#پیام_سلامتی
👈 بهترین صبحانه غذاهای باطبع گرم است تا مانع رخوت وسستی صبحگاهی شود
🔹ارده وعسل
🔸کره مربا
🔹حلوا ارده
🔸شیرعسل
🔹عدسی با گلپر
🔸فرنی بامربا
🔹نیمرو
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹الهی1شنبه۲۴شهریور🌹
🌼آغازی باشد برای
🌸شکرنعمتهايت
🌺قلبمان پرازمهربانی
🌼زندگیمان پرازآرامش
🌸روحمان غرق درمحبت
🌺ودستانمان سرشاراز
🌼لطف الهی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#سوره_درمانے #دعا_درمانے
🌹🍃#ختمے_سریع_الاجابـه🍃🌹
✨🌹از مرحوم میرداماد نقل است هرکس سوره یس را در هفت روز هر روزی سه مرتبه بخواند وبعد از قرائت سوره دعا معروف
🍃✨یا مَنْ تُحِلُّ بِه عَقْدِ الْمَکارِهِ ...(در مفاتیح الجنان متن این دعا ذکر شده یا سرچ کنید در اینترنت) ✨🍃
را نیز یک مرتبه بخواند سریعاً دعایش به اجابت خواهد رسید.ان شاالله
👈اما شروع این ختم بستگی به نوع درخواست آن شخص دارد
🔸روز یکشنبه برای طلب عـــــزت ومقام
🔹روز دوشنبه برای پیـــــروزی وظفر (بر مشکلات ودشمن)
🔸روز سه شنبه برای دفع شـــــر کسی که قصد او را کرده است و دفع شر دشمن
🔹روز پنج شنبه برای طلب رزق وروزی و وســـعت در آن
🔸روز جمعه برای ازدواج
(روز شنبه وچهارشنبه ذکر نشده است)
📚گلهای ارغوان۱۴۹/۱;
ختوم واذکار۱۵۲/۱;
صحیفة المهدیه۳۹
🍃🌸
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝نسل سوختــه
#قسمت_صدوپنجاه_ودو(بهار)
🌷دیگه برفی برای آدم برفی نمونده بود. اما نیم ساعت، بعد از ورود سعید، صدای خنده های الهام بعد از گذشت چند ماه، بلند شده بود. حتی برف های روی درخت رو هم با ضربه ریختیم و سمت هم پرتاب کردیم.طی یک حمله همه جانبه، موفق به دستیابی به اهداف عملیات شدیم و حتی چندین گوله برف، به صورت خودجوش و انتحاری وارد یقه سعید شد.?
🌷وقتی رفتیم تو، دست و پای همه مون سرخ سرخ بود و مثل موش آب کشیده، خیس شده بودیم. مامان سریع حوله آورد، پاهامون رو خشک کردیم.
بعد از ظهر، الهام رو بردم پالتو، دستکش و چکمه خریدم، مخصوص کوه. و برای جمعه، ماشین پسرخاله ام رو قرض گرفتم، چرخ ها رو زنجیر بستم و زدیم بیرون. من، الهام، سعید مادر باهامون نیومد.
🌷اطراف مشهد، توی فضای باز، آتیش روشن کردیم و چای گذاشتیم. برف مشهد آب شده بود، اما هنوز، اطرافش تقریبا پوشیده از برف بود و این تقریبا برنامه هر #جمعه ما شد. چه سعید می تونست بیاد، چه به خاطر درس و کنکور توی خونه می موند.
🌷اوایل زیاد راه نمی رفتیم، مخصوصا اگر برف زیادی نشسته بود. الهام تازه کار بود و راه رفتن توی برف، سخت تر از زمین خاکی مخصوصا که بی حالی و شرایط روحیش، خیلی زود انرژیش رو از بین می برد.
🌷اما به مرور، حس تازگی و هوای محشر برفی، حال و هوای الهام رو هم عوض می کرد.هر جا حس می کردم داره کم میاره، دستش رو محکم می گرفتم:
– نگران نباش، خودم حواسم بهت هست.کوه بردن های الهام و راه و چاه بلد شدن خودم، از حکمت های دیگه اون استخاره ها بود.
🌷حکمتی که توی چهره الهام، به وضوح دیده می شد. چهره گرفته، سرد و بی روحی که کم کم و به مرور زمان می شد گرمای زندگی رو توش دید.
و اوج این روح و زندگی رو زمانی توی صورت الهام دیدم که بین زمین و آسمان، معلق، داشتم پنجره ها رو برای عید می شستم.با یه لیوان چای اومد سمتم
– خسته نباشی، بیا پایین، برات چایی آوردم.نه عین روزهای اول و قبل از جدا شدن از ما، اما صداش، #رنگ_زندگی گرفته بود.
🌷عید، وقتی دایی محمد چشمش به الهام افتاد، خیلی تعجب کرد. خوب نشده بود، اما دیگه گوشه گیر، سرد و افسرده نبود. هنوز کمی حالت آشفته و عصبی داشت که توکل بر خدا اون رو هم با صبر و برنامه ریزی حل می کردیم.
اما تنها تعجب دایی، به خاطر الهام نبود.
– اونقدر چهره ات جا افتاده شده که حسابی جا خوردم، با خودت چی کار کردی پسر؟
🌷و من فقط خندیدم. روزگار، استاد سخت گیری بود. هر چند، قلبم با رفاقت و حمایت خدا آرامش داشت.
حرف از جا افتادن چهره شد
یهو دلم کشیده شد به عکس صورت شهیدای #مدافع_حرم
✍ادامه دارد..
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_صدوپنجاه_وسه (تماس ناشناس)
🌷ازدانشگاه برمی گشتم که تلفنم زنگ زد. صدای کامل مردی بود، ناآشنا. خودش رو معرفی کرد.– شما رو آقای ابراهیمی معرفی کردن. گفتن شما تبحر خاصی در شناخت افراد دارید و شخصیت شناسی تون خیلی خوبه. ما بر حسب#توانایی_علمی و موقعیتی می خوایم نیرو گزینش کنیم.
🌷می خواستیم اگر برای شمامقدوره از مصاحبت تون تو این برنامه استفاده کنیم.از حالت حرف زدنش حسابی جا خوردم.محکم و در استفاده از کلمات و لغات فوق العاده دقیق.– آقای ابراهیمی نسبت به من لطف دارن، ولی من توانایی خاصی ندارم که به درد کسی بخوره.
🌷شخصیت و نوع حرف زدنش، من رو مجاب کرد که حداقل، به خاطر حس عمیق کنجکاوی هم که شده یه سر برم اونجا.تلفن رو که قطع کرد سری شماره ابالفضل رو گرفتم. مونده بودم چی بهشون گفته که چنین تصویری از من، برای اونها درست کرده.– هیچی، چیز خاصی نگفتم. فقط اون دفعه که باهام اومدی سر کارم، فقط همون ماجرا رو براشون گفتم.
🌷جا خوردم، تو اون لحظه هیچ چیز خاصی یادم نمی اومد.– ای بابا، همون دفعه که بچه های گروه رو دیدی. بعدش گفتی از اینجا بیا بیرون، اینها قابل اعتماد نیستن تا چند وقت بعد هم، همه شون می افتن به جون هم. ولی چون تیم شدن تو این وسط ضربه می خوری.
🌷دقیقا پیش بینی هایی که در مورد تک تک شون و اون اتفاقات کردی درست در اومد. من فقط همین ماجرا و نظرم رو به علیمرادی گفتم.
دو دل شدم، موندم برم یا زنگ بزنم و عذرخواهی کنم. به نظرم توی ماجرایی که اتفاق افتاده بود، چیز چندان خاصی نبود و تصور و انتظار اون آقا از من فراتر از این کلمات بود.
🌷– این چیزها چیه گفتی پسر؟ نگفتی میرم، خودم و خودت ضایع میشیم؟ پس فردا هر حرفی بزنی می پرسن اینم مثل اون تشخیص قبلیته؟
تمام بعد از ظهر و شب، ذهنم بین رفتن و نرفتن مردد بود. در نهایت دلم رو زدم به دریا، هر چه باداباد. حس کنجکاوی و جوانی آرامم نمی گذاشت واینکه اولین بار بود توی چنین شرایطی به عنوان مصاحبه کننده قرار می گرفتم. هر چند برای اونها عضومفیدی نبودم، اما دیدن شیوه کار وفرصت یادگرفتن از افراد با تجربه، می تونست تجربه فوق العاده ای باشه
ادامه دارد...
@tafakornab
@shamimrezvan
#احکام_شرعی #تیمم
‼️تیمم بر غبار زیر فرش
🔷س 3312: معمولاً در زیر قالی که در اتاق پهن است گرد و خاکهایی جمع میشود آیا تیمم با این نوع خاک صحیح است یا خیر؟
✅ج: تا امکان تهیه چیزی که تیمم بر آن صحیح است مثل سنگ و خاک وجود دارد، تیمم بر گرد و غبار صحیح نیست؛ مگر به اندازهای باشد که عرفاً بر آن خاک صدق کند.
📕منبع: leader.ir
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#هرروزیک_آیه
✨وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ
✨وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَى بِهِ
✨بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا ﴿۵۸﴾
✨و بر آن زنده كه نمى ميرد توكل كن
✨و به ستايش او تسبيح گوى و همين
✨بس كه او به گناهان بندگانش آگاه است (۵۸)
📚سوره مبارکه الفرقان
✍آیه ۵۸
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#ذڪر_درمانے #آیه_درمانےا
🌹🍃پیدا شدن اشیا #گمشده
💜👈 کسی که اموالش گم شده است، ۱۱۹ مرتبه یا حفیظ بگوید و بعد از آن نیز ۱۱۹ مرتبه آیه شریفه ۱۶ از سوره لقمان را قرائت کند.
🌸✨يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ✨🌸
🦋👈خداوند متعال به فضلش مال او به او بر میگرداند؛ این ذکر مجرب است
📚 مخزن تعویذات، ص ۶۳ و ۶۴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از ڪـانـال تخصصے دلتنگ ڪــღــربــلا
#مناسبتها #وقایع_بعدازعاشورا
⚫️ بعد از کربلا چه گذشت...(قسمت 5)
✳️چون اهل بیت علیه السلام وارد شهر شدند،
ام کلثوم علیها السلام به شمر گفت: حاجتی دارم ممکن است آنرا انجام دهی؟
🔘 ما را از دروازه ای وارد کنید که تماشاچی کمتر باشد و به کسانی که سرها را حمل میکنند بگو سرها را از محفل زنها دور کنند که در معرض دید اینهمه تماشاچی نباشیم!
🔥شمر پست فطرت دقیقا برعکس دستور داد سرها را بالای نیزه ها نصب کنند و در کنار محمل زنها حرکت دهند و آنها را از دروازه بزرگ شهر وارد کردند...
✳️ سهل ابن سعد میگوید: برای زیارت بیت المقدس رفته بودم عبورم به شام افتاد .
❗️دیدم تمام شهر آذین بسته شده و مردم به رقص و پایکوبی مشغولند! با خودم گفتم ایا برای مردم شام عیدی هست که من بیخبرم؟!
💠 ناگهان دیدم در گوشه ای چند نفر به آرامی مشغول صحبت هستند. گفتم: آیا برای شما شامی ها عیدی است که ما بی خبریم؟
🔰گفتند : پیرمرد غریبی؟ گفتم من سهل از صحابه رسول خدایم.
🔅گفتند: سهل تعجب نمیکنی چرا از آسمان خون نمیبارد و زمین اهلش را فرو نمیبرد؟
گفتم: مگر چه شده؟ گفتند: سر حسین فرزند رسول خدا را برای یزید هدیه آورده اند!
❗️گفتم: الله اکبر! سرحسین را می اورند و مردم این چنین خوشحالی میکنند؟!!
🔴 جلوی دروازه آمدم، سواری را دیدم که نیزه ای در دست دارد که سری روی آن است که شبیه ترین انسانها به رسول خدا است.
🍃نزدیک یکی از زنان اهل بیت رفتم و گفتم: ایا حاجتی داری که من بتوانم انجام دهم؟
🌷حضرت سکینه فرمود: ای سهل به کسی که این سر را حمل میکند بگو اندکی جلوتر برود تا مردان کمتر مارا نگاه کنند..
🍀جلوتر رفتم و به آن مرد گفتم: اگر سر را جلوتر ببری چهارصد دینار به تو میدهم. مرد پذیرفت و سر را جلوتر برد.
🌺 از علی ابن الحسین روایت شده:
هنگامیکه مارا بر یزید وارد کردند دوازده جوان و اطفال ذکور که همه را به ریسمان بسته بودند جلو یزید قرار گرفتیم و گفتیم:
🔥 یزید تو رو به خدا چه فکر میکنی اگر رسول خدا ما را به این حالت ببیند؟
♨️یزید دستور داد بند از ما برداشتند.
🌹 فاطمه دختر ابی عبدالله فرمود: ای یزید! دختران رسول خدا و اسیری..؟
💥ناگهان زنی از بنی هاشم و دوستداران اهل بیت که در قصر یزید بود شیون کشید و گفت: ای حبیبم حسین، ای سید اهل بیت رسول خدا...ای پسر رسول خدا..ای کشته ی اولاد زنا..
⚡️ ندبه و گریه های این زن همه زنان اهل مجلس را گریانید.
♨️مردی از اهل شام که فکر میکرد اهل بیت پیغمبر از خوارج هستند فاطمه دختر امام حسین را دید و از یزید خواست دختر را به او ببخشد.
🌸زینب دختر علی علیه السلام غضبناک شد و با پرخاش گفت: دعوی دروغ کردی و پست تر از انی هستی که چنین خواهشی کنی که نه برای تو و نه امیرت جایز نیست!
🔥 یزید از گفتار حضرت زینب خشمگین شد و گفت: ادعای دروغ میکنی!اگر بخواهم میتوانم!
⭐️زینب سلام الله فرمود: چنین نیست! خدا چنین اختیاری به تو نداده مگر اینکه از دین ما خارج بشی و به دین دیگری در آیی!
🌑مرد شامی دوباره درخواستش را تکرار کرد و گفت این دختر را به من ببخش.
🔥یزید نتوانست جوابی به حضرت زینب بدهد و چون سرشکسته شده بود به مرد شامی گفت: خفه شو خدا مرگ حتمی به تو ببخشد...
✍ادامه دارد...
📔بحار ج 45،ص129.
📗حیات الحسین ج 3/ص371
📕 نفس المهموم ص 433
📚 طبری ج 7 ص381.
📘ارشاد ص246.
📙کامل ج4 ص86
📓روضه الواعظین ص 164
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
http://eitaa.com/joinchat/1068105750Cf2670e35cc
ڪـانـال تخصصے دلتنگ ڪــღــربــلا👆
🌸🍃💙🍃🌸🍃💙🍃🌸🍃
مطابق #محاسبات_نجومي
📅 #تقویم_اسلامی_نجومی_دوشنبه
۲۵ شهریور ۱۳۹۸ هجری شمسی
۱۶ محرم الحرام ۱۴۴۰ هجری قمری
۱۶ سپتامبر ۲۰۱۹ میلادی
☝ امروز #صدقه اول صبح فراموش نگردد .
🌸اذکار دوشنبه :
- یا قاضی الحاجات(100 مرتبه)
- سُبحانَ اللهِ و الحَمدُللهِ(1000 مرتبه)
- یا لَطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال
🌸 دوشنبه شانزدهم قمری برای کارهای زیر مناسب است:
🔹خرید و فروش،
🔹کشاورزی ،
🔹ساخت و ساز
🔹تجارت و داد و ستد
🔹و امور معمولی روزانه خوب است.
☝ برای شروع کارهای مهم خوب نیست، مسافرت هم اگر ضروری است بعدازظهر با #صدقه باشد.
🌷مباشرت جهت فرزند دار شدن دراین دوشنبه شب (دوشنبه که شب شد ) خوب است و فرزند آن باگذشت و جوانمرد خواهد شد دلش رحيم و جوانمرد خواهد بود ، زبانش از دروغ ، غيبت وتهمت و پاک مي ماند. و شهادت نصیبش میشود به امید خدا.
🌹 حال مولود امروز خوب است و قدم نورسیده میمون و مبارک است ان شاالله .
✂ ️طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،خوب نیست و غم و اندوه دارد.
♦ حجامت و خون دادن از نظر قمری در روز شانزدهم خوب است ،باعث نشاط و شادابی و گشایش در کار می شود ان شاءالله تعالی.
🔹دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی دارد و موجب دولت یافتن می گردد.
👕 دوشنبه برای بریدن، دوختن ، خریدن و پوشیدن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت می شود.
️ 💢️این دوشنبه برای #نوره_کشیدن (رفع موهای بدن با نوره) مناسب است.
🕥 وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
#اوقات_شرعی_به_افق_تهران
🔹اذان صبح: ۲۳ : ۵ 🔹طلوع آفتاب: ۴۷: ۶
🔹اذان ظهر: ۵۹ :۱۲ 🔹غروب آفتاب: ۱۱: ۱۹
🔹اذان مغرب :۲۹ : ۱۹ 🔹نیمه شب شرعی : ۱۷ : ۰۰
💫ذات الکرسی عمود0:12
❣دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است....
📚 منابع مطالب ما:
الدروع الواقیة سید بن طاوس ، سایت کانون قرآنی، وسائل الشيعه ؛ ج7 ، باب 190.، حلیة المتقین، ختوم و اذکار، ج 1، ص 42، مفاتیح الجنان و بحارالانوار و تقویم المحسنین شیخ محدث کاشانی
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
🌸🍃💙🍃🌸🍃💙🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانـــــــهـــ
#گیف_نوشته👆
هشت نصیحت هوشمندانه بر اساس پشیمانی های دیگران👆
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
♥️خدایادراین شب عزیز میخواهیم
⚫️سهم دهانمان راذكر
♥️سهم قلبمان رامحبت
⚫️سهم چشمانمان راعشق
♥️سهم پاهایمان رامعرفت
⚫️سهم دستانمان رابخشش
✨ #شبتون_خـدایی✨
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
الهی به امیدتو
آغاز می کنیم
دوشنبہ 25 شهریورماه را
چه زیباست هر روز
قبل از خورشید
به خدا سلام کنیم
نام خدا را نجوا
کنیم و آرام بگیریم
آخرین دوشنبہ
شهریورماهتون در پناه خدا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برجلوه ی
روی ماه مهدی صلوات
برجذبه ی
هرنگاه مهدی صلوات
ما را نبود
چو هدیه یی درخور او
بفرست به
پیشگاه مهدی، صلوات
"اللهم صل علی محمد
و آل محمد و عجل فرجهم"
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
❤️ #سلام_اربابم❤️
از دور سلامم بہ تو اے #غریب_مادر
اے پیڪر صد پاره شده زخمے خنجر
جانم بہ فــدا ےتو و یاران شهیدٺ
لبیڪ #حسین_بن_علے ڪشتہے بےسر
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#ذکرروز👆دوشنبه
یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد
#نماز_روز_دوشنبہ
✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره
برایش نوشته شود
2رکعت ؛
درهر رکعت بعدازحمد
یک آیةالکرسی ،توحید ،فلق وناس
بعد از سلام۱۰ استغفار
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#حدیث_روز👆 #خوبی #بدی
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #دوشنبه 25 شهریور ماه 1398
🌞اذان صبح: 05:23
☀️طلوع آفتاب: 06:47
🌝اذان ظهر: 12:59
🌑غروب آفتاب: 19:12
🌖اذان مغرب: 19:29
🌓نیمه شب شرعی: 00:17
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#پیام_سلامتی
✨خواص عجیب شیر با دیگر ترکیبات
🍶شیر بادام: کاهش بیماری قلبی
🍶شیر برنج: سلامت استخوان
🍶شیر نارگیل: رفع استرس وخستگی
🍶شیر موز: افزایش حجم عضلات
🍶شیر خرما: رفع خشونت
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#آیه_درمانے
آیہ #محبت_عشق❤️
💞هر ڪس خواهد كسى را #عاشق خود كند اين آيہ را كہ بہ آيہ #مَوَدَّت مشهور است
💞 بہ شيرينے و ميوہ يا چيزيكہ مطلوب او باشد #چهاردہ مرتبہ در #شب بخواند و #بدمد و بہ خوردش دهد بے شك بر او #عاشق شود و آيہ اين است:
💠يُحِبُّونَهُم كَحُبِّ اللہ وَ الذينَ امنوا اَشَدَّ حُبّاً لِلّہ💠
🔴🔴💰 #وسعت_رزق 💰
#ذکر_درمانے
این ذڪر
را از روز ⇦دوشنبه یاچهارشنبه
شروع کندروزی
✨⇦۱۵۳ بارتا۴۰روز و
✨روزچهلم که ⇦۱۷۸بار
بخواند یافَتّاحُ یارَزّاقُ یاواسِعُ
📚هزار ویک ختم ص۱۱۴
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
#آیه_درمانے #زیاد_شدن_خرید_و_فروش
🍃🌹 آیهای جهت رونق
کسب و تجارت🌹🍃
🌺👌به جهت آن آیه ۱۰ سوره اعراف را نوشته در خانه یا در محل کسبش بیاویزد انشاءالله به مقصود رسد
🍃🌸وَلَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ🌸🍃
📚 گلهای ارغوان ۸۴/۳
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
┅┄🍃┄┄🍃┄┄🍃┄┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷روزتون بخیر
🌸 آخرین دوشنبه
🌷شهریور ماهتون پر برکت
🌸امروزتون شاد
🌷لحظه تون سرشاراز
🌸عشق و محبت
🌷آرزومندم امروز
✨خداوند❣
🌸گره از مشکلاتتون بگشاید
🌷و برآورده کند
🌸تمام خواسته های
🌷قلبی تون را
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#نسل_سوختــه
قسمت صدوپنجاه وچهارم:
(کفش های بزرگتر)
🌷خبری از ابالفضل نبود . وارد ساختمان که شدم . چند نفر زودتر از موعد توی سالن، به انتظار نشسته بودن . رفتم سمت منشی و سلام کردم . پسر جوانی بود بزرگ تر از خودم .
🌷- زود اومدید مصاحبه از 9 شروع میشه .اسم تون. و اینکه چه ساعتی رو پای تلفن بهتون اعلام کرده بودن؟
- مهران فضلی گفتن قبل از 8:30 اینجا باشم .
شروع کرد توی لیست دنبال اسمم گشتن ...
🌷- اسمتون توی لیست شماره 1 نیست ... در مورد زمان مصاحبه مطمئنید؟
تازه حواسم جمع شد ... من رو اشتباه گرفته ... ناخودآگاه خندیدم ...
🌷- من برای مصاحبه شدن اینجا نیستم .قرار جزء مصاحبه کننده ها باشم ...
تا این جمله رو گفتم ... سرش رو از روی برگه ها آورد بالا و با تعجب بهم خیره شد ... گوشی رو برداشت و داخلی رو گرفت .
🌷-آقای فضلی اینجان .
گوشی رو گذاشت و با همون نگاه متحیر، چرخید سمت من ...
🌷- پله ها رو تشریف ببرید بالا .سمت چپ .. اتاق کنفرانس.
تشکر کردم و ازش دور شدم ... حس می کردم هنوز داره با تعجب بهم نگاه می کنه ...
🌷حس تعجبی که طبقه بالا . توی چهره اون چهار نفر دیگه عمیق تر بود ... هر چند خیلی سریع کنترلش کردن ...
من در برابر اونها بچه محسوب می شدم ... و انصافا از نشستن کنارشون 🌷خجالت کشیدم ... برای اولین بار توی عمرم ... حس بچه ای رو داشتم که پاش رو توی کفش بزرگ ترش کرده ...
🌷آقای علیمرادی، من و اون سه نفر دیگه رو بهم معرفی کرد... و یه دورنمای کلی از برنامه شون ... و اشخاصی که بهشون نیاز داشتن رو بهم گفت ...
به شدت معذب شده بودم ... نمی دونستم این حالتم به خاطر این همه سال تحقیر پدرم و اطرافیانه که ...
🌷- ادای بزرگ ترها رو در نیار ... باز آدم شده واسه ما و ...
وحالا که در کنار چنین افرادی نشستم ... خودم هم، چنین حالتی پیدا کردم .یااینکه .
این چهل و پنج دقیقه، به نظرم یه عمر گذشت ... و این حالت زمانی شدت گرفت که ... یکی شون چرخید سمت من ...
🌷- آقای فضلی ... عذرمی خوام می پرسم ... قصد اهانت ندارم ... شما چند سالتونه؟ ...
#نسل_سوخته
قسمت صدوپنجاه وپنجم:(چهارمین نفر)
نفسم بند اومد ... همون حسی رو که تا اون لحظه داشتم... و تمام معذب بودنم شدت گرفت ...
🌷- 21 سال
نگاهش با حالت خاصی چرخید سمت علیمرادی ... و من نگاهم رو از روی هر دوشون چرخوندم ... می ترسیدم نگاه و چهره پدرم رو توی چهره شون ببینم ...
اولین نفر وارد اتاق شد ... محکم تر از اون ...
🌷من توی قلبم بسم الله گفتم و توکل کردم ... حس می کردم اگر الان اون طرف میز نشسته بودم ... کمتر خورد می شدم و روم فشار می اومد ...
🌷یکی پس از دیگری وارد می شدن ... هر نفر بین 20 تا 30 دقیقه ... و من، تمام مدت ساکت بودم ... دقیق گوش می دادم و نگاه می کردم ... بدون اینکه از روشون چشم بردارم... می دونستم 🌷برای چی ازم خواستن برم ... هر چند، بعید می دونستم بودنم به درد بخوره اما با همه وجود روی کار متمرکز شدم .
🌷در ازای وقتی که اونجا گذاشته بودم، مسئول بودم ...
این روند تا اذان ظهر ادامه داشت .از اذان، حدود یه ساعت وقت استراحت داشتیم .
🌷بعد از نماز، ده دقیقه ای بیشتر توی سالن و فضای بیرون اتاق کنفرانس موندم .وقتی برگشتم داشتن در مورد افراد.شخصیت ها، نقاط و قوت و ضعف .و خصوصیات شون حرف می زدن .نفر سوم بودن که من وارد شدم ...
آقای علیمرادی برگشت سمت من.
🌷- نظر شما چیه آقای فضلی؟ ... تمام مدت مصاحبه هم ساکت بودید ...
- فکر می کنم در برابر اساتید و افراد خبره ای مثل شما ... حرف من مثل کوبیدن روی طبل خالی باشه .جز صدای بلندش چیز دیگه ای برای عرضه نداره .
🌷کسی که کنار علیمرادی نشسته بود، خندید .
- اشکال نداره ... حداقلش اینه که قدرت و تواناییت رو می سنجی ... اگر اشکالی داشته باشی متوجه می شی ... و می تونی از نقاط قوتت تفکیک شون کنی .
🌷حرفش خیلی عاقلانه بود .هر چند حس یه طبل تو خالی رو داشتم که قرار بود صداش توی فضا بپیچه ...
برگه ها رو برداشتم و شروع کردم ... تمام مواردی رو که از اون افراد به دست آورده بودم .از شخصیت تا هر چیز دیگه ای که به نظرم می رسید .
🌷زیر چشمی بهشون نگاه می کردم تا هر وقت حس کردم .دیگه واقعا جا داره هیچی نگم .همون جا ساکت بشم .اما اونها خیلی دقیق گوش می کردن .تا اینکه به نفر چهارم رسید .
🌷تمام خصوصیات رو یکی پس از دیگری شمردم .ولی نظرم برای پذیرشش منفی بود .تا این جمله از دهنم خارج شد .آقای افخم .همون کسی که سنم رو پرسیده بود .با حالت جدی ای بهم نگاه کرد .
🌷- شما برای این شخص، خصوصیات و نقاط مثبت زیادی رو مطرح کردید ... به درست یا غلط تشخیص تون کاری ندارم . ولی چرا علی رغم تمام این خصوصیات، پیشنهاد ردکردنش رومی دید؟
نگاهش به شدت، محکم و بی پروا بود ..نگاهی که حتی یک لحظه هم ... اون رو از روی من برنمی داشت
ادامه دارد...
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