eitaa logo
شمیم یار
991 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.8هزار ویدیو
24 فایل
─┅༅ـــ✾❀﷽‌❀✾ـــ༅┅─ دور هم جمع شدیم تا شمیم حضرت یار باشیم .🫂 کپی؟!مطالب کانال بغیر از 👈رمانها 👉بدون ذکر منبع از شیرِ مادر حلال تر . .🌸 پاسخگوی سوالات شرعی : @helpers_mahdi برای تبلیغات ارزان در کانال : @helpers_mahdi2
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️الفبای محبت به امام زمان 👈هنوز الفبای به امام زمان را نمی‌دانیم چه رسد به اینکه از مدرسه او درس بیاموزیم و این امر در ما هویدا است. ✅لازمه محبت به حضرت مهدی عج محبت به ایشان است اما ما گاهی آن قدر در دشمنی با دوستان حضرت، اهل افراطیم که با شمر نیز اینگونه عمل نمی‌کنیم.😦 👈انواع اختلافات خانوادگی و همسایگی و اجتماعی ما نشانه درست بودن این سخن است و ما همچنان با پُررویی خود را امام زمان و دوستدار او می‌دانیم. ✅آیت الله ره چه زیبا فرمود:« ظهور و فرج امام زمان عج با دوستان آن حضرت سازگار نیست.(در محضر بهجت، ج۲، ص۳۶۶) ⬅️اگر کسی واقعاً می‌خواهد که در عج زندگی کند باید حضرت را دوست بدارد و او را دشمن و بر این امر صبر کند. ✅ و منتظران برای کسب این ، نیازمند و مستمر هستند و صد البته از خود امام زمان. ✍ https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
⭕️ فضیلت انتظار 🔹 عبدالعظیم حسنی می گوید: امام جواد در حدیثی فرمودند: قائم ما همان مهدی است که در زمانِ غیبت باید در انتظارش بود... یکی از بهترین شیعیان، فرج است.*۱ 🔸 امام علی فرمودند: کسی که در انتظار دولت ما باشد، مانند کسی است که در راه خدا به خونِ خویش بغلتد.*۲ 🔺 امام رضا فرمودند: صبر و انتظار فرج چقدر خوب است. آیا نشنیدید که خدا در قرآن میفرماید: در انتظار باشید که من هم در انتظار خواهم بود؟ پس صبور باشید زیرا فرج بعد از ناامیدی خواهد رسید.*۳ 📚 ۱- اثبات الهداة ج۶؛ ۲و۳- کمال الدین ج۲ ☑️ : همانطور که ائمه فرموده اند، انتظار بهترین است و نَه بهترین . انتظار یک عمل و حرکت است، به معنی نشستن و حرکت نکردن نیست... ➰✨➰✨➰✨➰ https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
🌈 زرنگ باشید! از خوردن و خوابیدن و تفریح و درس کسب و کار هم برای استفاده کنید! [نیتِ خالصانه] لازم هست ولی کافی نیست! لازم است! اگر میخواهی غذا خوردنت هم در جهت بندگی باشد خوشمزگی و طعم غذا را نبین! هدفت این باشد یک طعام سالم بخوری تا انرژی بگیری برای کار کردن! وقتی احساس خستگی کردی فقط مدتی بخواب تا بدنت شارژ شود برای کار! درس را برای نمره و رتبه نخوان برای سواد دار شدن در جهت سرافرازی شیعه خانه امام زمان در جهت معرفی امام زمان در جهت بستن دهان دشمنان امام زمان یادبگیر و بخوان! کسب و کار کن و شکرگذار باش تا خداوند بر ثروتت بیفزاید که هم خانواده ات را تامین کنی هم کلی از بندگان دیگر خدا را... راهِ میانبر برای رسیدن به خدا خیلی زیاد است! 🌈 https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
۱۳ 🔶 یه نکته خیلی مهم رو باید بهش دقت کنیم. ✅ ما آدم ها خیلی بیش از اینکه به دانستن مطالب بیشتر نیاز داشته باشیم، به "عمل به دانسته هامون" نیاز داریم. 💢 آگاهی اگه بیش از حد بشه اتفاقا اثر عکس داره و باعث سقوط انسان میشه اگه منجر به نشه. ⭕️ گاهی وقت ها دیده میشه که افراد مذهبی، در طول سال پای صدها سخنرانی و کتاب های دینی مینشینن و همیشه مشغول مطالعه و یادگیری هستند. گاهی برخی افراد روزی چند تا سخنرانی گوش میدن!!!🙄 این یادگیری ها اگه با همراه نشه ضربه های بدی به روح و رفتار آدم میزنه... ✅ یکی از دلایل اهمیت بحث مبارزه با راحت طلبی همینه. آدمی که اهل مبارزه با راحت طلبی باشه وقتی یه سخنرانی گوش داد سعی میکنه تا چند هفته بهش عمل کنه بعدش بره سراغ مطلب بعدی. اینطوری هست که هر علمی به انسان برسه براش مفید خواهد بود. 💢 برخی افراد رو تا میخوای باهاش صحبت کنی و دو تا نکته بهش بگی میگه من همه اینا رو بلدم ولی نمیتونم عمل کنم!😐 علتش اینه که هی علم بدون عمل رو یاد گرفته و باعث شده که ارادش ضعیف تر بشه. ✅ پس از این به بعد سعی کنید هر علمی که یاد گرفتید یه مدتی بهش عمل کنید بعد سراغ علم بعدی برید تا ان شالله براتون مفید واقع بشه.☺️ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
