eitaa logo
شمیم آشنا
15.4هزار دنبال‌کننده
31هزار عکس
6.2هزار ویدیو
302 فایل
🗂 بزرگترین مرجع کلیپ های کوتاه مهارت های زندگی مشترک و تربیت فرزند و محتوای سبک زندگی در کشور 👤 @AshenaOnline ادمین 🆔 http://sapp.ir/Shamimeashena سروش 🆔 https://eitaa.com/shamimeashena ایتا 🆔 https://rubika.ir/shamimeashenarubika روبیکا
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️پدرم در جوانی قبل از ازدواج با مادرم عاشق دختری بود ولی به خاطر مخالفت مادربزرگم و مسئولیتی که پدرم در قبال خانواده‌اش داشت این عشق ناکام ماند. بعدها که با مادرم ازدواج کردن این قضیه رو اطرافیان به گوش مادرم رسوندن بابام به مامانم اطمینان داد که این داستان در گذشته تموم شده، پدرم ۴۵ سال با مادرم عاشقانه و وفادارانه زندگی کردند. چند سالی هست که پدرم رو از دست دادم چند روز پیش دور هم جمع بودیم که خواهرم تعریف کرد خواب بابا رو دیده که بابا تو خواب بهش نامه‌ای داده و خواسته این نامه‌رو به دست خانومی برسونه، خواهرم به اینجا که رسید یهو مامانم گفت راستشو بگو نکنه بابات ازت خواسته نامه رو بدی به پوران! (همون معشوق سابق بابا) خواهرمم بهش اطمینان داد که نه اسم کسیو نیاورد! چند روزه دارم فکر می‌کنم چقدر زن‌ها از حضور رقیب حتی خیالی، حتی در گذشته و…. آزرده‌خاطر می‌شوند... 🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🌸 خاطره‌ای که حتماً باید بخوانید 🔹کلاس اول دبستان، شیراز بودم سال ۱۳۴۰. وسطای سال اومدیم اصفهان. یک مدرسه اسمم را نوشتند. شهرستانی بودم، لهجه‌ی غلیظ قشقایی، از شهری غریب. ما کتاب‌مان دارا انار بود. ولی اصفهان آب بابا. معضلی بود برای من، هیچی نمی‌فهمیدم. البته تو شهر خودمان هم همچین خبری از شاگرد اول بودنم نبود، ولی با سختی و بدبختی درسکی می‌خواندم. تو اصفهان شدم شاگرد تنبل کلاس. خانم معلم پیر و بی‌حوصله‌ای داشتیم که شد دشمن قسم خورده‌ی من! هر کس درس نمی‌خواند می‌گفت: می‌خوای بشی فلانی و منظورش من بینوا بودم. با هزار زحمت رفتم کلاس دوم. آن‌جا هم از بخت بد من، این خانم شد معلم‌مان. همیشه ته کلاس می‌نشستم و گاهی هم چوبی می‌خوردم که یادم نرود کی هستم. دیگر خودم هم باورم شده بود که شاگرد تنبلی هستم تا ابد. کلاس سوم یک معلم جوان و زیبا آمد مدرسه‌ی‌مان. لباس‌های قشنگ می‌پوشید و خلاصه خیلی کار درست بود. او را برای کلاس ما گذاشتند. من خودم از اول رفتم ته کلاس نشستم. می‌دونستم جای من اون‌جاست! درس داد، مشق گفت که برای فردا بیارین. آن‌قدر به دلم نشسته بود که تمیز مشقم را نوشتم. ولی می‌دانستم نتیجه‌ی تنبل کلاس چیست! فرداش که اومد، یک خودنویس خوشگل گرفت دستش و شروع کرد به امضا کردن مشق‌ها. همگی شاخ درآورده بودیم. آخه مشقامون را یا خط می‌زدن یا پاره می‌کردن. وقتی به من رسید با ناامیدی مشقام و نشون دادم. دستام می‌لرزید و قلبم به شدت می‌زد. زیر هر مشقی یه چیزی می‌نوشت. خدایا برا من چی می‌نویسه؟ با خطی زیبا نوشت: عالی! باورم نمی‌شد. بعد از سه سال این اولین کلمه‌ای بود که در تشویق من بیان شده بود. لبخندی زد و رد شد. سرم را روی دفترم گذاشتم و گریه کردم. به خود گفتم هرگز نمی‌گذارم بفهمد من تنبل کلاسم. به خودم قول دادم بهترین باشم. آن سال با معدل بیست شاگرد اول شدم و همین‌طور سال‌های بعد. همیشه شاگرد اول بودم. وقتی کنکور دادم، نفر ششم کنکور در کشور شدم و به دانشگاه تهران رفتم. یک کلمه‌ی به آن کوچکی سرنوشت مرا تغییر داد. چرا کلمات مثبت و زیبا را از دیگران دریغ می‌کنیم؟ به ویژه ما پدران، مادران، معلمان، استادان، مربیان، رئیسان و... ✅ خاطره‌ای از امیر محمد نادری قشقایی، استاد روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه کنت انگلستان 🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🔸دلم سوخت... ▪️امروز با جماعتی کلاس داشتم که خیلی هایشان تقریبا هم سن پدرم بودند. کوچکترین فرد جمع من بودم که قرار بود برای اینان که از قضا در یکی از مجموعه های مهم و بسیار حساس کشور مشغول کار بودند، از انقلاب اسلامی و تاریخ معاصر و نظم نوین و ... بگویم. ▪️جماعتی که با حقوق حدودا 25 میلیونی شان [بدون احتساب بن و مزایای دیگر] طوری از زندگی ناله می کردند که گویی فقط با پول یارانه زنده اند. قشر طلبکار و پرمدعایی که از نظرشان همه عالم و آدم مقصر است الا خودشان. از هر بابی که سخن می گفتم بالاخره راهی برای ارتباط دادن آن به مسائل معیشتی و مشکلات اقتصادی شان (!) پیدا می کردند. ▪️و این وضع بسیاری از مردم جامعه ماست که حتما شما هم بسیاری شان را در مهمانی های خانوادگی و دوستانه تان دیدید. منظور من خصوصا قشر متوسط نسبتا مرفهی است که در دوران نوجوانی و جوانی اش سختی های دوران جنگ را دیده و از همه مشکلات درونی و بیرونی کشور خبر دارد و اکنون در این رفاه که به برکت انقلاب به دستش رسیده، سرکوفت سوئیس و فنلاند را به کشور خودش میزند و سرتا پای مسئولان کشور و نظام را به لجن می کشد و همه را از دم فاسد می داند. ▪️حالا کاش صحبت هایشان و توصیفاتشان از اروپا و غرب، واقعی باشد! مشتی خزعبلات اینستاگرامی و چرندیات توئیتری که بعضی هایش مرغ پخته در دیگ را به خنده وادار می کند. سرزمین رویایی که حتی خود اروپایی ها هم باید دنبال آدرسش بگردند! البته که درافشانی هایشان در مورد دوران پهلوی هم دقیقا همین گونه بود! ▪️اما وقتی از آنها می پرسیدم که خب شما برای حل مشکلات کشور چه کاری کردید؟! چه باری از دوش انقلاب برداشتید؟! کجا از منافع خودتان برای کشور گذشتید؟! در یک لحظه با لشکر لال ها مواجه می شدم ... 🔻راستش دلم برای انقلاب اسلامی سوخت... ✍️ رضا مهوشی 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
خدا اجازه نده ◾️ با استفاده از گفتارهای استاد محسن قرائتی 🔹بنده اگر بخواهم وضو بگیرم اسراف کنم به خاطر اسراف، گناه کبیره کرده‌ام، فاسق شده‌ام، پشت سر من نمی‌شود نماز خواند. چرا؟ به خاطر یک لیوان آب؟! بله چون این مهم است. یک آیه بخوانم «وَ أَهْلَكْنَا الْمُسْرِفين‏» (انبیاء، 9) ما اسراف‌کاران را هلاک می‌کنیم. اسراف را شوخی نگیریم. سلام و صلوات خدا بر امام خمینی(ره) وضو که می‌گرفت، تا مشتش پر می‌شد شیر را می‌بست. از مرحوم حاج احمد آقا نقل شد که امام یک لیوان آب خورد، بعد یک کاغذ در لیوان گذاشت، کاغذ را هم فشار داد که به لیوان بچسبد. گفتم: آقا برای چی؟ گفت: من عصر تشنه‌ام بشود، آن نصفش را هم می‌خورم! مگر مالک همه‌چیز خدا نیست؟ خدا اجازه نمی‌دهد ما بیش از اندازه تصرف کنیم. 🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
▪️آن شب، مسئولیت پیگیری اخبار، مخصوصاً‌ گزارش خبرگزاری‌های خارجی به نگارنده سپرده شده بود. آن روزها از موبایل و اینترنت و سایر وسایل و تجهیزات ارتباطی این روزها خبری نبود، چند خط تلفن بود و تلکس خبرگزاری‌های خارجی... با برادران سپاهی مستقر در بیت حضرت امام(ره) در تماس دائم بودیم. خبرها تلخ و ناگوار بود. ساعت ۲۲ و بیست و چند دقیقه بود که آن واقعه تلخ و دردناک اتفاق افتاد. یکی از برادران سپاهی مستقر در بیت امام، درحالی‌که ‌گریه امانش نمی‌داد گفت «امام به دیدار خدا رفت...» ▪️و دقایقی بعد، تماس گرفته و گفتند قرار است خبر رحلت حضرت امام فردا منتشر شود. صبح فردا -‌۱۴ خرداد- وقتی این خبر از رادیو پخش شد که «روح خدا به خدا پیوست» گویی در «‌صور اسرافیل» دمیده‌اند، مردم از پیر و جوان و زن و مرد و کودک بر سرزنان به خیابان‌ها ریختند و ایران سیاه‌پوش شد... دشمنان بیرونی که سال‌ها در انتظار آن روز بودند، زبان به شادی از کام بیرون کشیدند و خبرگزاری آمریکایی آسوشیتدپرس در گزارشی اعلام کرد «پایان عمر خمینی، آغاز فروپاشی جمهوری اسلامی است»!...محل کارم را ترک کردم و به میان خیل عظیم مردم عزادار در خیابان‌ها رفتم. ساعت ۱۱ صبح بود که به محل کارم در سپاه بازگشتم. یکسره به سراغ تلکس‌های خبری رفتم... همان خبرگزاری آمریکایی آسوشیتدپرس، با اشاره به حضور یکپارچه مردم در خیابان‌ها و دل‌های سوگوار و چشمان اشک‌بار آن‌ها، در گزارش خود آورده بود «خمینی بعد از غروب دوباره طلوع کرده است». در فاصله کوتاهی بعد از رحلت حضرت امام(ره)، رهبری و امامت امت به بزرگ‌مرد دیگری از سلاله پاک رسول خدا(ص) منتقل شد. انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن در دوران رهبری حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای، رخدادها و حوادث بزرگی را تجربه کرد و با توطئه‌های سنگین و بی‌وقفه‌ای از سوی دشمنان تابلودار و جریانات آلوده داخلی روبه‌رو شد و در همان حال گام‌های بلندی به سوی نقطه مطلوب برداشته شد. گام‌هایی که برخی از آن‌ها به معجزه شبیه بوده و هست. در این دوران بسیاری از آنچه امام راحل ما پیش‌بینی و آرزو کرده بود به دست خلف حاضر او به حقیقت پیوست. ایران به قدرتمندترین کشور منطقه با نقش تعیین‌کننده در عرصه بین‌المللی تبدیل شد‌». ✍️حسین شریعتمداری 🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🔸عابدان شب و شیران روز 🔹خاطره‌ای از مقام معظم رهبری ▪️امروز به زیارت امام رفتم؛ آقای هاشمی را خبر کردم و با هم رفتیم. امام عزیز هنوز اجازه‌ی فرودآمدن از تخت را ندارد. به دست‌های او _هر یک_ چیزی از سرُم و باتری وصل است. دست چپ امام را که به‌خاطر تَرک برداشتن سرانگشتان، در دستکش سفیدی پوشیده بود مشتاقانه بوسه زدم. چهره‌ی خندان و مهربانش اندکی خسته و بیمارگونه است، اما سعی می‌کند نشانه‌ای از افسردگی در آن نباشد. بلافاصله خطاب به من می‌گوید: از شما تقلید می‌کنم (دست دادن با چپ)! من گفتم: بحمدالله حالتان خیلی خوب است. با لحنی که می‌نماید به این اهمیت نمی‌دهد می‌گوید: شما خوب باشید من هم خوبم. بعد رو به هاشمی که پرسیده است: آیا چیز فوق‌العاده‌ای هست؟ با لحن رضامند و محکم می‌گوید: هیچ چیز نیست غیر از پیری، و نسبت به هم‌سن‌های خود خیلی خوبم؛ آن‌ها بعضی زیر خاک‌اند و بعضی در خانه‌ی خود خوابیده‌اند. از اوضاع جاری و جنگ مسئولانه می‌پرسد و به جواب‌ها با دقت گوش می‌دهد. سمینار دیروز را گفتم. معلوم شد خبرهای آن را از رادیو شنیده و در جریان است. این روح بزرگ، این انسان فوق‌العاده، این دل مطمئن و متوکّل و این عقل قوی و راسخ در همه‌ی حالات خود حتی در هنگامی‌که نیمی از قلب او از کار افتاده است، با همه‌ی شخصیّتش زندگی می‌کند؛ «رُهبانُ اللّیل و اُسدُ النهار». ✍️ یادداشت روزانه مقام معظم رهبری پس از دیدار با امام خمینی(ره) 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🔸15 خرداد: سالروز قیام تاریخی ملت ایران (1342) ▪️مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی خطيب معروف، در خاطراتش از 15 خرداد 1342 می‌نویسد «سردفتر رسمی محترم تعریف کرد: اول وقت به دفتر آمدم و هنوز اعضای دفتر من نیامده بودند که دو نفر تاجر محترم وارد شدند. گفتم: کاری دارید؟ یکی از آن دو گفت: بله آقا، یک وصیت‌نامه برای من و یکی هم برای این آقا بنویسید. گفتم: چطور این موقع؟ گفت: آیت‌الله خمینی را دستگیر کرده‌اند و ما به نیت کشته شدن بیرون آمده‌ایم و آماده هر حادثه هستیم. زود دو سه سطر وصیت‌نامه را بنویسید و وارد دفتر کنید و مهر و امضا نمایید که ما به خانواده‌های خود بدهیم و دنبال حادثه برویم». 🌸🍃🌺🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 چرا مسیحیان فرانسه امام را دوست داشتند؟ 🌸🍃🌺🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🔹امام خمینی(ره) و شستن لباس زن مستمند 🔸مرحوم آقای اسلامی تربتی که همسایه امام خمینی(ره) در قم بود، نقل می کرد: روزی با امام در حال‎ ‌‏رفتن به درس مرحوم آقای شاه‌آبادی بودیم، فصل زمستان بسیار سردی بود از کنار‎ ‌‏مدرسه حجتیه عبور می‌کردیم، دیدیم خانمی کنار رودخانه نشسته و دارد پارچه‌ها و‎ ‌‏کهنه‌هایی را می‌شوید. نمی‌دانم مال خودش بود یا کلفت بود. می‌دیدیم که یخ‌های‎ ‌‏رودخانه را می‌شکست و کهنه می‌شست، بعد دستش را از آب بیرون می‌آورد و مقداری‎ ‌‏با دمای بدنش گرم می‌کرد و دوباره لباس می‌شست. امام قدری به او نگاه کرد بعد به من‎ ‌‏فرمود: «شما بروید بعد من می‌آیم». عرض کردم چه کاری دارید؟ اگر امری هست‎ ‌‏بفرمایید. گفتند: «نه، شما بروید» و خودشان ایستادند و به کمک آن خانم لباس‌ها را شستند و کنار گذاشتند و چیزی هم یادداشت کردند که بعد معلوم شد آدرس آن خانم مستمند را از او گرفته بودند. هرچه از ایشان پرسیدم قضیه چه بود فرمودند: «چیزی‎ ‌‏نبود» بعد معلوم شد به آن خانم گفته‌اند: «شما بیایید منزل، من دستور می‌دهم آب گرم‎ ‌‏کنند و دیگر شما اینجا نیایید. با آب گرم لباس بشویید و خود من هم کمکتان می‌کنم». 📚 منبع: کتاب "برداشت‌هایی از سیره امام خمینی(ره)"، گردآورنده غلامعلی رجایی، ج۱، ص ۲۱۲ 🌸🍃🌺🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🔹خاطره‌ای از مقام معظم رهبری 🔸یادم است هنوز بالغ نبودم که اعمال روز عرفه را به‌جا آوردم...مادرم هم خیلی اهل دعا و توجّه و اعمال مستحبّی بود ــ می‌رفتیم یک گوشه حیاط که سایه بود ــ منزل ما حیاط کوچکی داشت ــ آن‌جا فرش پهن می‌کردیم ــ چون مستحب است که زیر آسمان باشد ــ هوا گرم بود؛ آن سال‌هایی که الآن در ذهنم مانده، یا تابستان بود، یا شاید پاییز بود، روزها نسبتاً بلند بود. در آن سایه می‌نشستیم و ساعت‌های متمادی، اعمال روز عرفه را انجام می‌دادیم، هم دعا داشت، هم ذکر و هم نماز. مادرم می‌خواند، من و بعضی از برادر و خواهرها هم بودند، می‌خواندیم. دوره جوانی و نوجوانی من این‌گونه بود؛ دوره اُنس با معنویات و با دعا و نیایش. 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🔸«در طول سال در کدام شب، طعام دادن و خرج دادن و نذری دادن ثوابش از تمام شب‌های سال بیشتر است؟ شب قدر؟ شب عاشورا؟ شب 28 صفر؟ ایام عید غدیر، غذا دادنش، بیشترین ثواب را دارد. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: اگر در عید غدیر یک وعده غذا بدهی، انگار به یک‌میلیون پیامبر غذا داده‌اید. اگر به بیش از یک نفر طعام بدهید، ببینید چقدر ثواب دارد؟! آن‌وقت خیلی‌ها وقت‌های دیگر غذا می‌دهند، شب عید غدیر غذا نمی‌دهند. آن‌وقت بنده یک سال حج بودم داشتیم با استاد دانشگاه مصر صحبت می‌کردیم. گفت شما از چه مذهبی هستی؟ گفتم مذهب جعفری. گفت شما قرآن را تحریف کرده‌اید؟ گفتم: نه به خدا، قرآنمان با شما فرقی نمی‌کند. چهار تا سؤال دیگر هم کرد، گفتم: نه این‌ها هم همه‌اش مانند شماست. گفت: پس شما چه فرقی با ما دارید؟ گفتم «تَعرِف غدیر؟» غدیر را می‌شناسی؟ گفت: نه، گفتم از شیعه چی می‌شناسی؟ گفت: عاشورا. گفتم: غدیر به گوشتان نخورده؟ گفت: نه. خاک بر سر ما. گفتم عاشورا را از کجا می‌شناسی؟ گفت: شیعیان شلوغ می‌کنند. غدیر چی؟ شیعیان... خدایا من شب عید غدیر به 10 نفر، 20 نفر، ... غذا می‌دهم. آن‌وقت عید غدیر چند روز است؟ نوروز چند روز است؟ خب عید غدیر چند روز است؟ عاشورا که یک روز است، 28 صفر یک روز است، عید فطر هم یک روز است که البته اخیراً تعطیلاتش شده دو روز، ولی عید غدیر 3 روز است. رسول خدا (ص) فرمود: من سه روز می‌نشینم اینجا، همه بیایند بیعت کنند... نیت کنید... هرکسی بین خودش و خدایش با صدای بلند بگوید خدایا من به عشق روی امیرالمؤمنین چند نفر را شام می‌دهم؟ بگو ... غذا بدهید، حالا مسجد هم نیاوردید، یک شله‌زرد بین همسایه‌ها پخش کنید. اگر گفتند چرا؟ بگویید هیچی برای غدیر است. به عشق روی امیرالمؤمنین(ع). اِ مگر به عشق امیرالمؤمنین(ع) هم غذا می‌دهند؟ بله، غذا می‌دهند. خدا ان‌شاءالله همه ما را موفق بدارد برای اینکه عید غدیر غذا بدهیم...» ✍️گفتاری از استاد شیخ علیرضا پناهیان 🌸🍃🌺🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena