#ترکیب_بند_عاشورایی
«بند ششم»
بعد از شهادت همه اصحاب ناگهان
آمد به نزد شاه ، "علی اکبر" جوان
گفتا : پدر ، اجازه بده تا که اکبرت
اکنون شود علیه دنیسیرتان روان
رخصت گرفت از پدر آن شبهِْ مصطفی
تا که روَد به عرصهی میدان امتحان
در امتحان بندگی و کفر ، میشود
پیروز ، آنکه بگذرد از شاهراه جان
جان ، پر بهاترین ثمر باغ خلقت است
بهتر که فدیهی ره حق گردد این زمان
رفت و علیه دشمن دین کرد بیدریغ
مردانگی و عزت و آزادگی ـ عیان
شد قطعه قطعه پیکر آن سبط مصطفی
از تیر و تیغ خصم در آن دشت بی امان
زین ماجرا اگرچه بوَد شیعه داغدار
شد تا همیشه پرچم اسلام ، استوار
سيد محمدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
@shamssaghi
#ترکیب_بند_عاشورایی
«بند هفتم»
چون شد شهید ، اکبر رعنا به کربلا
آتش کشید از غم داغش به خیمهها
"قاسم" که وا نگشته گل زندگانیاش
مویی نَرُسته بر رخ گلگونش از قضا
آمد بسوی شاه شهیدان به آه و سوز
گفتا : عمو...! اجازهی میدان عطا نما
هرچند من هنوز جوانی ، ندیدهام
دانم به قدر خویش بتازم بر اشقیا
گفتا عمو که: مرگ درین راه چیست؟ گفت:
"شهد من العسل" چو شود جان من فدا
تا عاقبت اجازهی میدان گرفت و تاخت
با قامتی نحیف ، در آن جنگ ناروا
"ابن فضیل" پست به فرمان "ابن سعد"
پرپر نمود ، آن "گل رعنای مجتبا"
آمد امام ، بر سر بالین او و گفت :
دشمن ببین چه کرد بر آل نبی ، خدا
در کربلا حماسهی عالم مُصوّر است
نقشی بوَد عیان که تداعی محشر است
سيد محمدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
@shamssaghi
#ترکیب_بند_عاشورایی
«بند هشتم»
"عباس" تا که عزم فرات ، اختیار کرد
آسیمهسر سفر ، به سوی آن دیار کرد
وقتی که دید آب روان را ز تشنگی
دستی درون علقمه ، بی اختیار کرد
تا جرعهای بنوشد از آن آب، ناگهان
از آب ـ یاد اهل حرم ـ احتذار کرد
پُر کرد مَشکِ آب، ولی "شمرِ" روسیاه
راهش گرفت و از سرِ ذلت هوار کرد :
برگرد از حسین ، که من حامی توام
هرکس که با من است به خود افتخار کرد
عباسِ تشنهلب به وفاداری حسین
سوز نهان خویش ز دل آشکار کرد
گفتا : خموش باش و مگو از برادرم
شمشیر چون کشید به سویش فرار کرد
تا شمر دون به پاسخ تلخی کزو شنید
تیر و سنان ، رها سوی آن گلعذار کرد
مَشکاش درید و نیز دو دستش ز تن گرفت
تا جان به راه عشق برادر ، نثار کرد
چشم فلک ندید چو این قوم ددسرشت
این شرح جانگزا ز بشر کِی توان نوشت؟
سيد محمدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
@shamssaghi
#ترکیب_بند_عاشورایی
«بند نهم»
هفتاد و دو ستارهی تابان معرفت
هفتاد و دو شهاب درخشان معرفت
هفتاد و دو نماد سلحشوری و قیام
هفتاد و دو شقایق بستان معرفت
هفتاد و دو نبسته به دنیا دل از وفا
هفتاد و دو نشسته به پیمان معرفت
هفتاد و دو رها ز زلیخای نفس شوم
هفتاد و دو عزیز ، ز کنعان معرفت
هفتاد و دو دلیل ، برای جهانیان
هفتاد و دو پدیدهی برهان معرفت
هفتاد و دو رسیده به سرچشمهی کمال
هفتاد و دو نتیجهی عنوان معرفت
هفتاد و دو ذبیح سرافراز راه دین
هفتاد و دو شهید ، به میدان معرفت
اسطوره گشتهاند ، به راه امامِشان
ثبت است بر جریدهی عالم دوامِشان
سيد محمدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
@shamssaghi
#ترکیب_بند_عاشورایی
«بند دهم»
وقتی که روح "خسروِ احرار" پر کشید
رنگ از رخ زمین و سماواتیان پرید
عصری فرا رسید که شعله به آسمان
از آه سینه سوزِ ستمدیدگان رسید
اهل حرم ، اسیر به دست حرامیان
طوفان بیپناهی و اندوه میوزید
در راه شام ، قلب عزیزان اهلبیت (ع)
در سینههای خسته و خونبار میتپید
"طفل سهساله" روی مغیلان به راه شام
از بیم تازیانهی اشرار میدوید
"زینب" عزیز فاطمه آن بضعهی رسول
از بار رنج و مِحنت و غم قامتش خمید
با خطبهای به نزد "یزید" سیه تبار
غالب شد و به نزد خدا گشت روسپید
وقتی رضای حق طلبی فارغ از خودی
رسوا کنی هر آنکه زند دم ز بیخودی
سيد محمدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
@shamssaghi
#ترکیب_بند_عاشورایی
«بند یازدهم»
از کربلا هر آنچه نویسد قلم کم است
پشت جهان ز بار چنین ماتمی خم است
بر بوم کربلا بنگر تا عیان شود
آزادگی و عزت و ایثار توأم است
بحری عظیم هست و کناره پذیر نیست
کشتی عقل ، غرق درین بحر ماتم است
این راز سر به مُهرِ شهادت، به راه دوست
بر آنکه نیست مَحرم اسرار ، مبهم است
گر بحرها مُرکّب و راقم شود بشر
از بحر عشق اگر بنویسند شبنم است
از اولین بشر که خدا آفریده است
در نزد او حسین همیشه مقدم است
عهدی که بست روز ازل با خدای خویش
اثبات کرد رشتهی این عهد، محکم است
این رشته را به خون جگر پروریده است
عهدی چنین ، خدا ز خلایق ندیده است .
سيد محمدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
@shamssaghi
#ترکیب_بند_عاشورایی
«بند دوازدهم»
راه خدا اگر طلبی؟... راه کج مپو
حق را به غیر صدق عمل در جهان مجو
شیطان دهد به باد فنا ، هستی تو را
ابلیس را برون کن ازین سینهی نکو
بیهوده عِرض خود مبری در جهان دون!
از کف مده! ز حقشکنی، قدر و آبرو
دیدی اگر که حق کسی میشود تباه
حق را بدون پرده و بی واهمه بگو
پیراهن صداقت اگر پاره شد به تن
با تار و پود زهد ریا کِی شود رفو؟
چون کربلا، مبارزهی حقّ و باطل است
گر شیعهای ، به جز ره سالار دین مپو
(ساقی) اگر چه دم زنی از جام بادهات
مستی ز جام عشق طلب کن نه از سبو
راه حسین ، راه خداوند داور است
راه علی و آل شریف پیمبر است .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
@shamssaghi
یکشنبه 11 آبان 1393 خورشیدی
برابر با شب تاسوعای 1435 قمری
(اَلسَّلامُ علَیكِ یٰا فاطِمَةَ الزّهراء)
#مدح
#مقام_زن
#روز_مادر
#میلاد_حضرت_زهرا
(کـــوثـــر)
امشب فلک ز مولد زهرا (س) منوّر است
کآیینه دار ماه ِ رخش، شمس خاور است
آن زهرهی مُنیر سماوات معرفت...
در ظلمتی عظیم، فروزنده اختر است
از عطر جانفزای گل یاس احمدی (ص)
خوشبو جهان چو رایحهای روح پرور است
گل در بهار اگرچه فراوان به عالم است
این گل یکی بوَد که به عالم برابر است
بر دامن خدیجه عطا گشت دختری
کآرام قلب و نور دوچشم پیمبر است
آن دختری که نادرهی کبریا بوَد
از مرتبت، معلّم لعیا و هاجر است
آن دختری که فخر زنان است تا به حشر
اسطورهی عفاف زنان است و سرور است
وقتی که دشمن از سر بخل و جهالتش
گفتا رسول فاقد نسل است و ابتر است ـ
فرمود حق به رغم بخیلان به مصطفی
کز منزلت، عطا به تو امروز، کوثر است
آن کوثری که آل ولایت ز صُلب اوست
شایستههمسریست که همکفو حیدر است
آن کوثری که خلق جهانی طفیل اوست
صدیقهی بتول که زهرای اطهر است
شالوده و بهانهی خلقت چو او بوَد
شیرازهی کتاب خداوند اکبر است
«لولاك» در مقام مَنیع و رفیع اوست
مقصودِ آفرینش و محبوب داور است
دارد مقام « اُمّ اَبیها » یی از پدر
مادر بوَد برای پدر، گرچه دختر است
نام علی و فاطمه، در لوحهی وجود
همراه احمد است که ثبت و مُصَدّر است
عنقای آسمان نبوّت چو احمد است
بالَش علی و، فاطمهاش نیز شهپر است
همتا نداشت فاطمه در عالمِ وجود
همکفو او علیست که شایسته شوهر است
آنکو که مفتخر بوَد از نسل فاطمه است
در این شب خجسته، نشاطش مکرّر است
هر بانویی که هست مُرید و، مرادش اوست
بی شک به روز حشر، مبرّا ز کیفر است
دارد بس افتخار که «میلاد فاطمه»
روز «مقام زن» بوَد و «روز مادر» است
بنشین به زیر سایهی او در تمام عمر
بیبارگاه اگرچه بوَد سایهگستر است
طبع کلیل من، نتوان وصف او کند
زین منزلت که مادح او حیّ داور است
او مادر من است و منم مفتخر به او
او شافی و شفیعهی ما روز محشر است
(ساقی)! سخن ز ساغر و مستی قبیح نیست
وقتی که جام، در کف ساقی کوثر است.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1393
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi
(یا ثامنُ الحجج)
وقتی کـه دل بـه بنـــد رضــا مبـــتلا شود
از بنـــد هرچـه هست به دنیـــا رهـــا شود
یا ثـامـنُ الحجــج! نظـــری کن به چاکرت
کافتــاده است بلکـه به لطـف تو پــا شود
آقـا گِــره فتــاده به کارم اگر ؛ چــه غـــم؟
وقتی که صــد گـــره به نگــاه تـو وا شود
گر قـرعــهی زیــارتتــان بــر مــن اوفتـد
فــارغ ز غصـــههـــا دلِ ایــن بیــنوا شود
بـوســم اگر ضــریــح تو را ای امـامِ مِهــر
ایــن قلـب نـاامیــــد، قــریــن رجـــا شود
یک لحظـــه افتخــار اگـــر شـاملــم شـود
چشــمانـم آشــنا بـه حـــریــم شمـــا شود
بـر دیـدگـانِ مــاتِ نشـسـته به خــون مـن
گــَرد حـــریــم اقــدستـان تـــوتیـــا شود
چون دارویی که هست شٍفابخش قلبها
دردِ دلِ شـکـســتـه بــه یـک دم ، دوا شود
طبع خموش منکه بهمِحنت نشستهاست
بـــار دگـــر ، ز نـــاز نگـــاهــت رســا شود
کن یک نظـــر به (ساقی) افتــاده؛ از کرم
شــایـد که بـا نگـــاه رئــوف تـو پـــا شود
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1400
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi
(شهادت امام جواد تسلیت باد.)
#شهادت
#جوالائمه
#امام_جواد
#شهادت_امام_جواد
جــــواد الائمّــــه (ع) امــام رئــوف
که خورشیدِ رویش شده در کسوف
شهیـــد جفـــا شـد ، به دسـتِ زنــی
که شرحش نگنجد یقین در حـروف.
#جـــامِ_جـــواد
فسـوسـا بـه دسـت زنــی ددسرشـت
نهــــم حجّـت دیــن ، امــــامِ جـــواد
شده کشته در حجـــره با زهـــر کیـن
کــه تــا نشــنـود کـس پیــــام جـــواد
تــو ای همـسر بیـــوفـــا ، بـــاز گـــوی
چه زهـــری چشاندی به کـام جـــواد؟
ز همسر چهسان میتوان دل شکست
چگـــونه شکسـتی تو جـــامِ جـــواد؟
چو مـأمـون که شد قـاتـل شاهِ توس
شدی قــاتِــلِ خـوش خـــرامِ جـــواد
اگر چــه چــو اَجــــدادِ بیـــداد خــود
شـــــدی در پــــیِ انهـــــــدام جـــواد
بـــه دنیــــا و عقبــــا درخشــــد همی
چو خورشـید تــابنـــده نـــام جـــواد
ولیـکـــــن ســتـم پیـشــگــان پلیــــد
شـود روزشــان همچو شـــام جـــواد
اَلا (ســاقیــا) روز محشـــر بــه مـــــا
بِـــده جــــامِ شــربِ مُـــــدام جـــواد.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1380
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi
⚫️ یٰا جواد الائِمّه ادرکنی ⚫️
#شهادت
#امام_جواد
#شهادت_امام_جواد
ای که از جود، تو را جامِ محبّت دادم
دادی اکنون به کدامین گنهم بر بادم؟
جرعهای آب طلب کردم و با زهرِ جفا
پاسخم دادی و بر روی زمین افتادم
جگرم سوختی ای همسر بیمِهر و وفا
کز لهیباش برود تا به فلک ، فریادم
کی روا بود که چون ماهی افتاده به دام
صید ، من باشم و باشی تو مرا صیّادم
پدرم را پدرت کشت به زهر تزویر
تو هم امروز شدی چون پدرت جلادم
گرچه بودم همهی عمر بهدام تو اسیر
ولی اکنون که شدی قاتل من ، آزادم
گَر ز طوفان تو شد خانهی عمرم ویران
من ز ویرانی تو تا به ابد ، آبادم
ای جوادی که به حق مظهر جودی و کرم
شود آیا به نگاهی بکنی امدادم ؟!
(ساقی) غمزدهام کز غم تو نوحهگرم
آنچنان که نرود داغ غمت ، از یادم .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1383
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi