فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی میاین پی وی میگید پستات چقدر قشنگه😁😁😍
🆔️ @shamim_news_karkevand
🌹🌱
#خبر
📱تراکنشهای بانکی با موبایل و بدون کارت در ۶ بانک
👤مدیر روابط عمومی بانک مرکزی:
📌طرح کهربا در ۶ بانک کشاورزی، تجارت، ملت، ملی، آینده و صادرات آغاز شده و با این طرح تراکنش بانکی با برنامکهای هوشمند تلفن همراه بدون نیاز به کارتهای بانکی انجام می شود.
🆔️ @shamim_news_karkevand
شمیم کرکوند
🌹🌱 #خبر 📱تراکنشهای بانکی با موبایل و بدون کارت در ۶ بانک 👤مدیر روابط عمومی بانک مرکزی: 📌طرح کهرب
🌹🌱
⁉️چگونه از موبایل به جای کارت بانکی استفاده کنیم؟
📌بانک مرکزی در راستای تنوع بخشی به ابزارهای پرداخت و بروزرسانی ظرفیتهای شبکه پرداخت کشور، طرح کهربا را در دستور کار خود قرار داده است.
📱مشتریان شبکه بانکی میتوانند از طریق نزدیک کردن موبایل به دستگاههای کارتخوان، بدون استفاده از رمز، پرداختهای خود را انجام دهند.
🖇️با عملیاتی شدن این پروژه کلاهبرداری از طریق دسترسی به اطلاعات کارتهای بانکی اشخاص کاهش پیدا میکند.
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دانستنی
روزی چند ساعت نگاه کردن به صفحه موبایل و دیگر نمایشگرها مجازه ؟ 🤔
🆔️ @shamim_news_karkevand
تصویر سازی هوش مصنوعی از بازسازی بقیع ، ۸شوال سال تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این بچه آینده خوبی داره😁😂
🆔️ @shamim_news_karkevand
🔴 حضور زنان با صلابت پلیس در رژه امروز ارتش جمهوری اسلامی ایران ...!
🆔️ @shamim_news_karkevand
شمیم کرکوند
🌹🌱 •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_شصتوچهارم احمد در حالی که استارت می زد با خنده گف
🌹🌱
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_شصتوپنجم
_دستش درد نکنه چه خوب.
_آره
_بیا بالا با هم چای بخوریم
_بذار حصیر پهن کنم تو حیاط بشینیم.
_باشه.
از حوض آب برداشتم و روی آجر فرش های حیاط پاشیدم. جارو زدم و حصیر پهن کردم.
حمیده با دو لیوان چای به حیاط آمد و با هم به صحبت نشستیم.
برایش گفتم که احمد را دیده ام و با هم به دیدن راضیه رفتیم.
اذان که گفتند در حیاط به نماز ایستادم.
زیر سماور را روشن کردم و برای آقاجان چای تازه دم کردم.
حمیده از باغچه سبزی جمع کرد و کنار حوض شست.
آقا جان و برادرهایم با هم به خانهدآمدند.
بوی کباب در حیاط پیچید.
حمیده چای برد و من بساط سفره را آماده کردم.
شام را که خوردیم آقاجان برای مان شاهنامه خواند.
آقاجان به کتاب علاقه زیادی داشت و حداقل هفته ای یک بار برای مان کتاب های شاعران قدیمی را می خواند.
گاهی شاهنامه، گاهی مثنوی معنوی، گاهی گلستان و در اعیاد هم حافظ می خواند و برای مان تفأّل می زد.
خیلی از اوقات هم از ما می خواست برایش کتاب بخوانیم.
آقا جان معمولا کتاب های دینی و شعر مطالعه می کرد و زندگی و کارهای روزمره اش را بر اساس کتاب حلیة المتقین علامه مجلسی انجام می داد.
شاهنامه که می خواند از ما می خواست آن چه را فهمیده ایم برایش توضیح دهیم و بعد خودش استادانه نظرات ما را تصحیح و تکمیل می کرد.
می گفت شاهنامه، مثنوی و گلستان پر از درس زندگی است و اگر درست بفهمیم می توانیم درست زندگی کردن را بیاموزیم.
