#نمایشگاه_کتاب
🚩 #شغل_شریف /مجموعه داستان کوتاه
انتشارات سوره مهر/ راهروی 27
🚩 #خانه_مغایرت /رمان
انتشارات شهرستان ادب/ راهروی 19
🚩 #عمار_حلب /زندگینامه شهید محمدخانی
#قصه_دلبری /شهید محمدخانی به روایت همسر
#فرزند_کشمیر /زندگینامه سیدقلبی حسین رضوی کشمیری
انتشارات روایت فتح/ راهروی 1/11
🚩 #پادشاهان_پیاده / خرده روایتهایی از زیارت اربعین/ انتشارات عهدمانا/راهرو 19(غرفه نشر شهید کاظمی)
🌐 @shamseh8
هدایت شده از حاج عمار
حاج قاسم سلیمانی :
عمار (شهید محمدحسین محمدخانی) برای من مثل همت بود.
به کانال #حاج_عمار بپیوندید:
🔊 @shahidmohammadkhani
🔻 #ارسالی_مخاطبین
🔻 #قصه_دلبری
💠 بالاخره پیداش کردم خودم که نه یه دوست که اصلا توقعشو نداشتم بهم هدیه داد. اونقدر گفته بودم که همه دنبال خوندنش بودن و هستن.
💠 داغ داغ رسید دستم. رفیقم خواست بین خودشو قصه دلبری امتحانم کنه. دست گذاشت رو کتاب که اول من باس بخونم. یه چند روز دیگه به انتظارم اضافه شد. وقتی رسید دستم داشتممیرفتم حرم امام هشتم سر خدمت. برگشتنی تو یه مسیر دوساعت ونیمه با زبون روزه بعد یه شب کاری جانانه خوندمش و گریه کردم تمام راهو.
💠 عجب قصه دلبری ای بودا. حالا هر وقت با دوستام میریم سر خدمت میگردیم دنبال اتاق اشک. هر چند ماها اندازه خانوم عمار سعادتمند نیستیم که راهمون بدن اما میگردیم دنبالش.
🔰به کانال "شمسه" بپیوندید:
🌐 @shamseh8
🔻 #قصه_دلبری
🔻 #ارسالی_مخاطبین
http://yon.ir/z4Dd9
🌷در به در دنبالش گشتم ...به هرکس که میرسیدم که کتابخوان بود ازش میپرسیدم نمیدونی کتاب قصه دلبری را چه کتابفروشی دارد ...
🌷و باز به در بسته میخوردم. هرکس از شهر خارج میشد و میرفت تهران و شیراز و...بهش میسپردم که اگر توانستند برام بگیرند و گیرشون نمیآمد ...
🌷هرجا که میتوانستم سپرده بودم اگر کتاب را دیدند بگویند بروم بگیرم و بالاخره در یکی از کتابفروشیهای شهر پیدا شد (آب در کوزه و ما تشنه لبان میگشتیم😊)
🌷وقتی کتاب را پیدا کردم بیشتر از سه تا خریدم چون به همه آنهایی که گفته بودم وقتی فهمیدند بالاخره پیدا شد گفتند برای ما هم بخر.
🌷شروع کردم به خوندن و خوندن و خوندن. دیر موقع بود. دلم نمیآمد تمام نشده کتاب را ببندم ...خواندمش تا آخر …
🌷 تا بالاخره به پایان آمد. شاید هم فقط کتاب تمام شد (به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست)
قطعا هنوز این عشق جریان دارد با این تفاوت که ما را هم در این داستان درگیر کردند.
درگیر به قول خودش یک لحظه زندگی کردن شاید ده سال پنجاه سال و یا عمر می کنیم اما واقعا چقدر زندگی میکنیم آن هم درست و حسابی...
اخ کاش روزی آقا بخواهد ما را هم در اتاق اشک راه بدهند...
اصلا هنوز این اتاق اشک وجود دارد؟ ...اگر هم داشته باشد آن حال و هوا کجا و...
و این کتاب هم شد برای من استارت خواندن کتابهای مذهبی و یقین دارم برای هرکس برکتی داشته است...
یه سوال این کتاب جلد دو ندارد …?
مگر میشود عشق به این زیبایی پایان یابد…?
🔰به کانال "شمسه" بپیوندید:
🌐 @shamseh8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 مسابقه کتابخوانی چلچراغ با محوریت کتاب #رهبر_دارالعباده نوشته محمدعلی جعفری
🔰به کانال "شمسه" بپیوندید:
🌐 @shamseh8
📖 #خانه_مغایرت
🖊 #محمدعلی_جعفری
📚 #انتشارات_شهرستان_ادب
🌐 http://www.irna.ir/fa/News/82979194
🔰به کانال "شمسه" بپیوندید:
🌐 @shamseh8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 تیرز
#راهی_که_از_سر_گرفتیم
🔺مراسم اولین سالگرد شهادت "شهید محسن حججی"🔻
پنجشنبه
#18_مرداد
یادمان شهدای نجف آباد، مزار شهید
🔰به کانال "شمسه" بپیوندید:
🌐 @shamseh8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 پست اینستاگرامی آقای محمد سرشار(مدیر شبکه کودک سیما) درباره کتاب #عمار_حلب
🌐 https://www.instagram.com/p/BnL-7FUB4_R/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=irv6ak8hwlh6
🔰به کانال "شمسه" بپیوندید:
🌐 @shamseh8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 تیزر معرفی کتاب #پادشاهان_پیاده
📌 خرده روایتهایی از زیارت اربعین
🖊 بهزاد دانشگر؛ محمدعلی جعفری
💠 انتشارات عهد مانا
.
🌐 @shamseh8
🔻 #ارسالی_مخاطبین
🔻 #سربلند
🔻 روایت زندگی شهید محسن حججی
💠 از زمانی که خبر چاپ کتاب سربلند، بلند شد؛ لحظهشماری میکردیم تا بخریم و بخوانیم و لذت ببریم و گهگاهی همذاتپنداری کنیم و خودمان را در مقام و جایگاه محسنِ بیسر قرار بدهیم.
حُسن مطلع هر یک از فصول کتاب به خوبی هرچه تمامتر آغاز شده، اصلاً همین، یک هُل یا شوک عجیبی بود برای خسته نشدن و کشش به پایانرساندنِ با صبر و حوصلهی کتاب نسبتاً پرحجم و پرخاطره و به کرّات خواندنی.
از اول که شروع به خواندن سر گرفت، همیشه تصاویر شهید حججی(ره) یا همان جوجیجان یا همان جابرِ در خط حمله به ذهن مخاطب گره میخورَد؛ انگار محسن نمیگذاشت هر خاطرهای بدون تفکر و دقت و وسواس زیاد از دست برود و صرفاً خوانده شود!
محسن هم عین ما مسجدی بود، انقلابی بود، اهل پایگاه و بسیج و فعالیتِ خودجوش بود، صلهی رحم و نماز اول وقت و به یاد خدا بودن و زیارتِ مشهد و قم و جمکران و کربلا و دعا و قرائت قرآن و گریه و سینهزنی و هیئت و بساط شادی فراهمکردن و بگوبخند هم سرجای خودش برقرار بود؛ چه ایران چه سوریه و چه هرجاییکه اقتضا میکرد.
محسن یا همان جابر به ما فهماند میتوان عاشق شد، او جواب ردّ از دختری بدحجاب شنید و با یک دخترِ بدحجاب دیگری ازدواج کرد و هنر تغییر را بلد بود؛ خانمش را همسر، همسفر، همقدم و همدوش خود مخصوصاً در کارهای فرهنگی قرار داد.
تیکههای خوبی در زمانهای مختلفی داشت؛ اینکه بگویی دمت گرم، کوفتی بگیری، حَجی دعا کن و ... چیزهای عجیب زندگی محسن نبود؛ اینکه بدانی اثر کارهای فرهنگی محسن زیاد بود، به فکر رشد بروبچ محله و روستای منطقه محروم بود، هیچوقت گله نمیکرد و مدام خودش را به سختترین کارها وامیداشت؛ اینها مهم بود!
اینکه گاهی اجباراً آهنگ مسخره امیرتتلو گوش میدهد، فیلم نهنگ عنبر را میبیند و اصلاً خوشش نمیآید و به خاطر مصلحت حال دیگران، خیلی هم سختگیری نمیکرد، چیز مهمی نبود، مهم کُتُبی بود که آنها را خوانده بود و بعد از نماز جمعه آنها را تبلیغ میکرد و احتمالاً مسیر زندگی خیلیها را هم عوض کرده بود.
محسنِ اسیرشده توسط قوم ظالم داعشی، هم افسر نظامی بود و هم مهاجم خط مقدم تهاجم فرهنگی؛ اغراق نیست گر بنویسیم خیال میکردیم او یک سپاهیِ رده چندم زرنگ بود، اینقدر که حواشی زندگی نمیگذاشت بفهمیم جابر در یک عملیاتِ شبانه در نقش توپچی، چه افتخاری آفرید و اصلاً خودش را نگرفت؛ مرحباً بک یا جابر!
چقدر از ما دههی شصتیها و ... جلو افتادی کربلایی محسن؛ خداقوت.
🔰به کانال "شمسه" بپیوندید:
🌐 @shamseh8