📖 دو نفر وارد شدند. همه شروع کردند به دست زدن و هوهو کردن. آن دو نفر وسط اتاق، دستی در هوا تکاندن و قری به کمر انداختند. محض رضای خدا هیچ کدام هم بلد نبودند برقصند؛ فقط ادایش را در آوردند.
📌 رسول سینه اش را صاف کرد و به یکی از آن تازه وارد ها، که چهارشانه و هیکلی بود؛ تذکر داد: «شما امشب کلاً لال مونی بگیرید... مهمون داریم!»
_ به روی...
مکثی کرد. رسول پا شد: «سید علی ما را مدافعان حرم آفریده اند!»
_ چیزی نگفتم! می خواستم بگم به روی...
عباس پرید وسط حرفش.
_ شما بیا این جا کاهو خرد کن!
_ به روی...
همه زدند زیر خنده.
رسول رو کرد طرف من و گفت: «سید علی بچه یکی از محل های خاص تهرونه. کلاً از کاف زیاد استفاده می کنه.»
📂 #برشی_از_کتاب
📚 #پویش_مطالعاتی_شمسه
🆔 @shamseh_5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید | عمار واسه حاج قاسم پا شد اما واسه خمپاره پا نشد
📂 #شهید_محمد_حسین_محمدخانی
📚 #پویش_مطالعاتی_شمسه
🆔 @shamseh_5
💌 مطالعه برای من، گذراندن وقت با یک دوست است.
💬 گری پاول سن
📂 #نکته_ناب
📚 #پویش_مطالعاتی_شمسه
🆔 @shamseh_5
📖 اینارو میگم که اگه شهید شدم کسی نیست برات بگه.شهریورماه بهم زنگ زد و گفت:« قراره خانواده ام بیان اینجا.» دوتا اسیر گرفته بود.تشویقی گرفته بود که خانوادهشو برای زیارت بیاره منطقه.
📌 قرار شد تاریخ دقیق رو بهم بگه تا از نبل برم دمشق. هم استراحتی، هم زیارتی هم بچه ها رو ببینم.باهم در ارتباط بودیم که روز چهارشنبه گفت:«خانوادم یکشنبه میان.» گفتم:«پس منم طوری برنامه ریزی می کنم که یکشنبه اونجا باشم.» جمعه تماس گرفت که:« برنامه چیه؟ امروز دمشق میری؟» گفتم:« نه امروز کار دارم.»
📂 #برشی_از_کتاب
📚 #پویش_مطالعاتی_شمسه
🆔 @shamseh_5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید | تا دلم یاد شهیدا میکنه، اشک چشمام منو رسوا میکنه
📂 #شهید_محمد_حسین_محمدخانی
📚 #پویش_مطالعاتی_شمسه
🆔 @shamseh_5
Podcast.mp3
806.8K
🎧 #بشنوید | اینارو میگم که اگه شهید شدم کسی نیست برات بگه
📂 #برشی_از_کتاب
📚 #پویش_مطالعاتی_شمسه
🆔 @shamseh_5
📖 وسایلم را گذاشتم روی صندلی. دویدم سمت خاکریز بتنی.
کجا؟
تعال!
صدای رضا و سرباز سوری قاتی شده بود.
نرو بالا قناصه می زنه؟
حدود دو متر، ارتفاع خاکریز بود. کفشم فرو می رفت داخل گل. حسی می گفت: (شهادت اینقدر اینقدر کشکی کشکی نیست) کفشم تو ی گل ماند .
📌 سرباز سوری انگار انتحاری آمده باشد، پشت سرم می دوید. نفس نفس زنان رسیدم بالای خاکریز. تا چشم کار میکرد دشت بود؛ دریا ی پر از بوته های سبز . یک دست .باد ملایم خیسی خورد توی صورتم. چشمانم را بستم .سبک شدم .یادم رفت برای چه آمدم این بالا. می خواستم دستانم را از هم باز کنم و ایستاده به خوابم.
📂 #برشی_از_کتاب
📚 #پویش_مطالعاتی_شمسه
🆔 @shamseh_5
🎈 چه زندگی با صفایی می شود اگر همانند شهدا و معصومین در برابر هوای نفس وگریز از گناه در برابر خود خاکریز های بتنی بسازیم .
📂 #دلنوشته
📚 #پویش_مطالعاتی_شمسه
🆔 @shamseh_5
📖 باید درهای علم به روی همه باز باشد. هرجا مزرعه هست، هرجا آدم هست، آنجا کتاب هم باید باشد.
💬 “ویکتور هوگو”
📂 #نکته_ناب
📚 #پویش_مطالعاتی_شمسه
🆔 @shamseh_5