#انتظار
ما اگر " جایگاه امامت " را بشناسیم، و ضرورتش را لمس کنیم،
بر اساس همان ضرورت،
وجود " امام زمان " را احساس میکنیم
و از زیر بار اشکال های بنی اسرائیلی آزاد میشویم و بر اساس همان ضرورت و احساس، به عشقی از امام میرسیم؛ آن هم نه عشقی ساده و سطحی ، که عشقی شکل گرفته و جهت یافته و تبدیل شده به حرکت و به سازندگی مهره هایی که این حکومت سنگین و بلند به آن احتیاج دارد.
استاد علی صفایی حائری
( تو می آیی ص ۷۱ )
#نیمه_شعبان
#جایگاه_امامت
#استاد_علی_صفایی_حائری
@shamimemalakut
#جایگاه_امامت
موسی بن یسار نقل کرده است که به همراه حضرت امام رضا علیه السلام به سمت طوس در حرکت بودیم. هنگامی که به نزدیکی دیوارهای شهر طوس رسیدیم، ناگهان صدای ناله و فریادی شنیدم و به دنبال آن صدا رفتم که صاحب آن را بیابم. دیدم جنـازه ای در آنجا افتاده و همینکه چشمانم به آن جنازه اُفتاد، آقا و سرورم حضرت رضا(ع) را دیدم که از اسب پیاده شدند و سپس به طرف آن جنازه آمدند و او را بلند کردند و همانند برّه ای که مادرش را در بر میگیرد و به او می چسبد جنازه را در بر گرفت و آنگاه رو به من کردند و فرمودند:
« ای موسی بن یسار؛ هر کس جنازه ی دوستی از دوستان ما را تشییع کند، از گنـاهان خارج می شود همانند روزی که از مادر مُتولد شده است و هیچ گونه گناهی ندارد.»
و چون آن جنـازه را مردم به کنار قبر منتقل کردند، دیدم که سرورم جلو آمدند و مردم را کنار زدند تا میّت برای ایشان پدیدار شد. در آن زمان دست مُبـارک خود را بر روی سینه ی او نهادند و به او فرمودند:
« ای فلان ابن فلان؛ تو را بشارت باد به بهشت، و بعد از این تا ساعتی دیگر هراس و وحشتی نخواهی داشت.»
موسی بن یسار نقل میکند که چون این رفتار امام(ع) و فرمایش ایشان را با آن میّت مشاهده نمودم، به حضرت(ع) عرض کردم: آیا مگر شما این مرد را می شناسید؟ به خُـدا قسم که این سرزمینی است که قبلاً در آن قدم نگذاشته بودید.
حضرت امام رضا علیه السلام رو به من کردند و فرمودند:
«ای موسی بن یسار؛ آیـا نمی دانی که اعمـال شیعیان هر صُبح و شام به مـا عرضه میگردد؟ اگر در اعمـال آنان تقصیری مُشاهده کنیم از خداوند گذشت و بخشش برای آنان طلب می نمائیم و اگر عملکردشان عالی باشد و اعمال نیکو در آن ثبت شده باشد توفیقات بیشتر و شکر الهی را برای آن نیکوکاران تقاضا مینمائیم. »
بحـار ألأنوار، ج 49، ص 98
#جایگاه_امامت
سیّد بن طاووس رحمت الله علیه میفرماید: در یک سحرگاه در سرداب مُطهر (منزل حضرت ولیّ عصر سلام الله علیه در سامرا) از حضرت صاحب الامر ارواحنافداه این مُنـاجات را شنیدم که می فرمود:
« خدایا؛ شیعیان ما را از شعاع نور ما و بقیّه ی طینت ما خلق کردهای، آنها گناهان زیادی با اتکاء بر مُحبّت به ما و ولایت ما کردهاند، اگر گناهان آنها گناهی است که در ارتباط با توست از آنها بگذر که ما را راضی کردهای و آنچه از گناهان آنها که در ارتباط با خودشان است، خودت بین آنها را اصلاح کن و از خمسی که حقّ ماست به آنها بده تا راضی شوند و آنها را از آتش جهنم نجات بده و آنان را با دُشمنان ما در خشم و سخط خود جمع نفرما. »
نجم الثاقب، مرحوم مُحدث نوری(ره)،باب هفتم، حکایت نوزده
#جایگاه_امامت
قاضی نُعمـان مغربی در جلد یکم کتاب دعائم الاسلام می نویسد: مردی از خُراسان راهی طولانی را به سمت مدینه پیموده بود و رنج فراوانی کشیده بود تا به مقصد برسد؛ چرا که با پای پیاده آمده بود. کفش هایش از بین رفته و پایش ترک خورده و پاشنه آن شکاف زیادی برداشته بود. وقتی وارد مدینه شد، مُستقیم به خدمت امام باقر (علیه السلام) شرفیاب شد. وقتی حضرت(ع) را دید، خُدا را شکر کرد که بالأخره به مقصود خویش رسید. امام مُحمّد باقر علیه السلام تا پای مجروح او را دیدند، فرمودند: این چیست؟
مرد گفت: ای پسر رسول خدا(ص) براثر طیّ نمودن مسافت بسیار است که پایم اینگونه شده. به خدا سوگند، مرا از دیار خویش، جُز دوستی شما اهل بیت(ع)، بدین جا نیاورد.
امام باقر علیه السلام در جواب مرد خراسانی فرمودند: « مُژده باد بر تو که به خدا سوگند، با ما محشور میشوی. »
آن مرد با تعجّب گفت: ای پسر رسول خدا(ص)، آیــا با شما؟
حضرت(ع) فرمودند: « آری ! هیچ بندهای ما (اهل بیت) را دوست نمی دارد، جُز آن که خُداوند، او را با ما محشور خواهد کرد. مگر دین، چیزی جُز دوستی و مُحبّت است؟ خداوند عزّوجلّ در قرآن کریم می فرماید: «بگو: اگر خدا را دوست میدارید، از من (پیـامبر) پیروی کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد.»