eitaa logo
شمیم ملکوت
374 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
271 ویدیو
125 فایل
ساده و صمیمی با ملکوتیان
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 عده ای می خواستند زبان دنیا را بلد باشند ... 👌 اما حالا دنیا زبان ما را یاد گرفته است. 💠 علم ، اقتدار نظامی، قاطعیت در اصول ، همه را به سمت تو خواهد کشاند.
یوسف گم گشته باز اید اگر ثابت شود در فراقش مثل یعقوبیم و حسرت میخوریم.....
مرد خوش قلب و مهربانی ست! نمیتواند به کسی «نه » بگوید ! می ترسم نتواند به خانم بی فکر و بی تدبیرش هم « نه» بگوید !!! بالاخره هر اخلاق خوبی ، یک آسیبی دارد!! .
«اسماعیل برای ابراهیم تنها یک پسر برای یک پدر نبود، پایان یک عمر انتظار بود، پاداش یک قرن رنج ،ثمره یک زندگی پر ماجرا و نویدی عزیز ، پس از نومیدی تلخ، واسماعیل تو شاید خودت باشی! شاید خانواده ات، یا شغلت، ثروتت، حیثیتت، چه می دانم؟! اما برای ابراهیم ، اسماعیل پسرش بود. ابراهیم بنده خاضع خدا،بت شکن عظیم تاریخ اکنون در بحبوحه ی انتخابی دشوار! کدامین را انتخاب می کنی؟ خدا را یا خود را؟ سود را یا ارزش را؟ پیوند را یا رهایی را؟ مصلحت را یا حقیقت را؟ ماندن را یا رفتن را؟ خوشبختی را یا کمال را؟ لذت را یا مسئولیت را؟ زندگی برای زندگی را یا زندگی برای هدف را؟ علاقه و آرامش را یا عقیده و جهاد را؟ غریزه را یا شعور را؟ عاطفه را یا ایمان را؟ پدری را یا پیامبری را؟ پیوند را یا پیام را ؟.... ای از جان گذشته از اسماعیل درگذر! انتخاب کن ابراهیم! چه جانکاه هنگامی که آدمی ایمانش می خواند و دلش نمی خواهد! تردید ، توجیه و بدتر از توجیه غلط،توجیه راست برای گریز از مسئولیت!» 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 این فراز از کتاب حج دکتر شریعتی را دهها بار مرور کرده ام و هر بار دنبال اسماعیل خود، گشته ام، اسماعیلی که عشق به آن مرز های بندگی را مبهم می کند و راه رفتن به ملکوت را دشوار! اسماعیلی که آهسته می آید و در دل انسان جای می گیرد و یکباره انسان را از درون تهی می کند! کاش همه آنان که در منا قربانی می کنند، ابراهیم بودند! @shamimemalakut
  ۱ حضرت سجاد علیه السلام پس از ادای مراسم حج به مدینه باز می گشتند، مردی به نام شبلی به استقبال آن پیشوای عارفان و امام آگاهان آمد و پس از ادای احترام، این چنین از طرف امام مورد پرسش قرار گرفت: آیا هیچ به حج خانه رفته ای؟ عرضه داشت: آری. فرمود: در آن هنگام که به میقات رفتی و از لباس های دوخته خود درآمدی و غسل کردی، در نیتت بود که خود را از اشتباهات و لغزش ها در دو مرحله ظاهر و باطن برای همیشه پاک کنی؟ گفت: نه. فرمود: آه، پس نه به میقات وارد شدی و نه از لباس دوخته بیرون آمدی و نه غسل حقیقی بجای آوردی!! فرمود: آیا خود را پاکیزه کردی و سپس احرام بستی و پیوند خود را مبدأ عالم به وسیله حج استوار نمودی؟ گفت: آری. فرمود: در آن هنگام در نیت داشتی که خود را از تمام آلودگی ها به نور توبه برهانی؟ گفت: نه. فرمود: بوقت احرام هر برنامه ای را که دوست نمی پسندد و به خاطر مصلحت بر بندگانش ممنوع نموده بر خود حرام دانستی؟ گفت: نه. فرمود: به وقت بستن پیوند حج و هنگامی که آن را با عمره محکم می کردی در نیت داشتی که هر عقد و پیمان و هرگونه قرارداد غیر خدایی را از برنامه هایت باز کرده و جز با حضرت دوست پیوند و قرارداد نداشته باشی؟ گفت: نه.
۲ فرمود: پس در حقیقت خود را پاکیزه نکرده و احرام نبسته و پیمان حج را محکم و استوار نکردی!! فرمود: به میقات وارد شدی و دو رکعت نماز احرام به جای آوردی و تلبیه گفتی؟ عرض کرد: آری. فرمود: به هنگام ورود به میقات در نیت تو بود که به زیارت حق آمده ای و این نماز و احرام و تلبیه، مقدمات لقای اوست؟ گفت: نه. فرمود: وقتی دو رکعت نماز خواندی در اراده داشتی که به ارزنده ترین برنامه ها و بزرگ ترین حسنات و بهترین اعمال وسایل قرب به آن حضرت را آماده کنی؟ گفت: نه.
۳ فرمود: وقتی تلبیه گفتی در نیت داشتی که به هر برنامه صحیحی در پیشگاه حق به اقرار آمده ای در حال پیمان بستن با اویی که در تمام جوانب حیات از فرمانش پیروی کنی و از هر معصیت و خطایی روی بگردانی؟ گفت: نه. فرمود: پس در حقیقت وارد میقات نگشته و نماز احرام بجای نیاورده و تلبیه نگفتی!! سپس فرمود: آیا وارد مسجد الحرام شدی و پای در حرم مبارک حق گذاشتی و کعبه را با دیده خود دیدی و در برابر آن نماز گزاردی؟ گفت: آری. فرمود: به هنگام ورود در حرم آیا در ضمیرت بود که از هر گونه بدگویی پشت سر برادران مسلمان دوری جویی و عیب گفتن اهل قبله را ترک نمایی؟ گفت: نه.
۴ فرمود: زمانی که وارد مسجد خیف شدی و نماز خواندی آیا اراده کردی که از هیچ برنامه ای جز مخالفت با امر خداوند نترسی و به چیزی جز رحمت الهی امید نداشته باشی؟ گفت: نه. فرمود: وقتی گوسپند قربانی را سر بریدی آیا نیت کردی که حلقوم طمع را جدا کنی و آیا به هنگام قربانی توجه داشتی که راه ابراهیم را می روی آن بزرگ انسانی که یگانه فرزند عزیز خود را به قربانگاه آورد تا برای محبوب خود فدا کند؟ گفت: نه. فرمود: هنگام بازگشت به مکه و طواف بیت در قصد و نیت داشتی که از دریای عنایت حق بهره برده و به مسیر بندگی و عبودیت روی آورده و به رشته محبت و ولایت او دست آویخته و واجبات حضرتش را ادا کرده به مقام قدس و رحمت او تقرب جویی؟ گفت: نه. در این حال بود که صدای گریه امام بلند شد و شدت تأثر و ناراحتی او به اندازه ای بود که گویا مفارقت روح از بدنش نزدیک شده، می گریست و پی در پی می گفت: آه آه!
۵ آن گاه فرمود: ای شبلی! آن کس که دست به حجر الأسود بگذارد به مانند آنست که با خدای خود دست داده. نکو بنگر ای بنده ناچیز شکسته! و ای موجود ضعیف افتاده! که کجایی و چه می کنی، پاداشی را که خدای بزرگ بر این برنامه عالی قرار داده ضایع مکن و عهدی که با دوست بسته ای مشکن، آگاهی و میدانی که روی گردانی از امر او گناه و معصیت است و مخالفت با فرمانش بزرگ ترین عامل شکستن پیمان تو با اوست. سپس فرمود: ای شبلی! آن زمان که در مقام ابراهیم ایستادی، اراده داشتی که از آن هنگام به بعد کنار هر فرمانی از فرامین الهی ایستادی مقاومت کنی و تا فرمانش را نبری از پای ننشینی و از هر گناهی دوری جسته و خویشتن دار باشی؟ گفت: نه.
۶ فرمود: به هنگام نماز در آن مقام بزرگ عزم داشتی که از خطوط بندگی ابراهیم پیروی کنی و دماغ شیطان را به خاک بمالی؟ گفت: نه. فرمود: پس در حقیقت در مقام ابراهیم نایستاده و در آن جای مقدس نماز بجا نیاورده ای. فرمود: کنار آب زمزم رفتی و از آن چشمه آب نوشیدی؟ گفت: آری. فرمود: نیت داشتی که هم اکنون کنار مرز عبادت رسیده و باید از آن پس چشم از گناه پوشید؟ گفت: نه. فرمود: در واقع بر سر آن چاه نرفته و از آبش نیاشامیده ای. آن گاه فرمود: بین صفا و مروه سعی کردی؟ گفت: آری. فرمود: در آن وقت نیت داشتی که در حال بیم و امید در پیشگاه الهی قدم می زنی، در اندیشه این که آیا مرا می پذیرند یا نه رفت و آمد می کردی؟ گفت: نه. فرمود: در حقیقت سعی صفا و مروه نکرده و در آن جایگاه باعظمت قدم نزده ای.
۷ سپس فرمود: ای شبلی! آیا به سرزمین منی رفتی؟ گفت: آری. فرمود: در آنجا توجه داشتی که مردم مسلمان را از خطر دست و زبانت ایمن بداری؟ گفت: نه. فرمود: پس به منی نرفتی. آن گاه فرمود: به زمین عرفات وقوف کردی و خود را آماده پذیرفتن رحمت الهی نمودی و وادی نمره را شناختی و حضرت دوست را در نزد علائم و نشانه ها خواندی؟ گفت: آری، این برنامه ها را انجام دادم. فرمود: آیا موقف عرفات که مقام عرفان و شناسایی است دانستی که خدای عزیز چه برنامه های فوق العاده ای از علوم و معارف را برای رشد و تکامل انسان قرار داده و بیدار بودی که یار بر تمام اسرار تو آگاه است و فرداست که نامه اعمال و پرونده کردارت را به دستت خواهد داد؟ گفت: نه.
۸ فرمود: چون کنار جبل رحمت رفتی، به نظر آوردی که خدای مهربان هر مرد و زن با ایمان را مورد لطف قرار می دهد و مشمول عنایت خود می کند و همه مردم مؤمن را دوست دارد؟ گفت: نه. فرمود: وقتی وارد وادی نمره شدی به این مسئله توجه داشتی تا خود بنده حق نباشی دیگری را به بندگی او مخوان و تا خود از گناه باز نایستی دیگری را نهی مکن؟ گفت: نه. پرسید: به هنگامی که نزد نشانه ها و علائم، توقف کردی، هیچ در نظر آوردی که خالق عالم و نگهبان آفرینش، آسمان و زمین و ملائکه مأمور برنامه های هستی را مراقب برنامه های تو قرار داده؟ گفت: نه.
۹ فرمود: در حقیقت به عرفات وقوف نکرده و به جبل رحمت برنیامده و وادی نمره را نشناخته و خدای مهربان را نخوانده ای!! سپس فرمود: آیا در وادی مزدلفه وارد شدی و سنگ ریزه های جمره را از آنجا برداشتی و به سرزمین مشعر درآمدی؟ گفت: آری. فرمود: در آنجا نماز خواندی و متوجه بودی که آن شب، لیله عید است و نماز مخصوص به آن شب کلید حل هر مشکلی است؟ گفت: نه. فرمود: زمانی که بین دو شانه راه می رفتی و از منحرف شدنت به جانب راست و چپ نگران بودی و سعی داشتی مستقیم حرکت کنی، در نظر داشتی که از راه حق انحراف حاصل نکرده و از دل و دست و زبانت خطایی سر نزند؟ گفت: نه.
۱۰ فرمود: وقتی در وادی مزدلفه قدم می زدی و سنگ ریزه های جمره را جمع می کردی توجه داشتی که خود را از هر گناه و پلیدی برکنار داشته و در تمام برنامه های حق ثابت و استوار بمانی؟ گفت: نه. فرمود: وقتی وارد مشعر شدی آیا درونت را به شعار اهل تقوی بیدار کردی؟ گفت: نه. فرمود: پس در واقع به نشانه های حرم مرور نکرده و در آن بقاع متبرکه نماز بجای نیاورده و از آن سرزمین مقدس سنگ ریزه برنچیده و به مشعر گذر نکرده ای. سپس فرمود: به زمین منی رفتی و رمی جمرات کردی و سر خود را تراشیدی و قربانی نمودی و در مسجد خیف نماز خواندی و برای بقیه اعمال به مکه بازگشتی؟ گفت: آری.
۱۱ فرمود: چون به منی رسیدی و رمی جمرات کردی، به نظر آوردی که به هدف خود رسیده و هر خواسته صحیحی داشتی خدایت اجابت فرمود؟ گفت: نه. فرمود: وقتی رمی جمره می کردی، در نیت داشتی که دشمن دیرین خود ابلیس و سپاهش را از خود می رانی؟ گفت: نه. فرمود: وقتی موی سر را زدی توجه داشتی که خود را از هرگونه پلیدی و ناپاکی تمیز کرده و از گناهان بیرون آیی، آن چنان که فرزند از مادر متولد می شود؟ گفت: نه. فرمود: در حقیقت به منی نرفتی و رمی جمرات نکرده و حلق رأس ننموده ای و قربانی سر نبریده و در مسجد خیف نماز نخوانده ای و به سوی حضرت حق حرکت ننموده ای!!
۱۲ فرمود: پس از بازگشت به مکه آیا در دل این چنین قصد داشتی که به سوی او در حرکتی و به خاطر تقرب به مقام او از خانه خود بیرون آمده ای؟ گفت: نه. فرمود: پس در حقیقت وارد حرم نشده و خانه کعبه را ندیده و در آنجا نماز بجای نیاوردی؟ فرمود: پس از ورود به مکه طواف خانه نمودی و دست بر ارکان گذاشتی و آخرین سعی صفا و مروه نمودی؟ گفت: آری. فرمود: وقت سعی در نظر داشتی که از همه روی تافته و به سوی او گریخته و به بارگاه قدس او آمد و شد می کنی؟ گفت: نه.
۱۳ فرمود: در حقیقت طواف خانه نکرده و استلام ارکان ننموده و سعی صفا و مروه بجای نیاورده ای، برگرد دوباره حج بجای آر؛ زیرا تو این سفر را به آن معنایی که از تو خواسته اند نرفته ای و مطابق با اهداف عالیه این برنامه بزرگ الهی قدم برنداشته ای و خود را مستعد و آماده ورود به حریم قدس یار ننموده ای!! شبلی سخت گریست و از آن ساعت به کوشش برخاست تا خدایش برای سال بعد موفق به آن سفر روحانی و سیر الهی و مشی ملکوتی کرد و به آنچه به وسیله حضرت زین العابدین علیه السلام آگاه شده بود در آن سفر عمل کرد .
لبَّيك اللّهمّ لبَّيك، لبَّيك لا شريك لك لبَّيك، إنّ الحمد و النّعمة لك و الملك، لا شريك لك لبَّيك.
1haj.WAV
403.3K
گفتنش و شنیدنش هم لذت بخش است ! بله خدایا ! آمدم ! خوش بحال کسانی که در تمام زندگی فقط یک کار انجام دادند و آنهم لبیک گفتن به « الله» بود !
حاجیان آمدند با تعظیم شاکر از رحمت خداى رحیم …  مر مرا در میان قافله بود  دوستى مخلص و عزیز و کریم … گفتم او را بگوى چون رستى  زین سفر کردن به رنج و به بیم …  شاد گشتم بدانکه حج کردى   چون تو کس نیست اندر این اقلیم‏  باز گو تا چگونه داشته ‏اى حرمت آن بزرگوار حریم‏   چون همى خواستى گرفت احرام  چه نیت کردى اندر آن تحریم‏؟  جمله بر خود حرام کرده بدى  هر چه مادون کردکار عظیم‏؟  گفت: نى! گفتمش زدى لبیّک از سر علم وز سر تعظیم‏ مى‏ شنیدى نداى حق و جواب  باز دادى چنانکه داد کلیم؟ گفت: نى! گفتمش چو در عرفات ایستادى و یافتى تقدیم‏ عارف حق شدى و منکر خویش  به تو از معرفت رسید نسیم؟  گفت: نى! گفتمش چو مى ‏رفتى  در حرم همچو اهل کهف و رقیم  ایمن از شرّ نفس خود بودى در غم حرقت و عذاب جحیم؟   گفت: نى! گفتمش چو سنگ جمار  همى انداختى به دیو رجیم‏   از خود انداختى برون یکسو همه عادات و فعلهاى ذمیم؟ گفت: نى! گفتمش چو مى ‏کشتى گوسفند از پى اسیر و یتیم‏  قرب حق دیدى اوّل و کردى   قتل و قربان نفس دون لئیم؟  گفت: نى! گفتمش چو گشتى تو   مطّلع بر مقام ابراهیم‏ کردى از صدق و اعتقاد یقین خویشى خویش را به حق تسلیم؟  گفت: نى! گفتمش به وقت طواف که دویدى به هروله چو ظلیم‏  از طواف همه ملائکتان   یاد کردى به گرد عرش عظیم؟ گفت: نى! گفتمش چو کردى سعى از صفا سوى مروه بر تقسیم‏  دیدى اندر صفاى خود کونین   شد دلت فارغ از جحیم و نعیم؟    گفت: نى! گفتمش چو گشتى باز مانده از هجر کعبه دل به دو نیم‏  کردى آنجا به گور مر خود را  همچنانى کنون که گشته رمیم؟   گفت: از این باب هر چه گفتى تو  من ندانسته‏ ام صحیح و سقیم‏  گفتم: اى دوست پس نکردى حج    نشدى در مقام محو مقیم‏  رفته و مکّه دیده آمده باز   محنت بادیه خریده به سیم‏   گر تو خواهى که حج کنى پس از این    این چنین کن که کردمت تعلیم!!
💢 بعضی آدما حتی بعد از شهادتشون هم برامون خیر و برکت میارن.
۳۰ رمان توصیه شده رهبری
جابر بن یزید جعفی، خدمت امام علیه السلام می رسند ؛ جابر می بینند که حضرت محزون است و در نقلی خود حضرت مطرح می کنند که من محزون و مشغول القلب هستم ؛ جابر می پرسد، شما برای چیست؟ حضرت فرمود : دنیا چیزی نیست که قلب مرا به خود مشغول کند، بلکه علت حزن و مشغولیت قلبم از آن جهت است که« إِنَّهُ مَنْ دَخَلَ قَلْبَهُ صَافِی خَالِصِ دِینِ اللَّهِ- شَغَلَهُ عَمَّا سِوَاه؛بحار الأنوار ، ج75، ص: 185 » این تعبیر در اصول کافی آمده است، کسی که در دل او به طور خالص دین خدا داخل شود، دل او از غیر حق منصرف می‌شود، یعنی اگر کسی بفهمد که واقعیت دین بر چه اساسی است که آن دستورات نمود آن واقعیت است، حتما ارتباط با حق‌تعالی را قطع نمی کند و همه همّ و غمّ او رسیدن به حق متعال است، این بیان مهم نشان می‌دهد که دارای است؛ هم مراتب ظاهری دارد، که مربوط به اعتقادات صالح و و است و هم مسائل عمیق‌تری دارد، که انسان با التزام به این مرتبه ظاهر در شئون مختلف به کمک آن رابطه‌های روحی و قلبی اش با خداوند متعال شکل می گیرد و می تواند قلب او اتصالی با پیدا کند. این معنا بیانگر این است که، انسان دارای کمالات بسیار زیادی است که می تواند با عنایات الهی آن کمالات را طی کند.