آقاجان می گفت به شاهنامه نباید فقط به عنوان کتاب قصه و افسانه نگاه کرد، می گفت فردوسی مرد بزرگی بوده، پر از علم و دانش ، اعتقاد شیعی قوی داشته و علم و اعتقادات خود را لا به لای اشعارش به ما عرضه کرده است.
آقاجان هر چند کاسب و بازاری بود ولی علم آموزی را دوست داشت.
هر چند نگذاشت من و خواهرانم مدرسه برویم ولی در خانه تاکید داشت حتما کتاب بخوانیم و عمر خود را به بطالت نگذرانیم.
حتی از ما می خواست برای مادر و خانباجی که سواد غیر قرآنی نداشتند هم کتاب های دینی بخوانیم تا آن ها هم مسائل دینی شان را بیاموزند و عمل کنند.
ظرف های شام را شستم و در حیاط برای آقاجان رخت خواب پهن کردم و به اتاقم رفتم.
آن شب را با دل خوش و خاطرات شیرین آن روز خوابیدم.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
🆔️ @shamim_news_karkevand
🌹🌱
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_شصتوششم
ظهر روز پنج شنبه بعد از انجام کارها با اجازه آقاجان همراه حمیده به خانه راضیه رفتیم.
به محض ورود چادر مشکی مان را با چادر رنگی عوض کردیم و چادر به کمر بسته مشغول شستن میوه و آب و جارو کردن و آماده کردن ظرف و ظروف شدیم.
با کمک خواهر شوهرهای راضیه همه کارها تا عصر انجام شد و کم کم مهمان ها از راه رسیدند.
مادر به من گفت آماده شوم و کمی به خودم برسم.
لباسم را عوض کردم و روسری سفیدم را پوشیدم.
مادر از من دلگیر شد چرا همه طلاهایم را به سر و گردنم نینداخته ام.
معمولا همه در مهمانی ها هر چه طلا داشتند با هم می انداختند و گاهی برخی در یک انگشت دو انگشتر می انداختند. یا تا نزدیک آرنج النگو می پوشیدند تا نشان دهند چقدر طلا دارند. اما من به این کار و این طور فخر فروشی علاقه ای نداشتم.
فقط انگشتر نشانم در دستم بود، النگوهایم و سرویس طلایی که هدیه پدر احمد بود را انداخته بودم و همین باعث شد مادر کلی به سرم غرولند کند که شاید مادر احمد ناراحت شود.
اذان که گفتند سریع نماز خواندیم. خواستم برای کمک به حیاط بروم که ربابه صدایم کرد و گفت:
رقیه بیا.
همراه او به پستو رفتم.
چراغ را روشن کرد و گفت:
رقیه، آبجی ... همه می دونن تو عروس حاج علی شدی
من شنیدم مادر شوهرت همیشه تو مجالس یکم آراگیرا می کنه
حتی الان بعضیا می گفتن خواهرت چرا مثل مادرشوهرت آراگیرا نداره
منم گفتم بعد نماز به خودش می رسه.
_یعنی چی؟
_یعنی انتظار دارن عروس حاج علی مثل زن حاج علی باشه
با تعجب گفتم
_یعنی من الان باید آرایش کنم؟
_بایدی نیست ولی فکر کنم مادرشوهرت خوشحال بشه و خوشش بیاد.
با شیطنت خندید و گفت:
احمد آقا هم فکر کنم خوشش بیاد یکم به خودت برسی.
خجالت زده سر به زیر انداختم و گفتم:
نه من خجالت می کشم.
تازه من اصلا بلد نیستم از این کارا بکنم.
_بلد بودن نمیخواد
بیا من برات می کشم.
یک قدم خودم را عقب کشیدم و گفتم:
نه ربابه... زشته
_نه زشت نیست. دیگه تو عروس اون خانواده ای یکم مثل اونا باش.
در دل گفتم ای کاش عروس آن ها نبودم!
با این که دلم نمی خواست ولی ربابه دست بردار نبود.
یک خط چشم، کمی سرخاب و ماتیک به صورتم زد و بعد مرا رها کرد.
مادر وظیفه پذیرایی را به من داد.
از این که آرایش داشتم و همه نگاهم می کردند خجالت می کشیدم و روسری ام را سفت و محکم و تنگ بسته بودم.
مادر احمد همراه خواهر کوچک احمد (زینب)از راه رسیدند. مادرش مرا بوسید و کلی از من و زیبایی ام تعریف کرد و خواست کنارش بنشینم.
علی رغم میل باطنی ام کنارش نشستم و دیگر نتوانستم در کارها کمک کنم.
بعد از شام و رفتن همه مهمان ها لباس پوشیدیم و خواستم آرایشم را پاک کنم که مادر گفت:
نمیخواد پاک کنی بذار باشه.
_زشته مادر جان من با این صورت بزک کرده چه جوری بیام بیرون بین مردا؟
_همه رفتن کسی نیست.
فوقش روت رو تنگ بگیر تاریکم هست کسی نمی فهمه
به ناچار به حرف مادر کردم.
از خانباجی که قرار بود چند روز دیگر پیش راضیه بماند خداحافظی کردیم و از خانه بیرون آمدیم.
من و مادر و حمیده آخرین کسانی بودیم که خانه راضیه را ترک کردیم.
آقاجان و حسنعلی در کوچه ایستاده بودند.
با مادر و حمیده جلو رفتیم و از حسنعلی تشکر و خداحافظی کردیم.
مادر و حمیده سوار ماشین آقاجان شدند و من هم باید سوار ماشین احمد می شدم.
جلو رفتم و به احمد سلام کردم اما خیلی سرد جوابم را داد.
از ذوق نگاهش و لبخندی که همیشه بر لب داشت خبری نبود.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
🆔️ @shamim_news_karkevand
#اطلاع_رسانی_شهر
═══════ اطلاعیه نماز جمعه══════
سپاه پاسداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نهادی برآمده از تدابیر حکیمانه امام خمینی (ره) است که بهمنظور حراست از انقلاب اسلامی ایران و دستاوردهای آن، در ۲ اردیبهشت ۱۳۵۸ش تأسیس شد.
●▬▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬▬▬●
🔰به اطلاع همشهریان محترم میرساند
نماز جمعه این هفته به امامتحجتالاسلام صانعی امام جمعه محترم شهر کرکوند برگزار می گردد
●▬▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬▬▬●
🔸به مناسبت سالروز تاسیس سپاه پاسدارن
سخنرانی پیش از خطبه ها توسط:
🎙جناب سرهنگ ابوطالبی معاونت محترم اداری پشتیبانی سپاه شهرستان مبارکه
▌│█║▌║▌║ ║▌║▌║█│▌
🗓تاریخ : جمعه ۳۱ فروردین ماه
🕚ساعت : ۱۱:۳۰
🕌مکان: مصلی نماز جمعه ، آستان مقدس امامزاده حلیمه خاتون(س) شهر کرکوند
▌│█║▌║▌║ توجه ║▌║▌║█│▌
جهت حمایت از عملیات #وعده_صادق ، توسط نیروهای خستگی ناپذیر سپاه پاسداران ، راهپیمایی باشکوهی بعد از نماز جمعه همزمان با سراسر کشور از محل امامزاده تا گلزار شهدای گمنام شهر کرکوند برگزار می گردد.
🆔️ @shamim_news_karkevand
🌹🌱
کمترین آرزویم
برایتان این است
هرگز با چشمهای
"مـهربانتان"
نامهربانی روزگار
رو نبینید.... ❤️
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸✨دعای امروز✨ 🌸
«وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ»
و عاقبت کار ها به دست خداست!✨
پس انقدر حرص اینکه میرسی یا نه،
میشه یا نمیشه، خوب میشه یا بد میشه، میتونی یا نمیتونی
درست میشه یا نمیشه رو نخور!
فقط بسپار به خودش...🌺
🆔️ @shamim_news_karkevand
#حدیث_روز
🌸 امیرالمومنین امامـ علی (عليهالسلامـ)
🔹بهترین وساطتها این است که میان دو نفر در امر ازدواج وساطت شود تا سر و سامان بگیرند.
📚 میزان الحکمه، ج ۵، ص ۸۷
🆔️ @shamim_news_karkevand
#پنجشنبه_های_دلتنگی
یاد بعضی از آدمها هیچوقت تمامی ندارد؛ با این که نیستند، با این که رفتهاند، ولی هیچوقت خاطرههاشان تمام نمیشود!🍃
پنج شنبه است
یادشان کنید با صلوات و فاتحه💐
🆔️ @shamim_news_karkevand
#تربیت_فرزند
🔔نقش توکل در تربیت فرزند
🕯️شما دختر دارید، پسر دارید؛ در حد توانت اینها را تربیت کن تا قلم نقاشی خدا شوی و از بچه ات نقش زیبا درست کنی. 🌹
💬فرزندت را تربیت کن و در آن حدی که می توانی وظیفهات را انجام بده. میگویی بقیه اش چطور میشود؟ بقیهاش جزء حدود خداست و او خودش انجام میدهد؛ تو کار خودت را بکن او کار خودش را انجام میدهد.
📌تو نان حلال به فرزندت بده به او محبت کن به او احترام کن از او مسئولیت بخواه، او را منظم بار بیاور، آن وقت ببین خدا چه چیزهای فوق العاده ای درست میکند.
🔗مسئله عمده این است که ما کار خودمان را بکنیم و بگذاریم خدا هم کارش را بکند.
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زنگ_تفریح
وقتی میخوام چک کنم تا مطمعن بشم بوتاکسم تاثیر خودشو گذاشته یا نه😂
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ترفند
این ترفند بیشتر به درد آقایون می خوره
شیلنگ رو خواستی تعمیر کنی از این روش استفاده کن 👌
🆔️ @shamim_news_karkevand
#خبر
♦انفجار در پایانه شرق تهران با ۶ کشته
در پایانه شرق تهران در اثر انفجار کپسول گاز ۶ نفر کشته و یک نفر مصدوم شد
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺️تاحالا وسط خیابون، بنزین تموم کردی؟
حتما سیو کن تا گمش نکنی!!
🆔️ @shamim_news_karkevand
🌹🌱
🙏نیاز به حمایت دوستان داریم🙏
اگر از محتوای کانال راضی هستید لطفا ما را به دیگران معرفی کنید
تا بتونیم محتوای جذابتر قرار بدیم
👇👇
@shamim_news_karkevand
https://eitaa.com/shamim_news_karkevand
🌹🌱
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_شصتوهفتم
سوار ماشین شدیم.
در طول مسیر اخم کرده بود و حرفی نزد.
انتظار داشتم با دیدن صورت آرایش کرده ام کلی تعریف و تمجید کند اما او هیچ توجهی به من نداشت.
سر کوچه مان توقف کرد ولی ماشین را خاموش نکرد.
پرسیدم:
پارک نمی کنید؟
جوابی نداد.
_مگه امشب نمی خواین بیایین خونه ما؟
باز هم جوابی نداد.
علت ناراحتی اش را نمی فهمیدم.
فکر می کردم با شوق قرار است به خانه ما بیاید و تا صبح مرا در محبت خود غرق کند اما او بسیار سرد و بی احساس با من رفتار کرد.
حتی نگاهم نمی کرد.
غصه ام شد.
نزدیک بود گریه ام بگیرد.
با صدایی لرزان پرسیدم:
چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟
زیر چشمی نگاهم کرد و دوباره رویش را برگرداند.
قطره اشکم روی گونه ام غلطید.
پرسیدم:
از من ناراحتین؟
فقط سکوت کرده بود.
با پشت دست اشکم را پاک کردم و منتظر جوابش ماندم.
حرصم گرفته بود.
چرا باید این قدر سرد باشد؟
مگر نمی گفت هر لحظه به یاد من و بی تاب من است؟
پس این چه رفتاری است؟
با گریه گفتم:
تو رو خدا یه چیزی بگید!
رویش را به من کرد.
عصبانی نگاهم کرد و گفت:
اصلا از شما انتظار نداشتم.
با گریه پرسیدم:
انتظار چی؟ ... انتظار چیو نداشتید؟
از گریه ام کمی دلش به رحم آمد.
اخم هایش را باز کرد و آرام گفت:
تو دختر پاک و نجیبی هستی
همین نجابت و ایمانت منو جذب خودش کرد ...
سکوت کرد.
منتظر ادامه حرفش بودم.
خدایا مگر من چه کرده بودم؟
نکند گناه یا غلطی از من سر زده بود؟
علت این همه عصبانیتش چه بود؟
حرفش را ادامه داد:
اصلا دوست ندارم ناموسم با چهره بزک کرده و آرایش کرده تو کوچه خیابون جلوی چشم نامحرم ظاهر بشه.
از حرفش جا خوردم و با تعجب پرسیدم:
چی؟!
شب بود، تاریک بود، از طرفی هم کسی در کوچه نبود، من هم که چادرم را تنگ و محکم گرفته بودم!
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
🆔️ @shamim_news_karkevand
🌹🌱
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_شصتوهشتم
بدون این که حرفی بزنم خودش گفت:
خانومم، هر چند شبه، تاریکه، آخر شبه کسی تو کوچه خیابون نیست ولی همون طور که من تونستم تشخیص بدم شما چهره ات آرایش داره و خوشگلتر شدی مردهای دیگه هم تشخیص میدن.
همون طور که من به عنوان یک مرد از آرایش شما خوشم میاد بقیه مردها هم از چهره آرایش کرده خانم ها خوششون میاد.
آرایش باید فقط تو خونه باشه
برای شوهر برای محرم
نه برای بیرون تو کوچه خیابون.
این قدر علت عصبانی بودنش برایم عجیب بود که با حیرت نگاهش می کردم.
آهسته گفتم:
من بی حیا نیستم.
قصد خودنمایی برای نامحرمم نداشتم
اگه داشتم روم رو نمی گرفتم.
فقط گفتم به حرف بقیه کنم پاکش نکنم شما منو با این آرایش ببینی.
فکر می کردم اگه منو این جوری ببینی خوشت میاد خوشحال میشی.
اگه می دونستم این طوری عصبانی میشی هیچ وقت ...
دوبارهرصدایم لرزید و اشکم آرام سرازیر شد.
احمد دستم را گرفت و با لحن آرامی گفت:
عروسکم ... شما برای من زیباترین زن دنیایی.
به نظرم اون قدر زیبایی که نیاز به هیچ آرایشی نداری.
درک کن من مردم، غیرت دارم،
دوست دارم همه چیز تو از جسمت، از زیباییت، از احساس پاکت ، همه چیت فقط و فقط مال خودم باشه .
دوست ندارم حتی تو نگاه کردن به تو با هیچ مرد دیگه ای شریک بشم
اگه برای من و خوشحالی من می خواستی آرایش کنی اینو پاک می کردی موقعی که اومدیم خونه تون اون موقع آرایش می کردی که من ببینم و خوشم بیاد.
من به تو جسارت نمی کنم، نمیگم شما بی حیایی
به نظرم شما پاک ترین دختر دنیایی
فقط میگم اشتباهی که بقیه خانما می کنن و میگن کسی نمی بینه کسی نمی فهمه رو نکن.
ناخودآگاه آتیش جهنم رو برای خودت نخر!
تو زیبایی، زیباییت هم مسحور کننده است.
شاید از دری، پنجره ای، بالا پشت بومی، ته کوچه ای جایی یه مرد چشمش بهت می افتاد
یه مرد نامحرم مجرد یا مردی که زن زیبایی نداره و با دیدن تو یه لحظه دلش می لرزید. اون وقت اون دنیا روز قیامت چه طور می خواستی جواب بدی؟ ...
من فقط میگم احتیاط کن.
من خودم مجرد بودم، الانم یه مرد جوونم،
این که منِ مرد بخوام چشمم رو حفظ کنم، خودم رو حفظ کنم خیلی سخته
خدا شما زن ها رو زیبا آفریده ما مرد ها رو زیباپسند
طبع من مرد و ما مردها به زیبایی زن ها کشش داره
کافیه کمی ارتباط معنوی مون با خدا کم باشه یا ایمان مون ضعیف باشه
حداقلش اینه که با چشم مون دنبال زیبایی زن ها بگردیم و
با چشم چرونی این حس رو ارضاء کنیم.
خانومم من ازت ممنونم که به فکر خوشحال کردم من بودی ولی ،
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
🆔️ @shamim_news_karkevand
May 11