#تنها_جایی_که_دعوت_شدم
کلاس درس بودیم ،استاد از شاگردان سوال می کرد که ایام عید کجا رفتید ،افطاری کجا دعوت شدید؟
هرکدوم از خواهران طلبه جایی را می گفتند،منزل دایی،خاله،عمه،مادر،پدر! بعضی هاشون وقت هم کم آورده بودند،یه سری از دعوت ها را نرفته بودند.
در این فاصله تا نوبت من بشه کجا رفتم!
با خودم کلنجار می رفتم!
خدایا!
کجا را بگم مَن،آخه کسی #دعوتمون نکرده ،قربون خدا برم تمام گزینه ها را خط قرمز کشیده که به من تعلق نگیرد!
❌مادر رحمت خدا رفت (الله رحمت السین)!
❌پدر دعوت حق را لبیک گفت!
❌خاله،دایی،عمه،عمو،خواهر ترسیدن جا تموم بشه !
✅ خواهر و بردار هم که همه شهرستان یکی جنوب، یکی غرب ،یکی شرق! اون موقع که بستنی نعمت نمی دونست #شعبه چیه؟
#مش محرم پدر خدا بیامرزم اقصی نقاط ایران شعبه داشت! (منظور خواهر ،برادرم )
با خودم این فراز از #زیارت امین الله را زمزمه می کردم « اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ »
از اون موقع که بچه بودم، یادم میاد همه به ما می گفتند خدا مادرتو بیامرزه ،خدا پدر تو بیامرزه و .....
باخودم بعضی وقتها فکر می کنم بعضی ها #۶۰ساله هستند،هنوز یکبار خدابیامرزه نشنیدند!
ولی بنده خدابیامرز شنیدنم خیلی #مَلسِ به قول استاد باید چشم مولا گو باشیم!
این فکرها در ذهنم مرور می شد که یکدفعه استاد گفت: خانم ... شما کجا افطار #دعوت شدید؟
_ بله استادجان! با من بودید!
مَن با شوخی وخنده گفتم : فقط یک جا من را به مهمانی دعوت کردند!
استاد پرسید: کجا؟
گفتم: یه جای بسیار عالی ،انقدر تحویل گرفتند،صاحبخونه انقدر مهربون است! 😭 ،هر چی بخوای تو این سفره افطار است .....شروع کردم به تعریف کردن!
استاد گفت: خلاصه بگو کجا ، وقت کلاس داره هدر میشه !
گفتم: فقط فقط #خدا من را به مهمانی و سر سفره خودش دعوت کرد. خدایا شکرت به این مهمانی دعوت شدم و از این محروم نشدم !
#مهربان_تر_از_پدر_مادرم