❀ ﷽❀
بأَىِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ
•••═━🍃❀💠❀🍃━═•••
پویش
#من_مادر_نبیله_نوفل_هستم
پویش حوزه های علمیه خواهران استان البرز در حمایت از کوکان مظلوم غزه
- تهیه ماکت نوزاد کفن پوش توسط طلاب خواهر
- حضور حداکثری در تجمع و راهپیمایی
🔹مادر ایرانی میآید برای دعا و امید بخشی به مادر مقتدر غزهای و کودکان مظلوم غزه
🔹من مادرم، کودکان مظلوم غزه فرزند من
🇵🇸همه باهم می آییم
🇵🇸 چشم امید کودکان فلسطینی به حمایت های ما
💠وعده ما: شنبه ۲۷ آبان ساعت ۱۵
مکان :کرج، میدان شهدا، بلوار مهدیه، میدان توحید، بلوار امامزاده حسن (ع) مصلی بزرگ امام خمینی (ره)
#من_مادر_نبیله_نوفل_هستم
#طوفان_الاقصی
#مادر_مقتدر
#کودک_مظلوم
'
«آمدی شمس و قمر پیشِ تو سو سو بزنند
تا که مردانِ خدا، پیشِ تو زانو بزنند..!»
#میلاد_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#تهنیت_باد
شمیم ملکوت
یک سیب از درختی افتاد و جاذبه کشف شد... 13 هزار جنازه بر زمین افتاد ولی انسانیت کشف نشد...‼️ #فلسطین
✨﷽✨
🔰 حکایتی جالب از ذکاوت بوعلی سینا
✍ نقل است است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد.
روستایی سوار بر الاغ آنجا رسید.از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند.
شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من مبند که دم لگد زند و پایش بشکند.
روستایی آن سخن را نشنیده گرفت، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت.
ناگاه اسب لگدی زد.
روستایی گفت: اسب تو خر مرا لگد زد.
شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود.
روستایی او را کشان کشان نزد قاضی برد. قاضی از حال سوال کرد. شیخ هم چنان خاموش بود.
قاضی به روستایی گفت: این مرد لال است؟
روستایی گفت: این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد. پیش از این با من سخن گفته...
قاضی پرسید: با تو سخن گفت؟!
او جواب داد که: گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند.
قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت.
شیخ پاسخی گفت که زان پس در زبان پارسی مثل گشت:
" جواب ابلهان خاموشی است... "
📚 منبع: امثال و حکم علی اکبر دهخدا
✅ ما تو را یاری خواهیم کرد
✍ مرحوم آیت اللّه معظم آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی از مراجع بزرگی است که هم به محضر مبارک امام عصر (ع) نائل آمده و هم به افتخار دریافت نامه و توقیعی از سوی آن حضرت مفتخر شده است.
آورنده نامه و توقیع هم کسی جز عابد پارسا و پرواپیشه «حاج شیخ محمّد کوفی» نمیباشد.
متن آن نامه نورانی خطاب به آن عالم ربّانی چنین است:
به نام خداوند بخشایشگر مهربان.
ای سیّد ابو الحسن! خود را ارزان کن (خود را در اختیار همگان قرار بده) و در بیرونی منزلت بنشین و در بر روی کسی مبند و پردهها میان خود و مردم قرار نده و به داد دوستداران و شیعیان ما برس.
ما تو را یاری میکنیم. ان شاء اللّه.
«مهدی»
مشتاقی و مهجوری، صفحه: 320
کرامات الصّالحین، صص 110- 111.
#سبک_زندگی_اسلامی
«اما اگر هیچ چیز
نتواند ما را از مرگ برهاند،
لااقل -عشق-
از زندگی نجاتمان خواهد داد.»
#کودکان_غزه
#شب_جمعه
آیت الله بهجت رحمةالله علیه می فرماید:
استادم حاج شیخ کاظم شیرازی رحمةالله علیه گفتند: رفیقی داشتم که پس از مرگش او را در خواب کنار قصرهای مجلّلی دیدم.
گفتم: اینها برای کیست؟! گفت: مال من است. گفتم: یکی از آنها کافی است، این همه قصر برای چیست؟
گفت: از آن تعجّب میکنی! عجب آن است که همه آنها را به خاطر چهار فلس(واحد پول کشورهای عربی در قدیم) به من دادند. از خواب بیدار شدم، گفتم: این چه حرفی است که رفیق ما گفت؟!
تأمّل کردم، پس از مدتی یادم آمد که من در صحن مطهر حضرت علی علیه السلام چهار فلس دادم به یکی از افراد که آب خیرات میکرد و آن آب را خیرات کردم و در نیتم این بود که ثواب آن مربوط به همان رفیقی که او را در خواب دیدم، باشد.
📚 روزنههایی از عالم غیب