eitaa logo
شمیم یار
962 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
3.4هزار ویدیو
24 فایل
─┅༅ـــ✾❀﷽‌❀✾ـــ༅┅─ دور هم جمع شدیم تا شمیم حضرت یار باشیم .🫂 کپی؟! با ذکر منبع از شیرِ مادر حلال تر . .🌸 پاسخگوی سوالات شرعی : @helpers_mahdi خادم کانال : @helpers_mahdi2 ادمین تبادل : @adminrafa2
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿 در تمام دنیا به عنوان اولین و مهمترین شناخته شده که افراد در آن، برای رویارویی با چالش‌های پیش رو در آینده، تربیت می‌شوند. بچه ای که و ندارد، پدر و مادر از روی و علاقه ای که دارند در برخورد با او ملاحظاتی دارند و کمتر در معرض چالش قرار می‌گیرد.❣ اما بچه هایی که با خود بازی می‌کنند دائم در معرض چالش هستند و حل این چالش‌ها و مسائل ، آن‌ها را برای ورود به اجتماع بزرگ‌تر ورزیده می‌کند. 👌تجربه داشتن خواهر و برادر با خصوصیات متفاوت ، دعواها و فرصتی است برای حل مسائل پیش رو، زیرا همه افراد جامعه مثل پدر و مادر دلسوز فرزند ما نیستند. 🌸🌸🚼🚹🚼🚹🚼 🌸 ر 🌸🚼🚹🚼🚹🚼 https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 دور کردن زن از خصوصیات زنانه افتخار نیست ‼️🙁 ✅ زن بودن ،برای زن یک نقطه ی امتیاز است ، یک نقطه ی #افتخار است 😇 ❌ این افتخار نیست برای زن که او را از محیط زنانه ، از خصوصیات زنانه ، از اخلاق زنانه دور کنیم، خانه داری را، فرزند داری را، شوهر داری را #ننگ او به حساب بیاوریم!!! ⛔️ فرهنگ غربی #خانواده را متلاشی کرد #پویش_حجاب_فاطمے
💠صحبت‌های جالب رهبر معظم انقلاب‌ درباره‌ی همسرشان 🔹باید به صبر و شکیبایی فراوان او (همسرم)، در تحمل سختی و مشقت زندگی در دوران پیش از انقلاب و اصرار او بر ساده زیستی، در دوران پس از انقلاب اشاره کنم. 🔹بحمدالله خانه ما همواره تاکنون از زوائد زندگی و دنیوی، که حتی در خانه‌های معمولی مردم یافت می‌شود به دور مانده است و در این امر بالاترین سهم و مهمترین نقش را داشته است. درست است که من زندگی‌ام را به همین شکل آغاز کردم و همسرم را نیز در این مسیر هدایت کردم و این روحیه را در او زنده کردم، اما صادقانه می‌گویم که او در این زمینه بسیار از من پیشی گرفته است. 🔹من درباره زهد و پارسایی این بانوی صالحه تصویرهای بسیاری در ذهن خود دارم که بیان برخی از آنها خوب نیست. از جمله مواردی که می‌توانم بگویم این است که: هرگز از من درخواست نکرده است، بلکه نیاز خیلی ضروری خانواده به لباس را به من یاد آور می‌شد و خود می‌رفت و می‌خرید. 🔹هیچ وقت برای خود نخرید. مقداری زیورالات داشت که از خانه پدری آورده بود و یا هدیه برخی بستگان بود. همه آنها را فروخته و پول آنها را در راه خدا صرف کرد. او اینک حتی یک قطعه زر و زیور و حتی یک انگشتر معمولی هم ندارد. 📘 کتاب "خون دلی که لعل شد"، فصل دهم ص 159 🌿
☢ و در بخش دوم مردم ما باید در مدیریت به یه توان نسبی برسن 🌹 مدیریت یه سری اصولی داره که با مدیریت و مدیریت مشترک هست. ان شالله این اصول رو با همدیگه مرور خواهیم کرد... 🔹پایان بخش پنجم ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
🌿 اولویت دیگه ای که باید بهش بپردازیم موضوع هست. ⭕️ همونطور که میدونید رسانه و ثروت جهان صهیونیست هاست و همون ها هم از زمان حضرت سلیمان علیه السلام مشهور بودن به اینکه بین زن و شوهر ها اختلاف و جدایی مینداختن! سوره بقره آیه ۱۰۲ 💢 سنت تاریخی یهود برای اینکه جوامع مختلف رو به دست بگیرن این بوده که خانواده ها رو ضعیف و نابود کنن. کلا هم توی این قضیه خیلی حرفه ای هستن و انواع فوت و فن ها رو برای این موضوع استفاده میکنن!😒
🚨 گفتیم مهم ترین ابزار طاغوتیان برای حکومت بر مردم اینه که "دوقطبی درست میکنن و تفرقه میندازن". ⭕️و نکته قابل توجه اینه که این تفرقه رو اول از شروع میکنن! از اختلاف انداختن بین زن و شوهر ها.... انواع فیلم و سریال و رمان و کانال های جوک و سرگرمی و .... رو میسازن با این هدف که خانواده ها رو بهم بریزن 💢 اونا به خوبی میدونن وقتی خانواده در یک جامعه ضعیف بشه دیگه انسان های قوی و آزاده در اون جامعه به وجود نخواهند اومد و اونا میتونن به راحتی بر مردم ضعیف شده حکومت کنند... پایان بخش سیزدهم ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
🔷 در واقع راه دوم یهود برای ضعیف کردن جوامع اینه که خانواده ها رو ضعیف و پر از درگیری کنن 🔴 در این صورت حتی اگه یه کشوری مثل آمریکا حدود ۳۰۰ میلیون نفر جمعیت هم داشته باشه باز هم تحت سلطه یهودیان قرار میگیره چون در اون جوامع تقریبا نابود شده و فقط شبحی از خانواده وجود داره.... ⭕️ یهودی ها ترجیح میدن که جمعیت زیاد باشه به شرط اینکه عموم افراد بی خانواده یا ولد زنا باشن و افراد جامعه جدا از هم زندگی کنن و خانواده ها در اثر طلاق ازهم پاشیده باشن.... بر چنین جامعه ای به راحتی آب خوردن میشه مسلط شد.. 🔖پایان بخش چهاردهم ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
🚫 متاسفانه وقتی ما به فیلم ها و سریال ها نگاه میکنیم میبینیم همشون با تمام قدرت برای زدن ها تلاش میکنن و بیشترین تاثیرات رو در افزایش داشتند. ⭕️ خانمه توی فیلم تعدادی مرد خوش تیپ و زیبا میبینه و مدام با شوهرش مقایسه میکنه و کم کم از شوهر خودش سرد میشه.. 💢 یا آقا توی سریال ها زنان زیبا رو میبینه، رفتارهای عشوه گرانه زنان دیگه رو میبینه و دلش میخواد که همسری مثل اونا داشته باشه و کم کم از همسر خودش سرد میشه... واقعا شما میتونید یه فیلم حکیمانه و عالمانه برای تقویت بنیان خانواده پیدا کنید؟ ✅ فیلم نامه نویسان جوان باید تلاش کنن فیلم نامه های عمیق و زیبا بنویسند تا ان شاءالله اتفاقات بهتری در عرصه سینمای ما بیفته...
🔵 به طور کل صهیونیست ها از دو تا موضوع خیلی بدشون میاد و تا این دو تا موضوع رو بشنون بهم میریزن و شدید ترین حملات رو میکنن! ☢️ یکی اینکه یه نفر بیاد مومنین رو تشویق به شدن بکنه! ⭕️ چون اونا خودشون تمام ثروت های جهان رو در دست دارن و شدیدا بدشون میاد کسی بخواد پولدار بشه! میگن ثروت فقط باید توی دستان ما باشه! ☢️ یکی هم اینکه اگه یه نفر بیاد و برای محکم شدن ها تلاش کنه شدیدا روبروش می ایستن و بیشترین حملات رو میکنن همونطور که میدونید صهیونیست ها در هر کشوری تعدادی نفوذی و فریب خورده دارن که اون ها رو به جنگ دو گروه بالا میفرستند..
