#جلسه_شصت_دوم
#شروط_متعاقدین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔰 امر دوم: تحقق عقد فضولی در معاطاة
بیع فضولی معاطاتی در صورت اجازه مالک
در مسأله معاطات دو مبنا بود بعضی معاطاة را مفید اباحه تصرف میدانستند و بعضی مانند شیخ مفید ملکیت جائز میدانستند.
🔹مبنای اول:
اما بنابر إفادة ملکیت در معاطات، در صحت معاطاة فضولی دو قول است.
👈قول اول:
عقد معاطاتی صحیح است.
آنچه در بیع فضولی قولی گفتیم از صحت یا عدم آن، در بیع فضولی فعلی و معاطاتی نیز جاری است.
چون نیت و ادعای مالکیت از سوی فضول هست (عدوانا أو إعتقادا) و قصد انتقال ملکیت وجود دارد لذا معامله فضولی معاطاتی هم صحیح است چه بنابر مبنای ناقله و چه کاشفه بالأخره اصل معاطاة فضولی صحیح است.
دلیل:
أحل الله البیع عام است و شامل بیع فضولی معاطاتی هم میشود.
مؤید:
ظاهر روایت عروة بارقی آن است که دو گوسفند را به صورت معاطاتی خریده و بعد یکی را به صورت معاطاتی فروخته است و حضرت هم تقریر فرمودند.
👈قول دوم:
بیع معاطاتی فضولی بنا بر ادله زیر باطل است
دلیل اول بر بطلان:
رکن معاطاة قبض و إقباض است و عقد فضولی معاطاتی در صورتی محقق میشود که مثلا بایع فضول هم مال غیر را به مشتری مقابل بدهد و إقباض محقق شود در حالی که اصل تصرف در مال غیر بدون اجازه حرام است لذا عقد فاسد خواهد بود.
نقد دلیل اول:
اولا: دلیل شما أخص از مدعا است زیرا مدعای شما بطلان عقد فضولی است به جهت حرمت إقباض اما میگوییم مواردی هم هست که عقد فضولی معاطاتی محقق میشود در ذمه یعنی لازم نیست ملک دیگران به مشتری داده شود و حتما إقباض محقق شود بلکه ممکن است در معاطاة فرد فضول ذمه غیر را مشغول کند نه اینکه حتما مال غیر را به إقباض دهد.
ثانیا: ممکن است اقباض ثمن به مشتری همراه باشد با رضایت مالک به این نحو که فضول اطمینان داشته باشد به رضایت مالک اصلی (البته صرفا اطمینان دارد نه اینکه اجازه داشته باشد تا دیگر فضولی نباشد) پس باز هم دلیل شما أخص از مدعی شد.
ثالثا: نهی در معاملات دال بر فساد نیست و صرفا حرمت تکلیفی میآورد.
رابعا: اگر هم نهی در معاملات دال بر فساد باشد به این معنا است که إقباض به تنهایی نمیتواند سبب انتقال ملکیت شود بلکه باید با رضایت مالک همراه شود که این رضایت مالک در صورت اجازه بعدی ضمیمه خواهد شد و دیگر تصرف حرامی انجام نشده است.
دلیل دوم بر بطلان:
رکن معاطاة رضایت طرفین است که قبض و إقباض (و فائده إباحة تصرف یا ملکیت) هم به رضایت ضمیمه میشود، حال که حقیقت معاطاة رضایت طرفین است معاطاةِ فضولی قابل تصویر نیست زیرا معاطاة بدون رضایت مالک عوض و معوض از ابتدای بیع معاطاتی فضولی قابل تصویر نیست.
شاهد بر دلیل دوم
اینکه شهید ثانی فرمودهاند در بیع قولی فرد فضول هر چند الفاظ عقد بیع را بگوید اما نمیتواند مدلول لفظ (محتوای لفظ بیع) را هم قصد کند، در اینجا هم تطبیق میشود که ممکن است فضولی بدون اجازه مالک إقباض را انجام دهد اما رضایت مالک که رکن معاطات است وجود ندارد.
دلیل سوم بر بطلان
اگر قبض و إقباض را هم علاوه بر رضایت از ارکان معاطاة بدانید باز میگوییم رضایت باید همراه با قبض و إقباض باشد در حالی که در کلام شما اول قبض و إقباض است بدون رضایت مالک و چنین معاطاتی قابل تصویر نیست.
نقد دلیل سوم:
نقد دلیل دوم جلسه بعدی می آید، لکن دو نقد در دلیل سوم عبارت است از؛
اولا: کسانی که قبض و إقباض را شرط تحقق معاطاة میدانند چه بنابر قول به إباحه تصرف چه ملکیت، میخواهند قبض و إقباض به جای إنشاء (بعت و إشتریت) قولی بنشیند و إنشاء بیع کند، لذا چه اشکالی دارد چنانکه با بعتُ میتوان إنشاء بیع نمود و بعدا رضایت مالک ضمیمه شود، بتوان با تقابض إنشاء بیع نمود و بعد رضایت مالک بیاید.
ثانیا: أدلهای که ثابت میکنند تصرف در مال دیگران باید همراه با رضایت آنان باشد اطلاق دارند و هم شامل بیع قولی است هم بیع فعلی و معاطاتی.
همانطور که در بیع قولی ضمیمه شدن رضایت بعدی کافی است در بیع فعلی و معاطاتی هم کافی می باشد، چرا میگویید باید رضایت از ابتدا محقق باشد اگر دلیل شما در لزوم همراهی رضایت با بیع فعلی (معاطاة) همان أدله رضایت و طیب نفس است چرا در بیع قولی رضایت لحظه عقد را شرط نمیدانید و بیع فضولی را در آنجا میپذیرید.
الحمدلله رب العالمین