🌹🌱
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_دویستونودوهفتم
با هر خجالتی بود وضعیتم را برایش توضیح دادم که نیاز به تعویض لباس و طهارت دارم. از جا برخاست و گفت:
بیا ننه بریم خودتو تمیز کن. هر چند خوب نیست خودتو بشوری ولی دیگه چاره چیه الان
_ببخشید اگه میشه صبر کنیم احمد بیاد پیش بچه بعد بریم که آل نیاد سراغش
با تعجب به سمت من برگشت و گفت:
آل؟!
آن قدر تعجبش زیاد بود که دچار تردید شدم نکند اسمش را اشتباه گفتم.
_آره دیگه آل ...
همون جنی که میاد سراغ زن زائو و بچه اش رو با بچه خودش عوض می کنه
_آل کجا بود دختر جان
اینا همش خرافاته
_یعنی میگید وجود نداره؟
_معلومه که نداره
_آخه ما تو روستای قبلی که بودیم من گفتم خرافاته ولی همه کلی داستان از آل تعریف کردن حتی یکیشون می گفت آل سراغش اومده برای همین می گفتن حتی یک لحظه هم نباید زن زائو یا بچه اش رو تنها گذاشت
_این که میگن زائو رو تنها نذاین زن زائو حالش خوب نیست خونریزی داره تجربه نداره ممکنه از حال بره حالش بد بشه یه نفر پیشش باشه مواظبش باشه تو بچه داری کمکش کنه زیاد اذیت نشه بتونه استراحت کنه
وگرنه آل و اینا خرافات و توهماته
بعدم بر فرض محال وجود داشته باشه تو این اتاق قرآنه، مفاتیحه، دعائه، جایی که قرآن و دعا باشه اجنه کافر جرات نمی کنن بیان
دستم را گرفت وگفت:
جای این که از این چیزا بترسی بیا بری خودت رو تمیز کن زود برگردی استراحت کنی منم برم برات کاچی و گل گاو زبون و ترنجبین آماده کنم
از در اتاق بیرون رفتیم پرسید:
لباس تمیز داری؟
به تایید سر تکان دادم و گفتم:
بله بقچه لباسم تو خورجینه
آهسته پرسید:
کهنه هم داری؟
مثل خودش آهسته جواب دادم:
بله همه چی هست و برداشتم
_مستراح پشت خونه است.
تا وقته من برات آب میارم تو لباسات رو از شوهرت بگیر بیا
از او تشکر کردم و به سمت احمد رفتم
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید مهدی منتظر القائم صلوات🇮🇷
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
🆔️ @shamim_news_karkevand