۲۰ 🔶 خیلی وقتا میشه که آدم با یه سری آموزش های دینی و اخلاقی خیلی عالی آشنا میشه و حتی به مرحله هم میرسه ولی بعد از یه مدت کم کم اون ها رو فراموش میکنه. 🔵 راه حل این موضوع چیه؟ 👈🏼 اینه که انسان "یه مراقبت دائمی" از خودش داشته باشه. همیشه به خودش بده. همیشه با سوء ظن به هوای نفس خودش نگاه کنه. آدم نباید خودش رو ول کنه.... 🔸 فلسفه برخی از اعمال دینی همین یاداوری و تذکر هست. چرا به ما گفتن هر روز 5 وعده نماز بخونید؟ نمیشد که آدم همه نماز ها رو جمع کنه و آخر هفته یه دفعه ای بخونه؟🙄 - نه! مهم این یاداوری و تذکر مداوم هست. همونطور که شیطان و هوای نفس به طور مداوم مشغول فریب انسان هستند از این طرف هم باید تذکر به طور مرتب باشه. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
─┅༅ـــ✾❀﷽‌❀✾ـــ༅┅─ ⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃 حانیه گفت: _نامرد مقاومت میکنه. ریحانه گفت: _پشیمونی که جوابشو میدادی؟ گفتم: _نمیدونستم اینقدر کینه ای و بی فکره. ولی حتی اگه میدونستم هم بازم جوابشو میدادم،حتی اگه میمردم هم پشیمون نبودم. آسیبی که سکوت امثال ما به اسلام میزنه کمتر از حرف‌های اشتباه امثال شمس نیست. در باز شد و محمد اومد نزدیک و گفت: _شمس اعتراف کرد. دو روز بعد مرخص شدم... بعد یک هفته استراحت تو خونه حالم خوب شده بود.ولی دستم باید چهل روز تو گچ میموند.دوست و آشنا و فامیل برای عیادتم میومدن. بچه های دانشگاه هم اومدن. حانیه خیلی ناراحت بود.گفت: _ امین میخواد بره سوریه. معلوم بود هرکاری کرده که منصرفش کنه. بیشتر از یک ماه از اون روز گذشته بود که خانواده صادقی اومدن عیادت من. سهیل؟؟!!! سهیل خیلی تغییر کرده بود.سه ماه از دیدار اون شب توی پارک گذشته بود. سهیل الان جوانی خوش تیپ، مؤدب، محجوب و سر به زیر بود.ته ریش داشت ولی دکمه یقه شو نبسته بود.مثل خواهری که از دیدن برادرش خوشحال میشه از تغییراتش خوشحال شدم. کاش محمد اینجا بود و سهیل رو میدید. فقط سهیل و پدر و مادرش اومده بودن. بابا با آقای صادقی صحبت میکرد و مامان با خانم صادقی. من و سهیل هم ساکت به حرفهای اونا گوش میدادیم.هر دومون سرمون پایین بود.همه ساکت شدن. سرمو آوردم بالا،دیدم پدر و مادرامون به من و سهیل نگاه میکنن و لبخند میزنن.سهیل هم بخاطر سکوت جمع سرشو آورد بالا.جز من و سهیل همه خندیدن. آقای صادقی به بابا گفت: _آقای روشن!این جوون ها از صحبت های ما پیرمردها حوصله شون سرمیره، اگه اجازه بدید برن باهم صحبت کنن. من خیلی جا خوردم... سهیل هم تعجب کرده بود.بابا که از تغییرات سهیل خوشش اومده بود به من گفت: _دخترم،با آقا سهیل برید تو حیاط صحبت کنید. 💭یاد محمد افتادم که گفته بود دیگه نه میبینیش،نه باهاش صحبت میکنی. نمیدونستم چکار کنم... آقای صادقی به سهیل گفت: _پاشو پسرم. سهیل بامکث بلند شد.ولی من همچنان سرم پایین بود.مامان گفت: _زهرا جان! آقا سهیل منتظرن. بخاطر حرف مامان و بابا مجبور شدم قبول کنم... من روی تخت نشستم و آقاسهیل روی پله،جایی که من اون شب نشسته بودم.اینبار سعی میکرد فاصله شو حفظ کنه.چند دقیقه فقط سکوت بود.گفتم: _چه اتفاقی براتون افتاده؟ همونجوری که سرش پایین بود بالبخند گفت: _ظاهرا اتفاقی برای شما افتاده که ما اومدیم عیادت. خنده م گرفت،خب راست میگفت دیگه،ولی جلوی خنده مو گرفتم. گفت: _بعد از اون شب ذهنم خیلی مشغول شده بود. سؤالامو گرفته بودم ولی خیلی چیزها بود که باید یاد میگرفتم. خیلی کردم.ولی فقط برای پیدا کردن جواب سؤالام.اما کم کم بهشون میکردم.اوایل فقط برای این بود که به خودم و شما کنم این چیزها آرامش نمیاره.ولی کم کم خیلی آرومم میکرد. رو که دنبالش بودم داشتم پیدا میکردم. -خوشحالم پیداش کردین.حسی رو که با هیچ کلمه ای نمیشه توصیفش کرد. -دقیقا.از این بابت خیلی به شما مدیون هستم. -من با خیلی ها در این مورد صحبت میکنم،اما همه مثل شما پیداش نمیکنن. این نشون میده شما هم دنبالش بودید.این توفیقی بود که خدا به من داد وگرنه خدا کس دیگه ای رو برای شما میفرستاد. دوباره سکوت شد.گفتم... ادامه‌ دارد...   📚 نویسنده : بانو مهدی‌یار منتظرقائم ⚠️ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar