eitaa logo
🇵🇸『منٺظࢪان‌ظھوࢪ...!‌』
1.4هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
75 فایل
⸤ ﷽ ⸣ خوشـابھ‌حال‌آنان‌ڪـھ‌دࢪڪلـاس‌انتظـاࢪحتۍ یڪ‌جمـعه‌هم‌غـیبټ‌نداࢪند!🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بِـسْـمِـ رَبِــ اْلْشُـهَـدا....‌.......♥️
°•💚🍃 رسول‌خدا"صل‌الله‌علیه‌واله" : ڪسانۍ‌ڪه‌برامامت‌ حضرت‌مھدۍ در‌زمان‌غیبت‌ اوثابت‌‌واستواربمانند از‌نایاب‌ترین‌افراد‌هستند...!🌿 اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج - @fbnjssryiopqhol |⏳🖇|
• . 🌱☀️اول صبح پس از گفتن یک بسم الله از دل و جان تو بگو: ♡السلام علیڪ یا اباعبدالله حسین؏♡ #روزتون_حسینی #یا_حسین_اباعبدالله -🌿 @fbnjssryiopqhol
ای عاشقانـ وقت نمـــ💞ــاز استـ! اذان می گویند!♥️
^^📖🖇 - فَأَقیمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنینَ کِتابًا مَوْقُوتًا . " ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ [ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﻌﻤﻮﻟﺶ ] ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻛﻨﻴﺪ . ﻣﺴﻠﻤﺎً ﻧﻤﺎﺯ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﺭ ﺍﻭﻗﺎﺗﻲ ﻣﺸﺨﺺ ﻭ ﻣﻌﻴﻦ ﻭﻇﻴﻔﻪ ﺍﻱ ﻣﻘﺮّﺭ ﻭ ﻟﺎﺯم ﺑﺮ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺍﺳﺖ . " 🌱 اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج - @fbnjssryiopqhol |⏳🖇|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• . ما را بخـــــر بہ خاطر این چند قطره اشڪ ڪارۍ بہ غیر گریہ بلد نیستیم "حسین" #حسین‌جانم♥️ #استوری | #Story 📲 -🌿 @fbnjssryiopqhol
AUD-20201208-WA0005.mp3
9.92M
#فایل_صوتی #قسمت_سوم🌿 کتاب ۳ دقیقه در قیامت📚 ادامه دارد........ #ویژه‍ کپی حرام🚫
-"↻^^💚! علامه‌طباطبایۍ: هیچڪس‌به‌هیچ‌درجه‌ازمعنویت نرسید‌مگر‌در‌حرم‌مطھر امام‌حسین(؏) یا‌درتوسل‌به‌آن‌حضرت. اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج - @fbnjssryiopqhol |⏳🖇|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ🎥 اثر خواندن یک آیت الکرسی برای اموات.......!!🌹 #سخنرانی🗣 ﴾^•^ @fbnjssryiopqhol ^•^﴿
✨🍁✨🍁 🍁✨🍁 ✨🍁 🍁 تقریبا دانشگاه تق و لق شده بود. خیلی کم بچه ها سر کلاس هاحاضر می شدند، مگرسر کلاسِ استاد هایی که خیلی سخت گیر بودند و همان اول ترم خط و نشان هایشان راکشیده بودند. برای بعضی استادهای سخت گیری که روی یادگیری دانشجوها تعصب داشتند، اهمیت ویژه ایی قائل بودم. وقتی سرکلاس این جوراستادها می نشستم که تعصب وسختگیری بی مورد نداشتند، ولی چیزی راسرسری نمی گرفتند و کارشان باحساب وکتاب بودتاحقی ازدانشجویی ضایع نشودحس خوبی پیدامی کردم وباخودم می گفتم کاش این استاد یک نماینده‌ی مجلس بود، تابرای مشکلات مردم هم اینقدر وجدان و تعصب خرج می‌کرد. من هم می‌توانستم بعضی روزها دانشگاه نروم، ولی انگار یک نیرویی اجازه نمی داد خانه بمانم. نیرویی که به امید دیدن کسی مرا به دانشگاه می‌کشاند. روز تولدم مادر، خانواده‌ی خاله و دایی را هم دعوت کرده بود و کلی به همه خوش گذشت. آن روز نمی دانم این فکر چرا رهایم نمی کرد ، که ممکن است آرش پیام بدهد و تولدم را تبریک بگوید. به خاطر همین فکر بچه‌گانه، چند بار گوشی‌ام را چک کردم. دفعه،ی آخر، پیامی از آقای معصومی امد. بازش کردم. نوشته بود: «باور کن ماه هاست زیباترین جملات را برای امروز کنار می گذارم ، امشب اما همه ی جملات فرار کرده‌اند همین طور بی وزن وبی هوا بگویم ... تولدت مبارک.» با خواندنش زل زدم به نوشته ها و بغض گلویم را گرفت. انگار این پیام را از کس دیگری توقع داشتم و حالا یک جورایی جا خورده بودم. سعیده که بی هواوارداتاق شد، وقتی حال مرا دید، نگاهی به گوشی‌ام انداخت که هنوز روشن بود. متن را خواند و تعجب زده گفت: – الان از خوشحالی اینطوری شدی یا ناراحتی؟ وقتی سکوتم را دید ادامه داد: –اونوقت این از کجا تاریخ تولد تو رو می دونه؟ در پاهایم احساس ضعف می کردم، گوشی را خاموش کردم وزیرتخت انداختمش تادیگرنبینمش. خودم هم نشستم روی تخت و سرم راتوی دستهایم گرفتم. سعیده که از کارهای من هاج و واج مانده بود گفت: –توچته راحیل؟ منتظر پیام کسی بودی؟ سرم را بلند کردم و بغضم راقورت دادم و گفتم: –یادته از رنج برات می گفتم؟ ــ خب. ــ الان برای من از رنج گذشته، شده شکنجه. کاش یه قرصی چیزی بود که آدم می خورد و همه چیز رو فراموش می کرد. کنارم نشست و سرم را روی سینه‌اش فشار داد و گفت: –راحیل باورم نمیشه تو این حرف هارو میزنی، فکر می کردم بی خیالترو قویتر از این حرف ها باشی. اینجوری که داغون میشی. آخه آرش از کجا باید روزتولد تو رو بدونه. خودم را کنار کشیدم و گفتم: – من قویم، یعنی باید باشم. فقط امروز این شیطونه بد جور واسه خودش ویراژ داد نتیجشم این شد. باید همون اول صبحی شاخش رو می شکوندم. لبهای سعیده کش امد و گفت: – آهان، این شد. حالا بگو ببینم قضیه ی ای پیام چی بود؟ اون از کجا می دونست... حرفش را بریدم و گفتم: –اون قبلا کادوش رو هم داده. بعد رفتم و از کمد جعبه ی گل رز رو آوردم که دیگر تقریباخشک شده بود. و پلاک زنجیر را هم نشانش دادم. وبرگرداندمش تا پشتش راهم ببیند. همانطور که با دهان باز نگاهشان می کردگفت: –چه با احساس! همین کارهارو کرده توقع تو رو برده بالا دیگه. بعد چشمکی زد و گفت: –ببینم تا حالا چیزی در مورد علاقش نگفته؟ ــ نه ــ چه محتاط؟ ــ یعنی تو فکر می کنی بهم علاقه داره؟ ــ اووووو چه جورم. ولی به خاطر شرایطی که داره شاید خودش رو در حد تو نمی دونه که بگه. ــ کاش شرایط بهتری داشت، چون معیارهای من رو داره. سعیده خنده ایی کردو گفت: –عزیزم مگه خودت همیشه نمیگی همه چی یه جا جمع نمیشه طبق خواسته‌ی ما، همیشه یه جاش می لنگه؟ خب اینم همونه دیگه. با صدای مادر که صدایمان می کرد، فوری وسایل را داخل کمد گذاشتم و ازاتاق بیرون رفتیم. وقتی وارد کلاس شدم با دیدن آرش گل از گلم شکفت، ولی زود خودم را جمع و جور کردم و رفتم همان ردیف جلو نشستم. خدارو شکر کردم که حالش خوب شده. با سارا و بهار و سعیدگرم حرف بود و متوجه‌ی من نشد. سوگند از ردیف عقب امد کنارم نشست وغر زد: –چقدر جا عوض می کنی بعد اشاره کرد به آرش وپرسید: – شنیدی چی می گفت؟ ــ نه ، من که الان رسیدم. ــ می گفت دلیل تصادفش این بوده که یکی از بچه های کلاس اعصابش رو خرد کرده، اونم دیگه سر کلاس نرفته و زده بیرون. با سرعت رانندگی کرده و باعث تصادف شده. بعد با حالت مسخره ایی گفت: –عزیزم جواب سلام بچه مردم رو بده نره بزنه خودش رو شل و پل کنه. هر دو از این حرف خندیدیم. با امدن استاد خندهایمان جمع شد و به پچ پچ تبدیل شد. ✍ ┄┅🌵••══••❣┅┄ 🍁 ✨🍁 🍁✨🍁 ✨🍁✨🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے🌱 اینا رسما رد دادن...‌!! #استاد_رائفی_پور 🍀 @fbnjssryiopqhol🍀
°•°•[📚🔮]•°•° یادمان‌باشد... ثانیه‍ به‌ثانیه‍ راحساب‌میڪنند... مبادالحظه‌اےرابدون‌یادخداوندبگذرانیم‌ڪه بدضررے‌خواهیم‌کرد...! اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج - @fbnjssryiopqhol |⏳🖇|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بِـسْـمِـ رَبِـ اْلْحُـسَیْنْـ...........❤️
مگه میشه تو را دیدُ به قبلِ دیدنت برگشت؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ❓سوال از مردم: آیا حاضری برای امام زمانت کاری بکنی؟ 👈جوابها رو ببینید😔 آقاجان شرمنده‌ایم! شرمنده💔 منتظــــران ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @fbnjssryiopqhol 💯
CQACAgQAAxkBAAEXwi1f0mROlqjy04hsfds7qCYRFL446AACUgoAAvktUFCnGuZXd0sFeh4E.mp3
9.26M
💚✨ 🦋اِلهى‏ عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ... منتظــــران ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @fbnjssryiopqhol 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما حتما ببینید مردم حتما حتما ببینید مردم حتما حتما ببینید مردم دوستان انقلابی در این جنگ نابرابر رسانه ای مهمترین وظیفه ی ما روشنگری است. لطفا بر سر بنده منت بذارید و این توصیه ی مؤکد استاد رائفی پور عزیز (که اکانت توییتری ایشان بسته شده) را نشر حداکثری کنید🙏
((لینک مستند ۴۲۰۰))👇🏻 https://www.aparat.com/v/aeYEU/%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF_%28%28%DB%B4%DB%B2%DB%B0%DB%B0%29%29 حتما ببینید مردم📛❌👆🏻👆🏻👆🏻
✨﷽✨ 🟡کرامت و احترام ملائک به مومن در هنگام مرگ 🌹رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هنگامی که خداوند از بنده اش راضی شد،به عزرائیل می فرماید: ♻️از جانب من نزد فلانی برو و روح او را برای من بیاور، آنچه که از اعمال انجام داده کافی است. 🌸 من او را امتحان نمودم، او را در جایگاه ارجمندی که مورد علاقه من است یافتم. ☘عزرائیل همراه پانصد فرشته که با آنها شاخه های گل و دسته های ریشه دار گل زعفران است، 🌟 از بارگاه الهی به زمین نزول می کنند و نزد آن بنده صالح می آیند و هر کدام از آن فرشتگان او را به چیزی بشارت می دهند که دیگری به چیز دیگر بشارت می دهد. 🌷در آن هنگام فرشتگان با شاخه های گل و دسته های زعفران که در دست دارند برای خروج روح او، از دو طرف در دو صف طولانی می ایستند (تا جلال و شکوه، از روح آن بنده صالح استقبال کنند). 🔥هنگامی که ابلیس که رئیس شیطان ها است، آن منظره را می بیند، دو دستش را بر سر نهاده و فریاد و نعره می کشد! ⚡️پیروان او وقتی او را این گونه وحشتزده می نگرند، می پرسند: ای بزرگ ما! مگر چه حادثه ای رخ داده است؟ که چنان بر افروخته شده ای؟. 🔥ابلیس می گوید: مگر نمی بینی که این بنده خدا تا چه اندازه مورد کرامت و احترام واقع شده است، 💥 شما در مورد گمراه کردن او کجا بودید!!؟؟ ☄آنها می گویند: ما کوشش خود را در مورد گمراه کردن او کردیم، ولی او از ما اطاعت نکرد... 📙جامع الاخبار، مطابق بحار، ج 6، ص 161. 🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹
🖇💚↻ تویۍ‌ڪشتۍ‌امن‌وامانم... #حسین‌جانم ツ اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج - @fbnjssryiopqhol |⏳🖇|
^^💚🌱 امام‌علۍ(؏): هرڪس‌در‌حال‌طلب دانش‌مرگش‌فرا‌رسد،‌میان‌او‌ و‌پیامبران‌تنھا‌یڪ درجه‌تفاوت‌ باشد . اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج - @fbnjssryiopqhol |⏳🖇|
✨🍁✨🍁 🍁✨🍁 ✨🍁 🍁 روبه روی ضریح نشسته بودم و به حرف های سوگند فکر می کردم. با این که خیلی سختی کشیده بود ولی خیلی صبور و باروحیه است. درکودکی پدرش راازدست می دهد و مادرش مجبور می شود ازدواج کند، چون پدرش مثل پدر من بیمه نبوده که حقوق داشته باشند. به دلیل آزارهای ناپدری‌اش سوگند بعد از مدتی پیش مادربزگش برمی‌گردد. مادر بزرگش خیاط ماهری بوده و سوگند به خاطر استعداد ذاتی که داشته خیلی زودخیاطی رایاد می گیرد و می تواند برای مشتریها لباس بدوزد. وقتی دانشگاه قبول می‌شود مادرش هم به خاطر رفتارهای بد شوهرش طلاق می گیرد وحالا سه تایی زندگی می کنند. چند ماه بعدسوگندعاشق پسری که نباید می‌شود. پسری که افکارو اعتقاداتش به سوگند نمی خورد. با این که سوگند می دانست این ازدواج اشتباه است ولی نتوانست پا روی دلش بگذارد و عقد می کنند. ولی هنوز یک سال از عقدشان نگذشته بود که جدا می شوند. افکارم به صدای سوگند پاسخ می دهد و فوری خبردار می‌ایستد. ــ حداقل یه جوک خنده دار بگو...اینجور که تو زل زدی به ضریح، انگار امدی دنبال طلبت...چه خبره؟ آهی کشیدم و گفتم: –داشتم به تو فکر می کردم. چشمهایش را گرد کرد و گفت: –راحیل، جون مادرت زیر آب من رو نزنی پیش آقاها. حالا من یه چیزی گفتم. ــ نه نترس. راستی اون پسر دیگه سراغت نیومد؟ نفسش را محکم بیرون داد و گفت: –نه بابا، چند وقت پیشم دیدمش با یه دختر دیگه. می دونی راحیل، چیزی که من تو این عمر کوتاهم متوجه شدم تو هر کاری بخصوص ازدواج باید خدا رو درنظر بگیری وگرنه خودت آسیب می بینی. بیشتر وقتها عامل بدبختیمون خودمون هستیم ولی هی می شینیم می گیم خدایا چرا. سرم را به علامت تایید حرف هایش تکان دادم و زیر لب گفتم: عمل کردن بهشون خیلی سخته. همانطور که بلند میشد گفت: –اگه سخت نبود که الان اوضاع ما این نبود. با دوتا قرآن برگشت و یکیش را طرفم گرفت وگفت:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🦋مردم به دلیل اینکه شاد نیستن بدی میکنن اگه کسی به خدا متصل باشه✨ همیشه شاده و دیگه دلیل نداره که بخواد بد باشه