#محرم
#زیارت_عاشورا
#آل_زیاد ۱
یکی از خاندانهایی که در استمرار حکومت بنیامیه نقش بسیار مهمی ایفا کرد، خاندان " آلزیاد" بود که سرسلسلهی آن «زیاد بن ابیه» بود. وی گرچه با حضرت علی (ع) بیعت نمود و از طرف ایشان به استانداری فارس در ایران منصوب شد؛ ولی پس از شهادت آن حضرت، ۱۸۰ درجه تغییر کرد و به معاویه پیوست و برای امام حسن (ع) مشکلاتی را ایجاد کرد.
پسروی، عبیدالله بن زیاد ، جنایات فراوان دیگری را در مقابله با اهل بیت رسولالله (ع) و شیعیان آنان مرتکب شد.
#محرم
#زیارت_عاشورا
#آل_زیاد ۲
زیاد فردی ادیب و باهوش و خطیبی ماهر بود .
در زمان خلافت امام علی(ع) زیاد به پیشنهاد ابن عباس، از جانب امام علی(ع) برای برقراری امنیت، به فارس اعزام شد و پس از آن، کارگزار امام علی ع در استخر فارس بود.
او در جنگ صفین نیز حضور داشت و جانب علی(ع) را گرفت و اماننامه و دعوت معاویه را نپذیرفت.
#محرم
#زیارت_عاشورا
#آل_زیاد ۳
در زمانی که زیاد حاکم فارس بود، یک بار معاویه نامهای تهدیدآمیز به او نوشت و به کنایه گفت که: «او فرزند ابوسفیان است.»
زیاد هم به مردم گفت: «شگفتا از معاویه که مرا تهدید میکند و حال آنکه پسر عموی رسول خدا و مهاجرین و انصار میان من و او حایل میباشند.»
چون امام علی ع این خبر شنید، برای او نوشت :
" اطلاع يافتم كه معاويه براى تو نامه اى نوشته تا عقل تو را بلغزاند، و اراده تو را سست كند.
از او بترس كه شيطان است، و از پيش رو، و پشت سر، و از راست و چپ به سوى انسان مى آيد تا در حال فراموشى، او را تسليم خود سازد، و شعور و دركش را بربايد.
آرى ابو سفيان در زمان عمر بن خطّاب ادّعايى بدون انديشه و با وسوسه شيطان كرد كه نه نسبى را درست مى كند، و نه كسى با آن سزاوار ارث مى شود...!"
#محرم
#زیارت_عاشورا
#آل_زیاد ۴
زیاد پس از صلح امام حسن(ع) با معاویه، از پذیرش بیعت معاویه سرباز زد و در قلعه استخر پناه گرفت.
اما معاویه برای او نامه نوشت و او را به خویش خواند.
با وساطت مغیرة بن شعبه و حیله گری او، زیاد وارد دمشق شده و معاویه او را به مجلس خویش خواند و او را فرزند پدرش ابوسفیان و برادر خود دانست.
کسانی از بنیامیه و برخی از افراد صالح آن روزگار، معاویه را به خاطر این بدعت زشت شماتت کردند و با زیاد قطع رابطه کردند؛ اما زیاد این الحاق را پذیرفت.
#محرم
#زیارت_عاشورا
#آل_زیاد ۵
نقل شده ، در عهد عمر بن خطّاب روزى زياد در مجلس او سخن مى گفت كه شنوندگان را به شگفت آورد.
عمرو ابن عاص گفت: شگفتا اين جوان اگر قرشىّ بود عرب را به عصاى خود ميراند.
ابو سفيان گفت: آگاه باش سوگند بخدا او قرشىّ است، اگر او را مى شناختى مى دانستى كه از بهترين اهل تو است! عمرو گفت: پدرش كيست؟
ابو سفيان گفت: سوگند بخدا من او را در رحم مادرش نهادم!
عمرو گفت: چرا او را به خودت ملحق نمى گردانى؟
ابو سفيان گفت: از بزرگى كه اينجا نشسته( يعنى عمر) مى ترسم كه پوست مرا بكند!!
#محرم
#زیارت_عاشورا
#آل_زیاد ۶
هنگامى که معاويه مى خواست زياد را به خاندان خود ملحق کند، پس از جمع کردن مردم ، زیاد را بالاى منبر برد و پيش روى خود بر پلّه پايين تر نشاند و گفت:" اى مردم من از نسب زياد در خاندانم آگاهم. هر کسى مى تواند به اين امر گواهى دهد برخيزد!"
گروهى از مردم برخاستند و شهادت دادند که او فرزند ابوسفيان است و نه فرزند پدرش و ابو مريم سلولى که در جاهليّت شراب فروش بود برخاست و به این ادعا شهادت داد!!
ماجرای زياد بن ابيه ، قصه درد آورى است که انسان را به تأمل وا مى دارد، زيرا معاويه زنای با مادر زیاد را ،به پدرش نسبت داد تا زیاد برادرش باشد!!
از اين شگفت آورتر اين است که ادعاى اين برادرى (نامشروع) در مجلسى علنى و رسمى در حضور جمعيّت واقع شد و زياد از اين مسأله شرمنده نگشت، چرا که غنايم اين برادرى (نامشروع) خليفه را، بر سلامت و صحت نسب خود ترجيح داد.
و تاسف آورتر اينکه از حکومت اسلامى ايجاد شده توسط پيغمبر اکرم(ص)، بيش از حدود نيم قرن از آن نگذشته بود، بر اثر عوامل بنى اميه چنان آلوده شد که خليفه جرأت مى کند در ملأ عام چنين امر منکرى را تثبيت کند!
#شهادت_امام_سجاد_تسلیت_باد
نقل کرده اند: وقتی اباعبدالله ع، بر زمین افتاده بود و دشمن نمی دانست که او هنوز زنده است یا نه ، یک حرامی گفته بود به سمت خیمه ها هجوم ببرید! تا به سمت خیمه ها هجوم برده بودند، جسم زخمی و خونین حضرت یک تکانی خورده بود!
اباعبدالله ع ، غیرت الله است!
برای همین وقتی که از امام سجادع، پرسیدند: کدام واقعه کربلا برایتان جانکاه تر بود، حضرت فرمود: الشّام، الشّام، الشّام!
خدایا از غیرت ابا عبدالله الحسین ع و امام سجاد ع به مردان ما عطا بفرما تا بدانند که حجاب و حیای زنانشان، از هر سرمایه ای ارزشمندتر است .
#طرید
@shamimemalakut
#محرم
#زیارت_عاشورا
#آل_زیاد ۷
پس از ملحق کردن زیاد به خاندان ابوسفیان، معاویه حکومت فارس را همچنان به او سپرد و حکومت کوفه و عراق را به او بخشید!
زیاد در آغاز امارتش ، به مسجد بصره رفت و خطبه خواند و مردم را شدیدا تهدید کرد.
او در امارتش، بسیار خشن و قاطع عمل میکرد و بر شیعیان سخت گرفت و بسیاری از آنها را زندانی و برخی از آنها را به قتل رساند.
مشهورترین ماجرای سخت گیری بر شیعیان در زمان زیاد، دستگیری و قتل حجر بن عدی و یارانش است.
زیاد آنها را به جرم اینکه به علی دشنام نمیدهند و به دشنام دهندگان اعتراض میکنند، بازداشت و زندانی کرد و به دستور معاویه راهی شام کرد. حجر و یارانش به دستور معاویه در جایی به نام مرج عذراء به شهادت رسیدند.
#حجر_بن_عدی
#زیارت_عاشورا
#آل_زیاد ۸
حُجْر بن عَدِی، از اصحاب صاحب منزلت پیامبر اسلام(ص) و امام علی (ع) بود که در زهد و تقوا و عبادت اشتهار داشته است و مستجاب الدعوة بود و در جنگ جمل، صفین و نهروان نقش بسزایی داشت.
هنگامی که معاویه برای ایجاد رعب در مردم عراق، ضحّاک بن قَیس را روانه آنجا کرد تا با حمله به صحرانشینان ایجاد ناامنی کند، امام علی(ع)، حجر بن عدی را با چهار هزار تن به مقابله آنان فرستاد. حجر تا تَدْمُر به تعقیب مهاجمان پرداخت و سرانجام، آنان را شکست داد.
پس از شهادت امام علی (ع)، چون مغیرة بن شعبه (حاکم کوفه) به دستور معاویه، حضرت علی(ع) را بر منبر لعن میکرد، حجر و عمرو بن حمق خزاعی همراه شماری از یاران خود، با او مخالفت نمودند و به وی سنگ ریزه پرتاب کردند.
در سال ۵۰ قمری زیاد بن ابیه، به حجربن عدی، درباره دفاع از علی بن ابی طالب و انتقاد از معاویه هشدار داد، اما حجر همچنان بیپروا مردم را برضد معاویه تحریک میکرد، تا اینکه، زیاد مأموران خود را فرستاد تا حجر و یارانش را دستگیر کنند.
زیاد، دستگیر شدگان را همراه صد تن از لشکریانش نزد معاویه فرستاد. وی شهادت برخی بزرگان کوفه مبنی بر مخالفت صریح حجر با بدگویی از علی بن ابی طالب، را نیز بر ضد حجر ضمیمه نامه کرد.
چون حجر و یارانش به قریه مرج عذراء در دوازده میلی دمشق رسیدند، معاویه فرمان قتل آنان را صادر کرد، اما به شفاعت کسانی، به حجر و شش نفر دیگر فرصت داده شد تا جان خود را با سَبّ علی علیهالسلام نجات دهند، اما آنان نپذیرفتند و تن به کشته شدن دادند.
حجربن عدی نخستین مسلمانی بود که دست بسته و در اسارت به شهادت رسید!
شهادت حجر برای امام حسین(ع) بسیار گران آمد و در نامهای به معاویه، یکی از زشتیهای رفتار او را کشتن حجر قلمداد کرد.
#مزار_حجر_بن_عدی
#آل_زیاد
در ۱۲ اردیبهشت سال ۱۳۹۲ه.ش مزار و قبر حجر توسط جبهه النصره از مخالفان دولت سوریه تخریب و ویران شد و جسد وی ربوده شد!
👇👇👇
#مزار_حجر_بن_عدی
#آل_زیاد
« در کتب تاریخی روایت شده است که معاویه مى گفت : پس از آن که حجر و یارانش را کشتم ، دیگر خود را بردبار نمى شمارم.
و نیز رسیده است که معاویه هنگام مرگش خرخر مى کرد و مى گفت : اى حُجر! روز دادخواهىِ تو از من طولانى خواهد بود!»
اَللَّـهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَآخِرَ تابِع لَهُ عَلي ذلِكَ
#حجر_بن_عدی
#زیارت_عاشورا
#آل_زیاد ۱۱
امیر مؤمنان علی (ع) قبل از شهادتش،از حجر پرسید:
حجر! وقتی از تو بخواهند از من بیزاری جویی، چه خواهی کرد؟
حجرپاسخ داد: ای امیر مؤمنان (ع) ! اگر با شمشیر ریز ریزم کنند و در آتشم بسوزانند، هرگز از شما دوری نخواهم جست.
امام (ع) درباره اش چنین دعا کرد:« ای حجر! همواره توفیق الهی رفیق راهت باد. خداوند از سوی اهل بیت پیامبرت (ص) به تو پاداش خیر دهد. »
راوی می گوید: شنیدم امیر مؤمنان (ع) به مردم فرمود: « ای اهل عراق! به زودی هفت تن در سرزمین «عذراء» کشته خواهند شد که چون اصحاب اخدودند. »
چیزی نگذشت که حجر بن عدی و شش تن از یارانش به شهادت رسیدند.
#محرم
#زیارت_عاشورا
#آل_زیاد ۱۲
مشهورترین فرزند زیاد، عبیدالله است که پس از مرگ پدرش، والی بصره شد و پس از مرگ معاویه و خلافت یزید، با حفظ سمت به امارت کوفه نیز منصوب گشت و یزید در سال ۶۰ ق سرکوب قیام امام حسین(ع) را به او سپرد.
او در سال ۶۵ق نیز قیام توابین را سرکوب کرد.
عبید الله به سبب نقشی که در واقعه کربلا داشت، از شخصیتهای منفور نزد شیعیان است.
او پس از قیام مختار، در جنگ خازر به دست ابراهیم بن اشتر کشته شد.
🔹فرزند ابن زیاد
مأمون عباسی پس از گرفتن یمن و تهامه، محمد بن ابراهیم بن عبیدالله، معروف به محمد بن زیاد را امیر یمن کرد.
محمد بن زیاد در ۲۰۳ق وارد یمن شد و پس از یکسال توانست صنعا را بگیرد. او شهر زَبید را برپا کرد و مرکز حکومت خویش قرار داد. بعد از او، فرزندان و نوادگانش تا ۲۰۰ در یمن حکومت کردند.
#محرم
#زیارت_عاشورا
#آل_زیاد ۱۳
عبیدالله بن زیاد بن ابیه، از کنیزی به نام مرجانه زاده شد. برخی ابن زیاد را به طعنه به مادرش منسوب کرده و «ابن مرجانه» خواندهاند که اشاره به اتهام ناپاکی تولد عبیدالله دارد و در برخی منابع، به بدنام و زناکار بودن مادر او تصریح شده است.
در زیارت عاشورا نیز دوبار با صراحت ابن مرجانه مورد لعن واقع شده است.
زینب کبری(س) هم در کوفه ابن زیاد را در کاخش با عنوان ابن مرجانه مورد خطاب و نکوهش شدید قرار داد.
گفتهاند که ابن زیاد، بسیار خشن، بیرحم و بی پروا بوده و برخی از زندگینامهنویسان از او با عنوان «جبّار» یاد کردهاند.
#محرم
#زیارت_عاشورا
#آل_زیاد ۱۴
با آغاز قیام امام حسین(ع) و اعزام نماینده او مسلم بن عقیل به کوفه، عبیدالله که خشونت وی و پدرش در سرکوب شورشها و جنبشها مشهور بود، در سال ۶۰ق با حفظ سمت به ولایت کوفه منصوب گشت.
گفتهاند که یزید به پیشنهاد سرجون مسیحی که از مشاوران یزید بود، دست به این اقدام زده است تا با قیام امام حسین (ع) مقابله کند.
#زیارت_عاشورا
#آل_زیاد ۱۵
کوفیان در سال ۶۰ قمری برای بیعت با حسین بن علی(ع) اعلام موافقت کردند و در انتظار ورود او به کوفه بودند.
ابن زیاد با روی پوشیده وارد شهر شد و مردم گمان کردند که او حسین(ع) است و از او استقبال کردند ولی به زودی دریافتند که عبیدالله بوده است.
نخستین اقدام عبیدالله جست و جو برای یافتن نماینده امام حسین(ع)، مسلم بن عقیل بود.
ابن زیاد به محض ورود به کوفه، در یک خطابه، مخالفان حکومت یزید را بهسختی تهدید کرد و به کسانی که از او پیروی کنند، وعده برخورداری داد.
#مسلم_بن_عقیل
#زیارت_عاشورا
#آل_زیاد ۱۶
هانی بن عروه از پیش با ابن زیاد آشنایی داشت و در هنگام ورود عبیدالله به کوفه بیمار بود.
او حدس میزد که عبیدالله پس از ورود به کوفه به عیادت وی خواهد آمد. از این رو با مسلم بن عقیل برای کشتن ابن زیاد در خانه خود قرار گذاشت، که هر گاه علامت داد ، مسلم از پشت پرده به عبیدالله حمله کند و او را به قتل برساند.
ولی مسلم به دلیل ناجوانمردانه بودن این کار از آن ، سرباز زد و ابن زیاد جان به سلامت برد.
اما ابن زیاد با نیرنگ توانست از محل اختفای مسلم بن عقیل آگاه شود.
آنگاه هانی را به دارالاماره دعوت کرد و وی را به زندان افکند و اندکی بعد نیز مسلم بن عقیل را دستگیر کرد و هر دو را به قتل رساند و سر آنها را نزد یزید فرستاد.
#زیارت_عاشورا
#آل_زیاد ۱۷
نقل شده که چهره مسلم بن عقیل شباهت زیادی به پیامبر اسلام(ص) داشت. برخی از منابع او را شجاعترین و نیرومندترین فرزندان عقیل معرفی کردهاند.
مسلم با رقیه دختر امام علی(ع) ازدواج کرد و از این رو، داماد امام علی(ع) بوده است.
در منابع کهن، به دو فرزند شهید مسلم در کربلا اشاره شده است و در برخی منابع نیز از دو طفل مسلم (محمد و ابراهیم) یاد شده که پس از شهادت امام حسین(ع) اسیر و به دستور عبیدالله بن زیاد در کوفه زندانی شده و پس از گریختن از زندان به شهادت رسیدهاند.
در نامه ای که امام هنگام مأموریت مسلم به کوفه برای کوفیان نگاشته او را به عنوان برادر و پسر عمو و فرد مورد وثوق و اعتماد در خاندانش معرفی کرده است.
امام هم چنان هنگام حرکت مسلم بن عقیل، از خدواند خواسته که آن چه را دوست دارد وبدان راضی است برای مسلم مقدر فرماید و آرزو کرده که خودش و مسلم در درجه شهیدان قرار بگیرند و مسلم در سایه و پرتو برکت الهی به راهش ادامه بدهد.
گریه کردن هنگام وداع با مسلم و گریستن و تکرار آیه استرجاع، هنگام دریافت خبر شهادت وی، نشانگر جایگاه ویژه مسلم نزد امام (ع) است.
#زیارت_عاشورا
#آل_زیاد ۱۸
مقابله شجاعانه مسلم به تنهایی با انبوه دشمنان وتلفات آنان در کوفه آن چنان بود که اعتراض ابن زیاد را در پی داشت و به محمّد اشعث پیغام داد که:
" سبحان الله! تو را برای آوردن یک نفر فرستادم، آنگاه این همه تلفات بر یارانم وارد آمد؟ "
محمدبن اشعث هم در پاسخ گفت: " گمان می کنی مرا به جنگ با یکی از بقالان کوفه فرستادی؛ تو مرا در پی شیر بیشه و شمشیر برّان در کف یک قهرمان از دودمان رسول خدا (ص) فرستادهای! "
برخورد شجاعانه در قصر دارالاماره کوفه در برابر ابن زیاد و سلام نکردن بر او به عنوان امیرالمؤمنین وپس از تهدید ابن زیاد به کشتن وی ، مسلم گفت: اگر مرا بكشى (عجيب نيست) چه بدتر از تو بوده كه بهتر از مرا كشته است، و اگر مرا به بدترين وضع و قبيح ترين نحوه مُثله كنى حكايت از خباثت درون و فرو مايگى تو دارد،و اين گونه جنايات در خور توست.
مسلم که نگران امام حسین(ع) بود از عمر بن سعد که قریشی بود خواست تا بدو وصیت کند. نخستین وصیت او این بود تا کسی را نزد امام فرستد و او را از آمدن به کوفه منع کند. دیگر آن که جنازه او را کفن و پس از آن دفن کند و دیگر آن که بدهی او را با فروختن شمشیر و دیگر وسایلش بپردازد.
#زیارت_عاشورا
#آل_زیاد ۱۹
عبیدالله پس از تهدید و تطمیع کوفیان، حرّ بن یزید را به سوی حسین بن علی(ع) فرستاد و به او دستور داد تا جلوی حسین(ع) را بگیرد و نیز اجازه ندهد در محلی که دارای آب است، اردو بزند.
سپس عمر بن سعد بن ابی وقاص را با لشکری به سوی وی فرستاد.
عمر بن سعد پیش از آن ،در صدد عزیمت به ری بود؛ ولی ابن زیاد او را مأمور بیعت گرفتن از حسین(ع) برای یزید یا جنگ با او کرد و حکومت ری، به مقابله با حسین بن علی(ع) مشروط کرد!
ابن زیاد در نامهای به عمر بن سعد نوشت که اگر از حسین بیعت گرفت، او را به کوفه بفرستد وگرنه با او بجنگد و اگر طالب جنگ با حسین(ع) نیست، فرماندهی را به شمر بدهد.
می گفت در یزد مهمان دوستم بودم که اسب نگه می داشت.
دیدم یک اسب چموش ، با قدرت عجیبی پاهایش را به زمین می کوبد، انگار زمین زیر سم هایش می لرزد !
علت را جویا شدم ، گفت نعل تازه برایش زدیم !وقتی نعل اسب تازه باشد و قالب پایش نباشد، آنقدر پاهایش را محکم به زمین می کوبد تا آرام بگیرد!
بی هوا بر سر زدم : صلی الله علیک یا اباعبدالله!!
#زیارت_عاشورا
#آل_زیاد ۲۰
پس از شهادت امام حسین(ع)، ابن زیاد دستور داد، خاندان امام را اسیر کنند و به کوفه بیاورند.
از جمله وقایع کوفه در این هنگام، بردن سر مطهّر امام حسین(ع) به مجلس ابن زیاد است.
به نقل منابع، او با چوبی که در دست داشت، به لبها و دندانهای امام حسین(ع) نواخت و بیاحترامی کرد.
#زیارت_عاشورا
#آل_زیاد ۲۰
وقتی اسیران کربلا را به کاخ حکومتی عبیدالله آوردند، حضرت زینب(س) با جامههای کهنه و بدون آنکه به عبیدالله و مجلس او اعتنا کند، در گوشهای نشست.
عبیدالله سه بار از او پرسید: «کیستی؟» ولی جوابی نشنید. سرانجام یکی از کسانی که در مجلس بود، گفت: «زینب، دختر علی ابن ابی طالب است.»
ابن زیاد گویا از بیاعتنایی زینب به خشم آمده بود. به طعنه گفت: «سپاس خدا را که شما را رسوا نمود و دروغگویی تان را آشکار ساخت.»
حضرت زینب جواب داد: «سپاس خدا را که ما را با پیامبرش گرامی داشت، از آلودگی و پلیدی، پاک ساخت. آن که گناهکار است، رسوا میگردد و آن که بدکار است دروغ میگوید و او ما نیستیم.»
ابن زیاد گفت: «دیدی عاقبت خدا با شما چه کرد؟»
حضرت زینب گفت: «از خدا جز نیکویی و خوبی ندیدم.(ما رأیت إلا جمیلاً) خدا بر خاندان ما شهادت را مقدّر فرموده بود و آنان با شجاعت به قتلگاه خویش شتافتند و خدا به زودی آنان و تو را کنار هم گرد میآورد تا در پیشگاه او محاکمه شوید. آن گاه خواهی دید که عاقبت و رستگاری از آن کیست؟ای پسر مرجانه مادرت به عزایت بنشیند!»
ابن زیاد خشمگین شد و گفتهاند که قصد کشتن زینب را کرد که با وساطت عمرو بن حُرَیث منصرف شد و گفت: «خداوند دل مرا با کشته شدن برادر سرکش و دیگر شورشیان و هواخواهان خاندانت آرامش بخشید.»
حضرت زینب گفت: «به خدا قسم که بزرگ مرا کشتی، شاخه و برگ مرا بریدی، اصل و ریشهام را از بن برکندی. اگر شفای دل تو در اینها است، پس شفا یافته ای.»
ابن زیاد گفت: «او نیز چون پدرش قافیه به هم میبافد و مثل او به سجع سخن میگوید.»
#زیارت_عاشورا
#آل_زیاد ۲۱
در دوره حکومت مروان، عبیدالله نیز در دمشق بود.
وقتی توابین به سرکردگی «سلیمان بن صُرَد خُزاعی» به خونخواهی حسین بن علی(ع) قیام کردند، مروان، ابن زیاد را به مقابله آنها فرستاد و حکومت عراق را به شرط غلبه بر آن به وی داد.
در سال ۶۵ق در عین الورده جنگ خونینی بین سپاه ابن زیاد و توابین درگرفت که به کشته شدن سلیمان و یارانش انجامید.