eitaa logo
شمس (ساقی)
500 دنبال‌کننده
191 عکس
8 ویدیو
2 فایل
کسی که غرق خدا شد جزای اوست بهشت نه آن که دل به عبـادت، به شوق حـور دهد شمس (ساقی) کانال‌ آموزش عروض و قافیه و... 🆔 @arozghafie 🆔 @shams400
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ ولادت باسعادت حضرت شمس الشموس، خسرو اقليم توس، شاهنشاه انيس النفوس، هشتمين اختر تابناک آسمان امامت و ولايت، سلطان علیّ بن موسَی الرضاء (علیه آلاف التحیة وَالثناء) مبارک باد. این همایون بارگه که قبله‌ی دل‌هاستی مرقد سلطان هشتم، زاده‌ی موساستی ضامن آهو امام هشتم آن شمس شموس کز علوّ عزتش، این بارگه برپاستی خاک درگاهش بُوَد بر اهل دل کُحلِ بصر بارگاهش قطعه‌‌ای از جنة المأواستی ماهِ ذیقعده، منوّر شد ز ماه ِ روی او روشن از شمع وجودش دیده‌ی زهراستی موسیِ عِمران ز انوارش گزد لب از عجب کز شرف، انوَر ز طور سینه‌ی سیناستی می‌کند اعجاز، با لطف خداوند ودود دست اعجازش فراتر از یَد بیضاستی بر تن درماندگان از هر نژاد و هر مرام روح‌بخشِ دیگری چون حضرت عیساستی پنجره فولاد جانسوزش بُوَد دارالشّفاء ناامیدان را امید و شافی مرضاستی بر طبیبان جهان استاد هفت اقلیم، اوست گرچه بقراط است یا که بوعلی سیناستی خاک کوی عرش‌سایش سرمه‌ی چشم مَلَک گنبد مینا ترازش، قبّه‌ی کبراستی صبحگاهان تا که خورشید از افق سر میزند نور می‌گیرد از آنجا بعد از آن برخاستی کفتران دایم به طوف گنبدش پروانه‌سان بال و پر، سایند زیرا شمع بزم آراستی خادمش دارد مقامی ارجمند و بی بدیل چونکه عشق خادمش یک‌ عشق مادرزاستی درگه حاجات خلق است و کند حاجت روا هرکه دارد از سرِ جان، حاجت و درخواستی آب سقاخانه‌اش، گویی ز حوض کوثر است باده‌ی نابی که بی‌شک (ساقی) اش آقاستی سید محمدرضا شمس (ساقی) 1382 eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سالروز شهادت دکتر علی شریعتی گرامی باد اســتاد خـِـــرد، شــریعتـی را کشــتــند روشـــنگر پـــاک طینــتــی را کشــتــند کشـتــند کــه اســرار ، هـــویـــدا نشود خبـطـی کــه نمــــوده‌انــد افشــا نشود‌ می‌کـــرد تمــــام خفـتگـــان را بیــــدار می‌گفـت ز ظـــلم و حیــله‌ی استعمــار از ظــلمِ فــراعنــه ، سخـن‌هـا می‌گفت از بــردگـی و رنـج و مِحـن‌هـا می‌گفت مـی‌داد بــه مسلمیــن عـــالــم هشــدار مـی‌کــرد به دشمنــانِ عـــالــم اخطـــار از جهـل و خــرافـات فــراوان می‌گفت از تــودہ‌ی ظــاهـــراً مسلمــان می‌گفت اِشراف ، چو بر معـــانـی قــرآن داشت تأکید به‌صدق و پاکی و میـزان داشت از حــوزه‌ی تحــریـف به داد آمــدہ بود بـــر داد ، ز بیــــدادِ زیـــــاد آمـــدہ بود از بس به غلط ز دیـن سخـن سر دادند قـومـی کـه همــه حیـله‌گــر و شــیّادند از هرکـه به ســود خود ز قـــرآن دم زد بی پــردہ بساط صــدق را ، بــرهــم زد ‌از مــذهــب آمیختــــه بــا زهــــد ریـــا از تنــــدرَوی بـــه نــــام آیــــات خــــدا امســاک نبــود در مــرامـش هــــرگــــز تا کـــرد تبـــار جــاعـــلان را عـــاجــــز شمـشــیرِ زبــانـش ، کمــر ظـــلم دریــد خـورشــیدِ تفکّـــرش ، به دنیــا تــابیــد ‌"ارشـــاد" * گــــواهِ ادعــــایــم بــاشــد در حشر، اُمیـــد و رهگشــایــم بــاشــد آخـر ز عـــداوت خسـان گشت شهیـــد از کیــنه و کِبــر ناکسـان گشت شهیـــد آثــار شــریعتـی ، چـو خــوانــی دانــی اســرار شهــــادتــش کـه شد پنهـــانــی ‌کــاو راهنمــــای مـــردم رنجـــور است روشنــگر خـلق در شـب دیجـــور است او رفــت ولی ، شهیـــد جـــاویــد بـُـوَد در عـلم و عمــل ، قــابـل تمجیـــد بـُـوَد هــر چنــد زمیـــنی بُــدہ ، آفــاقــی شد شمس از میِ جام مکتبش (ساقی) شد‌ سيد محمدرضا شمس (ساقی) 1388  eitaa.com/shamssaghi * همان سخنرانےهاے معروف و شجاعانہ‌اے است ڪہ در (حسینیہ ے ارشاد) تهران بدون بیم از ساواڪ، احزاب و دیگر مخالفان، ایراد مےشد. اما در آخر بہ دست مخالفین مسلمان، در خارج از ڪشور بہ شهادت رسید.
کاش می‌شد به عمل، شیعهٔ حیـدر باشیم تا که چون حضرت مقداد و ابـوذر باشیم غـافـل از راه خــدا رهروِ شیطــان نشویم تــا مبــادا خجـــل از حضـرت داور باشیم دوری از اهــل ریــا کرده و حـق را گوییم تــا مبـــرّا ز مکـــافــات و ز کیفـــر باشیم اهــل تحـریـف نبـاشـیم که در نــزد خــدا روسـیاه از عمــل و کــردهٔ خودسر باشیم خون دل خورده ولی نـان تملّــق نخوریم بلکـه تـا ریـزہ خـور خـوان پیمبــر باشیم سعی داریم به انـدازه‌ی یک قطــرهٔ عشق در دل بحــر ولا ، غـــرق و شــناور باشیم دوسـتان را ز کــرم ، یــار وفــادار شـویم دشمنان را به عوض تیغه‌‌ی خنجـر باشیم تا‌ک‌سان نزد ستم خم نشویم از سرِ مکــر تـا نفس هست همــاننــد صــنوبــر باشیم گر که بی بـال و پر افتادہ به کنج قفسیم بـه هــوای حــرم عشـق ، کبـــوتــر باشیم بــارالهـــا بـرسان مصـلح غــایــب ز نظــر تا به کِی منتظر و دَرهَــم و مضطر باشیم پسر فاطمــه! جـان ها به لب آمد ز فِــراق مَپَـسـند آن که تـو بـاشی و مکــدّر باشیم کاخ بیــداد ، فــرو ریـز و ز نــو بنـیان کن کاخ عـدلی که همه همدل و همسر باشیم دارم امّیــد که عـــاری ز گنـــاهــان کثــیر در قفــای شهــدا در صــف محشـر باشیم (ساقیا) لب به مِی و ساغر شیطان نزدیم تـا که سرمستِ مِـیِ ساقی کــوثــر باشیم سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
(قـــلم) میراث شاعرانه ی من ، از پدر بوَد تیغ قلم به دستم از آن شیر نر بوَد باشد قلم ز تیغه‌ی شمشیر تیزتر گر جوهر قلم ، ز دوات هنر بوَد وقتی قلم ز حق بنویسد؛ بدون شک بر قلب دشمنان بشر ، نیشتر بوَد فرموده اَست حضرت حق بر قلم قسم یعنی قلم ـ به نزد خدا ـ معتبر بوَد وقتی قلم قداست خود را دهد هدر محصول آن ، بلاهت و ننگ بشر بوَد آنکو که خود فروخت به بازار ناکسان سودی نبرده بلکه سراسر ضرر بوَد هموار اگرچه گشته ره زندگانی‌اش روز معاد چون برسد ، در به در بوَد حق گویم و ز حق بنویسم تمام عمر حتی اگر که عاقبتم ، در خطر بوَد اکنون اگر چو دال خمیدم به روزگار اما همیشه راست ، مرا رهگذر بوَد آری کمر به نزد ددان خم نمی‌کنم بار ستم ، اگر چه مرا ـ بر کمر بوَد دستی که بهر خدمت مَردم قلم زند نزد خدا و مردم و خود ، مفتخر بوَد هرچند اسیر ظلمت دیجور مطلقیم ما را چه غم که در پی ظلمت، سحر بود سخت است اگر که صبر، مشو ناامید، هان! زیرا که بعد صبر ، سراسر ، ظفر بوَد (ساقی) اگر قلم شده دستم به راه حق محصول این قلم به جهان ، شعرِ تر بوَد سید محمدرضا شمس (ساقی) 1398 eitaa.com/shamssaghi
(دفع اجانب) ‌‌ ‌‌بر نفس خودسرانه چو میدان نداده‌ام دل بر دو نان به فرقه‌ی دونان نداده‌ام ‌ ‌هر چند دم زدند به اغفالِ ملتی ... ‌وقعی به گفته‌های پریشان نداده‌ام قرآن به نیزه رفت دوباره ز کید کفر دین و خرد به ظاهر قرآن نداده‌ام ‌ ‌از مکر اهرمن شده‌ام آگه از الست تن زیر بار ذلت شیطان نداده‌ام ‌ ‌دهقان‌صفت اگرچه به عسرت نشسته‌ام دست طمع به نوکری خان نداده‌ام ‌ ‌گرگ ستم به جلد شبان گشته ملتبس بنگر که دل به هیبت چوپان نداده‌ام دلدادگان دولت تزویر را بگوی :‌ ‌دل چون نداده‌ام، ز کف ایمان نداده‌ام ‌ ‌گفتا که سر دهی ز تن از این گران سخن گفتم : مبارک است که ارزان نداده‌ام ‌ ‌وقتی که خون، ستاره زند در عروق من ننگم بود ز خفّت اگر جان نداده‌ام ‌ ‌جان می‌دهم به دفع اجانب ازین وطن آسوده ننگرم ، که تن آسان نداده‌ام ‌ ‌چون گشته‌ام مرید علی و ولای او ‌دل را به شیخ و شحنه‌ی نادان نداده‌ام ‌ ‌(ساقی) سخن اگرچه به آخر رسانده‌ام اما بیان شِکوه ، به پایان نداده‌ام.‌ سید محمدرضا شمس (ساقی) 1394 eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(اَلسَّــلامُ عَلَیْــكَ یـٰا اَبٰـاعَبْــدِاللّٰهِ الْحُسـَیْن) ا࿐❁❈❁࿐✿❈✿࿐❁❈❁࿐ا باز آوای غـــم و حــزن و عـــزا آيد به گوش این صفیـر درد، از عــرش عـُـلا آید به گوش آمـده مــاه محـــرّم ، ماه سـوز و اشـک و آه ماه سرهايی كه شد از تن جـدا آيد به گوش بانگ "هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنصُرْني" از سوی حسین با دلــی خونین ز دشت کــربــلا آید به گوش آهِ هفتـــاد و دو يـــار بــاوفـــا از دشت خون همنــوا با آن شــه گلگــون قبـــا آيد به گوش باز آوای فغــــان و نــــالـــه و ســوز عطــش از گـلــــوی تشـــنـگان نیـــــنـوا آيد به گوش باز از لـب‌هــای عطشان و گلـویی پر ز خـون نــالــه ‌های اصغــر شیرین لقـــا آید به گوش باز آواى ابـــاالفضـــل آن علمــــدار حســـين با نــواى ادرک ادرک يـــا اخــــا آيد به گوش باز آواى تـــــلاوت ، بـــا نــــوایـــی آتشـــین از سری بی تـن ز عرش نيـزه‌ها آيد به گوش باز آهِ جـــان‌گـــداز و سيــنه سـوز اهـل‌بيـت از شقـاوت ‌های خصم بی ‌حيــا آيد به گوش بــــاز آواى يگــــــانــــه راوى دشـــت بــــــلا زيـنــب آن غمـپـــرور آل عبـــــا آيد به گوش بی‌گمـــان از کــربـــلا بر خلـق عــالـم یکصدا قصــه ی زیبـــایـی بـی انتهـــــا آید به گوش تــا شـود سرمشق بر ابـنــــای آدم در جهــان شـرح آیـــات شـریـف «انمّــــا» آید به گوش بس غــم انگیـز است این ماهِ مُحـــرّم گوییا هــای‌هــای گریه از سوی خـــدا آید به گوش جام (ساقی) پر ز خـون گردید از جــام بـــلا بـانـگ نـوشانـوش آل مصطفــــا آيد به گوش سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا اَبٰاعَبْدِاللّٰهِ الْحُسَیْن) ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا یارب! چرا که شیعه، سیه پوش و مضطر است این ویل‌ و وا ز چیست که در کوی و معبر است؟ این شیون و فغان که به هفت آسمان رسد در ماجرای کیست که چون روز محشر است؟ این آهِ جان‌گداز، که سوزد تن جهان ... در افتراقِ کیست که جان‌ها در آذر است؟ زین آهِ آتشین که کشد شعله بر فلک ... خورشید هم تلألؤش از جنس دیگر است در این طلوعِ غم چه پیامی‌ست کاین‌چنین در خون نشسته پهنه‌ی گردون اخضر است آری! کدام ماہ بوَد کز الیم آن ، خَلقی عظیم ازین غم عظما مکدّر است؟ آمد ندا ز هاتف غیبم که : بی‌خبر ! ماهِ عزای زادہ‌ی زهرای اطهر است ماهی که روی نیزہ، سرِ شهسوار عشق قرآن به لب، ز نغمه‌ی «اللّهُ اکبر» است ماهی که دست ظلم و جهالت ز بغض و کین آغشته بر قِتالِ عزیزان حیدر است ماهی که تیر حرمله ـ آن رذل روسیاه نقش گلوی نازک شش‌‌ماهه اصغر است طفلی که روی دست پدر، بال و پر زنان ، چون مرغ نیم بسملِ در خون شناور است هفتاد و دو ذبیحِ سرافراز و با وفا ، در خون تپیدہ بهر حسین دلاور است هفتاد و دو ستارہ‌ی تابان معرفت ، روی زمین فتادہ که عالم منوّر است آری چنین مَهی‌ست که نقشش به کِلک عشق بر بوم آسمانِ دو عالم مصوّر است ماهی که روسیاهی آن بر زغال ماند ماهی که روسپیدی آلِ پیمبر است دستِ طلب، بلند کن ای شیعه! کز کرم ، در دست اوست هرچه از ایزد مقدر است گر قرن‌ها گذشت از این ماجرای شوم ، تا روز حشر، شیعه ازین داغ، مضطر است ای روزگار...! اُف به تو کز دست جور تو کام جهان ، همیشه نصیب ستمگر است اما نماندہ ظلم به پا گرچه این جهان ، ناکس‌پرست بودہ و نامردپرور است (ساقی!) چه‌سان زنم رقم شرح کربلا ؟... وقتی که خون ازین غم عظما به ساغر است دانم که عرش ‌و فرش ، ازین داغ جان‌گداز گویند تسلیت به محمد (ص) شه حجاز سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا