eitaa logo
مسابقاتِ شهداییِ "شمیم عشق"
578 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
3.7هزار ویدیو
43 فایل
『موسسه فرهنگی هنری و پژوهشیِ شمیم عشق رفسنجان شماره ثبت 440』 خادم شهدا @shamimeshghar کانال روبیکا https://rubika.ir/shamimeeshgh1399
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا خامنه ای سلام سردار سلیمانی پشت خط هستند با شما کار مهمی دارند لطفاً گوشی را بردارید👆 # سردار_دلها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حیرونم، گریونم😭 خدا میدونه سر گردونم دل خون و دلگیرم که دارم از این غم میمیرم💔🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀نامه ای از آسمان 😢 تنظیم کلیپ و قلم رسای : خادم شهدا خانم ایرانمش و با نوای دلنشین : خادم گمنام شهدا رهبرانقلاب: به شهید حاج قاسم سلیمانی به چشم یک فرد نگاه نکنیم؛ به چشم یک مکتب، یک راه و یک مدرسه درس‌آموز نگاه کنیم. التماس دعا 😢 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز عین‌الاسد که سیلی بود وعده‌ی انتقام ما باقی‌ست 🔹 آیین گرامیداشت سومین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی در مصلای تهران قاسم سخت
🌹به‌نام‌خداوند‌بخشنده‌ومهربان🌹 80هر‌ ‌که‌ پیامبر ‌را‌ اطاعت‌ کند ‌در‌ حقیقت‌ ‌خدا‌ ‌را‌ اطاعت‌ کرده‌، و ‌هر‌ ‌که‌ پشت‌ کند [بدان‌ ‌که‌] ‌ما تو ‌را‌ ‌بر‌ آنان‌ نگهبان‌ نفرستاده‌ایم‌ 81و [‌در‌ حضور تو] می‌گویند: فرمانبرداریم‌! ولی‌ چون‌ ‌از‌ نزد تو بیرون‌ روند، جمعی‌ ‌از‌ ‌آنها‌ شبانه‌، ‌غیر‌ ‌از‌ آنچه‌ تو می‌گویی‌ ‌در‌ سر می‌پرورند، و خداوند آنچه‌ ‌را‌ شبانه‌ ‌در‌ سر می‌پرورند می‌نویسد ‌پس‌، ‌از‌ ‌آنها‌ روی‌ بگردان‌ و ‌بر‌ ‌خدا‌ توکل‌ کن‌ ‌که‌ پشتیبانی‌ ‌خدا‌ کافی‌ ‌است‌ 82آیا ‌در‌ قرآن‌ تدبر نمی‌کنند! ‌اگر‌ ‌از‌ جانب‌ ‌غیر‌ ‌خدا‌ ‌بود‌ قطعا ‌در‌ ‌آن‌ اختلاف‌ فراوان‌ می‌یافتند 83وچون‌ ‌به‌ آنان‌ خبری‌ ‌از‌امن‌ یاناامنی‌ برسدآن‌را‌پخش‌ می‌کنند،وحال‌ ‌آن‌ ‌که‌ ‌اگر‌آن‌ ‌را‌به‌ پیامبرواولیای‌ امرخود‌ارجاع‌ می‌دادندقطعاکسانی‌ ‌از‌آنان‌ ‌که‌ می‌توانندآن‌ ‌را‌استنباط کنند[صدق‌ وکذب‌]آن‌ ‌را‌می‌فهمیدند،واگر‌فضل‌ ورحمت‌ ‌خدا‌‌بر‌‌شما‌نبودمسلماجزشماراندکی‌،همه‌ ‌از‌شیطان‌ پیروی‌ می‌کردید 84پس‌ ‌در‌راه‌ ‌خدا‌پیکارکن‌ ‌که‌ جزبر‌نفس‌ خویش‌ مکلف‌ نیستی‌،ومؤمنان‌ ‌را‌[‌به‌ پیکار]برانگیز،شایدخدا‌گزندآنان‌ ‌را‌که‌ کافرشدند‌از‌شما‌بازدارد،که‌ قدرت‌ ‌خدا‌بیشتروکیفرش‌ سخت‌تراست‌ 85هر‌که‌ شفاعتی‌ نیکوکند،او‌را‌از‌آن‌ بهره‌ای‌ ‌باشد‌وکسی‌ ‌را‌که‌ شفاعتی‌ بدکندوی‌ ‌را‌از‌آن‌ سهمی‌ ‌باشد‌ومسلماخداوندبر‌هر‌چیزی‌ مراقب‌ وتواناست‌ 86وزمانی‌ ‌که‌ ‌به‌ ‌شما‌درودگفته‌ شد،شما‌به‌ صورتی‌ بهتراز‌آن‌ ‌یاهمانندآن‌را‌پاسخ‌ دهیدهماناخداوندحسابرس‌ همه‌ چیزاست‌🥀
❣ننه قاسم؛ مادرِ ایران❣ 🔹فاطمه دختر اسدِ طایفه ی سلیمانی آنچنان خوش بخت بود که روز عروسی، شتر رَم زده، تازه دامادش را با خود نبرده، پس آورده بود. زندگی فقیرانه شان به یُمن وجودِ سکینه و هاجر و حسین برکت گرفته بود. اما، با ولادت قاسم، که سه سال شیرِ مهر مادری را از او نوشید، او دیگر "ننه قاسم" بود. 🔸ننه همیشه مراقب قاسمش بود، او را چون جوجه ای مراقبت می کرد تا گزندی به او نرسد. ننه وقتی که خون سرپنجه های قاسم زمین خورده را پاک می کرد و با «اُشترک» (سوزن) خار از پای طفلش می کشید نمی دانست که این پاهای زخمی تا آخر عمر بیابان گردِ ایّام می شوند. 😢 🔹ننه، قاسم را نترس بار آورده بود؛ خودِ قاسم برایمان نوشته بود «هرگز از چیزی نمی ترسیدم»! اما گویی از بی مادری می ترسید. سیزده ساله که شد، بدون ترس، برای آبروداری و کمک به خرج باباحسنش از مادر جدا شد تا مرد میدان شود؛ تا شاید هم روزی آبروی کلِ مردمِ ایران... 🔸قاسم، عاشق نان و پنیر و چای میخک ننه که بیشتر از همه دلتنگ آغوش مادر بود. او خوب می دانست که..... ادامه‌ دارد...
❣ننه قاسم، مادر ایران❣ ادامه... 🔹او خوب می دانست که ننه همیشه نگرانش بوده است. ننه که سال های سخت نبودِ پسر، پچ پچِ پنهانیِ زن های روستا هم بی تابش می کرد، سال ها پیش از قاسم نوجوانش دل کنده بود. ننه، قاسم را برای روزهای سخت تربیت کرده بود، او اَرزن اَرزن عشق و محبت را به کامِ قاسم چشانده بود تا پسرش جان فدایِ فقیران و یتمیان و پابرهنگان روزگارش شود. 🔸قاسم ِسرگشته ی کوه و بیابان، سالها گریست و گریاند و خندید و خنداند، تا روزی که اجازه مادرش را گرفت. حکایت دیدار آخر قاسم و ننه حکایت غریبی است. آن روزی که سر تا پای ننه را غرق در بوسه کرد، مادرش به او وعده داد در سیاه چادرِ کوهسار منتظرش خواهند ماند. گویی این بار ننه می رفت تا چادرِ پناهِ قاسم را در بهشت مُهیا کند. همان سیاه چادرِی که برای دور کردن نحسی سیزده از قاسمش آن را علم می کرد. 🔹اما، آن روزِ سیزدهِ نحسِ سرد و سیاه که ایران یتیم شد، ننه قاسم در میان ما نبود تا یتیمان قاسمش را زیرِ چادر محبت مادری اش پناه دهد. [[فاطمه دختر اسدالله خان ایل سلیمانی روستای قنات مَلکِ کرمان ۱۴ ساله بود که مادر ایران شد...]]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱شعری زیبا در وصف سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی 🎙با صدای خادم الشهدا علی زین العابدین پور👆 🌹با بصیرت مرد میدان شد سلیمانیِ ما ✨گوهر تاریخ ایران شد سلیمانیِ ما 🌹در تمام زندگانی بند این دنیا نبود ✨خلعتی غیر ازشهادت بر تنش زیبا نبود....
🔹حاج قاسم کاندیدای ریاست جمهوری 🌱موضوع انتخابات داغ شده بود. مردم در فضای مجازی، از سردار سلیمانی درخواست می‌کردند کاندیدای ریاست جمهوری شود. خیلی‌ها هم از گوشه و کنار با من تماس می‌گرفتند و نظر حاج قاسم را جویا می‌شدند. رفتم پیشش، گفتم: خیلی از مردم مایلند کاندیدای ریاست جمهوری شوی... 🌸نگذاشت حرفم تمام شود. گفت: تو که نظر مرا می دانی! گفتم: خودم مخالفم. هرکس از من می‌پرسد، می‌گویم سردار سلیمانی، رئیس جمهور چند کشور است. اما پیام مردم را می‌دهم. می‌خواهم از زبان خودت بشنوم. گفت: هرکس پرسید از قول من بگو سلیمانی فقط یک سرباز است؛ نه چیز دیگر. گفتم: اگر مقام معظم رهبری راضی به این اقدام باشند چی؟ با همان لبخند همیشگی گفت: اگر مقام معظم رهبری به من تکلیف کنند کاندیدای ریاست جمهوری شوم، می‌روم پیش ایشان، آن قدر گریه می‌کنم تا تکلیف را بردارند! 🌱یکی از دوستان هم اخیراً برایم بازگو کرد که از بیت رهبری می‌آمدیم بیرون؛ به سردار سلیمانی گفتم: بیا کاندیدای ریاست جمهوری بشو. گفت : این را که می‌گویم، به مردم بگو. بگو من کاندیدای شهادتم؛ کاندیدای گلوله ام؛ نه کاندیدای ریاست جمهوری!... 🌸در همان کوران انتخابات در اردیبهشت ۱۳۹۶، جوانی به سردار سلیمانی نامه نوشت و از او خواست کاندیدای ریاست جمهوری شود. حاج قاسم برایش نوشت : برادر بزرگوارم، از محبت شما عزیز گرانقدر سپاسگزارم. الحمدالله در کشور ما آن قدر شخصیت‌های مهم و ارزشمند گمنام و با نامی وجود دارد که نیازی نیست سربازی، پست سربازی خود را رها کند. افتخارم این است که سرباز صفر بر سر پست دفاع از ملتی باشم که امام فرمود جانم فدای آنان باد. رها کردن این پست را در شرایطی که گرگ‌هایی در کمین هستند، خیانت می‌دانم. 🌱حاج قاسم به مردم ایران عشق می‌ورزید. در یکی از سخنرانی‌هایش گفت: این ملتی که امام، زیباترین جمله را، عاطفی‌ترین جمله را، روحانی‌ترین جمله را پیرامون آن‌ها بیان کرده‌اند و در وصیت‌نامه خودشان نوشته اند ملت ایران که جانم فدای آن‌ها باد؛ ملتی که مستحق جانی همچون جان امام هست، جان من، جان حسین بادپا، جان جمالی، جان الله دادی و جان همه شهیدان ما، ارزش فدا شدن در این ملت را دارد؛این ملتی که شریف است، عزیز است، فدا کار است، با وفاست، با حکمت است و عزتمند، امروز سرلوحه و تجربه موفق همه ما ملت هاست. 🌸او در وصیت نامه اش هم مهر تایید برحرف‌هایش زد و نوشت: برادران و خواهران عزیز ایرانی من! مردم پر افتخار و سر بلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد؛ کما اینکه شما صدتا هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید. 🌷برگرفته از کتاب «حاج قاسمی که من می‌شناسم»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باماست 💠تشبیه مقام معظم رهبری به حضرت موسی(ع) از زبان حاج قاسم ‌💫موسی وقتی میخواست از نیل عبور کند، با این جمعیت هراسان وخوف ناک از قوم خودش، رسید به نیل اصحاب فرعون پشت سرش بود موسی گفت: خدا با ماست..... 💫مثل اعتمادی که امام خمینی( ره) به مقام معظم رهبری داشت و ایشان این اعتماد را امروز در ابعاد گوناگون به خدا دارد واین اعتماداساس قدرت ماست [خدا با ماست] قاسم معظم رهبری (مدظله‌العالی)
