27.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🪐#تاثیرکارخیربرایاموات
یه کسی خواب دید ارواح مومنین دارن تند می رن سمت بهشت
اما یک نفر آخر همه داره می لنگه!
بهش گفت علت چیه؟؟...
#پیشنهاددانلود
#آیتاللهمجتهدیتهرانی (ره)
#اَللّهُمَّاغفِرلِلمُومِنینَوَالمُومِنَاتِ
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌱
پنجشنبه اسـت همــان روزی
ڪه اموات میآیند به آسمان
میآیند به سمت نزدیکانشان
دستشان از دنیا ڪوتاه است
و محتاج یاد ڪردن ما هستند
با فاتحه ای و صلواتی
روحشون را شاد کنیم🖤
🆔️ @shamim_news_karkevand
🌹🌱
فضای مجازی این روزها😂
این فضا به جامعه عرب هم کشیده شده
همه منتظرن
_بعد عید میزنن
_پروازها کنسل شدن
_شب میزنن
_1:20 میزنن
_الفرار الفرار
_قیامت نزدیک شده و ماه شکافته شد😄
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر
🔺گزارش عملکرد شهرداری شهر کرکوند قبل از نماز عید سعید فطر
💠پشت سرگذاشتن مشکلات
🗓۲۲ فروردین ۱۴۰۳
#عید_فطر
#عید_عاشقی
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر
🔺گزارش عملکرد شهرداری شهر کرکوند قبل از نماز عید سعید فطر
💠تحول عظیم در شهر
🗓۲۲ فروردین ۱۴۰۳
#عید_فطر
#عید_عاشقی
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر
🔺گزارش عملکرد شهرداری شهر کرکوند قبل از نماز عید سعید فطر
💠اجرای فاز دوم خیابان وحد محله سورچه پایین
🗓۲۲ فروردین ۱۴۰۳
#عید_فطر
#عید_عاشقی
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر
🔺گزارش عملکرد شهرداری شهر کرکوند قبل از نماز عید سعید فطر
💠امیدواری شهردار
🗓۲۲ فروردین ۱۴۰۳
#عید_فطر
#عید_عاشقی
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر
🔺گزارش عملکرد شهرداری شهر کرکوند قبل از نماز عید سعید فطر
💠جابجایی غسالخانه
🗓۲۲ فروردین ۱۴۰۳
#عید_فطر
#عید_عاشقی
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر
🔺گزارش عملکرد شهرداری شهر کرکوند قبل از نماز عید سعید فطر
💠حل مشکل مسکن جوانان
🗓۲۲ فروردین ۱۴۰۳
#عید_فطر
#عید_عاشقی
🆔 @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر
🔺گزارش عملکرد شهرداری شهر کرکوند قبل از نماز عید سعید فطر
💠زمین ورزشی
🗓۲۲ فروردین ۱۴۰۳
#عید_فطر
#عید_عاشقی
🆔 @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر
🔺گزارش عملکرد شهرداری شهر کرکوند قبل از نماز عید سعید فطر
💠آماده سازی زمین موتوری و نوسازی ناوگان حمل و نقل عمومی
🗓۲۲ فروردین ۱۴۰۳
#عید_فطر
#عید_عاشقی
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر
🔺گزارش عملکرد شهرداری شهر کرکوند قبل از نماز عید سعید فطر
💠پروژه ساختمان جنب پارک شهر
🗓۲۲ فروردین ۱۴۰۳
#عید_فطر
#عید_عاشقی
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر
🔺گزارش عملکرد شهرداری شهر کرکوند قبل از نماز عید سعید فطر
💠واگذاری سالن آرمستان به بخش خصوصی
🗓۲۲ فروردین ۱۴۰۳
#عید_فطر
#عید_عاشقی
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر
🔺گزارش عملکرد شهرداری شهر کرکوند قبل از نماز عید سعید فطر
💠واگذاری زمین برای ساخت مسجد
🗓۲۲ فروردین ۱۴۰۳
#عید_فطر
#عید_عاشقی
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر
🔺گزارش عملکرد شهرداری شهر کرکوند قبل از نماز عید سعید فطر
💠بهداشت و درمان
🗓۲۲ فروردین ۱۴۰۳
#عید_فطر
#عید_عاشقی
🆔️ @shamim_news_karkevand
#یااباعبدالله♥️📿
وَكَم مِن ضالٍّ
رأى قُبَّةَ الحُسينِ(ع)
فاهتَدى...
و چه بسیار گمراهانی
که با دیدن گنبد حسین
هدایت شدند
📸 تصویر زیبا از نماز عید فطر در بینالحرمین و خورشید پشت حرم حضرت عباس 😍
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زیبایی ببینید 😍
🆔️ @shamim_news_karkevand
#عجایب
♦️در بلغارستان، عروس را زشت میکنن تا بعد عروسی، داماد آرایش را که پاک کرد، چهره واقعی عروس را ببیند و خداراشکر کند.
بعد اینجا عروس و خوشگل میکنند بعد که پاک کرد داماد پا به فرار میزاره😃
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همگام سازی حرفه ای 👌😲
🆔️ @shamim_news_karkevand
شمیم کرکوند
#خبر 🔺گزارش عملکرد شهرداری شهر کرکوند قبل از نماز عید سعید فطر 💠اجرای فاز دوم خیابان وحد محله سور
🌹🌱
#ارسالی_از_شما
▪️در خصوص خیابان وحدت سورچه تصمیم میگرند که یکی از محلات کرکوند هست ولی درمورد اول خیابان ولیعصر را عصرها شلوغ ترین محل کرکوند هست فکری نمیکنند
#پاسخ_شهردار_محترم
⭕️سلام تعریض خ وحدت سورچه از پروژه های دو دوره شورا و خواسته اولیه مردم سورچه است ازطرفی با توجه به فروش تعدادی از پلاکهای محله سورچه هزینه این خیابان در واقع ازدر آمدخود آن محله می باشد ورودی محله ولیعصر هم پس از شروع به ساخت مسجد ولیعصر۴متر عقب نشینی میشود و مشکل حل میشود.
❌️ بدون تعارف با رسانه شمیم👇
@Adm_in_shamim
🆔️ @shamim_news_karkevand
شمیم کرکوند
🌹🌱 •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_پنجاهوچهارم به ما چه اونا دارن یا ندارن شما یه تیک
🌹☘️
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_پنجاهوپنجم
آقاجان مرا در آغوش خود کشید و دستش را دور شانه ام انداخت و گفت:
من احمد رو چند ساله میشناسم.
از وقتی نوجوون بود و تابستونا میومد حجره حاج علی کار می کرد تا الان
حتی می تونم بگم از پسرای خودم بهتر می شناسمش
خیلی پسر خوبیه
هر وقت می دیدمش دلم می خواست کاش پسر خودم بود.
زمانی که حاج علی تو رو برای احمد خواستگاری کرد سریع رضایت دادم.
از خدا که پنهون نیست از تو هم پنهون نباشه خیلی دلم می خواست داماد خودم بشه.
تو اون روزایی که اومدن خواستگاریت من خیلی خوشحال بودم ولی غم رو تو چشمای تو می دیدم.
می دیدم غمگینی ولی همه اش با خودم می گفتم بذار این وصلت سر بگیره رقیه احمد رو ببینه بشناسه اون وقت این غم از بین میره
می فهمه صلاحش رو خواستم.
قبل عقدت نشد حرف بزنیم باهات و برات توضیح بدم.
می ترسیدم غم و غصه ات باعث شه نه بیارم و بگم دختر نمیدم.
غمت خیلی اذیتم می کنه بابا
الانم یکی دو روزه باز غم داره تو چشمات بیداد می کنه.
آقاجان با لبخند به صورتم خیره شد و گفت:
اما انگار این غم با غم قبل عقدت فرق داره.
اون غمت از ترس و دلهره بود ولی این انگار از سر دلتنگیه
از حرف آقاجان خجالت کشیدم.
خودم را از آغوشش جدا کردم و سرم را پایین انداختم تا صورت سرخ شده ام را پنهان کنم.
آقا جان ادامه داد:
باور کن بابا، قبل عقدت حتی سر سفره عقد بعد خطبه وقتی چادرت رو از سرت برداشتم عذاب وجدان داشتم که نکنه اشتباه کرده باشم و تو از دستم ناراحت باشی چرا به زور شوهرت دادم.
باور کن اگه احمد خواستگاریت نمیومد من تو رو تا 16-17 سالگی بلکه بیشتر شوهرت نمی دادم.
چون تو دردونه منی و این قدر خوبی که من هیچ مردی رو لایق تو نمی دونستم.
ولی احمد یه چیز دیگه است. حسابش از بقیه جداست.
خیلی پسر خوب و خود ساخته ایه.
به نظرم تنها کسی اومد که در حد تو بود و می تونست خوشبختت کنه.
این غمی که تو چشمت می بینم هر چند دیدنش خیلی برام سخته ولی منو خوشحال کرد.
خوشحال از این که اشتباه نکردم و تو از ازدواجت راضی هستی و به احمد دل بستی.
این دو روز که عقد کرده بودین همه سرزنشم کردن که چرا همه اش میذاری با هم باشن
ولی گفتم بذار رقیه با احمد باشه بشناسش بدونه من اگه سر خود رفتم جلو و هیچ نظرش رو نپرسیدم بی علت نبوده
خوشحالم به احمد دل بستی ولی بابا جان خودتو اذیت نکن
نشین یه گوشه به غصه خوردن
معلوم نیس کی احمد از تبریز برگرده.
وقتی هم برگرده تا کارای جشن تونو نکنید نمی تونین با هم باشین و زیاد ببینیش.
سعی کن زیاد بهش فکر نکنی
آقاجان از جا برخاست و در حالی که به سمت در می رفت گفت:
به محمد علی میگم فردا ببرت حرم یکم زیارت کنی سبک بشی
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
🆔️ @shamim_news_karkevand
🌹🌱
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_پنجاهوششم
زیر لب و آهسته از آقاجان تشکر کردم.
آقاجان که از اتاق بیرون رفت سر جایم نشستم.
ملحفه را روی سرم کشیدم و گریه کردم.
با حرف های آقاجان کمی غم روی دلم سبک شده بود ولی دلم فقط گریه می خواست.
کمی که گریه کردم سبک شدم.
از جا برخاستم و از اتاق بیرون رفتم.
خوشحال بودم چون قرار بود فردا به زیارت بروم.
صبح زود بعد از نماز به آشپزخانه رفتم و به خانباجی در آماده کردن چای و صبحانه کمک کردم.
حیاط را آب و جارو کردم و به گلدان های دور حوض و درخت ها آب دادم.
وقتی محمد علی برای خوردن صبحانه به مهمانخانه رفت من هم رفتم صبحانه خوردم و بعد سریع به اتاقم رفتم و لباس پوشیدم.
بدون هیچ حرفی در حیاط منتظر محمد علی ایستادم.
او هم به اتاق رفت و آماده شد.
دستم را گرفت و بی هیچ حرفی تا ایستگاه اتوبوس با هم راه رفتیم.
دلم برای شوخی ها و حرف های برادرم تنگ شده بود اما او انگار هنوز نمی خواست مثل قبل با من صمیمی شود.
قهر نبود اما صمیمی هم نبود.
قبل از عقدم با آقاجان بحث کرده بود که رقیه را شوهر ندهید زود است گناه دارد.
وقتی کسی به حرفش گوش نداد جای همه با من سر سنگین شد.
اتوبوس که رسید سوار شدیم و بعد از حدود بیست دقیقه به حرم رسیدیم.
وارد صحن که شدم قلبم پر از آرامش شد.
وقتی جلو رفتم و به ضریح چنگ زدم دلم واقعا آرام گرفت.
اشک می ریختم اما انگار تمام بی قراری ها و غم ها از دلم رفته بود.
کمی زیارت خواندیم و در صحن نشستیم.
محمد علی به گنبد چشم دوخته بود و تسبیح می چرخاند و من در ذهنم زیارتم با احمد را مرور می کردم.
_دیروز چت شده بود؟ مریض شده بودی؟
بالاخره با من حرف زد.
چادرم را کمی جلو کشیدم و گفتم:
نه مریض نشده بودم
_ولی مادر گفت مریض شدی حال نداری.
_فقط حال ندار بودم
انگار زیارت لازم بودم الان اومدم حرم خوب شدم
دستت درد نکنه منو آوردی
_هنوزم غصه می خوری؟
با تعجب سر تکان دادم و پرسیدم:
غصه چی؟
خیره و طولانی نگاهم کرد ولی چیزی نگفت.
تسبیحش را در جیب لباسش سُر داد و گفت:
پاشو بریم باید برم سر کار.
محمد علی دستم را گرفت و با هم از حرم بیرون آمدیم.
از بچگی هر جا با هم می رفتیم دست مرا می گرفت که گم نشوم.
هنوز هم همین بود.
انگار باور نداشت دیگر بزرگ شده ایم.
از اتوبوس که پیاده شدیم دوباره خواست دستم را بگیرد که گفتم:
محمد علی! لازم نیست دیگه.
دستم را چنگ زد و گفت:
این جوری بیشتر حواسم بهت هست.
_بزرگ شدیم دیگه زشته
به سمتم چرخید و گفت:
تا یه ماه پیش زشت نبود ...
ادامه حرفش را خورد
دستم را محکم گرفت و مرا دنبال خودش کشید.
دیگر چیزی نگفتم و هم قدم با او تا خانه رفتم.
محمد علی کلید انداخت و در را برایم باز کرد و پرسید:
کاری نداری؟
_نه دستت درد نکنه
خداحافظی کرد و رفت.
وارد حیاط شدم و چادرم را در آوردم.
حوض پر از لباس بود.
خانباجی عادت داشت لباس ها را در حوض می ریخت و می شست .سریع لباس عوض کردم و به کمکش رفتم.
لباس ها را شستیم و روی بند پهن کردیم.
بعد به جان حوض افتادیم و حسابی تمیزش کردیم و پر از آبش کردیم.
قرار بود امروز زیبا خانم آرایشگر به خانه مان بیاید.
هر ماه می آمد و مادر را اصلاح می کرد. راضیه هم که خانه اش نزدیک بود برای اصلاح می آمد.
قبل از ظهر بود که آمد. چایش را خورد و مشغول اصلاح مادر، راضیه و خانباجی شد.
زیبا خانم کلی گله کرد که چرا او را برای اصلاح اول من خبر نکرده اند.
مادر شیرینی او را داد و گفت که مادر احمد آرایشگر مخصوص خود را خبر کرده بود برای همین مزاحم زیبا خانم نشدیم.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
🆔️ @shamim_news_karkevand