواند گذشته و ارزشهای مقدس که انسانها به خاطر آن خود را فدا کردند دوباره زنده نماید. شادی روح تمام شهدا صلوات. ان شاء الله ادامه دهنده و زنده کننده راه و هدف آنها باشیم ☘️☘️ https://eitaa.com/shamem_hoozoor