🔸 در حالی که خود یهودی ها به شدت به پایبند هستند و اولا تعداد زیادی بچه دارن و ثانیا تمام قواعد و آداب خانواده رو رعایت میکنن. در خیلی از جاها زنان و دختران یهودی کامل دارن و شدیدا به مسائل مستهجن حساس هستند ⭕️ یکی از علت های اینکه تعداد 5 میلیون یهودی الان دارن بر 7 میلیارد انسان حکومت میکنن همینه که خانواده های قوی دارن ولی خب برای سایر جوامع انواع برنامه ها رو برای کاهش جمعیت و افزایش طلاق اجرا میکنند... 🔖 پایان بخش هفدهم ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
─┅༅ـــ✾❀﷽‌❀✾ـــ༅┅─ 📚 رمان زیبای ✨ من با تعجب نگاهش میکردم و به حرفهاش گوش میدادم... وقتی حرفهاش تموم شد،فقط نگاهم میکرد؛نگاه عاشقانه. ولی من سرمو برگردوندم و به خیابان نگاه میکردم. نمیدونم چه حسی داشتم.وحید حرکت کرد.من ساکت فقط فکر میکردم.گاهی نگاه وحید رو حس میکردم ولی من نگاهش نمیکردم. با خدا حرف میزدم... خدایا کمکم کن نشم.خدایا کمکم کن تو که ازم میگیری سربلند باشم.خدایا بنده ها دست توئه و ذلیل شدن بنده ها تقصیر خودشون،کمکم کن عزتی رو که بهم دادی حفظ کنم و ذلیل نشم. بچه ها بخاطر خستگی خیلی زود خوابشون برد.وحید هم مشغول کارهاش بود... منم از فرصت استفاده کردم و نماز میخوندم.حرفهای وحید خیلی ذهنمو مشغول کرده بود.نمیدونم چقدر طول کشید.صدای سیدمهدی اومد.بلند شدم.وحید پشت سرم نشسته بود و به من نگاه میکرد... رفتم پیش سیدمهدی.وقتی خوابید گذاشتمش سرجاش.خودم هم همونجا نشستم و فکر میکردم. وحید آروم صدام کرد.نگاهش کردم. -بیا رفتم تو هال.رو به روی من نشست.سرم پایین بود. -زهرا به من نگاه کن. نگاهش کردم.لبخند زد. -زهرا،من خیلی دوست دارم..خیلی..من و تو،تو زندگیمون خیلی امتحان شدیم.با ،با بودن،با هامون، با ،با هامون،با ... زهرا،حالا هم داریم امتحان میشیم..با ..تا حالا از کارم چیزی بهت نگفتم.تو هم همیشه خانومی کردی و چیزی نپرسیدی.ولی الان میخوام یه کم برات توضیح بدم...من قبلا مأموریت های سیاسی و نظامی زیاد داشتم ولی بیشتر کار و مأموریت های من به فرقه های مختلف و گمراه کننده از راه خدا و اسلام مربوط میشد.ما یه گروه بیست نفره بودیم که حاجی مسئول ما بود.کار ما هم توانایی بدنی بالایی میخواست هم ایمان قوی و محکم.من بارها تو شرایطی بودم که اگه کمک خدا و اهل بیت(ع) نبود،گمراه میشدم. بارها مجبور بودم با دست خالی با کسانی بجنگم که مجهز ترین اسلحه ها رو داشتن.هیچکس از کار من خبر نداشت و نداره،حتی محمد،حتی پدرم.اون پنج ماهی که مأموریت بودم و اصلا باهات تماس نمیگرفتم،مأمورمخفی تو یه فرقه بزرگ بودم.حتی ارتباط من و حاجی هم یک طرفه بود.اون مأموریت اونقدر سخت و خطرناک بود که من حتی احتمال هم نمیدادم زنده برگردم.زنده برگشتنم معجزه بود. اون کسانی که اومدن خونه مون و شما رو گروگان گرفتن یا اونایی که تهدیدت کردن، انگشت کوچیکه ی کسانی بودن که من باهاشون درگیر شده بودم..زهرا،الان مسئول اون گروه بیست نفره،منم.خیلی از کسانی که تو این گروه هستن،شهید میشن.تغییر نیرو تو این گروه،زیاد اتفاق میفته.طوری که با سابقه ترین شون منم که یازده ساله تو این گروه هستم.هیچ کدوم از همدوره ای های من الان زنده نیستن.منم بارها به ظاهر باید میمردم ولی به خواست خدا زنده موندم... همه ی همکارهام از اینکه همسرانشون همراهشون نیستن،گله دارن.تمرکز ندارن. من میخوام تو با همسرانشون رابطه داشته باشی تا برای همسران همکارام باشی.میخوام کمکشون کنی تا همراه شوهراشون باشن.این برای تو هم امتحانه.تا حالا سرباز گمنام امام زمان (عج) بودی.الان میخوام بعضی ها بشناسنت. سخته،میدونم.همیشه گمنامی راحت تره ولی اینم امتحانه.. درواقع تو باید فرمانده سربازان گمنام امام زمان(عج) باشی. ساکت شد و به من نگاه میکرد. -وحید -جانم؟ -چی میگی شما؟!! من نمیفهمم. مبهوت بودم.اشکهام میریخت روی صورتم. -زهرا،من میفهمم چه حالی داری.این امتحان سختیه برای ما.من و تو فقط کنارهم میتونیم سختی ها رو تحمل کنیم. یادته؟وقتی زینبمون مرد بهم گفتی.خودت گفتی راحتی فقط تو بهشته...زهراجان بهشت جبران میکنم یه شب همکاران وحید و خانواده هاشون رو شام دعوت کردیم خونه مون... قبل از اومدن مهمان ها.. ادامه دارد... نویسنده بانو ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
─┅༅ـــ✾❀﷽‌❀✾ـــ༅┅─ 📚 رمان زیبای ✨ من با تعجب نگاهش میکردم و به حرفهاش گوش میدادم... وقتی حرفهاش تموم شد،فقط نگاهم میکرد؛نگاه عاشقانه. ولی من سرمو برگردوندم و به خیابان نگاه میکردم. نمیدونم چه حسی داشتم.وحید حرکت کرد.من ساکت فقط فکر میکردم.گاهی نگاه وحید رو حس میکردم ولی من نگاهش نمیکردم. با خدا حرف میزدم... خدایا کمکم کن نشم.خدایا کمکم کن تو که ازم میگیری سربلند باشم.خدایا بنده ها دست توئه و ذلیل شدن بنده ها تقصیر خودشون،کمکم کن عزتی رو که بهم دادی حفظ کنم و ذلیل نشم. بچه ها بخاطر خستگی خیلی زود خوابشون برد.وحید هم مشغول کارهاش بود... منم از فرصت استفاده کردم و نماز میخوندم.حرفهای وحید خیلی ذهنمو مشغول کرده بود.نمیدونم چقدر طول کشید.صدای سیدمهدی اومد.بلند شدم.وحید پشت سرم نشسته بود و به من نگاه میکرد... رفتم پیش سیدمهدی.وقتی خوابید گذاشتمش سرجاش.خودم هم همونجا نشستم و فکر میکردم. وحید آروم صدام کرد.نگاهش کردم. -بیا رفتم تو هال.رو به روی من نشست.سرم پایین بود. -زهرا به من نگاه کن. نگاهش کردم.لبخند زد. -زهرا،من خیلی دوست دارم..خیلی..من و تو،تو زندگیمون خیلی امتحان شدیم.با ،با بودن،با هامون، با ،با هامون،با ... زهرا،حالا هم داریم امتحان میشیم..با ..تا حالا از کارم چیزی بهت نگفتم.تو هم همیشه خانومی کردی و چیزی نپرسیدی.ولی الان میخوام یه کم برات توضیح بدم...من قبلا مأموریت های سیاسی و نظامی زیاد داشتم ولی بیشتر کار و مأموریت های من به فرقه های مختلف و گمراه کننده از راه خدا و اسلام مربوط میشد.ما یه گروه بیست نفره بودیم که حاجی مسئول ما بود.کار ما هم توانایی بدنی بالایی میخواست هم ایمان قوی و محکم.من بارها تو شرایطی بودم که اگه کمک خدا و اهل بیت(ع) نبود،گمراه میشدم. بارها مجبور بودم با دست خالی با کسانی بجنگم که مجهز ترین اسلحه ها رو داشتن.هیچکس از کار من خبر نداشت و نداره،حتی محمد،حتی پدرم.اون پنج ماهی که مأموریت بودم و اصلا باهات تماس نمیگرفتم،مأمورمخفی تو یه فرقه بزرگ بودم.حتی ارتباط من و حاجی هم یک طرفه بود.اون مأموریت اونقدر سخت و خطرناک بود که من حتی احتمال هم نمیدادم زنده برگردم.زنده برگشتنم معجزه بود. اون کسانی که اومدن خونه مون و شما رو گروگان گرفتن یا اونایی که تهدیدت کردن، انگشت کوچیکه ی کسانی بودن که من باهاشون درگیر شده بودم..زهرا،الان مسئول اون گروه بیست نفره،منم.خیلی از کسانی که تو این گروه هستن،شهید میشن.تغییر نیرو تو این گروه،زیاد اتفاق میفته.طوری که با سابقه ترین شون منم که یازده ساله تو این گروه هستم.هیچ کدوم از همدوره ای های من الان زنده نیستن.منم بارها به ظاهر باید میمردم ولی به خواست خدا زنده موندم... همه ی همکارهام از اینکه همسرانشون همراهشون نیستن،گله دارن.تمرکز ندارن. من میخوام تو با همسرانشون رابطه داشته باشی تا برای همسران همکارام باشی.میخوام کمکشون کنی تا همراه شوهراشون باشن.این برای تو هم امتحانه.تا حالا سرباز گمنام امام زمان (عج) بودی.الان میخوام بعضی ها بشناسنت. سخته،میدونم.همیشه گمنامی راحت تره ولی اینم امتحانه.. درواقع تو باید فرمانده سربازان گمنام امام زمان(عج) باشی. ساکت شد و به من نگاه میکرد. -وحید -جانم؟ -چی میگی شما؟!! من نمیفهمم. مبهوت بودم.اشکهام میریخت روی صورتم. -زهرا،من میفهمم چه حالی داری.این امتحان سختیه برای ما.من و تو فقط کنارهم میتونیم سختی ها رو تحمل کنیم. یادته؟وقتی زینبمون مرد بهم گفتی.خودت گفتی راحتی فقط تو بهشته...زهراجان بهشت جبران میکنم یه شب همکاران وحید و خانواده هاشون رو شام دعوت کردیم خونه مون... قبل از اومدن مهمان ها.. ادامه دارد... نویسنده بانو ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar