eitaa logo
شمیم حضور
46 دنبال‌کننده
3هزار عکس
825 ویدیو
221 فایل
**به نام خدا با صلوات بر محمد و آل محمد و امام شهدا. السلام علیک یا مولانا یا صاحب الزمان(ع). خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که تغییر یافتنی نیست. «رب هب لی حکما و الحقنی با الصالحین» التماس دعای فرج
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مسار
✨چه اسمی برای پسر خوبه؟ 🌹 نذر کرده بودم که اگر فرزند در راهم پسر باشد، اسمش را علی خواهم گذاشت. هفت ماه بعد درست روز ۱۳ رجب بود که به دنیا آمد. 😭چشم هایم پر از اشک شد رو به آسمان کردم و گفتم خدایا حکمتت را شکر. وقتی اذان و اقامه را در گوشش گفتند همه یکصدا خواندند: صلّ علی محمد نوکر مولا آمد. راوی منصوره الطافی و ناصر چیت سازیان پدر و مادر شهید 📚دلیل؛ روایت حماسه نابغه اطلاعات عملیات سردار شهید علی چیت سازیان، نویسنده: حمید حسام، صفحه ۲۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از مسار
✨ بین مردم چه لباسی می‌پوشی؟ 🌹عباس اهل ارتباط با بدنه مردم بود. وقتی دزفول بودیم، برای گشت و گذار اطراف شهر، زیاد می‌رفتیم. شوش دانیال و سبز قبا. دوستانی هم از روستاهای اطراف پیدا کرده بودیم و از آنها لبنیات محلی می‌خریدیم. 🍃اصفهان هم که بودیم عادت رفت و آمد با روستائیان اطراف را داشت. استامبولی پلوی‌مان را برمی‌داشتیم و می‌رفتیم د رجمع آن‌ها. اصرار داشت ساده ساده بپوشم تا آنها تفاوتی بین ما و خودشان احساس نکنند. 📚آسمان؛ بابائی به روایت هسر شهید، نویسنده: علی مرج، صفحات ۳۳ و ۲۵ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از مسار
✨اهل نماز اول وقت هستی؟ 💠از ویژگی های بارز شهید شهریاری التزام به نماز اول وقت بود. فرقی نمی کرد خانه باشد یا دانشگاه، شهر باشد یا بیابان و کوه. ❇️برش اول: 🌾سه شنبه‌ها همراه دکتر و برخی دوستان فوتبال می‌رفتیم. یک بار موقع رفتن، دکتر هندوانه ای خرید تا بعد از فوتبال بخوریم. وقتی فوتبال تمام شد، ما دویدیم سمت هندوانه؛ اما دکتر با همان لباس ورزشی در زمین چمن شروع کرد به نماز خواندن. ❇️برش دوم: 🌾بارها اتفاق افتاده بود وقتی کوه بودیم؛ وقت اذان، به نماز می‌ایستاد؛ آن هم چه نمازی. تا ایشان نمازشان را شروع کنند ما نمازمان را تمام کرده بودیم. یادم هست اردوی خانوادگی بود. رفته بودیم منطقه سرسبز الموت قزوین. ما همه سرگرم زیبایی های طبیعت بودیم و دکتر منتظر وقت اذان تا نمازش را بخواند. 📚شهید علم؛ دانشمند شهید دکتر مجید شهریاری در آینه خاطرات؛ تهیه و تنظیم: دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی،صفحه ۳۴_۳۳ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از مسار
🤔اهل معامله هستی؟ 💥بعضی‌چیزها را نمی‌شود مخفی کرد. عاقبت روزی لو می‌رود. ایمان و عشق به خدا از جنس همین‌هاست. آسیه ملکه مصر، همسر پادشاه مصر به سخنان مرد چوپانی چون حضرت موسی(علیه‌السلام) ایمان آورد. 👑 وقتی فرعون فهمید، هر چه توانست و از دستش برمی‌آمد به کار برد تا او را منصرف کند؛ امّا نتوانست. 🍂فرعون این فرد سنگدل دستور داد دست و پاهای همسرش را با میخ‌ها بسته و در زیر آفتاب سوزان قرار دهند. به همین هم اکتفاء نکرد. دستور داد سنگ بزرگی بیاورند و بر روی سینه‌اش بگذارند. 💫 آخرین سخنان این بانوی مکرمه در لحظات‌آخر عمرش شنیدنی‌ست: ✨«ربِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ‏؛ پروردگار من! خانه‌‏اى برايم در جوار قربت در بهشت بنا كن و مرا از فرعون و كارهايش رهايى بخش و مرا از اين قوم ظالم نجات ده.» 📖سوره تحریم، آیه 11. 💥کاخ پرزرق و برق فرعون را خوار و حقیر کرد.‌ خانه‌ای در جوار رحمت الهی را بر همه دارایی‌های دنیا ترجیح داد. ♨️من چی ؟! تو چی ؟! ما چی؟! طاقتِ تحمل سختی‌های دنیایی را داریم؟! خانه‌ای در کنار خداوند را با لانه‌ی عنکبوت معامله می‌کنیم؟! 📚برگرفته از: تفسير نمونه، ج‏24، ص: 303. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از مسار
✨فعالیت های جهادی شهید مهدی زین الدین 💠ماه رمضان سال ۵۸ بود. از طرف جهاد سازندگی با یک گروه ۲۵ نفره رفته بودیم روستای وسف برای کمک به کشاورزها در چیدن میوه باغ‌ها و دروی گندم. مهدی را اولین بار آنجا دیدم. 🔘از سر زمین که می آمدیم، بعد از افطار بچه ها دور هم می نشستند و بگو و بخند داشتند. بازی هایی مثل گل یا پوچ هم انجام می دادند؛ اما مهدی برنامه های خودش را داشت؛ یا استراحت یا مطالعه. بعضی وقت ها هم قرآن تلاوت می کرد. ما بچه قمی‌ها بچه تهران خطابش می کردیم. 🔺راوی: دکتر امیر خبری 📚شهید مهدی زین الدین، نویسنده: مهدی قربانی، ناشر: انتشارت حماسه یاران، تاریخ نشر: اول، ۱۳۹۳ ؛ صفحه ۱۲ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از مسار
🦋آمد 🌊ماه خدا تو آمدی تا سحرگاهان چشمانمان را به روی دریای نور و محبت الهی بگشاییم. ✨تو آمدی تا ما را در دریای معنویت الهی غرق نمایی و قلب هایمان را مالامال از عشق خدا نمایی. 🌻🍀🌻🍀 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از مسار
✨پرتو 🏃‍♂در تلاش باش و صبر نما و بدان که روزی نوبت به پیروزی خواهد رسید. ولی در همه احوال پرتو گرمابخش نگاه الهی بر قلبت پرتو افکن است.او تو را رها نکرده. ما وَدَّعَکـ رَبُّکَ وَ ما قَلیٰ* *سوره ضحیٰ آیه۳ ☘🌹☘🌹 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از مسار
✨انس با قرآن 🍃آرزوی قلبی احمد تجلی آیات قرآن در زندگی و حکومت بود. ☘روز ۲۲ بهمن بود. وقتی خبر سقوط نظام ستم‌شاهی به گوش‌مان رسید، در پادگان مرزی پیرانشهر تبعید بودیم. با شنیدن خبر بچه ها به مجسمه شاه حمله کردند و با بستن طناب آن را زیر پا انداخته تکه تکه اش کردند. احمد قطعه ای از گوش مجسمه را برداشت و خطاب به من گفت: «این تکه از گوش شاه را برداشتم تا یادم باشد مردم می توانند توی گوش استبداد سرود آزادی بخوانند. » 🌸 من هم تکه ای از بینی را به نشان بینی بر خاک مالیدن پهلوی برداشتم. وقتی مراسم صبحگاه شروع شد، احمد قرآن کوچکش را باز کرده و شروع به تلاوت کرد. به یاد صبحگاه های پایگاه کرمانشاه افتادم که پر از هلهله مارش نظامی و موسیقی های ناهنجار بود. احمد همانجا گفت: «دلم می خواهد روزی به جای این موسیقی های بی محتوا آیات قرآن را در مراسم صبحگاه بخوانم. » آرزوی قلبی احمد محقق شده بود. 📚خانه ای کوچک با گردسوزی روشن؛ خاطرات شهید احمد کشوری؛ نوشته ایرج فلاح و مسعود آب آذری، ناشرز: نشر یا زهرا، چاپ اول-۱۳۹۰؛ صفحه ۶۰-۵۹ راوی:غلام رضا شه پرست 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از مسار
✨اهمیت فعالیت های فرهنگی 🌾علی همیشه سرش در لاک خودش بود. یا مطالعه می‌کرد و یا مسجد بود. قبل از انقلاب کاخ جوانان را اداره می کرد که بعد از انقلاب به «کانون اسلامی مبین» تغییر نام داد. نشریه «امامت» را هم منتشر می‌کرد. 🍃مدتی برادرانم از هر گونه فعالیت کانون منعم کردند. توسط یکی از دوستانم پیامی به علی فرستادم که دیگر قادر به همکاری با انجمن نیستم. ☘ او هم یادداشت کوتاهی برایم فرستاده بود: «انقلاب ما به این فعالیت‌ها احتیاج دارد و اگر این فعالیت‌های فرهنگی نباشد، انقلاب پایدار نمی ماند.» گویا می خواست اتمام حجت کند. این شد که بیشتر از دو سه ماه نتوانستم از فعالیت‌های انجمن دور بمانم. راوی: مریم قاسمی زهد؛ همسر شهید 📚 رسول مولتان؛روایتی از زندگی سردار فرهنگی شهید سید محمد علی رحیمی، نویسنده: زینب عرفانیان، صفحه ۲۲ و ۲۳ 🆔 @tanha_rahe_narafte