eitaa logo
شمیم ملکوت
373 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
265 ویدیو
125 فایل
ساده و صمیمی با ملکوتیان
مشاهده در ایتا
دانلود
madyoone-hasanam.mp3
4.72M
حسنم اگه سینه زنم توی روضه آقا بیمه شد بدنم! سید رضا نریمانی
بندگی یعنی در کوچه پس کوچه های زندگی دست کسی را بگیری...!  بخشنده بودن بیش از آنکه توانایی مالی بخواهد  قلب بزرگ میخواهد...... خداوند با دستان تو دست انسان گرفتاری را گرفته است ، وقتی دست افتاده ای را میگیری و لبخند را مهمان قلبش می کنی ؛ و این چه زیباست. بنده مهربان خدا، دستانت نورانی و بوسیدنی شده اند کودکان ونوجوانانی در کشورمان هستن که بخاطر نداشتن هزینه زندگی اندوهگین هستن … برای شاد کردن دل آنان وخشنودی پرودگار دست به دست هم بدهیم.درهمین راستایک گروه جهادی هرساله عده ای از بچه های سیستان وبلوچستان را اردوی زیارتی امام رضا ع با کمک های مردمی اعزام میکنند اگر نذری دارید یا برای شادی روح اموات خود قصد دارید خیرات پذیرفته شده ای انجام دهید این یک فرصت بسیار مغتنمی است یا علی ع 6104337831022494 ملت.معصومه جهازی مصارف خیریه بنده کاملا ایشون رو میشناسم مورد اطمینان هستن وخودشون دراین سفر خدمتگزارند .
شمیم ملکوت
بندگی یعنی در کوچه پس کوچه های زندگی دست کسی را بگیری...!  بخشنده بودن بیش از آنکه توانایی مالی بخوا
سیستان بلوچستان فقط مرزهای جغرافیایی ما نیست، بلکه مرزهای اعتقادی و دینی ما هم هست. از تشیع علوی صیانت کنیم! تربیت بچه های یک سرزمین یعنی نزدیکی دولت ظهور !! خانم جهازی ، دو سال است که این بچه ها را زیارت مشهد می برند!
🔹 حرم تشنۀ یاری‌ست🔹 هرچند عیان است ولی وقت بیان است عشق تو گران‌قدر‌ترین عشق جهان است این عشق، همان است که قیمت‌شدنی نیست این عشق، همان است که هم‌قیمت جان است «موجیم که آسودگی ما عدم ماست» با عشق تو عمری‌ست که دل در هیجان است هرکس سخن از عشق تو گفته‌ست بیاید روی سخنم با همۀ مدعیان است! گفتیم: بیایید که خط غرق به خون است گفتند: بمانید... چنین است و چنان است... مجنون غمت کیست؟ به‌جز عابسِ عاشق معنای جنون چیست؟ همین رزم عیان است پای علمت هر قدمی خون شهیدی‌ست خون شهدا آبروی عصر و زمانه‌ست هرکس که شهید تو نشد طعمۀ مرگ است هرکس که فدای تو نشد غرق زیان است هرکس بزند حرف امان‌نامه و تسلیم «هیهات منا الذله» فقط بر لبمان است بیزار ز نیرنگ فریبندۀ دنیا گفتیم فقط خیمۀ تو خطّ امان است جز بیرق سرخ تو نداریم به شانه «زیر علمت امن‌ترین جای جهان است» هنگام صلات آمد و قد قامت عشاق برخیز که هر گوشه پر از عطر اذان است برخیز برادر که حرم تشنۀ یاری‌ست برخیز که بر شانۀ ما بار گران است باید برسد آب به اهل حرم این‌بار برخیز که این العطش تشنه‌لبان است هنگام فداکاری انصار حسین است برخیز! علم دست علمدار حسین است
علیه‌السلام بر فراز دست خورشید آفتاب دیگری‌ست هر علی از نور حیدر بازتاب دیگری‌ست فرق دارد با علی‌اکبر به میدان رفتنش اضطراب اهل خیمه اضطراب دیگری‌ست پاسخ لب‌های در حال تلظّی روشن است آب؟ نه اصغر به دنبال جواب دیگری‌ست.. تیر لالایی به گوش اصغرت خوانده رباب! تیر لالایی بخواند خواب، خواب دیگری‌ست داغ پیرش کرده، شاید هیچ‌کس نشناسدش آن کسی که بازمی‌گردد رباب دیگری‌ست
اینو دیشب تو هیات به بانوان دادند. بنظرم کار جالبی بود!
در باره حصرت علی اکبر ع وارد است که امام حسین ع، هنگام رفتن و وداع آن بزرگوار به مادرش فرمود : «دَعِیهِ، فَقَدِ اشْتاقَ الْحَبِیبُ إِلی لِقاءِ حَبِیبِهِ!؛  رهایش کن که حبیب به دیدار محبوبش اشتیاق پیدا کرده است!» در برخی ادعیه هم خطاب به حضرت حق می خوانیم : « یا حَبيبَ مَنْ لا حَبيبَ لَهُ، ای دوست کسی که دوستی جز تو ندارد».»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسان هر راهی را بدون تقید و پای‌بندی به قرآن و سنت برود، روزبه‌روز تنزّل می‌کند و تاریخ، از جمله قضایای سقیفه و پیامدهای آن مانند واقعه طَف (کربلا)، هر روز تکرار می‌شود؛ زیرا هر روز حقی غصب و یا احقاق می‌شود، و همیشه حق و باطل مثل حسین و یزید وجود دارد، و کار مردم هم یا جنگ در کنار یزید یا در رکاب امام حسین علیه‌السلام است. بنابراین، انسان باید هر روز موضع خود را مشخص کند که آیا اهل حق است و یا باطل و پیرو آن؟
آیت الله سید محمدتقی موسوی اصفهانی (نویسنده کتاب مکیال المکارم) يكى از دوستان صالح، به من گفت: مولايمان حضرت حجّت عليه السّلام را در خواب ديدم. آن حضرت فرمودند: «إنّی لأدعُو لمؤمنٍ يَذكُرُ مُصيبةَ جَدّیَ الشَهيد ثمّ يَدعُو لِی بِتَعجِيل الفَرج و التأييد»: من براى مؤمنى كه مصيبتِ جدّ شهيدم را ياد کند، سپس براى تعجيل فرج و تأييد من دعا نمايد، دعا مى‏كنم. 📚مکیال المکارم، ج ۲ ص ۴۶.
برای ما امتحان پیش نیامده تا معلوم شود که با حسین ع ، هستیم ، یا با یزید ؟!
دنیای بهتر هم با امام حسین علیه‌السلام بود، نه با یزید!  ولی انسان، خوشی و راحتی می‌خواهد و به هر چه می‌رسد، بالاتر از آن را طالب است و آرامش ندارد تا به نفس مطمئنه برسد؛ اما جهل و یا غفلت دارد که داشتن وسایل راحتی و رفاه، غیر از راحتی و رفاه و آرامش دل است:  «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»!
بی حسین به جایی نمی‌رسید! در فرمایش حضرت سید‌الشهدا(ع) به محمد حنفیه هست که می‌فرماید: "مَن تَخَلَّفَ عَنّیِ فَلَا یَنَالُ الفَتحَ" (هر که همراه من نیاید، به فتح و پیروزی نمی رسد ) ، لذا مسلمان ها نتوانستند بعدها ، به جایی برسند!
من اگر روضه‌خوان بودم برای شب تاسوعا، روضه را از آخرِ واقعه می‌خواندم! آرام و غمگین جوری که غصه توی صورتم موج بزند رو به مستمع‌ها می‌گفتم: این زن‌ها و بچه‌ها که از دور دیده بودند اباعبدالله چطور قدمهایش را روی زمین می‌کشیده و خودش را با چه ضرب و زوری به چادر علمدار رسانده، با همان دهان‌های خشک و قلبهایی که نزدیک بوده از جا کنده شود، سرجایشان ایستاده‌ و فقط تماشا کرده‌اند. اول با این مقدمه ،دلشوره به جان مستمع می‌انداختم و بعد خواهش می‌کردم این صحنه را تصور کنند، چشم هشتاد زن و بچه از دور تا دورِ خیمه‌گاه به حسین دوخته بوده، ابی‌عبدالله با آن کمری که از داغ عباس شکسته، زیر سنگینیِ این نگاههای منتظر چطوری قرار بوده خودش قاصد ماجرا شود و خبر را به حرم بدهد؟ تمنا می‌کردم مستمع ها با خودشان حساب کنند آن لحظه‌ی ابی‌عبدالله چقدر سنگین بوده؟ چقدر نفس‌گیر؟ و بعد فرصت می‌دادم تا با دهانهایی باز و چشمهای مضطرب چند لحظه فقط نگاهم کنند و در دل تکرار کنند: چقدر سنگین؟ چقدر نفس‌گیر؟ و بعد ادامه می‌دادم: ابی‌عبدالله بی هیچ حرفی، بدون حتی یک کلمه صحبت، دست گرفته به عمودِ خمیه و با یک تکان، عمود و چادر را روی زمین انداخته. با فروافتادن چادر و تکانی که باد به پَرَش انداخته یک‌مرتبه دلهای این بچه‌ها فروریخته و همینکه عمود کوبیده شده روی زمین و صدایش در پهنه‌ی دشت پیچیده، انگار مُهرِ سکوت از خیمه‌گاه برداشته شده و یکدفعه وِلوِله افتاده توی حرم. حالا این حسینی که چند لحظه پیش داغی به آن سنگینی دیده چجوری باید به حرم تسکین می‌داده؟ با این صحبتها اول دل مستمع را خوب ورز می‌دادم و بعد اینطور گریز می‌زدم به شروع واقعه: آخر اصلا قرارِ جنگ نبوده که حسین اینجور بد، تلفات داده! قرار فقط برای آوردن آب بوده، پس چی شده که حسین شهید داده؟ با این سوالها دل جمع را می‌لرزاندم، ولی باز هم سمت شرح واقعه نمی‌رفتم. آخر روضه‌ی عباس روضه‌ی مردهاست، جایی که زن و بچه نشسته باید فقط با استعاره حرف زد. آخر حسین خودش روضه‌ی عباس را اینجوری خوانده، گریه‌های بلند بلندش را کنار علقمه وسط مردها کرده ولی سمت زنها که رسیده هیچ کس حتی صدایش را نشنیده! همینقدر جگرسوز، آرام و بی سر و صدا فقط سوخته! من اگر روضه‌خوان بودم برای مثل امشبی فقط با دل مستمع بازی می‌کردم و سمت مقتل نمی‌رفتم. همه‌ی سعی ام را می‌کردم تا مستمع را به حالی دچار کنم که ابی‌عبدالله در آن ساعتِ سختِ فروافکندنِ خیمه‌ی عباس داشته. می‌گفتم برای ما از کنار علقمه و گریه‌های حسین زیاد گفته‌اند، از افتادنِ دستهای عباس، از عمود آهنی و فرق ابالفضل، از مشک پاره و ناامیدی علمدار، از زمین خوردن حسین و از داد برآوردنش، از هلهله‌ی لشکر و از انکسار حسین زیاد خوانده‌اند، اما برای ما روضه‌ی "حالا چطوری خبر را به بچه‌ها بدهم" کمتر خوانده‌اند! هیچ مردِ پُر عاطفه‌ای غیر از حسین در یک صبح تا عصر اینهمه مجبور به خبر بد دادن به اهل و عیال نشده، هیچ مردی غیر از حسین زیر بارِ شرم از نگاه هشتاد زن و بچه اینطور لِه نشده... غیر از حسین هیچ داغ‌دیده‌ای خودش، همه‌ی زحمتها را به دوش نکشیده... من اگر روضه‌خوان بودم شب تاسوعا بیشتر از ماجرای عباس، مردم را برای ماجرای حسین می‌گریاندم... آرام، بی سر و صدا با شرحِ حالِ حسین جگرها را به آتش می‌کشاندم... بعد هم می‌گفتم زنها را بفرستید بروند، فقط مردها بمانند، می‌خواهم کمی از علقمه بخوانم! ✍ملیحه سادات مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔵 نکاتی درباره زندگاني حضرت عباس 🔻همسر، فرزندان و نسل ایشان 🔻عاقبت قاتل ایشان 🔻مقام حضرت عباس