فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ته دیگ ایرانی اینه بقیش اداس😁
🆔️ @shamim_news_karkevand
#خبر
#امام_وعده_های_صادق
#مظهر_عزت
◾️ برگزاری مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره) در محل مسجد جامع شهر کرکوند
🆔️ @shamim_news_karkevand
#خبر
🔻بناهای تاریخی اصفهان روز دوشنبه تعطیل است
🔸بناهای تاریخی و جاذبههای گردشگری استان اصفهان فردا (دوشنبه) همزمان با ۱۴ خرداد سالروز رحلت امام خمینی (ره) تعطیل است.
🔸خدماترسانی و امکان بازدید گردشگران از بناها و جاذبههای تاریخی و گردشگری این استان از ۱۵ خرداد جاری فراهم است.
🔸۳۰ بنای تاریخیِ قابل بازدید و زیر پوشش اداره کل میراث فرهنگی در استان اصفهان وجود دارد که عمده آنها در شهرستانهای اصفهان، کاشان، نطنز، نایین و اردستان مستقر است./ایرنا
🆔️ @shamim_news_karkevand
#خبر
📣 فردا صبح؛ سخنرانی رهبر معظم انقلاب اسلامی در سالگرد رحلت امام(ره)
🔸این برنامه، صبح روز دوشنبه چهاردهم خرداد ۱۴۰۳ در حرم امام خمینی، ساعت ۸ صبح آغاز میشود.
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی در دنیای امروز
زندگی در مدرسۀ اراده است
و سعادت و شقاوت هر انسانی
به ارادۀ همان انسان رقم میخورد.
🆔️ @shamim_news_karkevand
🔴 سید ابراهیم رئیسی، دقایقی پیش در وزارتکشور برای انتخابات ریاستجمهوری ثبتنام کرد...😭🥀
چقد این روزا جات خالیه مرد بزرگ...
#رئیسی_عزیز
#انتخابات_خوب
🆔️ @shamim_news_karkevand
شمیم کرکوند
#ارسالی_از_شما ❌️باسلام لطفا پیام رو بذارید گروه تا اقدامی کنن خیلی اذیت میشیم باعرض سلام خدمت کا
🌹🌱
#ارسالی_از_شما
⭕️باتشکر از روابط عمومی شهرداری وشورای شهر
امروز نخاله ها جمع آوری شد
ممنونم از زحمات شما
🆔️ @shamim_news_karkevand
الهی كـه هـمه با آرامش
امشبو به صبح برسونن
الهی كه
ذهن همه پراز قشنگی
و فکرای خـوب باشـه
الهی كه زیباتریـن حس
تـو هـمین لحـظه مهمون
دلـتـون بـاشـه ♡
شبتون بـه زیبـایی گـــــل
#شـب_خـوش
التماس دعا
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺گرامیداشت ارتحال امام خمینی (ره) در شهر کرکوند
🗓یکشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۳
#امام_وعده_های_صادق
#مظهر_عزت
🆔️ @shamim_news_karkevand
.
#انگیزه_روزانه
نگذار نعمتهایت عادی شود
یادت باشد
همین نفس کشیدنت
عجیب ترین اتفاق خلقت است
همیشه شکرگزار باش 🙏✨🤲
با هر نفس تکرار کن ،خدایا برای تک تک نعمتهایت سپاسگزارم ،خدایا عاشقانه دوستت دارم 🙏✨❤️
🆔️ @shamim_news_karkevand
61.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خبر
🎥 رهبر انقلاب: انتخابات پیش روی ما پدیدۀ پردستاورد است
🔹اگر این انتخابات با خوبی و شکوه و عظمت برگزار شود دستاورد بزرگ برای ملت ایران خواهد بود.
🔹بعد از این حادثۀ تلخ مردم جمع بشوند و با آرای بالا مسئول بعدی را انتخاب کنند.
🔹حماسۀ انتخابات مکمل حماسۀ بدرقۀ شهیدان خواهد بود.
🔹ملت ایران برای اینکه بتواند عمق راهبردی خود را تثبیت کند و کام مردم را شیرین کند و حفرههای اقتصادی و فرهنگی را پرکند به یک رئیسجمهور فعال، پرکار، آگاه و معتقد به مبانی انقلاب نیار دارد.
#امام_وعده_های_صادق
#مظهر_عزت
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 به یاد خادمی که جای خالی او احساس میشود
🔹تصویری از حضور رئیس جمهور شهید در مراسم بزرگداشت ارتحال امام خمینی(ره)
#امام_وعده_های_صادق
#مظهر_عزت
🆔️ @shamim_news_karkevand
#خبر
🔴 تب گرما در استان اصفهان فروکش میکند
🔹️ رئیس مرکز پیشبینی و مخاطرات جوی اداره کل هواشناسی اصفهان : دمای هوا در ۲۴ ساعت آینده در اکثر مناطق استان ۲ تا ۴ درجه کاهش خواهد داشت.
🔹️ بر این اساس وضعیت جوی در این مدت در اکثر مناطق به صورت صاف در ساعات بعدازظهر قسمتی ابری، گاهی وزش باد نسبتا شدید تا شدید و تندباد لحظهای در نیمه شمالی، شرقی و تا حدودی مرکزی استان و در مناطق مستعد همراه با گردوخاک محلی، کاهش دید و کاهش کیفیت هوا پیشبینی میشود.
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایران_زیباست
آبشارِ فوق العاده زیبای مارگون
این آبشار در ۶۰ کیلومتری یاسوج و ۱۳۰ کیلومتری شیراز قرارد دارد
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دانستنی
میدونستید به این صدای بامزه و منظمی که نوزادان بین دو تا پنج ماهگی تولید میکنند کویینگ گفته میشه؟
(Cooing)
در واقع این همان صدایی است که شما فکر میکنید کودک تلاش میکند که با شما ارتباط برقرار کند .نوزاد زمانی که وضعیت خوب و راحتی داشته باشد این صداها و آواها را تولید میکند تا حس و حال خوبش را به شما منتقل کند.این صداها رو موقع بازی کردن یا دیدن افرادی که بهشون علاقه دارد تولید میکند.
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمونه ای از گند زدن به کارام 😂
🆔️ @shamim_news_karkevand
#زنگ_تفریح
ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ...
ﻃﺮﻑ ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﻣﯿﺮﯼ ؟
ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻠﻪ .. ﺑﻠﻪ ﻣﯿﯿﯿﯿﯿﺮﻡ!
ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺭﻭﺯ ﻗﺪﺱ ﺭﺍﻫﭙﯿﻤﺎﯾﯽ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ؟
ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻠﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩم!
ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﮐﯿﮏ ﻭ ﺳﺎﻧﺪﯾﺲ ﻫﻢ ﺧﻮﺭﺩﯼ ! ؟
ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻠﻪ .. ﺑﻠﻪ ﺧﻮﺭﺩﻡ !
ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ... ﮐﺮﺩﯼ !! ﺭﻭﺯ ﻗﺪﺱ ﮐﻪ ﻣﺎﻩ ﺭﻣﻀﻮﻧﻪ!!
نامردا سوال انحرافی در این حد آخه!! 😔😕😂
🆔️ @shamim_news_karkevand
#خبر
🔴سخنگوی ستاد انتخابات: امروز شلوغترین روز ثبتنام انتخابات ریاستجمهوری است
🔹۸۶ نفر به ستاد انتخابات مراجعه کردهاند.
🔹ثبتنام ۲۲ نفر انجام شده است.
🔹در مجموع ثبتنام ۵۹ داوطلب انتخابات ریاست جمهوری قطعی شده است.
🆔️ @shamim_news_karkevand
#خبر
♦️پایان زمان ثبت نام انتخابات/درب وزارت کشور بسته شد
🔹زمان قانونی ثبت نام انتخابات به پایان رسید و به گفته مسئولین وزارت کشور به هیچ عنوان تمدید نمی شود و تنها کسانی که قبل از ساعت ۱۸ وارد وزارت کشور شدند ثبت نام میشوند.
🆔️ @shamim_news_karkevand
با این حجم نمایندهها انشاءالله مناظرات تو ورزشگاه آزادی برگزار خواهد شد 😂
🆔️ @shamim_news_karkevand
#مادرانه
⭕️ مامان یه چیزی بهت بگم؟!
- بچهت چند سال بعد حتی یادشم نمیمونه چقدر خونهت مرتب و تر تمیز بوده
ولی یادش میمونه هیچ وقت اجازه ندادی بدون اضطراب به چیزی دست بزنه و تجربهی جدید داشته باشه
- مامان، واقعیت اینه اون بچه اصلا یادش نمیمونه تو براش چه استایلی الان داری ست میکنی
ولی من بهت قول میدم یادش میمونه که حق انتخاب نداره
- مامان، اون بچه نمرهاش رو یادش میره
اما چرا بیست نشدی"های تو رو نه
و تبدیل به یه کمال گرا میشه
- هیچ وقت یادش نمی مونه چندتا اسباب بازیش رو تونستی براش یادگاری سالم نگه داری، ولی بهت قول میدم یادش می مونه وقت نمیذاشتی باهاش بازی کنی
- میدونی چندسال بعد حتی یادش نیست بچه مردم رفتارش چی بوده
اما حرف تو که از بچه مردم یاد بگیر خوب یادش میمونه و تا ته عمر خودش رو مقایسه میکنه
- و در آخر بغلش کن و ببوسش، بذار قلبش پر از خاطرات خوب بشه
نه اتاق و کمدش پر از اسباب بازیاش❤️🔥
🆔️ @shamim_news_karkevand
#حرف_حساب
🔸اخیرا همراهان عزیز با ارسال پیام به ادمین شمیم درخواست داشتند تا پیگیر موضوع نگهداری سگ در منازل شویم
ابتدا عرض کنیم که موضوع نگهداری سگ و سگ گردانی توسط ابلاغ شورای امر به معروف و نهی از منکر در شهر و پارکها ممنوع بوده و پیگیر آن کلانتری شهر می باشد و چنانچه شاکی خصوصی داشته باشد نیروی انتظامی می تواند ورود کند
دوم با کسانی که سگ در منزل نگهداری میکنند چند کلام صحبت داریم
درسته که نگهداری سگ در منزل جرم نیست اما
اگر باعث آزار و اذیت همسایگان و صلب آسایش گردد حق الناس و در صورت شکایت محکوم خواهید شد
لطفا رعایت کنید 🙏🙏🙏
🌹🌱
🆔️ @shamim_news_karkevand
🚨قابل توجه کشاورزان گرامی
🔹باستناد ماده 20 قانون هوای پاک سوزاندن بقایای گیاهی اراضی زراعـی ( کاه و کلش ) پـس از برداشت محصول ، ممنوع بوده و با متخلفان برخورد قانونی می گردد.
براساس اخبار واصله عامل آتش سوزی بقایای گیاهان اراضی زراعی بلوار جانبازان دیزیچه #بازداشت و برخورد قانونی صورت گرفته است.
🆔️ @shamim_news_karkevand
با مدیریت مصرف آب ، امکان بهره مندی همگان را از آب شرب و بهداشت پایدار فراهم کنیم.
روابط عمومی و آموزش همگانی آبفای استان اصفهان
🆔@shamim_news_karkevand
🌹🌱
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_صدوچهلونهم
آمد روبرویم ایستاد و پرسید:
چرا این جا نشستی؟
نیم نگاهی به او کردم و جوابی ندادم.
_پاشو هوا سرده سرما می خوری
توجهم به پاکتی که در دست داشت جلب شد. پرسیدم:
این چیه دستت؟
چشم هایش را به هم فشرد و گفت:
سدر و کافوره
اشک به چشمم دوید و با بغض پرسیدم:
سدر و کافور برای چی؟
صدای دو رگه محمد علی هم با بغض لرزید و گفت:
میخوان بچه رو غسل بدن ببرن خاکش کنن
_همین جا میخوان غسلش بدن؟
محمد علی در جوابم سر تکان داد و کنارم نشست.
باور این که قرار است این طفل کوچک به این زودی مهمان خاک شود برایم سخت بود.
بغض داشت خفه ام می کرد.
محمد علی انگار حالم را فهمید بغلم کرد و من سر بر روی شانه او گذاشتم و هر دو گریستیم.
چند دقیقه بعد پدر حسنعلی از اتاق بیرون آمد. با آمدن او خودم را جمع و جور کردم.
از محمد علی پرسید:
آوردی باباجان؟
محمد علی از جا برخاست. سر به زیر به پاکت اشاره کرد و گفت:
آره آوردم.
_خیلی خوب بذارش کنار شیر آب تا بچه رو بیارم.
نگاهم به سمت شیر آب حیاط کشیده شد.
هوا سرد بود. آب سرد بود.
همه وجودم از تصورش یخ زد.
هم من هم محمد علی از تصورش یخ زدیم. خشک مان زد.
پدر حسنعلی بچه به بغل همراه آقاجان از اتاق بیرون آمدند.
پدر حسنعلی به سمت شیر آب حیاط می رفت که آقاجان صدایش زد و گفت:
نه کربلایی ...
با آب حیاط نه ...
هوا سرده بچه یخ می زنه ...
چنان با بغض و دل رحمی این جمله را گفت که خود کربلایی هم حالش منقلب شد.
محمد مهدی را به خودش فشرد و گفت:
حاجی بچه تموم کرده ...
آقا جان جلو رفت. محمد مهدی را بغل کرد و گفت:
تموم کرده ولی من دلم نمیاد پوست نازک تنش رو تو این هوا با آب سرد بشوریم.
اگه پدر و مادرش از پشت پنجره ببینن چی؟
جیگرشون تیکه تیکه میشه.
ببریمش مطبخ اونجا با آب گرم بشوریمش.
پدر حسنعلی به تایید سر تکان داد و به مطبخ رفتند.
محمد علی پشتم را نوازش کرد و گفت:
آبجی برو تو هوا سرده
و خودش به مطبخ رفت و در را بست.
نه دل رفتن به اتاق را داشتم نه دل رفتن به مطبخ.
در همان حیاط کمی نشستم اما کنجکاوی ام مرا به پشت در مطبخ کشاند.
از لای در که کمی باز بود دیدم بچه را داخل تشتی در بغل گرفته اند.
محمد علی آب می ریزد و آقاجان داشت به انگشت های کوچکش دست می کشید.
با دیدن این صحنه جگرم پاره پاره شد.
دلم فریاد می خواست.
چادرم را گلوله کردم و مقابل دهانم گرفتم.
به سمت دیگر حیاط که دستشویی آن جا بود دویدم.
وارد دستشویی شدم و تا توانستم زار زدم.
آن قدر زار زدم که خودم احساس می کردم دیگر صدایم در نمی آید.
از دستشویی بیرون آمدم و صورتم را در حیاط شستم و به اتاق برگشتم.
حسنعلی کنار مادرش کز کرده بود و راضیه انگار به خواب رفته بود.
قرآن را برداشتم و برای آرامش دل خواهرم و همسرش مشغول تلاوت شدم.
چند دقیقه ای نگذشته بود که راضیه از خواب پرید.
به جلوی لباسش که کمی خیس شده بود دست کشید و گفت:
ای وای شیرم رگ کرده ...
بچه ام گرسنه شه ...
رو به حسنعلی گفت:
حسنعلی بچه ام کجاست؟ بچه ام گرسنه شه ... بچه ام شیر میخواد ...
با صدا زیر گریه زد و گفت:
الهی بمیرم برات مامان جان ...
کاش من جای تو می مردم ...
راضیه را بغل گرفتم. سر به شانه ام گذاشت و گفت:
رقیه بچه ام گرسنه اس ...
چند روز آخری دیدی چیزی شیر نخورد ...
دیدی هر چی دادمش بالا میاورد .... رقیه به دلم موند یه بار دیگه شیر بخوره ....
آخ خدا به دلم موند یه بار دیگه موقع شیر خوردن انگشتاشو دور دستم محکم بپیچه.
خدایا بمیرم برای دل حضرت رباب ....
خدایا منم مثل حضرت رباب الان شیر دارم ولی بچه ندارم ....
لباس راضیه تمام خیس شده بود و لباس مرا هم خیس کرد.
راضیه روضه می خواند و ما همه هق هق گریه بودیم.
انگار قدرت تکلم نداشتم که حتی یک کلمه بگویم و او را آرام کنم. فقط او را به خودم می فشردم و هق هق می کردم.
حسنعلی که طاقتش طاق شد از جا برخاست و به سمت ما آمد.
شانه راضیه را گرفت، او را از بغل من در آورد و گفت:
بس کن راضیه ... بس کن لا مصب .... جیگر آتیش گرفته ام رو خون نکن.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
🆔️ @shamim_news_karkevand
🌹🌱
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_صدوپنجاه
راضیه با درماندگی لب زد:
بچه ام همش شیش ماهش بود حسنعلی ...
بچه ام تازه داشت تلاش می کرد بابا بگه
حسنعلی راضیه را بغل گرفت و هر دو در بغل هم به شدت گریستند.
هر دو در بغل هم زار می زدند.
جز همسر چه کسی می تواند مرهم خوبی برای زخم دل همسرش باشد خصوصا وقتی داغ دل مشترک باشد؟
من و مادر حسنعلی از اتاق بیرون آمدیم و در را بستیم.
کار غسل و کفن تمام شده بود و به نماز ایستاده بودند.
آقاجان اذکار نماز میت را می گفت و از شدت گریه می لرزید.
نماز که تمام شد ماتم جدیدی شروع شد.
چه طور این بچه کفن پیچ را برای خداحافظی پدر و مادرش به اتاق ببرند؟
کربلایی بچه به بغل چند بار تا در اتاق رفت و برگشت.
بار آخر درمانده روی پله نشست زار زد و رو به آقاجان گفت:
کار من نیست حاجی ...
آقاجان به صورتش دست کشید و یا امام حسین گفت.
جلو رفت، بچه را از بغل کربلایی گرفت و به اتاق رفت.
دوباره صدای ناله و شیون راضیه بلند شد.
سرم گیج می رفت و زیر دلم تیر می کشید.
گوشه ایوان به دیوار تکیه دادم و روی زمین سر خوردم.
چشم هایم را بستم و ذکر الا بذکر الله تطمئن القلوب را زمزمه کردم.
تا ظهر خانه راضیه شلوغ شد.
خواهر و برادرهایم، مادر، خانباجی، خانواده حسنعلی، همسایه ها، پدر و مادر احمد و آشنایان هر که خبر را شنیده بود برای سر سلامتی می آمد و می رفت.
مادر راضیه را بغل گرفته بود و نوازش می داد.
دلش می سوخت ولی نمی توانست زیاد پیش راضیه بماند باید به بیمارستان بر می گشت و مراقب ریحانه می بود.
تا شب هر که توانست برای سر سلامتی آمد و دوباره خانه شان خالی شد.
من ماندم و آقاجان و پدر و مادر حسنعلی.
ما ماندیم و اتاقی که دیگر صدای بچه ای در آن نمی پیچید.
دارویی که حسنعلی با هزار امید از تهران آورده بود و تمام دارایی شان را به امید زنده ماندن فرزندشان پای آن داده بودند لب طاقچه بود.
به نظرم این دارو خود آینه دق بود.
نگاه همه مان که به این دارو می افتاد حال مان به هم می ریخت.
مادر حسنعلی طاقت نیاورد و رو به حسنعلی گفت:
ننه این آینه دقو بردار ببر بنداز بیرون جیگر آدم آتیش می گیره.
راضیه اما با بغض گفت:
نه حسنعلی ... دور نندازش ...
فردا ببر بدش به دکتر بگو اگه کسی مشکل بچه ما رو داره بده به پدر مادر اون ...
قسمت بچه من نشد که زنده بمونه حداقل یه بچه دیگه استفاده اش کنه داغش به دل پدر و مادرش نمونه.
حسنعلی دارو را برداشت و گفت:
باشه فردا می برمش میدم دکتر ... تو آروم باش ...
راضیه آرام گریست.
آن قدر گریه کرد تا خوابش برد.
دلم نمی خواست خواهرم را در این غم و ناراحتی تنها بگذارم.
جگرم برایش می سوخت.
به زور از سر خاک او را به خانه آورده بودیم و یادآوری حال بدش وقتی روی محمد مهدی خاک می ریختند مرا منقلب می کرد.
درد زیر دلم زیاد شده بود و به لکه بینی هم افتاده بودم اما جرأت نداشتم به کسی چیزی بگویم.
اگر می فهمیدند دیگر نمی گذاشتند پیش راضیه بمانم.
دلم می خواست همدم خواهرم باشم، سنگ صبورش باشم در غم و اندوهش کنارش باشم. حتی با همه دلتنگی ام برای احمد، دعا می کردم کارش بیشتر طول بکشد و به این زودی برنگردد تا من کنار راضیه بمانم.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
🆔️ @shamim_news_karkevand
با مدیریت مصرف آب ، امکان بهره مندی همگان را از آب شرب و بهداشت پایدار فراهم کنیم.
روابط عمومی و آموزش همگانی آبفای استان اصفهان
🆔@shamim_news_karkevand