🔹به نقل از سهراب سلیمانی [[احترام خاص حاج قاسم به والدین]] 🌱برادرم از همان دوران نوجوانی از شجاعت و بی باکی خاصی برخوردار بود که باعث می شد از دیگر هم سن و سالهایش متمایز شود، حاجی به لحاظ حل مشکلات اقتصادی مجبور به مهاجرت به کرمان شد اما نسبت به پدر و مادر عشق می ورزید و سعی می کرد علی رغم مشغله های کار از اوضاع و احوال اقوام و پدر و مادر غافل نشود. 🌼همیشه در اولین فرصتی که به دست می آورد به پدر و مادر سر می زد و احترام خاصی برای آنها قائل بود و معتقد بود یکی از دلائل اینکه خداوند روزی اش را خدمت به اسلام و مسلمین و مظلومان جهان قرار داده دعای پدر ومادر، لقمه حلال و دینداری آنها بوده است. 🌱هیچ وقت ندیدم و نشنیدم که بالای حرف والدین حرفی بزند و یا خواسته آنها را که عمدتاً رسیدگی به گرفتاری مردم و افراد مراجعه کننده به آنها بود نادیده بگیرد. 🌼همیشه سعی می کرد رضایت پدر و مادر را جلب کند چرا که رضایت خدا را در رضایت آن ها می دانست، حتی بچه ها و اقوام را به احترام به پدر و مادر سفارش می کرد. [[دعای پدر برای شهادت🥺]] 🌱ایشان همیشه دست پدر و پای مادر را می بوسید، پدرمان خیلی دوست داشت حاجی به آرزویش که شهادت است برسد و همیشه برایش دعا می کرد که این آرزوی برادرم برآورده شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم سلیمانی: این یک ضرورت حقیقی است یک حرف ارزشمند است... 💎خدایا از عمر ما بردار بر عمر رهبرمان اضافه کن خامنه ای قاسم سلیمانی عشق شهدا
💚 صلوات خاصه امام رضا «ع» 🌷 اللهم 🌷 🌷 صل علیٰ 🌷 🌷عليِ بْنِ موسَی 🌷 🌷الرِضَا المرتضیٰ الاِمام🌷ِ 🌷 التَّقيِ النَّقي و حُجَّتكَ 🌷 🌷 عَلی مَنْ فَوقِ الاَرض 🌷 🌷ومَن تَحتَ الثَّريٰ 🌷 🌷 الصِّديقِ 🌷 🌷 الشهید 🌷 🌷 صَلاةً 🌷 🌷كَثيرةً تامَّةً 🌷 🌷 زاكيةً مُتَواصِلةً 🌷 🌷 مُتَواتِرَة ًمُتَرادِفة 🌷 🌷 كَأَفْضَل ماصَلَّيْتَ عَلى🌷 🌷 أَحَدٍ مِن اَوْليائِك. 🌷 🌷صلوات الله علیک🌷 🌷و علی آبائك🌷 🌷وأوﻻدك🌷 💚کاش میشد پر بگیرم تا حرم 💚پیشِ سلطان پیشِ آقایِ کرم 💚کاش دعوت میشدم با زائران 💚در حرم پر میزدم با عاشقان 💚کاش من راهم صدایم میزدی 💚یک زیارت را به نامم میزدی 💚کاش گردد این گدا پابوسِ تو 💚بندهٔ عاشق تر و مخصوصِ تو 💚درشبِ قبرم کنی من راخطاب 💚میکنی آقا قدم‌ها را حساب 💚باتوعاشق‌ترشدن عشقِ منست 💚عشقِ زیبای شما رزق منست 🌷به نیابت از سردار دلها و همرزمانشان🌷
🔹 به نقل از سهراب سلیمانی برادر شهید سلیمانی [[صله ی رحم]] 🌱«حاج قاسم سعی می کرد در هر فرصتی که پیش می آمد بچه ها را دور هم جمع کند و چند ساعت فراغت را با بچه ها سپری کند و معمولاً جمعه ها اگر منزل بود، همه اقوام نزدیک که در تهران ساکن هستند در منزل ایشان جمع می شدند تا ناهار را با هم صرف کنند.» [[نام و عنوان پدر]] 🌷پدر علی رغم شایعاتی که برخی به دنبال دامن زدن به آن هستند بچه های حاج قاسم هیچ کدام از نام و عنوان پدر استفاده نکردند، سلیمانی می گوید: «به لطف خدا بچه های حاج قاسم از شجاعت و دینداری برخوردار هستند، تا حد امکان اخلاق و روش زندگی پدر را دنبال کرده و با مراقبت و حساسیت پدر به دور از هرگونه حاشیه اقتصادی و اجتماعی زندگی خود را اداره کرده اند. 🌱علی رغم اینکه دارای شغل آزاد هستند هرگز نه خودشان تمایل به استفاده از نام و عنوان پدر در کار روزمره داشتند و نه  و حاج قاسم این اجازه را می داد، چرا که برادرم معتقد بود با تلاش و درگیر شدن با مشکلات می توانند مشکلات شان را برطرف کنند و شاید تا این لحظه کسی ندیده و یا نشنیده که فرزندان ایشان از نام و موقعیت پدر استفاده‌ای داشته باشند.»
[[زینب نماینده ی پدر]] زینب خانم به لحاظ اینکه فرزند کوچک خانواده است بیشتر اوقات را با پدر سپری می کرد وخیلی از اوقات هم در مسافرتهای مختلف همرا پدر بود، به همین خاطر هم دوستان حاجی زینب خانم را کاملا می شناختند. در واقع زینب شجاعت و نوع برخورد پدر را با مسائل مختلف چه در منزل و چه در مأموریت ها از نزدیک می دید و همین باعث شد تا بیشتر روی پدر شناخت داشته باشد، تسلط او به زبان عربی هم به دلیل ارتباط با دوستان پدر در جبهه مقاومت است. تربیت صحیح به لطف خدا در همه بچه های حاج قاسم وجود دارد اما مقرر کردند که زینب به عنوان نماینده فرزندان موضوعات را پیگیری کند. اما همه ی بچه ها در امورات پدر بعد از شهادت مشارکت داشتند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠کلیپی بسیار زیبا از سخنان استاد صمدی آملی، شاگرد علامه حسن زاده آملی ره ✨خروس در سحر به ذکر سبوح قدوس در خروش است، کم از خروس مباش... 🌱التماس دعای فرج 🌱اَللهُمَ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفـَرَج
🥀به نام خداوندبخشنده‌ومهربان🥀 87خداوند جز ‌او‌ معبودی‌ نیست‌ قطعا ‌شما‌ ‌را‌ ‌به‌ روز رستاخیز ‌که‌ شکی‌ ‌در‌ [وقوع‌] ‌آن‌ نیست‌ گرد خواهد آورد، و چه‌ کسی‌ ‌در‌ سخن‌ راستگوتر ‌از‌ خداست‌! 88چرا ‌در‌ مورد منافقان‌ دچار دو دستگی‌ شده‌اید! حال‌ ‌آن‌ ‌که‌ ‌خدا‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌به‌ سبب‌ آنچه‌ کردند نگونسار کرده‌ ‌است‌ آیا می‌خواهید کسی‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌خدا‌ گمراه‌ کرده‌ ‌به‌ راه‌ آورید! و ‌هر‌ ‌که‌ ‌را‌ ‌خدا‌ گمراه‌ کند هرگز راهی‌ برایش‌ نخواهی‌ یافت‌ 89آنها‌ دوست‌ دارند ‌شما‌ ‌هم‌ مانند ‌آنها‌ کافر شوید ‌تا‌ ‌با‌ ‌آنها‌ یکسان‌ گردید ‌پس‌، ‌از‌ ‌آنها‌ دوست‌ مگیرید ‌تا‌ ‌این‌ ‌که‌ ‌در‌ راه‌ ‌خدا‌ هجرت‌ کنند ‌پس‌ ‌اگر‌ رو برتافتند، ‌هر‌ جا ‌آنها‌ ‌را‌ یافتید بگیرید و بکشید و ‌از‌ ‌آنها‌ دوست‌ و یاور نگیرید 90مگرآنها‌که‌ ‌به‌ گروهی‌ پیوندندکه‌ میان‌ ‌شما‌وآنها‌پیمانی‌ هست‌،یادر‌حالی‌ نزد‌شما‌بیایندکه‌ دل‌هایشان‌ ‌از‌پیکاربا‌شما‌یابا‌قوم‌ ‌خود‌به‌ تنگ‌ آمده‌ ‌باشد‌واگر‌خدا‌می‌خواست‌ قطعاآنها‌را‌بر‌شما‌چیره‌ می‌ساخت‌ و‌با‌‌شما‌می‌جنگیدندپس‌ ‌اگر‌آنها‌از‌شما‌کناره‌ گرفتندو‌با‌شما‌سرجنگ‌ نداشتندوبه‌ ‌شما‌پیشنهادصلح‌ دادند،دیگرخدا‌برای‌ ‌شما‌راهی‌[‌برای‌ مبارزه‌]علیه‌ آنان‌ قرارنداده‌ ‌است‌ 91گروهی‌ دیگررا‌خواهیدیافت‌ ‌که‌ می‌خواهنداز‌ناحیه ‌شما‌وقوم‌ ‌خود‌در‌امان‌ باشند،[ولی‌]هرگاه‌ ‌به‌ فتنه‌ دعوت‌ شوند‌با‌سر‌در‌آن‌ فرومی‌روندپس‌ ‌اگر‌[‌از‌آزار]‌شما‌کنارنکشیدندوصلح‌ نکردندواز‌شما‌دست‌ برنداشتندآنها‌را‌بگیریدوهر‌کجایافتیدشان‌ بکشیداینانندکه‌ دست‌ ‌شما‌را‌در‌مبارزه‌ ‌با‌‌آنها‌بازگذاشته‌ایم‌🌷
✨﷽✨ [[بدهکاری پدر]] 🌼پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند. 🍃خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند. 🌼به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. 🍃به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.» 🌼حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم. 🍃 پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم. 🌼 صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم. 🍃حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. 🌼 اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. 🍃 پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند. 📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»
44.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارسالی مخاطب عزیزمون نساء صمدی از شهر تبریز🌹 تقدیم به سردار قلبم💚 از آتش جانسوز خبر..... بال و پرم سوخت🥀 دل آب شد از شعله و یکباره.... سرم سوخت🥀 انگشتر خونین تو در دست، ناگاه.... جهان، تار شد و در..... نظرم سوخت🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ توصیف حجت‌الاسلام قرائتی از نحوه فعالیت حاج قاسم 🔹ایشان کار 5 مهندس را انجام میدادند. 5کاری که روی کره ی زمین انجام شد. قاسم عشق دلنوار شهدا
🔹به نقل از سهراب سلیمانی برادر شهید سلیمانی [[تشویق به نماز به سبک حاج قاسم]] 🍃«من سال ۵۵ از روستا به کرمان آمدم و نزد ایشان سال تحصیلی اول راهنمایی را شروع کردم و تا پایان دوره دبیرستان با حاج قاسم زندگی می کردم. 🍁در تمام این سال ها که تحت تعلیم و تربیت ایشان و پسرخاله شهیدم احمد سلیمانی قرار گرفتم، مهم ترین سفارش حاجی انجام واجبات به خصوص نماز اول وقت از آن سن برای من بود، به خاطر همین هم یک ساعت (وستن واچ) برایم خرید و می گفت که ساعت را باید برای ۵ صبح کوک کنم وگرنه ساعت خراب می شود، من هم به عشق ساعت آن را کوک می کردم و برای نماز بیدار می شدم. 🍃بعد از نماز هم باید مشغول مرور درس های روزانه می شدم، هر جمعه به دیدار اقوام که در کرمان ساکن بودن می رفتیم و صله رحم که ایشان به شدت به آن معتقد بودند انجام می گرفت. من و برادر دیگرم به همراه حاج قاسم در خیلی از عملیات های دوران دفاع مقدس حضور داشتیم و هرکدام با توجه به وظیفه محوله کار خود را انجام می دادیم و ایشان هرگز فرقی بین ما و دیگر رزمندگان قائل نمی شد. [[نگاه خاص و ویژه سردار به جوان های ایرانی]] 🍁حاجی هیچ وقت خود را در گروه و یا حزبی قرار نداد، خط قرمز ایشان ولایت بود و به شدت نسبت به امام خمینی (ره) و حضرت آقا تعصب داشت. عاشق و دلباخته همه مردم بود و برایش فرق نمی کرد از چه سلیقه سیاسی و رفتار اجتماعی برخوردار باشند. خود را فدای مردم می کرد و خدمت به انسان های مظلوم را عبادت می دانست، در فرصت هایی که پیش می آمد با اقشار مختلف مردم دیدار می کرد و دسترسی به ایشان برای همه راحت بود، به خصوص فرزندان شهدا که در هر حالتی خود را مکلف به خدمت به آنها می دانست.» 🍃«حاجی در ایام فاطمیه هر عصر دو ساعت قبل از روضه در بیت الزهرا حضور پیدا می کرد تا افراد مختلف بتوانند مشکلات خود را عنوان کنند، حتی مقرر شده بود در ایام فاطمیه ۹۸ افرادی که معمولاً جامعه آنها را نابهنجار می شناسند جمع کند و یک جلسه برای آنها داشته باشد. 🍁حاجی معتقد بود اینها فرزندان ما هستند اگر به ناهنجاری کشیده شده اند شاید کوتاهی ما بوده، در ملاقات ها احترام خاصی برای جوانان قائل بود و اگر کسی مانع ملاقات آنها می شد حاج قاسم به شدت ناراحت می شد و اعتراض می کرد چون معتقد بود اینها ولی نعمت ما هستند، نباید فکر کنند که دسترسی به ما برایشان ممکن نیست. در یک کلام شجاعت و مردمی بودن ایشان الگوی خیلی از نوجوانان و جوانان ما شده بود.»
بر شهدا های شهدایی 💠زیارت مجازی مزار مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی 👈روی لینک کلیک کنید سپس وارد درب شمالی شده و به مسیر ادامه دهید👇 🌐 tour.soleimani.ir   ❤️زنده نگه داشتن یاد شهدا، کمترازشهادت نیست شهدا رایادڪنیـم باشد که دستمان رابگیرند.🕊 # زیارتنامه "شهــــــداء" 🌱بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌱 🌷 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ 🌷 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌷 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... هدیه به ارواح طیبه شهــدا، علی الخصوص شهید حاج قاسم سلیمانی و همرزمانش، برای سلامتی وتعجیل در ظهـور مولا صاحب الزمان (عج) صلـــوات🌷 🌱الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ قاسم مجازی عشق دلنواز شهدا لینک عضویت در کانال مسابقه در ایتا 👇 https://eitaa.com/shamimeshgh1399 روبیکا 👇🏻 https://rubika.ir/shamimeshgh1399ar