eitaa logo
شمیم یار
993 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.8هزار ویدیو
24 فایل
─┅༅ـــ✾❀﷽‌❀✾ـــ༅┅─ دور هم جمع شدیم تا شمیم حضرت یار باشیم .🫂 کپی؟!مطالب کانال بغیر از 👈رمانها 👉بدون ذکر منبع از شیرِ مادر حلال تر . .🌸 پاسخگوی سوالات شرعی : @helpers_mahdi برای تبلیغات ارزان در کانال : @helpers_mahdi2
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 داستان اثر : مظفر سالاری 🔹قسمت اول خداوند مهربان، زیبایی فراوانی به من داده بود. پدربزرگم، که خود نیز هنوز از زیبایی بهره ای داشت، گاهی میگفت: تو باید در مغازه کنار من بنشینی و در راه انداختن مشتری ها کمکم کنی؛ نه آنکه تمام وقت خود را در کارگاه بگذرانی. می گفت: من دیگر ناتوان و کُند ذهن شده ام. تو باید کارها را به دست بگیری تا مطمئن شوم که پس از من از عهده اداره کارگاه و مغازه برمی آیی. در جوابش گفتم: من باید زرگزی را چنان فرا گیرم که در این فن به استادی برسم و دست کم در شهر حلّه، کسی مانند من نباشد. با تحسین نگاهم می کرد و می گفت: تو همین حالا نیز استادی. بعد آه می کشید، اشک در چشمانش حلقه می زد و می گفت: وقتی پدر خدا بیامرزت در جوانی از دنیا رفت، دیگر فکر نمی کردم امیدی به زندگی داشته باشم. خدا مرا ببخشد! چقدر کفر می گفتم. کسب و کار را به شاگردان سپرده بودم و بیشتر وقتم را در حمام ابوراجح می گذراندم. اگر دلداری های ابوراجح نبود، دق کرده بودم. مادرت با اصرار پدرش دوباره ازدواج کرد و به کوفه رفت. شوهر نامردش حاضر نبود تو را بپذیرد و سرپرستی تو را که چهار ساله بودی به من سپردند. خدا را شکر که تو را به من دادند. با آنکه این قصه را بارها از پدربزرگم شنیده بودم باز گوش می دادم. --- ابوراجح می گفت: این یادگار فرزند تو است. سعی کن او را به ثمر به رسانی. او می گفت: از پیشانی نوه ات چنین می خوانم که آنچه را در پدرش امید داشتی، در او خواهی یافت. من ابوراجح را دوست داشتم. او صاحب حمام بزرگ و زیبای شهر حلّه بود. از همان دوران خردسالی هرگاه پدربزرگم مرا به مغازه می آورد، به حمام می رفتم تا ابوراجح را ببینم و با ماهی های قرمزی که در حوض وسط رختکن بود بازی کنم. بعدها او نیز دختر کوچولویش ریحانه را گهگاه با خود به حمام می آورد. من دست ریحانه را می گرفتم و با هم در بازار و کاروان سراها پرسه می زدیم و گشت و گذار می کردیم‌. زمانی که ریحانه شش ساله شد، دیگر ابوراجح او را به حمام نیاورد. از آن پس، فقط گاهی او را می دیدم. با ظرفی غذا به مغازه ی ما می آمد و در حالی رویش را تنگ می گرفت، به من می گفت: هاشم، برو این را به پدرم بده. بعد هم زود می رفت. اکنون سالها بود که او را ندیده بودم. یک بار پدر بزرگم که خوشحال و سرزنده بود، گفت: هاشم، تو دیگر بزرگ شده ای. کم کم باید به فکر ازدواج باشی. من می خواهم دامادیت را ببینم. اگر خدا عمری داد و بچه هایت را هم دیدم، شرمنده لطف الهی خواهم بود و دیگر هیچ آرزویی نخواهم داشت. نمیدانم چرا در آن لحظه یاد ریحانه افتادم. یک روز که پدر بزرگم از حمام ابوراجح، باز می گشت به کارگاه آمد و بی مقدمه گفت: حیف که این ابوراجح شیعه است، وگرنه دخترش ریحانه را برای تو خواستگاری می کردم. با شنیدن نام ریحانه، دلم فرو ریخت. خودم را به بی تفاوتی زدم و پرسیدم: حال چه شده که به فکر او افتاده اید؟ روی چهار پایه ای نشست و گفت: شنیده ام که دخترش حافظ قرآن است و به زن ها قرآن و احکام می آموزد. به خودم گفتم چقدر خوب است که همسر انسان دارای چنین کمالاتی باشد. وقتی پدربزرگم برخاست تا از پله ها پایین برود، دستش را به یکی از ستون های کارگاه گذاشت و گفت: این ابوراجح فقط دو عیب دارد و بزرگی گفته است: در بزرگواری یک مرد همین بس که عیب هایش به شمارش درآید. بارها این مطالب را گفته بود. پیش دستی کردم و گفتم: می دانم. اول آنکه شیعه متعصب است و دوم اینکه از زیبایی بهره ای ندارد. آفرین! همین دوتاست. اگر تمام ثروتم را نزدش امانت بگذارم، اطمینان دارم که سر سوزنی در آن خیانت نخواهد کرد. اهل عبادت است؛ فاضل است؛ خوش اخلاق و خوش صحبت است؛ همیشه برای کمک آماده است؛ اما همان طور که به زیرکی دریافتی، بهره ای از زیبایی ندارد و مانند دیگر شیعیان گمراه است. خدا او را هدایت کند! چقدر دلم می خواهد که با گمراهی از دنیا نرود! پدر بزرگم با تصمیمی ناگهانی دوباره برگشت، دست هایش را روی میز ستون کرد و طوری که دیگر شاگردانش نشنوند، گفت: برای یک حمامی، زیبایی چندان مهم نیست؛ ولی یک زرگر باید زیبا باشد که وقتی جنسی را به مشتری ها عرضه می کند آنها به خریدن رغبت نشان دهند. مشغول کارگذاشتن یاقوتی میان یک گردن بند گران قیمت بودم. دستش را روی گردن بند گذاشت و در حالی که چشم های درشت و درخشانش را کاملا" گشوده بود، گفت بلند شو برویم پایین؛ از امروز باید در طبقه پایین کارکنی. کاغذ های لوله شده ای را که روی آنها طرح هایی برای زیورآلات ظریف و گران قیمت کشیده بودم از روی طاقچه برداشتم و روی میز باز کردم. --- پدربزرگ، خودت قضاوت کن. طراحی و ساخت اینها مهم تر است یا فروشندگی؟ ادامه👇
با خونسردی کاغذها را لوله کرد و آنها را به طرف بزرگترین شاگردش، که برای خود استادی زبردست شده بود، انداخت. شاگرد لوله کاغذ را از هوا گرفت. --- نعمان تو از این پس آنچه هاشم طراحی می کند، می سازی. باید چنان کار کنی که او نتواند هیچ گونه اشکال و ایرادی بر تو بگیرد. نعمان کاغذها را بوسید و گفت: اطاعت میکنم، استاد! سری از روی تاسف تکان دادم. پدربزرگ به من خیره شده بود. گفتم: پس اجازه بدهید این یکی را تمام کنم؛ آن وقت.... باز دستش را روی گردن بند گذاشت. --- همین حالا! لحنش آرام اما نافذ بود. پیش بند را از دور کمرم باز کردم. آن را روی چهار پایه ام انداختم و در میان نگاه خیره شاگردان، پشت سر پدر بزرگ از پله ها پایین رفتم. پایان قسمت اول التماس دعا ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غروب بهشت رو تا حالا دیده اید؟؟؟؟؟ خیلی عجیب هست واقعا بهشتی است ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ التماس دعا ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😊 دخترت رو خوشحال کن! 💐 ولادت حضرت معصومه(س) و روز دختر مبارک (سلام‌الله‌علیها)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی ✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ 🌺 زیباترین فراز زیارتنامه حضرت معصومه سلام الله علیها 🔵 أَسْأَلُ اللهِ أَنْ یُرِیَنَا فِیکُمُ السُّرُورَ وَ الْفَرَجَ 🔴 از خدا می خواهم‌ روز فرج و شادی شما را به ما نشان دهد
50.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎦 مستند قطعه گمشده 🔶 امام زمان ارواحنا فداه، در کلام مرحوم آیت الله العظمی بهجت 🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞|نماهنگ|همخوانی استدیویی 🤲دعای سلامتی حضرت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف (دعای فرج) ⭕️جدید ترین اثر: 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم 🌾
Pouya Bayati - Jaane Jahaan.mp3
11.46M
میاد و چشما رو روشن میکنه با نورش الهی زنده بمونیم تا روز ظهورش❤️☀️🌹 🌾
⭕️ هشدار علامه طباطبائی ره : ‏ 🍀 برگی که از درخت، بر زمین می افتد در عالم تاثیر گذار است ؛ چطور فکر می کنید گناه کردن در عالم ، بی‌اثر باشد؟ 🌾
💠پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله 🔹تَنَاكَحُوا تَنَاسَلُوا تَكْثُرُوا فَإِنِّي أُبَاهِي بِكُمُ اَلْأُمَمَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ لَوْ بِالسِّقْطِ 🔸ازدواج کنید تا صاحب فرزند شوید و نسل شما زیاد گردد. من در روز قیامت به زیادی افراد امتم بر امت های دیگر مباهات می کنم. حتی به فرزندان سقط شده از آنها 📗جامع الأخبار ص101 🌸 30 اردیبهشت روز ملی جمعیت
🔰حضرت معصومه سلام الله علیها: ✍برای هر چیزی دارویی است و داروی گناهان استغفار است. 📚اصول کافی،ج٢،ص۴۳۹.
🔰حضرت معصومه سلام الله علیها: ✍برای هر چیزی دارویی است و داروی گناهان استغفار است. 📚اصول کافی،ج٢،ص۴۳۹.
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 داستان 🔹 قسمت دوم ....نگاهم به این طرف و آن طرف می پرید. می ترسیدم دو فروشنده دیگر و پدر بزرگم متوجه حالتم شده باشند. مادر ریحانه گوشواره ها را برداشت تا آن را به دخترش نشان دهد. خاطره های کودکی به ذهنم هجوم آورده بودند. به این می اندیشیدم که چگونه روزی با ریحانه هم بازی بودم. ولی حالا پسندیده نبود که به او نگاه کنم. می دانستم که ما دیگر آن کودکان دیروز نیستیم. پدربزرگ، با اخمی دلپذیر، دستش را دراز کرد. مادر ریحانه گوشواره ها را کف دست او گذاشت. --- نه خانم، این اصلا" در شان ریحانه ی عزیز ما نیست. کسی که حافظ قرآن است و احکام و تفسیر می داند، باید گوشواره ای از بهشت به گوش کند. ما متاسفانه چنین گوشواره ای نداریم؛ ولی بگذارید ببینم کدام یک از گوشواره های ما برای دخترم برازنده است. پدر بزرگ از پشت قفسه ها بیرون آمد و به گوشواره ای زیبا و گران بها که من آن را طراحی کرده و ساخته بودم، اشاره کرد. خوشحال شدم که پدربزرگ آن را برای ریحانه انتخاب کرده بود؛ اما بعید بود که مادرش زیر بار قیمت آن برود. گوشواره ها را بیرون آوردم و به پدربزرگ دادم. --- طراحی و ساخت این گوشواره ها، کار هاشم است حرف ندارد. مادر ریحانه گوشواره ها را گرفت و ورانداز کرد. واقعا" زیباست؛ ولی ما چیزی ارزان قیمت میخواهیم. پدربزرگ به جای اولش برگشت. من می خواهم نظر ریحانه را بدانم. تو چه می گویی دخترم؟ خیلی ساکتی! کنجکاوانه به ریحانه نگاه کردم تا ببینم چه می گوید. شبحی از صورتش را در نور دیدم. همان ریحانه روزگار گذشته بود. دستش را باز کرد و دو دیناری که در آن بود را نشان داد. --- از لطف شما متشکرم؛ اما فکر کنم این دو سکه به اندازه کافی گویا باشند. آهنگ صدایش نیز آشنا بود. پدربزرگ خندید و گفت: چه نکته سنج و حاضر جواب! مادر ریحانه گوشواره ها را روی قفسه گذاشت و با نگاهش همان گوشواره های اولی را جست و جو کرد. پدربزرگ گوشواره های گران بها را درون جعبه ی کوچکی که آستر و جلد آن از مخمل بنفش بود قرار داد و آن را جلوی مادر ریحانه گذاشت. --- از قضا قیمت این گوشواره ها دو دینار است. در دلم به پدربزرگم آفرین گفتم. از خدا خواستم که ریحانه صاحب آن گوشواره ها شود. قیمت واقعی آن ده دینار بود. یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم. چهار زن وارد مغازه شدند. پدربزرگ آنها را به دو فروشنده دیگر حواله داد. مادر ریحانه جعبه را به طرف پدربزرگم برگرداند. --- من می دانم که قیمت این گوشواره ها خیلی بیشتر است. ما نمی توانیم اینها را ببریم. پدربزرگ جعبه را به جای اولش برگرداند و ابروها را در هم فرو برد. --- به خدا قسم ، باید آن را ببرید. این گوشواره ها از روز اول برای ریحانه ساخته شده است. شما آن دو دینار را بدهید و بروید. من خودم می دانم و ابوراجح. بالاخره ما خرده حساب هایی با هم داریم. پدربزرگ با زبانی که داشت سرانجام آنها را راضی کرد گوشواره ها را بردارند و با خود ببرند. وقتی ریحانه دو دینار را روی پارچه گلدوزی شده قرار داد، مادرش گفت: این دست مزد گلیم هایی است که ریحانه بافته است. پدربزرگ سکه ها را برداشت و سپس آنها را در دست من گذاشت. --- این سکه ها را باید به هاشم بدهم تا او هم دستمزدی برای کارش گرفته باشد. تصمیم گرفتم آن دو سکه را برای همیشه نگه دارم........ پایان قسمت دوم.... ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
Panahian-Clip-InPayamRaJahaniKonid.mp3
2.03M
🎵این پیام را جهانی کنید! 🔻ماجرای نامۀ جالب دختر دانشجو بعد از زیارت حضرت معصومه(س) # استاد پناهیان
بسم الله الرحمن الرحیم
📕¦ انحـــرافات مهـدویـت : 🖌... در مسیر محبت و توسل به امام‌زمان «عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف» مراقب افراد شیاد و فریبکار باشید .... ╮🤲﴿أللّهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الْفَرَجْ‌‌﴾🤲╭
🌤سلام امام‌زمانم 🌺السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَ تُكَبِّرُ ... 🌼سلام بر تو آن هنگام که بر کبریایی پروردگار تکبیر می گویی 🍀و سلام بر شهادت گفتن تو بر وحدانیت او که تمام بُت ها را سرنگون می کند! 📚¦ زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان ╮🤲﴿أللّهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الْفَرَجْ‌‌﴾🤲╭ ┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶بزرگترین امتحان امام زمان (عجل‌الله)...⁉️ 🌱 ════✧🌸✧════ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🤲🏻🕊 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸🔸چگونه برای امام زمان عجل الله کار کنیم ؟ 🎙️ سخنران : استاد رائفی پور 🔹*پیشنهاد دانلود و نشر گسترده ...* 🍃بسم رب الحسین اشفع صدر الحسین باالظهور الحجه🍃 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
🔰امام صادق علیه السّلام: ✍اَرْوَحُ الرَّوْحِ اَلْيَأسُ مِنَ النّاسِ 🔴بهترين آرامش و آسودگی، بی توقعی از مردم است. 📚اصول كافی، ج ۸،ص۲۴۳،ح۳۳۷ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 اگر به امام زمان عجل الله متصل نباشی هر چه تلاش کنی در هر عبادتی باشی فایده ندارد.... ✨ اللّهمَ‌عَجِلْ‌لِوَلِیِڪ‌الفَـ♡ــࢪَج ✨ _✨_🌼_✨_ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «خواب عجیب»🌫🌊 👤 استاد 🔸 ماجرای خواب استاد شجاعی... ⁉️ سوال اصلی اون دنیا اینه: برای امام زمانت چه کردی؟! .... ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
46.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 ※ دروغ بزرگی که درباره‌ی امام زمان علیه‌السلام و ظهور، به ما گفته‌اند و باورش کردیم. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar