eitaa logo
شمیم ملکوت
373 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
272 ویدیو
125 فایل
ساده و صمیمی با ملکوتیان
مشاهده در ایتا
دانلود
لب ما و جام زلال تو ، چه توهمی ، چه حکایتی ! تو و سر زدن به محفل ما ، چه ترحمی ، چه عنایتی ! به نماز صبح و شبت سلام و به نور در نسبت سلام ! و به خال کنج لبت سلام ، که نشسته با چه ملاحتی ! زد اگر کسی در خانه ات ، دل ماست کرده بهانه ات ! همه جا گرفته نشانه ات ، به چه حالتی ، به چه حسرتی ! نه مرا ببین ، رصدم مکن و نظر به خوب و بدم مکن ! زدرت بیا و ردم مکن ، تو که آستان سخاوتی ! به جمال وارث کوثری ، به روایتی خود حیدری ! بخدا تو حسین دیگری ، چه اصالتی ، چه شباهتی ! تو که آئینه ، تو که آیتی ، تو که آبروی عبادتی ! تو که با دل همه راحتی ، تو قیام کن که قیامتی ! بلغ العلی به کمال تو ، کشف الدجی به جمال تو ! به تو و کمال و جمال تو ، صلواتِ هر دم و ساعتی ! حجت الاسلام حیدری کاشانی @shamimemalakut
یک ساعت بیشتر نیست که روانه اش کردیم! همه‌ برای راهی کردنش اومده بودند! تو راهی هم براش گذاشتیم ، اما هرکسی به اندازه معرفتش! ولی هیچ توراهی به اندازه ساک و چمدون خودش نمی شد! توی ساک و چمدونش یک عمر زندگی سخت و مظلومانه بدون گله و شکایت بود! دیگه از هیاهو و حرف و حدیث و دلار و ارز و یارانه و گرانی و اجاره خانه و قبض برق و آب و گاز و ... نگرانی ندارد. همه‌ نگرانی هایش در مورد اینها حل شده! فقط مونده نگرانی راجع به قولی که به خدا داده بود، قول بندگی ! حالا همه کسانی که در تنهایی ها ، رویشان حساب می کرد، در غذاخوری مشغول خوردن غذا هستند! و فقط خدا و ۱۴ معصوم براش مونده! تنها حامیان روزهای سختی! @shamimemalakut
مهمان ها دسته دسته از راههای دور می رسند، سرگشته و امیدوار تو را می خوانند، و بدون دیدن روی صاحبخانه برمی گردند! تحفه شان اشک چشم است و آه دل! این چه سرنوشتی است؟ میزبان غریب و طرید و مهمان سرگردان!! @shamimemalakut
می‌دانی حاج امین! کارهای خوب و بد، در فکر و فرهنگ ما، اندازه‌های واقعی‌شان را از دست داده‌اند و شده‌اند اندازه‌ لباس‌هایی که ما برایشان قواره کرده‌ایم. بالا رفتن از دیوار خانه مردم را خیلی بد می‌دانیم، ولی دروغ و غیبت و تهمت را گناه جدیی تلقی نمی‌کنیم! انتشارات کتاب نیستان صفحه ۶۲ @shamimemalakut
تربیت تدریجی است و زمان بر ! پس حوصله کنیم . @shamimemalakut
این « کلاس» چه صیغه ای است؟ نمی دانم! باید یک همایش بگذارند که بدانیم کلاس یعنی چی ، چون عده ای دوست دارند در محله با کلاسی خانه بخرند، ماشین با کلاسی داشته باشند، رستوران با کلاسی غذا بخورند، با آدم های با کلاسی فامیل شوند! به تمام زندگیشان مارک « کلاس » خورده است! به دنیای خدا نگاه نکن ، چون خدا هنوز با نظر لطف به آن نگاه نکرده است! حالا می روی بهشت، می بینی با کلاس تر از خدا کسی نیست! مگه آیات« کلاس » را در قران نخوانده ای ؟ @shamimemalakut
قیامت وقتی صدا می زنند: اقامه کننده ی نماز! عده ای برمی خیزند! روزه دارها! عده ای بر می خیزند! خمس دهنده ها! عده ای بر می خیزند! اهل غیرت و حیا! ... رزمندگان! .... صله رحم کننده ها! .... برخی هستند که با هر ندا جلو می آیند. پازل ایمان اینها تکمیل است. در دنیا همه را تکمیل کرده اند. و عده ای !! هرگز بر نمی خیزند!! @shamimemalakut
وقتی به چیزی فکر می کنی در واقع داری بهش آب میدی تا رشد کنه. نمیشه به گناه فکر کنی بعد ازش تقوا دربیاد! نمیشه به دنیا فکر کنی بعد ازش آخرت دربیاد! درست گفتند : گندم از گندم بروید، جو زجو ! امیرالمؤمنین (ع) مي فرمايد: روزه قلب از فکر کردن به گناه، برتر است از روزه داشتن و پرهيز نمودن از خوردن خوراکی ها! @shamimemalakut
🔹خاطره‌ای از امیرکبیر سال‌ها پس از سقوط امیرکبیر جمعی در باغ چهل‌ستون اصفهان نشسته بودند، سائلی آمد و پس از آنکه از هریک چیزی گرفت اجازه خواست که سرگذشت خود را نقل کند، پس از کسب اجازه، چنین گفت: چندین سال قبل، فرماندار اصفهان جمعی از استادان دواتگر را احضار کرد و گفت بهترین استاد را از میان خودتان انتخاب کنید. تمام استادان بالاتفاق من را انتخاب کردند. فرماندار به من گفت: امیرکبیر شما را از تهران خواسته. مخارج سفر مرا داد و من با عجله خود را به تهران رساندم و به حضور امیرکبیر رفتم. امیر، سماوری را که تازه از خارج آورده بودند به من نشان داد و پرسید: می‌توانی چنین سماوری بسازی؟ پس از اندکی فکر جواب دادم: آری. گفت: این سماور را بردار ببر و از روی آن سماوری بساز و بیاور. رفتم مثل همان سماور را در یکی از دکان‌های سماورسازی که معرفی کرده بود، ساختم و به خدمت امیرکبیر آوردم. کار من را پسندید و سؤال کرد: این سماور چند از کار درآمده است؟ جواب دادم: روی هم رفته پانزده ریال. امیر با قیافه‌ای خوشحال و متبسم، به منشی خود دستور داد که امتیاز انحصاری ساختن آن نوع سماور را به مدت شانزده سال به نام من صادر کند و قیمت هر سماور را بیست و پنج ریال معلوم کرد و به من فرمود: برگرد به اصفهان؛ به حاکم اصفهان دستور می‌دهم وسائل کار شما را فراهم کند. به محض اینکه به اصفهان رسیدم حاکم شهر مرا خواست و گفت: برو کارگاهت را مرتب کن، هرچه مخارج آن بشود از خزانه دولت به تو می‌دهم. من رفتم و کارگاه را کاملاً مرتب کردم و تمام مخارج آن دویست تومان شد. بدبختانه هنوز کاملاً مشغول نشده بودم که یک نفر فراش حکومتی مثل اجل معلق حاضر شد و من را مانند دزدان نزد حاکم برد؛ حاکم با ارعاب و تهدید به من گفت: امیرکبیر را در تهران گرفته‌اند و آن پول را که به تو داده‌اند مال دولت است آنها را پس بده. آن پول را من خرج کارگاه کرده بودم، مجبور شدم تمام اسباب زندگیم را فروختم و بالاخره سی تومان کسر آوردم و نتوانستم تهیه کنم، به خاطر همان سی تومان مرا به بازار آوردند و در انظار مردم، آن قدر چوب زدند تا بدنم ناقص شد و بینایی چشم خود را تقریباً از دست دادم و بکلی از کار عاجز شدم. ؟ صفحات ۸۸ و ۸۹. هدیه به امیر کبیر و تمام زمامداران حق طلب فاتحه ای با صلوات قرائت کنیم . @shamimemalakut
رکوع و سجده هایی که از یاد تو خالی اند، تا قیامت سرگردانند! ( در روایت آمده است که از هر نمازی که خوانده می شود، مٓلکی خلق می شود و از نمازهایی که ناقص اند، مٓلک های معیوبی خلق می شود که تا روز قیامت به همان شکل می مانند! ) @shamimemalakut
عداوت را آب داده بود ونفرت را به ثمر نشانده بود و هر روز علف های هرز کینه را درو می کرد! هر روز، بر پشت بام، با ظرفی از خاکستر، منتظر آمدن او می شد! وه که چه لذتی دارد که به آسانی دشمن خود را آزار دهی ! آنهم با خاکستر، که به آسانی از سر و لباس پاک نمی شود! اما یک چیز عجیب است ! چرا او راه خود را تغییر نمی دهد ؟ چرا برای رهایی از این آلودگی تلاش نمی کند؟ چرا دشنام نمی دهد؟ هر کسی بجای او بود ، بشدت عصبانی می شد و تلافی می کرد! لابد مرد شریفی است! و شاید ..... کم کم به تردید افتاده است! حالا خیلی ذوق نمی کند وقتی ظرف خاکستر را بر سر او وارونه می کند. گویا او هم منتظر است ! نه خود او و نه رفتارش مثل دیگران نیست! او .... چند روزی است که در بستر افتاده است! درد امانش را بریده است . داروهای طبیب هم چاره ساز نیست! نه خودش و نه دیگران می دانند چاره ی دردش چیست ؟ از این پهلو به پهلوی دیگر می چرخد! شاید نفرین آن مرد ربّانی او را گرفته! بعید نیست! او همواره به راستی و درستی مشهور بوده. همیشه او را امین خوانده اند! همه چیز و همه کس نزد او در امان است! خبری در خانه می پیچد! باور کردنی نیست! همه ی اهل خانه آشفته اند و عصبانی! اما در مرام آنها نیست که مهمان را از درخانه برانند. با اکراه در را می گشایند، جوانی با چشمانی سیاه و زلفی که تا کتف او ریخته است، با نجابت تمام بر دم در است! تبسم شیرینی بر لب دارد! کاش می مردند و دشمن خود را بر در خانه نمی دیدند! جوان اذن می خواهد و وارد می شود . .... مدتی است که بانوی خانه ی شما بر پشت بام مرا یاد نمی کند! وقتی علت غیبت او را پرسیدم ، گفتند بیمار است ، آمدم او را عیادت کنم!! و زن در حالی که پارچه ای بر سر کشیده است، با گریه می گوید: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله ! دردش آرام گرفته ! و باز پرنده ای در دام خلق حسنه ی او افتاده است! « وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ » ( قلم /4 ) خدایا به ما هم بیاموز که انسانها را با اخلاق به حقیقت دعوت کنیم نه با ادعا! @shamimemalakut
آیة الله بهجت ره : می فرمودند : در ایام ، هدیه ی خود را عزم ِجزم ِمُستمر بر ترک گناه بخواهید. @shamimemalakut
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد بیچاره دلم در غم بسیار افتاد ! بسیار فتاده بود هم در غم عشق اما نه چنین زار که این‌بار افتاد! @shamimemalakut
اوصاف پیامبراکرم ص : گاه از شدت گرسنگی دامن جامه خود را جمع می کرد و بر شکم می بست . به هنگام وضو مسواک می کرد . برده یا کس دیگری را پشت خود سوار می کرد . هر مرکوبی - استر یا الاغ - را که در دسترس بود سوار می شد . بر الاغ بی پالان لگام دار سوار می شد . حضرت روی زمین می نشست . روی زمین می خوابید و روی زمین غذا می خورد . کفش و جامه خود را ، خود وصله و پینه می کرد . در را خود باز می کرد و خودش گوسفند را می دوشید و زانوی شتر را می بست و می گشاد و یا آن را می دوشید . وقتی خدمتکار خسته می شد ، حضرت دستاس می کرد . آب وضوی شب را با دست خویش آماده می کرد . بیش از همه حیا داشت . تکیه کرده نمی نشست و در کار به خانواده کمک می کرد . دعوت آزاد و برده را هر چند به پاچه گوسفند می پذیرفت و هدیه را هر چند جرعه شیری بود ، قبول می کرد و می خورد . اما صدقه نمی خورد . هرگز چشمش به روی کسی خیره نشد . برای خدا خشمگین می شد و برای خودش خشمگین نمی شد . مناقب ابن شهر آشوب . ج 1 . ص 126 @shamimemalakut
اوصاف پیامبر اکرم (ص): حضرت زبانش را جز از سخن سودمند باز می‌داشت. میان مردم الفت می‌انداخت و آنان را نمی‌رمانید. بزرگ هر قومی را بزرگ می‌داشت و او را بر قومش ولایت می‌داد. از مردم حذر می‌کرد و خود را از آنها می‌پایید؛ اما هرگز خوشرویی و خوشخویی خود را از آن‌ها دریغ نمی‌کرد. از حال یارانش جویا می شد و وضع مردم را از مردم می‌پرسید. خوب را خوب می‌شمرد و تقویت می‌کرد و زشت را زشت می‌شمرد و خوار می‌داشت. حالش به یک منوال و بدون دگرگونی بود. غفلت نمی‌کرد مبادا دیگران غافل شوند. (معارف اسلامی، ج 1، ص 284، سمت.) @shamimemalakut
اوصاف پیامبر اکرم ( ص) : رسول خدا ص در داوری بردبارترین ، شجاعترین ، عادلترین و مهربان ترین مردم بود . هیچ گاه دستش به زن نامحرمی نرسید . بخشنده ترین مردم بود ، دینار و درهمی نزد او نمی ماند . اگر هم چیزی زیاد می آمد و کسی را نمی یافت به وی بدهد و شب فرا می رسید ، به منزل نمی رفت تا با دادن به نیازمند خود را آسوده کند . از آنچه خدا به او داده بود ، تنها قوت سالانه اش را بر می داشت . آن هم از چیزهایی که آسان بدست می آمد و بقیه را در راه خدا صرف می کرد . هر چه از او می خواستند ، می بخشید . سپس باز به همان قوت سالانه اش باز می گشت و دیگران را بر خود مقدم می داشت تا آنکه چه بسا اگر چیزی به دستش نمی رسد ، پیش از پایان سال ، خود محتاج می شد . منبع : مناقب ابن شهر آشوب . ج 1 . ص 126 @shamimemalakut
اوصاف پیامبر اکرم (ص) : حضرت از حق کوتاه نمی آمد و از آن تجاوز نمی کرد . نزدیکترین مردم به او ، بهترین مردم بودند . بهترین مردم نزد وی کسی بود که بیش از دیگران خیر خواه مسلمانان باشد و والا مقام ترین مردم پیش او کسی بود که نسبت به مسلمانان بیش از بقیه مواسات و مددکاری داشته باشد. منبع : مناقب ابن شهر آشوب . ج 1 . ص 126 @shamimemalakut
اوصاف پیامبر (ص): حضرت جای مخصوصی برای نشستن تعیین نمی‌كردند و از این کار هم نهی می‌کرد. وقتی به گروهی وارد می‌شد، هر کجا جا بود، می‌نشست و دستور می‌داد دیگران هم، چنین کنند. به هر یک از هم‌نشینانش بهره‌ای را که شایسته‌اش بود، می‌داد و هیچ کدام از آن‌ها گمان نمی‌کرد که کسی پیش پیامبر (ص) از او محترم‌تر باشد. با هر که می نشست صبر می‌کرد تا برخیزد. کسی که از او حاجتی می‌خواست برنمی‌گشت مگر با حاجت روا شده و یا با سخن خوش. خلق خوش او، همه را فرا گرفته بود و برای آنان پدری مهربان بود و همه در حق، پیش او برابر بودند . مجلس وی، مجلس بردباری و آزرم و صدق و امانت بود، صداها در آن مجلس بلند نمی‌شد و بد کسی گفته نمی‌شد. لغزش‌های آنان بازگو نمی‌شد. با یکدیگر پیوند تقوا داشتند و با هم فروتن بودند. سالمند را بزرگ می‌داشتند و بر خرد سال مهربان بودند. نیازمند را بر خویش مقدم می‌داشتند و احترام غریب را رعایت می‌کردند . منبع : مناقب ابن شهر آشوب . ج 1 . ص 126 @shamimemalakut
امام زمان را هم دیدی؛ بعدش چه؟ به حاج‌آقا گفتم: «همه ما آرزویمان است که آقا امام زمان را زیارت کنیم.» گفت: «ما هم چنین چیزی می‌خواهیم؛ حالا زیارت هم کردی، بعدش چه می‌شود؟ مهم این است که به عمل کنیم. بله! زیارتش خیلی هم خوب است اما مهم به تکلیف عمل‌کردن است. اینکه تشخیص بدهی که چه کار بکنی، و کار صحیح چیست. نه کاری که دوست داری.» راوی: دکتر توانا مؤسسه فرهنگی - پژوهشی مصابیح‌الهدی صفحه ۱۱۴. @shamimemalakut
اگر از کسی که ساعتی را با دستمال تمیز می‌کند، بپرسیم ساعت چند است؟ او برای پاسخ دادن، باید دوباره به ساعت نگاه کند. او بارها در هنگام تمیز کردن صفحه ساعت، به آن نگاه کرده است، اما به عقربه‌ها توجه نکرده است. پرسشِ «ساعت چند است؟» توجه او را به عقربه‌ها معطوف می‌کند، حالا جای عقربه‌ها برای او مسئله شده است. پدیده‌های زیادی هستند که به علت استفاده مکرر برای ما معمولی می‌شوند و به آنها عادت می‌کنیم، حتی ممکن است بدون کوچک‌ترین توجه و احساسی از کنار آنها بگذریم. منتقدان ادبیِ فرمالیست معتقدند برای رهایی از این امر باید دست به «آشنایی‌زدایی» این گونه از پدیده‌ها زد. اصطلاح «آشنایی‌زدایی» اولین بار توسط شکلوفسکی، منتقد فرمالیست روس به‌کار رفت. (گزاره‌هایی برای آشنایی‌زدایی از «تصویر عمومی‌شده»ی امام خمینی) نشر معارف صفحه ۹. @shamimemalakut