(در شهادت دکتر بهشتی و یاران)
#هفتاد_و_دو_گل
از فتـنه ی غــرب و حیـلهی استعمار
گر داد ز کف ، امام، هفتـاد و دو یـار
خفتند به گِل ، بسان هفتاد و دو گُل
در چشم عدو شدند هفتاد و دو خار
ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا
#حکم_قضا
حکم قضا چونکه شد به کام بهشتی
دست قدَر سکه زد به نام بهشتی
محکمهی ضد انقلاب به پا شد
تا بدهد حکم اختتام بهشتی
قاضی مزدور غرب از ره بیداد
کرد قضاوت به انهدام بهشتی
تا که نهادند سارقان جهانخوار
بمب جهانسوز، زیر گام بهشتی
همره هفتاد و دو شهید مقدس
خاتمه دادند بر دوام بهشتی
بود چون او شاهد شهادت یاران
ساقی مجلس شکست جام بهشتی
بادهی عمرش فشاند ، بر کف محفل
ریخت سپس زهر کین به کام بهشتی
نشئهی جاوید شد به بزم شهادت
گشت چو خون بادهی مدام بهشتی
کرد ز خون جبین خضاب سرش را
تا که شد اسباب احترام بهشتی
خاک مزار بهشت حضرت زهرا (س)
شد ز صفا وادی السلام بهشتی
گفت خمینی به رغم دشمن خائن:
زنده بوَد ، نام مستدام بهشتی
پیرو خطّ امام بود و درین خط
بود خمینی فقط ، امام بهشتی
حجّت اسلام بود و آیت یزدان
مشعل اهل صفا ، کلام بهشتی
حامی اسلام بود و حافظ قران
رونق دین بود ، اهتمام بهشتی
خواری مستکبران ، رسالهی کارش
یاری مستضعفان ، مرام بهشتی
حیف و دریغا که گرگ کین و ستم برد
یوسف گلگون کفن ، به نام بهشتی
تهنیت و تسلیت به رهبر و امت
هدیه کنم در عزای عام بهشتی
نیز دهم تسلیت به ملت اسلام
مرگ شهیدان هم زمام بهشتی
هست امیدم دوام عمر خمینی
زآن که بوَد رهبر همام بهشتی
(شمس قمی) گفت این رثای جگرسوز
حرمت همکاری و سلام بهشتی
شادروان سید علیرضا شمس قمی
تیر ماه 1360
@shamseqomi
#رباعی
احمــد چو به امـر خـالق حیّ قــدیــر
مأمور به نصب جانشین شد به غـدیر
فرمود پس از من این علی، بن عم من
بر جملهی مؤمنین، ولی است و امیــر
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
(ألسَّلامُ عَلَيْكَ يٰا أباعَبْداللّٰه الحُسَين)
#ترکیببند_عاشورایی ۱
این ماتم از کجاست که دلها پر از غم است
این آه و ناله چیست که با گریه توأم است؟
این اشک های گرم که سوزد تن جهان
اندر عزای کیست که عالم به ماتم است
بر گوش جان سروشِ زمان میدهد ندا :
ماهِ عزای شاهِ شهیدان ، محرّم است
ماهی که از عناد و جفای یزید دون
رأس حسین بر سرِ نی نقش خاتم است
از تیغ کین چو طایر بسمل به خاک و خون
جسم شریف سبط رسول مکرّم است
در سوگِ نور دیدهی ختم پیمبران ـ
در خون نشسته دیدهی حوّا و آدم است
زین ماتم عظیم ، نباشد عجب ، اگر ـ
شیون کنان ملایکه ی عرش اعظم است
در حیرتم ز زلزلهی اشک و آه خلق
آرام و مطمئن ز چه ارکان عالم است؟
از ماجرای شوم و غم انگیز کربلا...
ویران شود چو عالم امکان بُوَد سزا
:::
دلدادگان عارض دلدار کربلا ـ
دل بسته بر کجاوهی سالار کربلا
از جان گذشتگان فداکار شاه عشق
بر کف گرفته جان سوی پیکار کربلا
جمعی که بوده فانی فی الله از الست
از سر ، گذشته در ره سردار کربلا
حکم خداست حکم حسین و صلاح او
کز ترک مکّه ، درک کند یار کربلا
بر دفع کفر و ظلم یزید پلید شد
با اهلبیت ، عازم دیدار کربلا
سوداگری بصیر، متاع نفیس دین
با نقد جان خرید ، به بازار کربلا
درس وفا و همّت و آزادگی بوَد
پیکار پیشوای وفادار کربلا
طوفان کفر را به کنار عدم زدند
کشتی نشستگان سبکبار کربلا
زین وقعه گرچه قلب دوعالم کباب شد
اسلام ، پایدار از این انقلاب شد
:::
چون جسم پاک خسرو دین بر زمین فتاد
لرزش به نُه رواق سپهر برین فتاد
خورشید آسمان شریعت ز عرش زین
رخشانتر از همیشه به فرش زمین فتاد
تا ذوالجناح هم، ز دل آه و فغان کشید
آنگه که شاه تشنه لب از صدر زین فتاد
زآن زخمها که بر تن سبط نبی زدند
سوز و گداز ، بر تن روح الامین فتاد
عالم سزد ، که جامهی نیلی به تن کنند
زین غم که بر زمین، تن مولای دین فتاد
خون گلوی او چو بهروی زمین رسید
حتّیٰ خروش ، در دل شمر لعین فتاد
از آهِ سینه سوز یتیمان تشنه لب ـ
عَیّوق با شرارهی غم همنشین فتاد
زینب کنار نعش برادر به شور و شین
گفت: ای شهید راه خدا یا اخا حسین!
:::
برخیز و از طریق وفا حال ما ببین
احوال زار عترت خیرالّنسا ببین
برخیز و خواهران پریشان و بیپناه
در حلقهی اسارت خصم دغا ببین
برخیز و کشتگان عزیزان خویش را...
ماهیصفت به ورطهی خون در شنا ببین
برخیز و نوگلان حرم را ز بیم خصم
در پای خار ، خفته و مرگ آشنا ببین
برخیز و پا پُر آبله ، طفلان داغدار ـ
با شمر و ساربان دنی پا به پا ببین
برخیز و روی اُشتر عریانِ بی جهاز
شمشیرِ کین به گردن زینالعبا ببین
برخیز و کاروان اسیران اهلبیت
سوی دیار شامِ غم از کربلا ببین
ناچار ـ میرویم برادر ز کوی تو...
ما میرویم و هست دل ما بسوی تو
:::
باشد ز ماسَوای دو عالم سوا حسین
زیرا سواست از همهی ماسوا حسین
ماندی بُراق عقل ، به معراج عشق او
بر عرش نی چو خواند کلام خدا حسین
هفتاد و دو عزیز ، به بازار مصر دین
بنْمود عرضه بی ثمن و بی بها حسین
هفتاد و دو ذبیح ، فدای حبیب کرد
اندر منای معرکهی کربلا حسین
هفتاد و دو ستارهی رخشان برج حق
پنهان نمود در پس ابر فنا حسین
هفتاد و دو شهید، چشیدند بی دریغ
شهد شهادت از سر اخلاص با حسین
باشد روا که خلق دو عالم فدا کنند
جانها به راه عهد و وفای تو یاحسین
(شمس قمی) به نالهی جانسوز دل سرود
این قصه را که هست تو را نکتهها حسین
:::
زیرا ـ تو بهترین اثر ذات سرمدی!
رونقفزای مصحف و دین محمّدی
شادروان سید علیرضا شمس قمی
1340
https://eitaa.com/shamseqomi
۱ ـ متأسفانه بندهای دیگر این ترکیببند دوازدهبندی را نیافتم.
(اَلسَّلَامُ عَلَیكَ یَا رَضِیعَ الحُسَین)
#اصغر_عطشان
شاه شهیدان چو دید یار ندارد
یاور و غمخوار و غمگسار ندارد
بعدِ جوانان و پیروان و عزیزان
غیر علی ، طفل شیرخوار ندارد
رفت به میدان و با سپاه عدو گفت:
کودک بی شیر من ، قرار ندارد
اصغر عطشان من که طفل صغیر است
قدرت پیکار و گیرودار ندارد
تشنه لب است و به غیر جرعهٔ آبی
ز آن سپه کفر ، انتظار ندارد
بهر خود آبی نخواستم اگر این حرف
نزد شما قدر و اعتبار ندارد ـ
خود ببرید و دهیدش آب و درین کار
غیر شما ، فردی اختیار ندارد
آب دهیدش که مرگ کودک عطشان
بهر شما مجد و افتخار ندارد
رحم کنیدش که کودک است و صغیر است
طاقت این جور بی شمار ندارد
تشنه بوَد درخور نبرد نباشد
طفل بوَد قدرت فرار ندارد
حرمله چون دید شَه به خاطر اصغر
حالت پیکار و کارزار ندارد
کرد هدف حلق عندلیب حرم را
شرم ، حرامی ز کردگار ندارد
کرد چو گلچین، خزان ز گلشن ایمان
غنچه لبی را که نوبهار ندارد
حنجر اصغر درید و قلب پیمبر
حرمله گویا جز این دو کار ندارد
دید شَه دین چو خون حنجر اصغر
گفت که دیگر حسین ، یار ندارد
خون علی ریخت سوی عرش و بگفتا
بهتر از این درخور نثار ندارد
بارخدایا قبول کن که پس از او
چشمم جز مرگ ، انتظار ندارد
بارخدایا تویی گواه که این جمع
حتی رحمی به شیرخوار ندارد
آنکه به طفل صغیر هم نکند رحم
رحم به ناموس روزگار ندارد
(شمس قمی) زین غزل زمین و زمان سوخت
شمس فلک ، این چنین شرار ندارد .
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
«اَلسَّلام عَلَی الاَعضاءِ المُقَطَّعاتِ»
#شهادت_حضرت_علیاکبر (ع)
چــو از شـمشـــیـرِ کـفّـــــار سـتمـگـــــر
فـتـــاد از صـدر زیـن شهـــزاده اکـبـــــر
بـه خـون آغشـته و غلتـــان به میـــدان
چـــو در دریــــــا شــــنـاور دُرّ غلـتــــان
بـه لحنـی جــانگــــزا ، گفتــــا پـــدر را
کــه دریـــاب ای پــــدر اکنـــون پسـر را
حســین آن خســروِ بـی یــــار و یــــاور
چــو بــــرق آمـــد کنــــار جسـم اکبـــــر
ســرِ فــــرزنــــد را ، دادی بـــــه زانـــــو
کــه مـَــــه را دیــــد زیــر ابـــــر گیســو
ز مـــــاهِ عــــــارض او شــــامِ مــــــو را
بــزد یکسـو کــه دیـــد آن مـــاهــــرو را
چو مشکین زلـف او از چهـــره شـد دور
عیـــان گــردیــد گــویـی آیـــه ی نــــور
پسـر در خـــاک گشـــته مـــو پــریشــان
پــــدر از حـــال آن مَـــــه رو پـــریشــان
پسـر را گیسـوان ، بـــر بــــاد مـیرفــت
پــــدر ر ا بـر فـلـک ، فــریـــاد میرفــت
فـلــک بـهــــر پسـر ، از تــــاب رفـتـــــه
مَـلَــک بـهــــر پـــدر ، در تـــاب تفـتـــــه
پســر ، ممـنـــون پـنــــدار پـــــدر بــــود
پـــدر ، مجـنــــون ایـثـــــار پســر بــــود
پسـر چشـمـش بـــه روی بــــاب روشــن
پــــدر قـلبــش از آن مهـتـــــاب روشــن
بـنـــاگـــه دیــده بسـت آن نـــور دیـــده
که گــویـی، در سیـــاهـــی شد سپیـــده
علــی چون گــل شـدی پــرپـــر به گـلزار
چو بلبـل شـد حسین از هجــر گــل ، زار
بگفـتـــــا بـــا بنــی هـــاشـــم بـــه زاری:
علـــی را بـُــــرده در خیمـــــه ز یـــــاری
مـــن از داغ علـــی، طــــاقـــت نــــدارم
کــــه او را جـــــانـــب لـیـــــلا بـیـــــارم
پس از او زنــدگـی بـر مـن حـــرام است
کــزیـن پس کـار عمـــر مـن تمـــام است
پـس از مـرگ علـــی روزم بُـــوَد شــــام
رسـیـــدم آفـتـــاب عـمــــر ، بـــر بـــــام
خـــدایـــا شــد علـــی اکـبـــر ز دســـتم
چـو مـن پـــاینــــده بــر عهــــد الســـتم
ببــین یـــارب تـــو گـــل افشــانــی مــن
قبـــول از مــن نمـــــا قــــربـــانــی مــن
فـرســـتادم به سـویـت اکبــــر خـویـش
شـبــــیـه کــــامـــل پیــغمبــــر خـویـش
غمـت (شمس قمی) را کــرد مــدهــوش
مکـن در محشـرش هــرگــز فــرامــوش.
شادروان سید علیرضا شمس قمی
1341
https://eitaa.com/shamseqomi
«اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا قَمَرِ بَني هٰاشِم»
#ماه_بنی_هاشم
بوَد روشنگر بزم جهان ، ماهِ بنی هاشم
فروزانتر ز ماهِ آسمان ، ماهِ بنی هاشم
نه تنها بزم عالم را کند رخشان رخ ماهش
که روشن کرده ماهِ آسمان، ماهِ بنی هاشم
بوَد عبّاس ، نام و کنیهاش باشد ابوفاضل
اباالفضل است در عِلم و بیان، ماهِ بنی هاشم
پدر، حیدر، برادر چون حسین، امّ البنین مادر
سزد هاشم ببالد بر چنان ماهِ بنی هاشم
بنی هاشم نجوم دین و شمس الدین حسین امّا
درآن منظومه ـ عبّاس جوان، ماهِ بنی هاشم
مَه از خورشید کسب نور میباید کند آری
ز مولایش حسین دارد نشان، ماهِ بنی هاشم
فضیلت، معرفت، عزت، شهامت، حریت، همت
به دانشگاه دین داد امتحان، ماهِ بنی هاشم
به جانبازی بسی فخریه بودش ورنه در خویشی
ز شمرش بود سرخطّ امان، ماهِ بنی هاشم
فتوّت بین که بهر کودکان تشنه کام شَه
ننوشید آب از آن شطّ روان، ماهِ بنی هاشم
جهانِ جان بُد و جانِ جهان کز راهِ جانبازی
به راهِ عشقِ جانان داد جان، ماهِ بنی هاشم
حسینش بود جانان و بدادش جان چو جانانه
که در جان باختن بُد شادمان، ماهِ بنی هاشم
نبودی معرفت در مدح آن مَه (شمس قمّی) را
که روشن کرد طبعم ناگهان ماه،ِ بنی هاشم
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi