#داستان_مسجد
💠 عبادت با پشتی!
داخل مسجد رفتم . هنوز وقت اذان نشده بود. بچه ها توی مسجد بودند.
حسین قرآن می خواند،
محمد نماز مستحبی می خواند.
رضا کتابِ «داستان های پیامبر» را می خواند.
جواد مشغول دعا کردن بود و حمید داشت قرآن ها را مرتب می کرد.
کنار دیوار نشستم و به پشتی تکیه دادم.
حمید مثل همیشه لبخند زنان به طرفم آمد:
به جای این که بیکار بشینی بهتره یه کاری بکنی. نمازی ، دعایی ، قرآنی این جا جای عبادته داداشی!
پیرمردی که نزدیک من نشسته بود به حمید گفت : ایشون هم مشغول عبادته!
حمید گفت : عبادت؟! تکیه زده به پشتی و همین جوری بیکار نشسته این دیگه چه جور عبادتی یه پدر جون؟!
پیرمرد گفت : پیامبر خدا می فرمایند : « کسی که در مسجد نشسته و و نفس می کشد همین کارش عبادت است» (1)
حمید آرام روی شانه هایم زد : داداش! تکیه بده و راحت باش ببخش که مزاحم عبادتت شدم !
---------------------------
1) رسولُ اللّه صلى الله علیه و آله و سلّم: یا أبا ذَرٍّ، إنّ اللّهَ تعالى یُعطِیکَ مادُمتَ جالِسا فی المَسجِدِ بِکُلِّ نَفَسٍ تَنَفَّستَ دَرَجةً فی الجَنّةِ، و تُصَلِّی علَیکَ الملائکةُ، وتُکتَبُ لَکَ بِکُلِّ نَفَسٍ تَنَفَّستَ فیهِعَشرُ حَسَناتٍ، وتُمحى عنکَ عَشرُ سَیّئاتٍ. «بحار الأنوار، جلد77ع صفحه 85»
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:
🕊شمیم رحمت🕊
•┈┈•••✾•🌷🌿🌺🌿🌷•✾•••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2124283952Cc5f23552a1