هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#دعا_درمانے⬆️
#دفع_شر_دشمنان
✍مجرب است این دعا را از روزشنبه
شروع ڪند تاده روز
هر روز۱۲۰۰مرتبہ بخواند
📚اسرارالمقاصد۱۳۸
ڪلیڪ ↩️
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღگشا⬆️
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#اذکارمعجزه_آسای_طلایی
🔺🔻 #گشایش
#ثروت
🔰✨هرکس روز شنبه در ساعت
اولیه روز ۱۰۶۰ مرتبه《 #یاغنی》گوید
ثروتمند شود وشکی درآن
نیست ان شا الله.
📚گل های ارغوان ج1ص195
➺ @shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#آیه_درمانے
#آیةالکرسی
🌹امام علی (؏) ؛
هرکس آیت الکرسی رابعدازهرنماز
واجبی بخواند نمازش مورد قبول واقع
میشود و در امان الهی می باشد
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
👆🌹پیامبراکرم(ص)فرمودند:
#سوره_درمانی
#خواندن_سوره_شعرا=
ایمنی ازآتش سوزی ودزدی
واگرسوره شعرا رانوشته
وبشوید
وازآن آب بنوشدازبیماری شفا یابد
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :3⃣3⃣
#فصل_پنجم
همدان، میدانِ بزرگ و قشنگی داشت که بسیار زیبا و دیدنی بود. توی این میدان، پر از باغچه و سبزه و گل بود. وسط میدان حوض بزرگ و پرآبی قرار داشت. وسط این حوض هم روی پایه ای سنگی، مجسمه شاه، سوار بر اسب، ایستاده بود. عکاس دوره گردی توی میدان عکس می گرفت. پدر صمد گفت: «بهتر است همین جا عکس بگیریم.» بعد رفت و با عکاس صحبت کرد. عکاس به من اشاره کرد تا روی پیت هفده کیلویی روغنی، که کنار شمشادها بود، بنشینم. عکاس رفت پشت دوربین پایه دارش ایستاد. پارچه سیاهی را که به دوربین وصل بود، روی سرش انداخت و دستش را توی هوا نگه داشت و گفت: « اینجا را نگاه کن.» من نشستم و صاف و بی حرکت به دست عکاس خیره شدم. کمی بعد، عکاس از زیر پارچه سیاه بیرون آمد و گفت: «نیم ساعت دیگر عکس حاضر می شود.» کمی توی میدان گشتیم تا عکس ها آماده شد. پدر صمد عکس ها را گرفت و به من داد. خیلی زشت و بد افتاده بودم. به پدرم نگاه کردم و گفتم: «حاج آقا! یعنی من این شکلی ام؟!»
پدرم اخم کرد و گفت: «آقا چرا این طوری عکس گرفتی. دختر من که این شکلی نیست.»
عکاس چیزی نگفت. او داشت پولش را می شمرد؛ اما پدر صمد گفت: «خیلی هم قشنگ و خوب است عروس من، هیچ عیبی ندارد.»
عکس ها را توی کیفم گذاشتم و راه افتادیم طرف خانه دوست پدر صمد. شب را آنجا خوابیدیم.
ادامه دارد...✒️
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :4⃣3⃣
#فصل_پنجم
صبح زود پدرم رفت و شناسنامه ام را عکس دار کرد و آمد دنبال ما تا برویم محضر. عاقد شناسنامه هایمان را گرفت و مبلغ مهریه را از پدرم پرسید و بعد گفت: «خانم قدم خیر محمدی کنعان! وکیلم شما را با یک جلد کلام الله مجید و مبلغ ده هزار تومان پول به عقد آقای...» بقیه جمله عاقد را نشنیدم. دلم شور می زد. به پدرم نگاه کردم. لبخندی روی لب هایش نشسته بود. سرش را چند بار به علامت تأیید تکان داد.گفتم: «با اجازه پدرم، بله.»
محضردار دفتر بزرگی را جلوی من و صمد گذاشت تا امضا کنیم. من که مدرسه نرفته بودم و سواد نداشتم، به جای امضا جاهایی را که محضردار نشانم می داد، انگشت می زدم. اما صمد امضا می کرد.
از محضر که بیرون آمدیم، حال دیگری داشتم. حس می کردم چیزی و کسی دارد من را از پدرم جدا می کند. به همین خاطر تمام مدت بغض کرده بودم و کنار پدرم ایستاده بودم و یک لحظه از او جدا نمی شدم.
ظهر بود و موقع ناهار. به قهوه خانه ای رفتیم و پدر صمد سفارش دیزی داد. من و پدرم کنار هم نشستیم. صمد طوری که کسی متوجه نشود، اشاره کرد بروم پیش او بنشینم. خودم را به آن راه زدم که یعنی نفهمیدم. صمد روی پایش بند نبود. مدام از این طرف به آن طرف می رفت و می آمد کنار میز می ایستاد و می گفت: «چیزی کم و کسر ندارید.»
ادامه دارد...✒️
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
#حدیث_روز
❤️چند تا حدیث فوق العاده زیبا و کاربردی درباره #مادر❤️
حتما بخونید👇
🔸پیامبر(ص):«کسی که پای مادرش را ببوسد؛مثل این است که آستانه خانه خدا را بوسیده است».
📚گنجینه جواهر
🔸«کسی که قبر والدین خود را در هر جمعه زیارت کند، گناهانش بخشیده می شود و از نیکوکاران نوشته شود.
📚مستدرک الوسائل، ج 2
🔸روزی مردی نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: من تمام گناهان را انجام داده ام، آیا راه توبه برای من هست؟😔
حضرت فرمود: آیا پدر و مادرت زنده اند؟گفت: تنها پدرم زنده است. فرمود: به پدر خود احترام و نیکی کن؛ تا خداوند تو را ببخشد.
وقتی که آن مرد رفت، حضرت به اطرافیانش فرمود:«ای کاش مادرش زنده بود...( چرا که محبت به مادر معجزه می کند...) ».
📚بحارالانوار، ج 71
┅✿❀🍃♥️🍃❀✿┅
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕
تکرار کنیم🌸
من در میدانی بیکران و سرشار از شادی و عشق هستم.زندگیام زیبا و رو به کمال و شکوفایست من برای دریافت انرژی مثبت آماده هستم
خدایا سپاسگزارم
@tafakornab
@shamimrezvan
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوسه بر دست تمام مادران مهربان 💋❤️
گاهی زود دیر میشه... تقدیم کن به مادرت💝🌸
پیشاپیش روز مادر مبارک 🎁
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#عکس_نوشته
#احکام_شرعی
#احکام_خمس
آیا به وسائل منزل اگر در تمام سال از آن استفاده نشود خمس تعلق مى گیرد؟ 👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ
✨وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ﴿۱۵﴾
✨اى مردم شما به خدا نيازمنديد و
✨خداست كه بى نياز ستوده است (۱۵)
📚 سوره مبارکه فاطر
✍آیه ۱۵
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ذکر_درمانے
برای #رفع_هم_وغم✨
🌷دو رکعت نمازبخواند
🍃 و۷۰ بار بگوید:
✨یابدیع السموات والارض✨
🌷بعد۱۰۰۰باربگوید
✨ #البدیـع ✨
🍃وسپس صدقه دهـد..
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💕 #داستان_کوتاه_آموزنده
در دبستانی،معلمی به بچه ها گفت آرزوهاشونو بنویسن . اون نوشته های بچه ها رو جمع کرد و به خونه برد .
یکی از برگهها ؛ معلم رو خیلی متاثر کرد . در همون اثنای خوندن بود که همسرش وارد شد و دید که اشک از چشمای خانمش جاریه . پرسید، چی شده؟ چرا اینقدر ناراحتی ؟
زن جواب داد، این انشا را بخوان؛ امروز یکی از شاگردانم نوشته . گفتم آرزوهایشان را بنویسند و اون اینجوری نوشته .
مرد کاغذ را برداشت و خواند. متن انشا اینگونه بود:
"خدایا، میخواهم آرزویی داشته باشم که مثل همیشه نباشد؛ مخصوص است. میخواهم که مرا به تلویزیون تبدیل کنی.میخواهم که جایش را بگیرم. جای تلویزیونی را که در منزل داریم بگیرم. میخواهم که جایی مخصوص خودم داشته باشم و خانوادهام اطراف من حلقه بزنند.میخواهم وقتی که حرف میزنم مرا جدّی بگیرند؛ میخواهم که مرکز توجّه باشم و بی آن که سؤالی بپرسند یا حرفم را قطع کنند بگذارند حرفم را بزنم. دلم میخواهد همانطور که وقتی تلویزیون خراب است و به آن میرسند، به من هم برسند و توجّه کنند. دلم میخواهد پدرم، وقتی از سر کار برمیگردد، حتّی وقتی که خسته است، قدری با من باشد. و مادرم، وقتی غمگین و ناراحت است، به جای بیتوجّهی، به سوی من بیاید. و دوست دارم، برادرانم برای این که با من باشند با یکدیگر دعوا کنند ... دوست دارم خانواده هر از گاهی همه چیز را کنار بگذارند و فقط وقتشان را با من بگذرانند. و نکتۀ آخر که اهمّیتش کمتر از بقیه نیست این که مرا تلویزیونی کن تا بتوانم آنها را خوشحال و سرگرم کنم. خدایا، فکر نکنم زیاد چیزی از تو خواسته باشم. فقط دوست دارم مثل هر تلویزیونی زندگی کنم."
انشا به پایان رسید.
مرد نگاهی به همسرش کرد و گفت، "عجب پدر و مادر وحشتناکیاند!"
زن سرش را بالا گرفت و گفت، "این انشا را دخترمان نوشته"....
#تلنگر
@tafakornab
@shamimrezvan