eitaa logo
مسابقاتِ شهداییِ "شمیم عشق"
578 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
3.7هزار ویدیو
43 فایل
『موسسه فرهنگی هنری و پژوهشیِ شمیم عشق رفسنجان شماره ثبت 440』 خادم شهدا @shamimeshghar کانال روبیکا https://rubika.ir/shamimeeshgh1399
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹بنام خداوندبخشنده ومهربان🌹 195پس پروردگارشان [دعای ایشان را] اجابت کرد که من عمل هیچ عاملی از شما را، اعم از مرد یا زن تباه نمیکنم شما همگی از یکدیگرید بنابر این کسانی که مهاجرت کردند و از خانههای خود بیرون رانده شدند و در راه من آزار دیدند و جنگیدند و کشته شدند، بیتردید گناهانشان را میپوشانم و حتما آنها را در باغهایی داخل میکنم که از پای درختانش نهرها جاری است [این] پاداشی از جانب خداست، و خداست که پاداش نیکو نزد اوست 196گشت و گذار کافران در شهرها تو را نفریبد 197این بهرهی ناچیزی است و سپس جایگاهشان جهنّم است که بد جایگاهی است 198ولی آنان که تقوای الهی پیش گرفتند برایشان باغهایی است که از پای درختانش نهرها جاری است و جاودانه در آن میمانند، که [این] پذیرایی از جانب خداست و آنچه نزد خداست برای نیکان بهتر است 199و البته از میان اهل کتاب کسانی هستند که خاشعانه در برابر خدا به آنچه بر شما نازل شده و آنچه بر خودشان نازل گردیده ایمان میآورند و آیات خدا را به بهای ناچیز نمیفروشند اینانند که پاداششان نزد پروردگارشان [برایشان محفوظ] است و مسلما خدا حسابرس سریعی است 200ای کسانی که ایمان آوردهاید! صبوری کنید و استقامت ورزید و از مرزها مراقبت نمایید و از خدا پروا کنید، باشد که رستگار شوید🌷
عباس در ۲۳ بهمن سال ۱۳۹۴ دختر عموی خود را به همسری برگزید و صیغه موقت خوانده شد. چند صباحی از دوران نامزدی نمی گذشت که مقدمات سفر به سوریه فراهم شد. در جواب فرمانده اش، سردار اباذری که به او گفته بود: " شما تازه صاحب همسر شدی، هنوز دو ماه از نامزدی ات هم نگذشته؛" گفته بود:« میترسم زمین گیر شوم و توفیق از من سلب شود». عباس اعتقاد داشت حضور در جبهه مقاومت واجب عینی است و باید از حرمین شریفین با تمام توان دفاع کنیم. خانواده اش نیز مانع تصمیمش نشدند و حقیقت راهی که عباس انتخاب کرده بود ایمان داشتند. در نهایت او با اصرار زیاد به فرمانده اش، در اول۱ اردیبهشت سال۱۳۹۵ داوطلبانه عازم سوریه شد
شهید ۱- یکی از خصیصه های بارز شهید دانشگر ؛ شجاع و نترس بودن او در دوران کودکی و نوجوانی اش بوده است. ۲- او همیشه خنده ای بر لب خود داشت و در ارتباط با دیگران روابط عمومی بالایی داشت .او در اولین برخورد انقدر گرم و صمیمی می شد که رابطه ای صمیمی و عاطفی با اطرافیان برقرار می‌کرد. ۳-شهید عباس دانشگر هیچ‌وقت از کارها و کلاس‌هایش چیزی به خانواده اش نمی‌گفت. بعد از شهادتشان خانواده ی او گفتند:« که ایشان دوره‌های بینش مطهر را گذرانده و مدتی بود در دانشگاه، سطح ۱ بینش مطهر را تدریس می‌کرده است. یا اینکه مدرک کارشناسی ادوات نظامی را هم گرفته بود. از دوستانشان شنیدیم که مرتب در کلاس‌های استاد پناهیان و دکتر عباسی شرکت می‌کرده است.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍🏻 دل نوشته ای زیبا از عباس دانشگر: دنیا بوی خون گرفته است. ظلمت ظلم ظالم بر عالم پرده افکنده است.🥀آه ای کودک سوری... ای کودکان یمن و عراق و ای مسلمانان به خون کشیده شده...🍂 قدری تحمل کنید، قدری بیشتر دوام بیاورید دستان من یارای کمک به شما را ندارد... 🥀 دلم به اندازه تمام شما آتش می گیرد، خدایا زنده نباشم ونبینم این ظلم را( پنج هزار) کودک سوری در آلمان ربوده می شوند؛ به همین سادگی🍂واز این اخبار دیگر برای ما طبیعی است.انگار ما هم مثل BBC و CNN که این اخبار را در ردیف عادی قرار می دهند ما هم چند ثانیه ای متأثر می شویم و دیگر هیچ... 🥀 آی بشر...آی انسان... فأین تذهبون؟ به کجا می رویم ؟🍂حق زیر چکمه ی باطل لگد مال میشود و صدای شکستن پهلوی مادرمان هر روز شنیده می شود و صدای هلهله لشکر شمر گوشمان را از ندای (هل من ناصر) ارباب کر کرده است.😭چه ستمی، چه ظلمی بالاتر از این می توان کرد؟ مسلمانان را سر می برند، می سوزانند، تکه تکه میکنند، در انظار دوربین های جهانی و بعد مخابره می کنند!!!آن قدر که تو می🥀 بینی اما چشمانت را عادت می‌دهند خدایا دلم تنگ است. هم جاهلم هم غافل نه در جبهه سخت می جنگم نه در جبهه نرم.کربلای حسین (ع) تماشاچی نمی خواهد🍂 یا حقی یا باطل؟🥀راستی من کجا هستم؟🍂خدایا یا مرا از زمین بردار یا دست من زمین گیر را بگیر. گناه غرقمان کرده و غفلت دلمان را سیاه کرده! نشانه اش می خواهی؟ همین بی تفاوتی ست🥀حیوان اگر ببیند می رنجد ولی انسان به جایی می رسد که نمی رنجد. خدایا کمکم کن. مرا آزاد کن از بند نفسیات و هوسها🍂 هدیه به روح مطهر شهید عباس دانشگر صلوات 🌹
🌹بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹 🔹 بخشی از زندگینامه ی شهید 🌷 حضور فعال در هیئات و مکان های مذهبی تقریبا از سن هشت سالگی به بعد مرتب در نماز جماعت مسجد محل حضور داشت و با دوستانش هر سال در اعتکاف ماه رجب شرکت می کرد. بزرگتر که شد زیاد هیئت می‌رفت، به قول معروف بچه هیئتی بود، پا منبری ثابت اکثر سخنرانی هایی مسجد محل و دیگر مساجد شهر محسوب می‌شد و علاوه بر شرکت در مراسمات مذهبی مثل عزاداری های ماه محرم و شب‌های قدر و تلاوت جزء خوانی قرآن در ماه مبارک رمضان، در طول سال نیز خصوصا پنجشنبه شب ها در دعای کمیل امام زاده یحیی سمنان و جمعه صبح ها در دعای ندبه شهرستان (بیشتر در مسجد المهدی سمنان) حضوری مرتب و فعال داشت. 🌷دوران تحصیل عباس هوش و استعداد خوبی داشت، در دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان برای ارتقاء تحصیل خودش همواره تلاش میکرد و همیشه جزء شاگردان ممتاز کلاس بود. اوج تلاشش در مقطع پیش دانشگاهی بود، ساعات روزانه خود را برنامه ریزی کرده بود و اکثر وقت های روزانه خود را در سالن مطالعه کتابخانه مرکزی سمنان میگذراند او با اراده ای قوی میخواست بهترین نتیجه را در کنکور بگیرد. در نهایت هم توانست با رتبه خوب در دانشگاه سمنان در رشته مهندسی کامپیوتر(نرم افزار) قبول شود. همزمان با شرکت در کنکور سراسری؛ به خاطر عشق و علاقه ای که برای ورود به سپاه پاسداران داشت در آزمون ورودی دانشگاه امام حسین(ع) هم شرکت کرد. خبر قبولی در دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع)، تقریبا همزمان با خبر قبولی در رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه سمنان به عباس داده شد. قبولی در هر دو آزمون، او را حدود یک هفته در فکر فرو برد که کدام راه را انتخاب کند. از دوستان زیادی مشورت خواست، اکثر دوستان و آشنایان به او پیشنهاد دادند که در رشته کامپیوتر ادامه تحصیل بدهد ولی او در نهایت دانشگاه امام حسین (ع) را انتخاب کرد و بعدها به دیگران می‌گفت در سپاه بهتر می‌توان به اسلام خدمت کرد. 🌷ورود به سپاه پاسداران عباس در۵ مهر ماه سال ۱۳۹۰؛ در حالی که ۱۸ سال داشت وارد دانشگاه امام حسین(ع) شد. جوّ مذهبی و عقیدتی دانشگاه، محیط مناسبی را برای رشد بیش از پیش برای او فراهم کرد، اودر طول دوره آموزش افسری و پاسداری مدام به فکر افزایش سطح تفکر و آگاهی خودش بود و توانست همزمان با دوره آموزش نظامی، مطالعاتش را در موضوعات مختلف خصوصا موضوعات عقیدتی فزونی بخشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادربزرگ شهیددانشگر میگه یه روزتوبلندگوی مسجدشهرورامین صدازدآی مردم یه شهیدافغانستانی دارن تشییع میکنن ...👆 دانشگر
🌹به نام خداوندبخشنده ومهربان🌹 1ای‌ مردم‌!از‌پروردگارتان‌،که‌ ‌شما‌را‌ازیک‌ تن‌ آفریدوهمسرش‌ ‌را‌از‌او‌آفریدواز‌آن‌ دومردان‌ وزنان‌ بسیاری‌ ‌را‌منتشرساخت‌ پرواکنیدواز‌خدایی‌ ‌که‌ ‌به‌[نام‌]او‌از‌یکدیگردرخواست‌ می‌کنیدودر‌موردارحام‌ ‌از‌خدا‌پرواکنیدهماناخداوندمراقب‌ شماست‌ 2واموال‌ یتیمان‌ ‌را‌به‌ آنان‌ بدهیدومال‌ مرغوب‌[‌آنها‌]را‌با‌مال‌ نامرغوب‌[‌خود‌]عوض‌ نکنیدواموال‌ ‌آنها‌را‌با‌اموال‌ خودتان‌ مخوریدکه‌ ‌این‌ گناه‌ بزرگی‌ ‌است‌ 3واگر‌بیم‌آن‌داریدکه‌درباره‌ی‌[ازدواج‌]با‌دختران‌یتیم‌انصاف‌نکنیداز‌دیگرزنان‌هر‌چه‌خوش‌دارید،دویاسه‌ویاچهارزن‌را‌به‌همسری‌درآوریدپس‌اگر‌بیم‌آن‌داریدکه‌عدالت‌را‌رعایت‌نکنیدبه‌یک‌همسرویابه‌آنچه‌مالک‌آنید(کنیز)بسنده‌کنیدکه‌این‌راه‌نزدیک‌تراست‌به‌این‌که‌ستم‌نکنید 4وکابین‌بانوان‌را‌به‌رغبت‌تقدیمشان‌کنید،واگر‌آنها‌با‌رضایت‌خاطرچیزی‌از‌آن‌را‌به‌شما‌بخشیدندآن‌را‌مباح‌وگوارابخورید 5واموالی‌که‌خداوندآن‌را‌وسیله‌قوام‌زندگی‌شما‌قرارداده‌است‌در‌اختیارسفیهان‌قرارندهیدواز‌آن‌به‌آنها‌خوراک‌وپوشاک‌بدهیدوبا‌آنها‌نیکوسخن‌بگویید 6ویتیمان‌را‌بیازماییدتا‌آن‌گاه‌که‌به‌سن‌ّازدواج‌رسیدند،پس‌اگر‌در‌آنها‌رشدیافتیداموالشان‌را‌به‌آنها‌بدهیدوآن‌را‌از‌بیم‌آن‌که‌مبادابزرگ‌شوند[واموالشان‌را‌پس‌بگیرند]به‌اسراف‌وشتاب‌نخوریدهر‌که‌توانگربود‌خویشتن‌داری‌کندوهر‌که‌تهیدست‌بود‌درحدمتعارف‌از‌آن‌بخوردوآن‌گاه‌که‌اموالشان‌را‌به‌آنها‌تسلیم‌کردیدبر‌آنها‌گواه‌بگیریدوخدا‌برای‌حسابرسی‌کافی‌است‌🌷
*بسم رب الزهراء* 🌷صحبت‌های مادر بزرگوار شهید عزیز همسرم چند روز قبل از تولد عباس، به مجلس عزای اهل بیت رفته بود. با شنیدن روضه حضرت ابوالفضل دلش لرزیده و نیت کرده بود نام پسرش را عباس بگذارد. ما 4 فرزند داشتیم. دخترم اولین و بعد از او سه پسر داشتم که عباس آخرین پسرم بود. عباس متولد 18 اردیبهشت 73 و بچه بسیار باهوش و زرنگی بود. از همان بچگی سؤالاتی می‌کرد که پاسخ آنها را نمی‌دانستم. عباس از کودکی شجاع و نترس بود. وقتی کوچک بود او را با خودم به مسجد و مراسم اهل بیت می‌بردم. از 8-9 سالگی به‌صورت مرتب نماز خواندن را شروع کرد. بزرگ‌تر هم که شد بیشتر وقتش را در مسجد بود. در جلسات بسیج شرکت می‌کرد و یا در حال تدارک مراسمات و پشتیبانی هیئت‌های مذهبی بود. عباس جوان خوش‌رو و شوخ‌طبعی بود، همه اهل محل و مسجدی‌ها دوستش داشتند. اهل مطالعه هم بود. علاقه زیادی به داستان انبیا و قصه‌های قرآنی داشت. از 9 سالگی، هر سال در مراسم اعتکاف شرکت می‌کرد. همسرم همیشه به پسرها می‌گفت: «شما باید با اسرائیل بجنگید و شهید شوید.» عباس در سال‌های تحصیل خوب درس می‌خواند. بچه زرنگ و باهوشی بود. به ریاضی علاقه داشت و رشته‌اش هم همین بود. همان سال اولی که امتحان کنکور داد، مهندسی کامپیوتر دانشگاه سراسری سمنان قبول شد. همزمان در آزمون دانشگاه امام حسین(ع) هم شرکت کرد و پذیرفته شد. با اینکه بیشتر فامیل و اطرافیان توصیه می‌کردند که مهندسی کامپیوتر را ادامه دهد. ادامه دارد....
بسم رب الشهدا یادواره شهدای دهستان بیاض در شب شهادت بانوی دوعالم فاطمه زهرا (س)، همزمان با نماز مغرب و عشا در حسینیه چهارده معصوم وداع با شهید گمنام(مهمان ویژه) سخنران:امام جمعه انار(حجت الاسلام علیدادی) مجری:آقای عابدینی روایتگری:کربلایی علی زین العابدین پور مداح:حاج اصغر باقریان از قم 💚 |•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇| قدم‌گذاریدبه‌وادی‌عشق‌و‌شهادت↙️ ᪥°•࿐࿇🕊☘࿇࿐•°᪥ 💠@alizynolabedinpor ᪥°•࿐࿇☘🕊࿇࿐•°᪥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ خداوندا شهادت😭 چشمانت‌ را به‌ من‌ قرض‌ میدهی؟! میخواهم‌ ببینم‌ چگونه‌ دنیا را دیدی‌ که‌ از چشمانت‌ افتاد و اهل آسمان شدی🕊🕊🕊 لینک عضویت در کانال مسابقه در ایتا 👇 https://eitaa.com/shamimeshgh1399 روبیکا 👇🏻 https://rubika.ir/
🌷ادامه صحبت‌های مادر بزرگوار شهید عزیز مهندسی کامپیوتر را ادامه دهد.... اما او دانشگاه امام حسین(ع) را انتخاب کرد. مهرماه 1390 وارد دانشگاه امام حسین(ع) شد و بعد از پایان تحصیلات به‌طور رسمی کارش را در سپاه شروع کرد. یکبار که به محل کارش رفته بودیم، مسئولش خیلی از اخلاق، صبر و ادب عباس تعریف می‌کرد. می‌گفت: «با اینکه کار عباس مرتب در ارتباط با ارباب رجوع بوده است، اما عباس برای هر مراجعی که وارد اتاق می‌شد، تمام قد می‌ایستاد و با روی خوش کار آنها را انجام می‌داد.» یک سال قبل از شهادت عباس خواب دیدم که ((با پسرم وارد باغ سرسبز و بزرگی شدم که رهبر معظم انقلاب بر سکویی در باغ نشسته بودند. با عباس خدمت آقا رفتیم و سلام کردم و احوال آقا را جویا شدم. آقا به عباس اشاره کردند که: پیش من بیا. عباس کنار آقا نشست و آقا دو سه بار دست به سر پسرم کشید و به عباس جملاتی گفتند))که بعد از خواب دیگر یادم نیامد آن جملات چه بودند. خانواده خیلی به عباس وابسته بود. خواهرش خیلی دوستش داشت. پدرش دلتنگ صدایش می‌شد. از او می‌خواستیم بیشتر به ما سر بزند، اما عباس، تمام هفته را سر کار بود و آخر هفته‌ها هم در کلاس‌ها و مراسم سخنرانی شرکت می‌کرد. البته او هم ابراز دلتنگی می‌کرد. این سالهای آخر احساس می‌کردم عباس خیلی بزرگتر از سنش است. از نظر من عباس همه ارکان وجودی یک انسان کامل را داشت، فقط مانده بود که ازدواج کند. درباره ازدواج با او صحبت کردم و چند تا دختر خوب از جمله دختر عمویش را معرفی کردم. قرار شد فکر کند و به ما اطلاع دهد. از تهران تماس گرفت. دختر عمویش را انتخاب کرده بود. ادامه دارد.....
🥀به نام خداوندبخشنده‌ومهربان🥀 7مردان‌ ‌را‌ ‌از‌ آنچه‌ پدر و مادر و خویشان‌ ‌به‌ جا می‌گذارند سهمی‌ ‌است‌، و ‌برای‌ زنان‌ نیز ‌از‌ آنچه‌ پدر و مادر و خویشان‌ ‌به‌ جا می‌گذارند سهمی‌ ‌است‌، چه‌ کم‌ ‌باشد‌ چه‌ زیاد، [و] ‌این‌ سهمی‌ تعیین‌ ‌شده‌ ‌است 8و چون‌ ‌به‌ هنگام‌ تقسیم‌ ارث‌، خویشان‌ [‌غیر‌ وارث‌] و یتیمان‌ و تنگدستان‌ حضور یافتند، ‌از‌ ‌آن‌ برخوردارشان‌ سازید و ‌با‌ ‌آنها‌ ‌به‌ نیکی‌ سخن‌ گویید 9و کسانی‌ ‌که‌ ‌اگر‌ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌خود‌ فرزندانی‌ ناتوان‌ ‌بر‌ جای‌ گذارند ‌بر‌ [آینده‌ی‌] آنان‌ بیم‌ دارند، باید [‌در‌ باره‌ی‌ یتیمان‌ مردم‌ نیز] بترسند، ‌پس‌ باید ‌از‌ ‌خدا‌ پروا کنند و سنجیده‌ سخن‌ بگویند 10بی‌گمان‌، کسانی‌ ‌که‌ اموال‌ یتیمان‌ ‌را‌ ‌به‌ ستم‌ می‌خورند جز آتشی‌ ‌در‌ شکم‌های‌ ‌خود‌ فرو نمی‌برند، و ‌به‌ زودی‌ ‌در‌ آتشی‌ افروخته‌ وارد خواهند شد 11خدا‌شما‌را‌در‌باره‌ی‌ فرزندانتان‌ سفارش‌ می‌کندکه‌ سهم‌ پسر[‌در‌میراث‌]چون‌ سهم‌ دودختراست‌ ‌پس‌ ‌اگر‌[وارثان‌،]دخترانی‌ بیش‌ ‌ازدوتن‌ باشنددوسوم‌ میراث‌ ‌از‌آنهاست‌ واگر‌یک‌ دخترباشد‌نیمی‌ ‌از‌میراث‌ ‌از‌آن‌ اوست‌ واگر‌میت‌ ‌را‌فرزندی‌ ‌باشد‌پدرومادراو‌هر‌یک‌ وارث‌ یک‌ ششم‌ مالندواگر‌او‌را‌فرزندی‌ نباشدو[فقط]پدرومادرش‌ وارث‌ اویند،برای‌ مادرش‌ یک‌ سوم‌ مال‌ ‌است‌،واگر‌برادرانی‌ داردمادرش‌ یک‌ ششم‌ خواهدبرد[‌این‌ تقسیم‌]پس‌ ‌از‌عمل‌ ‌به‌ وصیّت‌ ‌ یاپرداخت‌ بدهی‌ اوست‌ ‌شما‌نمی‌دانیدکه‌ پدران‌ یافرزندانتان‌ کدام‌ یک‌ ‌برای‌ ‌شما‌ سودمندترنداین‌ حکمی‌ مقررشده‌ ‌از‌جانب‌ ‌خدا‌است‌[و]هماناخداونددانای‌ حکیم‌ ‌است‌.🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رائفی پور می گفت نصف‌شب ساعت 11 _12بود بلند شدیم رفتیم امامزاده سر مزار شهید عباس دانشگر، متولی امامزاده اومد در رو باز کرد کشیدمش کنار باهاش صحبت کردم، گفت این شهید داستانش با همه فرق داره، گفتم چرا؟ گفت یه شب بیدار شدم صدای ضجه ای شنیدم، اومدم دیدم 4نفر اومدن داخل امامزده سر قبر این شهیدنشستند گفتم شما چطور اومدین داخل، در که قفل بود، گفتند داشتیم میرفتیم مشهد شنیده بودیم قبر شهید اینجاست اومدیم ديدیم در قفله، گفتیم عباس جان اینجوری آدم مهمون دعوت نمی کنه ها، یه دفعه صدای تِقّی اومد برگشتیم دیدیم قفل باز شده.... 😭 🕊اَللهُمَ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفـَرَج بِحَقِّ الزَّهراء (س) 🕊اَللهُمَ الرْزُقْنا تَوْفیقَ الشَّهادَةَ في سَبِیلِکْ
مراسم نامزدی مراسم نامزدی با قرائت خطبه محرمیت بین عروس و داماد برگزار شد .دی ماه 94 بود. یکبار از تهران آمد سمنان و گفت: می‌خواهم به سوریه بروم. راستش را بخواهید به فکر فرو رفتم. اما گفتم: برو، خدا پشت و پناهت. پدرش هم راضی بود. عباس خیلی خوشحال شد شاید باور نمی‌کرد، ما این‌قدر زود راضی شویم. می‌خندید و می‌گفت: آفرین به شما. خانواده دوستانم به این راحتی راضی نشدند. فقط خواهرش و همسرش خیلی راضی نبودند. که خودش با همسرش صحبت کرد تا رضایتش را جلب کند.عباس هر دو سه روز یکبار، با ما تماس می‌گرفت. گویا در سوریه اول به زیارت حرم حضرت زینب(س) رفته بود. همراهانش پس از شهادت عباس به ما گفتند که عباس شهادت را از خانم -حضرت زینب- گرفت. آنها آخرین نجواهای عباس، هنگام زیارت را خوب به یاد دارند. یادم می آید پدر عباس به من گفت: شب قبل از رفتن عباس به سوریه به تهران رفته است، خیلی خوشحال بود. خنده‌هایش، آرامشش، برق چشمانش، همه و همه، مرا یاد همرزمانم در زمان جنگ می‌انداخت، یاد شب‌های عملیات. این سال‌های آخر دفاع مقدس دیگر با دیدن برق چشمان بچه‌ها می‌فهمیدیم که زمینی نیستند و من شب آخری که عباس را دیدم، یقین کردم که دیدار آخر است و عباسم آسمانی شده است. این روزهای آخر هم من و هم پدرشان خیلی دلتنگ بودیم، اما دو روز قبل از شهادت به یک‌باره آرامش عجیبی بر وجودم حاکم شد. همسرم هم همین حال را داشت. در آخرین تماس به من گفت: یادتان است، هنگام آمدن به من گفتید اگر شهید شدی شفاعتم کن؟ جواب دادم: من گفتم، اما همه دعا می‌کنند که شما سالم برگری ما منتظریم، خندید و گفت: مادر شاید دعای شما بر عکس مستحاب شود.
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 زیارت نامه #"شهــــــداء" 🌹بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم *شـادے روح شــهــدا امـام* *شــهــداصــلــوات*🌹🌹🌹🌹
🥀خبر شهادت جمعه 4 رمضان بود و ما افطار منزل دخترم دعوت بودیم. شب که برگشتیم، فامیل‌های دور به خانه ما آمدند. تعجب کردم این‌وقت شب علت حضورشان چه بوده است؟ چهره غمگین آنها تعجب مرا بیشتر برانگیخت، اما با توجه به ارامشی که پیدا کرده بودم، اصلاً فکر نمی‌کردم اتفاقی افتاده باشد تا اینکه یکی از اقوام پرسید: می‌دانید عباس مجروح شده؟ چشمان اشک آلودشان چیز دیگری می‌گفت. پرسیدم عباس شهید شده؟ همه زدند زیر گریه و آن موقع بود که فهمیدم پسرم به آرزویش رسیده است و همان لحظه خدا را شکر کردم. {{عباس من برای مردن حیف بود. او باید شهید می‌شد. این اواخر فوق‌العاده شده بود، نماز خواندنش را خیلی دوست داشتم، خیلی زیبا نماز می‌خواند. با نگاه کردن به او هنگام نماز آرامش می‌گرفتم. یقین داشتیم عباس شهید می‌شود. وقتی پسرم رفت از خدا خواستم اگر عاقبت به خیری بچه‌ام در شهادت است، شهید و اگر در ماندن و خدمت کردن است بماند. عباسم از من خواسته بود برای شهادتش دعا کنم. هنگام دفن کردن پیکرش، به او گفتم: "شیرم حلالت مادر! ازت راضیم،سربلندم کردی}} دختر عموی عباس چند روزی بعد از شهادت پسرم تعریف کرد که: خواب دیدم عباس لباس احرام پوشیده و در میان جمعیتی که همه لباس سفید به تن دارند ایستاده است. با خودم گفتم تا آنجا که میدانم ، عباس مکه نرفته. خانمی کنارم بود و به من گفت: عباس امشب مهمان شهدای مناست. پسرم خیلی بعد از حادثه منا بی‌قرار شده بود و تا مدت‌ها آرامش نداشت. تا مدت‌ها عکس شهدای منا را در اتاقش نصب کرده بود. 🍃اِخْتِم لَنا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک
ساده نگــــــذر از ڪنار پوتیـن های بے پا ڪہ پاهایشان بدن ها را بردند تا تـو آسـوده قـدم برداری ... عشق_ شمیم شهدا ‌🥀 لینک عضویت در کانال مسابقه در ایتا 👇 https://eitaa.com/shamimeshgh1399 روبیکا 👇🏻 https://rubika.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊نحوه به شهادت رسیدن عباس دانشگر 🕊 "عباس بین در و دیوار سوخت"😭 وقتی که اباذری هم کم آورد... تقصیر نداشت ،عباس پنج سال، همیشه کنارش بود... اباذری راز را فاش کرد، راز شهادت عباس را... آخر میگویند تنها اباذری جسم پاره پاره عباس را دید. اباذری ميگفت بچه ها رو قبل رفتن جمع كردم تو اتاقم گفتم ١٠نفريد مطمئن باشيد كه ٢تا٣نفرتون يا شهيد ميشن يا مجروح... گذشت... گفت از اين جمع همشون هم قسم شده بودن كه عباس رو عمليات ها نبرن و كلا مواظبش باشن اين آخرين بار هم خطی كه اينا بودن كلا ٨ يا ٩ نَفَر از بچه هاي دانشگاه امام حسین بودن كه عباس خبر دار ميشه بچه ها وضعيتشون خوب نيست. عباس و يه نَفَر دیگه با ماشين ميرن جلو، يه جايي کنار دیوار پارك ميكنه. وقتی خواستن بيان پايين، با موشك ضد تانك ماشین رو میزنن، تا پياده بشه "بين در و ديوار" نارنجک منفجر میشه و ميسوزه. حاجي گريه ميكرد 😭شونه هاش میلرزید...حاجی گفت من جنازشو ديدم نه پهلو مونده بود...نه صورت... نه چشم...عباس خوش سیما بود،... سیمای قشنگشم گذاشت و رفت ..🕊 آره حقش بود مثل حضرت زهرا (س) شهید بشه ،تو آتیش ،بین در و دیوار با پهلو و صورت زخمی😭 حاجی براش اسم گذاشت ''عباس،جوان مومن انقلابی''
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_شب‌جمعه‌ست‌؛؛؛🍂 _هوایت‌نکنم‌میمیرم...!💔😭 《صلی‌الله‌علیک‌یا‌اباعبدالله‌الحسین💚》 ✋🏻😭 قدم‌گذاریدبه‌وادی‌عشق‌و‌شهادت↙️ ᪥°•࿐࿇🕊☘࿇࿐•°᪥ 💠@alizynolabedinpor ᪥°•࿐࿇☘🕊࿇࿐•°᪥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹❁﷽❁🌹 🌿وصیت نامه عارفانه شهید مدافع حرم عباس دانشگر 🌷آخر من کجا و شهدا کجا خجالت میکشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه خوار سفره ی آنان هم نیستم,  شهید شهادت را به چنگ می آورد راه درازی را طی میکند تا به آن مقام می رسد اما من چه! سیاهی گناه چهره ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده, 🌷حرکت جوهره ی اصلی انسان است و گناه زنجیر, من سکون را دوست ندارم.  عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است, سکونم مرا بیچاره کرده. در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده, 🌷انسان کر می‌شود,  کور میشود, نفهم میشود, گنگ میشود و باز هم زندگی میکند .بعد از مدتی مست میشود و عادت میکند به مستی و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم. درد را, انسان بی هوش نمی‌کشد,  انسان خواب نمیفهمد, درد را, انسان با هـوش و بیـدار میفهمد.  راستی! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده ام؟ نکند بی هوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم. قلب چند نفرمان به درد آمد ؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟ 🌷خدایا تو هوشیارمان کن,  تو مرا بیدار کن, صدای العطش میشنوم صدای حرم می آید گوش عالم کر است. خیام میسوزد اما دلمان آتش نمیگیرد. مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمیکنیم, روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم.🌷الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ (ما هستیم) مرده ام تو مرا دوباره حیات ببخش خوابم تو بیدارم کن. خدایا! به حرمت پای خسته ی رقیه (س) به حرمت نگاه خسته ی زینب(س) حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر به ما حرکت بده.
📖خاطره ای از علیرضا دانشگر برادر ارجمند شهید عزیز صحبت از شهید و شهادت شد. عباس می‌گفت:« ما کجا و شهدای جنگ کجا!» همان حرفی که وصیتنامه‌اش را با آن آغاز می‌کند. می‌گفت:« شهدا از لحظه شهادتشان باخبر بودند.» بعد مکثی کرد و حرف جالبی زد:«این همه شبکه‌های ماهواره‌ای و سایت‌ها و شبکه‌های اجتماعی فضای اطراف ما پر کرده‌اند و ما باید دیندار بمانیم. اگر بتوانیم دیندار بمانیم یعنی به مرز شهادت رسیده‌ایم. پس باید مراقب باشیم که ایمانمان را از دست ندهیم.» برای من جالب بود که عباس همان کلام امیرالمومنین(علیه‌السلام) را تکرار می‌کند که فرمود:«پاداش مجاهد شهید برتر از عفیف پاکدامنی نیست که قدرت بر گناه دارد اما آلوده‌دامن نمی‌شود.» عباس هم به تأسی از امیرالمومنین (علیه‌السلام) می‌گفت: « اگر بخواهیم خودمان را به شهدا نزدیک کنیم، کافی است در محيط بيرون و فضای مجازی حواسمان باشد که از نگاه حرام و غیبت و تهمت دور بمانیم و این، البته مسأله پیچیده‌ای نیست.»
《ازراه‌می‌آییدوباعطرنفس‌هاتان...💚 _درکوچه‌های‌مُرده‌ی‌این‌شهر؛جان هستید...🕊 قصد‌شما‌خونخواهی‌زهراست‌بی‌خود‌نیست...💚 _اینکه‌شبیه‌غربت‌مولایتان‌هستید...🕊》 |•دعوتیدبه مراسم وداع با شهید گمنام در شب شهادت حضرت مادر(س)•| 📌سخنران:حجه الاسلام روانبخش 📌راوی: آقای زین العابدین پور 🔹زمان: دوشنبه5دی‌ماه/ساعت ۲۲:۳۰ الی ۱ بامداد 🔹مکان: حسینیه ثارالله •◇•◇🕊💚•◇•◇ قدم‌گذارید به‌وادی‌عشق‌و‌شهادت↙️ ᪥°•࿐࿇🕊☘࿇࿐•°᪥ 💠@alizynolabedinpor ᪥°•࿐࿇☘🕊࿇࿐•°᪥
🥀به نام خداوندبخشنده‌ومهربان🥀 12و نیمی‌ ‌از‌ میراث‌ زنانتان‌ ‌از‌ ‌آن‌ شماست‌ ‌اگر‌ فرزندی‌ نداشته‌ باشند، و ‌اگر‌ فرزندی‌ داشته‌ باشند یک‌ چهارم‌ میراث‌ ‌آنها‌ ‌پس‌ ‌از‌ عمل‌ ‌به‌ وصیت‌ ‌ یا ‌ پرداخت‌ بدهی‌ ‌که‌ داشته‌اند ‌از‌ ‌آن‌ شماست‌ و [همچنین‌] ‌اگر‌ ‌شما‌ فرزندی‌ نداشته‌ باشید یک‌ چهارم‌ و ‌اگر‌ فرزندی‌ داشته‌ باشید یک‌ هشتم‌ میراثتان‌ ‌پس‌ ‌از‌ عمل‌ ‌به‌ وصیت‌ و پرداخت‌ وامی‌ ‌که‌ دارید ‌از‌ ‌آن‌ ‌ایشان‌ (زنان‌) ‌است‌ و ‌اگر‌ مرد ‌ یا ‌ زنی‌ ‌که‌ کلاله‌ ‌است‌ (پدر و مادر و فرزندی‌ ندارد) بمیرد و دارای‌ برادر ‌ یا ‌ خواهری‌ ‌باشد‌، ‌به‌ ‌هر‌ یک‌ ‌از‌ ‌آن‌ دو یک‌ ششم‌ میراث‌ می‌رسد و ‌اگر‌ خواهران‌ و برادران‌ بیش‌ ‌از‌ ‌این‌ بودند، همه‌ ‌در‌ یک‌ سوم‌ مال‌ شریکند، البته‌ ‌پس‌ ‌از‌ انجام‌ وصیت‌ ‌غیر‌ مضر [‌به‌ حال‌ ورثه‌] و پرداخت‌ بدهی‌ [متوفی‌] [‌این‌] سفارش‌ و دستوری‌ ‌از‌ جانب‌ خداست‌ و ‌خدا‌ دانای‌ بردبار ‌است‌ 13اینها مقررات‌ الهی‌ ‌است‌، و ‌هر‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌خدا‌ و رسولش‌ اطاعت‌ کند، ‌او‌ ‌را‌ داخل‌ بهشت‌هایی‌ می‌کند ‌که‌ ‌از‌ پای‌ درختانش‌ نهرها جاری‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ جاودانه‌اند و ‌این‌ همان‌ کامیابی‌ بزرگ‌ ‌است‌ 14و ‌هر‌ ‌که‌ ‌خدا‌ و ‌رسول‌ ‌او‌ ‌را‌ نافرمانی‌ کند و ‌از‌ حدود ‌او‌ تجاوز نماید، وی‌ ‌را‌ ‌به‌ آتشی‌ ‌در‌ آورد ‌که‌ همواره‌ ‌در‌ ‌آن‌ بماند و ‌برای‌ ‌او‌ عذاب‌ خفت‌ باری‌ خواهد ‌بود‌🌷
‹♥️⃟🌿ღ... من گناه می کنم و اون داره اشک میریزه.😭 - اون بجای من استغفار میکنہ، دست بہ دامن خــღـــدا میشہ، میگه خدایا! به منِ مهدی ببخش!💔 خشنودی قلب امام زمان عج گناه نکنیم...🚫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا